اما چرا علم شریف تاریخ تکرار می شود. برای اینکه وقاحتها و پستی ها و سستی ها و مادر قحبگی های بشر هم تکرار می شود. حیوانات بت نمی پرستند ، قلدر نمی تراشند و به کثافتکاریهای خودشان هم نمی بالند برای همین تاریخ ندارند . صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده ، هر قلدری که وقیح تر و درنده تر باشد و بیشتر کشتار و غارت بکند و پدر مردم را در بیاورد ، در صفحات تاریخ عزیزچسانه تر است . آنوقت موجودات احمق وازده ای که ریزه خوار خوان رجاله های تازه به دوران رسیده می باشند ، قد علم می کنند و جریان وقایع را با منافع شکم و زیر شکم خودشان تطبیق می دهند ، با جملات چسبنده ی پرطمطراق و سجع و قافیه ، پرده روی جنایات و حماقت کارنامه این قلدر ها می اندازند و اسم خودشان را مورخ می گذارند ، به این طریق افسانه به وجود می آید ، خوبیش این است که از افسانه هم درس عبرت نمی شود گرفت. تنها فایده تاریخ این است که از مطالعه اش انسان به ترقی و آینده بشر هم ناامید می شود . در هر زمان که آدمها به هم بر خورده اند این برخورد دائمی همیشه کشت وکشتار به بار آورده ، هر ملتی که به درجه تمدن رسیده ملت همسایه اش که قلدر و پاچه ورمالیده بوده به آن حمله کرده و هستیش را به باد داده است . خاصیت هر نسل آن است که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند . وقایع تاریخ یک فاجعه و یا رمان است که به تناسب مقتضیات وقت هر مورخی مطابق سلیقه خودش از میان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده است اما به ماربطی ندارد فقط درس پستی و درندگی و کین توزی بما می آموزد .
#صادق_هدایت
#توپ_مرواری
@Sadegh_Hedayat©
#صادق_هدایت
#توپ_مرواری
@Sadegh_Hedayat©
Methadone
Reflection Nebula
من اغلب نمیتوانم بفهمم که انسانها تصور شادمانی را از کجا آوردهاند؟
#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
به عقیدهی شما علّت لجام گسیختگی و بیقراریِ نسلِ حاضر چیست؟*
نسلِ حاضر در کجا؟ هر قارّه، هر تمدّن وضع خاصّ خود دارد. البتّه وجه مشترکی بین نسل کنونی در همهی کشورها هست؛ بنابراین به این وجه مشترک اشارهای میکنیم و سپس میپردازیم به آنچه اختصاص به جوانانِ ایران دارد.
بطور کلّی تمدّنِ جدید دامنهی آرزو و توقّع را بسیار گسترده است، امّا همراه با آن نتوانسته امکانها را به جلو برد.
ریشهی اصلیِ ناراحتیها در این است، و چون نسل جوان ناشکیباتر و تأثّر پذیرتر از مُسنهاست، حالتِ سرکشی و عصیان در او بروز کرده. این حالت به صورت عنان گسیختگی، سرپیچی از نظم و مقرّرات، تمایل به پرخاش و زد و خورد، کشش به سوی مشروب و موادّ مخدّر و رقصهای عجیب و غریب، تظاهر کرده است، عدّهای از جوانان میخواهند خود را تخدیر کنند: از مشروب، از شب زندهداری، از رقص، از زد و خورد، از شهوت. فرق نمیکند، منظور سست شدن است، فراموش کردن است، از خود فرار کردن است.
این عدّه از جوانان به همه چیز و همه کس بیاعتنا و بیاعتقاد هستند. چه، میبینند که زعمای قوم و سیاستمدارانشان دروغ میگویند، حرفها توخالی و پوک شده است، مفهومِ عدالت و آزادی و حقوقِ انسانی دگرگون گردیده، و در عالمِ عمل درست عکسِ آن است، که در حرف بیان میشود. از طرف دیگر اینان میبینند که دنیا پیوسته بین جنگ و صلح در نوسان است، امیدی به فردا نیست، پس به خود میگویند: «باید دم غنیمت شمرد»، از «لحظهها» بهره گرفت...
علّت دیگر، فشار زندگیِ ماشینی است. خاصّه در شهرهای بزرگ، زندگی در لای منگنهی فلزّ و سیمان، دود و صدا، تراکمِ جمعیّت، دست و پا میزند. تماس بشرِ صنعتی با طبیعتِ خالص کم شده، با خاک و سبزه، با دشت، و چون هنوز در انسانِ کنونی نیاز به طبیعت به کلّی از میان نرفته، نسلِ حاضر، احساس خفقان میکند. در تب و تاب است.
امّا در ایران یا در هر کشور مشابه ایران، این مشکلات با حدّت و شدّتِ دیگر خودنمائی میکند، زیرا گودالِ عمیقی بین نحوهی زندگیِ قدیم و زندگیِ جدید وجود دارد.
برخورد با تمدّن جدید فرنگی، روح جوانان را تکان داده است، بیآنکه تکیّهگاهی برای آنان ایجاد کند. تلوتلو میخورند و دیواری هم نیست که دست به آن بگیرند.
به وسیلهی فیلم، تلویزیون، مطبوعات و غیره، امکانهای لذّتبخشِ تمدّن جدید به جوانان عرضه میشود، امّا آنان توانایی و آمادگی ندارند که از آن امکانات استفاده کنند.
*پن: متن مصاحبهای است که به درخواست هفته نامهی «زن روز» از جانب خانم «فریده گلبو» صورت گرفت و در شمارههای ۳ بهمن و ۷ اسفند ۱۳۴۴ هفته نامهی مذکور چاپ شد.
@Sadegh_Hedayat©
نسلِ حاضر در کجا؟ هر قارّه، هر تمدّن وضع خاصّ خود دارد. البتّه وجه مشترکی بین نسل کنونی در همهی کشورها هست؛ بنابراین به این وجه مشترک اشارهای میکنیم و سپس میپردازیم به آنچه اختصاص به جوانانِ ایران دارد.
بطور کلّی تمدّنِ جدید دامنهی آرزو و توقّع را بسیار گسترده است، امّا همراه با آن نتوانسته امکانها را به جلو برد.
ریشهی اصلیِ ناراحتیها در این است، و چون نسل جوان ناشکیباتر و تأثّر پذیرتر از مُسنهاست، حالتِ سرکشی و عصیان در او بروز کرده. این حالت به صورت عنان گسیختگی، سرپیچی از نظم و مقرّرات، تمایل به پرخاش و زد و خورد، کشش به سوی مشروب و موادّ مخدّر و رقصهای عجیب و غریب، تظاهر کرده است، عدّهای از جوانان میخواهند خود را تخدیر کنند: از مشروب، از شب زندهداری، از رقص، از زد و خورد، از شهوت. فرق نمیکند، منظور سست شدن است، فراموش کردن است، از خود فرار کردن است.
این عدّه از جوانان به همه چیز و همه کس بیاعتنا و بیاعتقاد هستند. چه، میبینند که زعمای قوم و سیاستمدارانشان دروغ میگویند، حرفها توخالی و پوک شده است، مفهومِ عدالت و آزادی و حقوقِ انسانی دگرگون گردیده، و در عالمِ عمل درست عکسِ آن است، که در حرف بیان میشود. از طرف دیگر اینان میبینند که دنیا پیوسته بین جنگ و صلح در نوسان است، امیدی به فردا نیست، پس به خود میگویند: «باید دم غنیمت شمرد»، از «لحظهها» بهره گرفت...
علّت دیگر، فشار زندگیِ ماشینی است. خاصّه در شهرهای بزرگ، زندگی در لای منگنهی فلزّ و سیمان، دود و صدا، تراکمِ جمعیّت، دست و پا میزند. تماس بشرِ صنعتی با طبیعتِ خالص کم شده، با خاک و سبزه، با دشت، و چون هنوز در انسانِ کنونی نیاز به طبیعت به کلّی از میان نرفته، نسلِ حاضر، احساس خفقان میکند. در تب و تاب است.
امّا در ایران یا در هر کشور مشابه ایران، این مشکلات با حدّت و شدّتِ دیگر خودنمائی میکند، زیرا گودالِ عمیقی بین نحوهی زندگیِ قدیم و زندگیِ جدید وجود دارد.
برخورد با تمدّن جدید فرنگی، روح جوانان را تکان داده است، بیآنکه تکیّهگاهی برای آنان ایجاد کند. تلوتلو میخورند و دیواری هم نیست که دست به آن بگیرند.
به وسیلهی فیلم، تلویزیون، مطبوعات و غیره، امکانهای لذّتبخشِ تمدّن جدید به جوانان عرضه میشود، امّا آنان توانایی و آمادگی ندارند که از آن امکانات استفاده کنند.
*پن: متن مصاحبهای است که به درخواست هفته نامهی «زن روز» از جانب خانم «فریده گلبو» صورت گرفت و در شمارههای ۳ بهمن و ۷ اسفند ۱۳۴۴ هفته نامهی مذکور چاپ شد.
@Sadegh_Hedayat©
I Will Surround You
Stars of the Lid
#Ambient
#Drone
#Minimalism
#Heroin
#YaR
میخواهم که عشقام بمیرد.
و باران بر گورستان باریدن گیرد.
بر گورستان و
بر من که از خیابانها میگذرم
سوگوارِ اولین و
آخرین کسی که به من عشق میورزد.
#ساموئل_بکت
@sadegh_hedayat©
#Drone
#Minimalism
#Heroin
#YaR
میخواهم که عشقام بمیرد.
و باران بر گورستان باریدن گیرد.
بر گورستان و
بر من که از خیابانها میگذرم
سوگوارِ اولین و
آخرین کسی که به من عشق میورزد.
#ساموئل_بکت
@sadegh_hedayat©
Forwarded from Radio Zamaneh
مهدی یراحی، خواننده ترانه «روسریتو» را بازداشت کردند
مهدی یراحی، خواننده پاپ که پس از جنبش زن، زندگی، آزادی چند ترانه اعتراضی در همراهی با این جنبش منتشر کرده بود، دوشنبه ششم شهریور ۱۴۰۲ با دستور دادستان تهران بازداشت شد. پیشتر و در روز یکشنبه مرکز رسانهای قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران از «تشکیل پرونده قضایی» برای این خواننده خبر داده بود. این مرکز گفته است به دلیل «انتشار ترانهای غیرقانونی» که «خلاف اخلاق و خلاف عرف اسلامی است» برای یراحی پرونده قضایی تشکیل شده است و با او «برخورد مقتضی قضایی» خواهد شد.
مهدی یراحی به تازگی موزیک ویدئو «روسریتو» را منتشر و آن را به «زنان آزادهای» که «در خط اول جنبش زن، زندگی، آزادی دلیرانه میدرخشند»، تقدیم کرده است. یراحی پیش از این نیز در سال گذشته دو ترانه در همبستگی با خیزش زن، زندگی، آزادی منتشر کرده بود. او در سال ۹۷ هم در همبستگی با کارگران معترض نیشکر هفتتپه و فولاد اهواز با لباس کارگران در یکی از کنسرتهایش حاضر شد. یراحی از دی ماه ۱۳۹۷ تا به امروز، جز مقطعی چند ماهه در سال ۹۸، از سوی دستگاههای حکومتی چون وزارت ارشاد و صدا و سیما ممنوع از کار و تصویر شده است.
دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی از آغاز اعتراضات گسترده به قتل ژینا (مهسا) امینی شمار زیادی از هنرمندان، فعالان دانشجویی و کارگری، زنان و گروههای دیگر را بازداشت و زندانی کردهاند. سامان یاسین و توماج صالحی از جمله خوانندگانی هستند که از پاییز ۱۴۰۱ در زندان حبس و برای اعتراف اجباری شکنجه شدهاند.
خبرهای روز را در وبلاگ روزانه ما دنبال کنید.
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
مهدی یراحی، خواننده پاپ که پس از جنبش زن، زندگی، آزادی چند ترانه اعتراضی در همراهی با این جنبش منتشر کرده بود، دوشنبه ششم شهریور ۱۴۰۲ با دستور دادستان تهران بازداشت شد. پیشتر و در روز یکشنبه مرکز رسانهای قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران از «تشکیل پرونده قضایی» برای این خواننده خبر داده بود. این مرکز گفته است به دلیل «انتشار ترانهای غیرقانونی» که «خلاف اخلاق و خلاف عرف اسلامی است» برای یراحی پرونده قضایی تشکیل شده است و با او «برخورد مقتضی قضایی» خواهد شد.
مهدی یراحی به تازگی موزیک ویدئو «روسریتو» را منتشر و آن را به «زنان آزادهای» که «در خط اول جنبش زن، زندگی، آزادی دلیرانه میدرخشند»، تقدیم کرده است. یراحی پیش از این نیز در سال گذشته دو ترانه در همبستگی با خیزش زن، زندگی، آزادی منتشر کرده بود. او در سال ۹۷ هم در همبستگی با کارگران معترض نیشکر هفتتپه و فولاد اهواز با لباس کارگران در یکی از کنسرتهایش حاضر شد. یراحی از دی ماه ۱۳۹۷ تا به امروز، جز مقطعی چند ماهه در سال ۹۸، از سوی دستگاههای حکومتی چون وزارت ارشاد و صدا و سیما ممنوع از کار و تصویر شده است.
دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی از آغاز اعتراضات گسترده به قتل ژینا (مهسا) امینی شمار زیادی از هنرمندان، فعالان دانشجویی و کارگری، زنان و گروههای دیگر را بازداشت و زندانی کردهاند. سامان یاسین و توماج صالحی از جمله خوانندگانی هستند که از پاییز ۱۴۰۱ در زندان حبس و برای اعتراف اجباری شکنجه شدهاند.
خبرهای روز را در وبلاگ روزانه ما دنبال کنید.
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
غریبگی نکن. نکن غریبگی پسرم! اینجا خاورمیانه است و هر کجای خاک را بکَنی، دوستی، عزیزی، برادری بیرون میزند...
#گروس_عبدالملکیان
@sadegh_hedayat©
#گروس_عبدالملکیان
@sadegh_hedayat©
چند روز بعد که وحشت ناشی از اعدامها کمی فروکش کرد، حیوانات به یاد آوردند یا فکر کردند به یاد میآورند که در فرمان ششم از هفت فرمان گفتهشدهبود: " هیچ حیوانی حق ندارد حیوان دیگری را بکشد."
آنها فکر کردند قتل عام حیوانات، مغایر با این فرمان بودهاست.
کلوور از بنجامین خواست تا فرمان ششم را برایش بخواند. بنجامین مثل همیشه از انجام این کار طفره رفت.
پس کلوور از موریل خواست این کار را بکند. موریل فرمان را خواند: " هیچ حیوانی حق ندارد بدون دلیل، حیوان دیگری را بکشد."
حیوانات فکر کردند احتمالا دو کلمهی " بدون دلیل" را فراموش کردهاند...
قلعه حیوانات
#جورج_اوروول
@Sadegh_Hedayat©
آنها فکر کردند قتل عام حیوانات، مغایر با این فرمان بودهاست.
کلوور از بنجامین خواست تا فرمان ششم را برایش بخواند. بنجامین مثل همیشه از انجام این کار طفره رفت.
پس کلوور از موریل خواست این کار را بکند. موریل فرمان را خواند: " هیچ حیوانی حق ندارد بدون دلیل، حیوان دیگری را بکشد."
حیوانات فکر کردند احتمالا دو کلمهی " بدون دلیل" را فراموش کردهاند...
قلعه حیوانات
#جورج_اوروول
@Sadegh_Hedayat©
بدون مقصود معینی از میان کوچهها بیتکلیف از میان رجّالههایی که همهی آنها قیافهی طماع داشتند و دنبال پول و شهوت میدویدند گذشتم - من احتیاجی به دیدن آنها نداشتم چون یکی از آنها نمایندهی باقی دیگرشان بود - همهی آنها یک دهن بودند که یک مشت روده به دنبالهی آن آویخته شده و منتهی به آلت تناسلیشان میشد .
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
جواد روحی زندانی در بند جمهوری اسلامی، کشته شده است، کشته شدنهای گلهای پرپر این مملکت همواره یک واقعیت را به جامعه سانتیمانتال زده و اخته انسانیت گوش زد میکند، که به یاری دستان غلتیده در خون ضحاک زمانه، ظلم تا ابد پایدار است، برعکس آن جق نوشتههای شاعران و نویسندگان سانتیمانتال، ظلم تا زمانی که ظالم پابرجاست، نه تنها تک تک شهروندان را در خود میبلعد بلکه هر روز قبراقتر، دست به گرفتن جان شهروندانش با انواع و اقسام اتهامها و دلایل بی پایه و اساس میزند.
✍️مستِر گورخر
✍️مستِر گورخر
هر که از من میپرسید که خدیجه از چه مرد؟ میگفتم: چندوقت بود که برای آبستنی دوا و درمان میکرد، وانگهی زیاد چاق شدهبود، شاید سکته کرد. کسی هم به من شک نیاورد، اما من خودم را میخوردم، با خودم میگفتم: آیا این من هستم که سه تا خون کردهام؟ از صورت خودم که در آینه میدیدم میترسیدم. زندگی به من حرام شدهبود، روضه میرفتم، گریه میکردم، به فقیر فقرا پول میدادم، اما دلم آرام نمیگرفت. یاد روز قیامت، فشار قبر و نکیر و منکر که میافتادم خدا میداند چه حال میشدم. آنوقت به خیالم رسید که بروم در کربلا مجاور بشوم و چون گداعلی نذر پسرش کردهبود که با او برویم به کربلا، بیمیل نبود که برویم.
#طلب_آمرزش
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#طلب_آمرزش
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
幽霊が正しい言葉かどうかはわかりませんが、それは間違いなくこの世界のものではありません
Akira Rabelais
پرسش دیگر بس است. پرسشها در دنیای زیرزمینی خود در خواب خوش غنودهاند. چرا با افسون آنها را آفتابی و آشکار کنیم؟ پرسشها خاکستری و اندوهناکاند و پرسنده را نیز چنین میکنند.
#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار در حق دوستانت این است که چشم دیدن شادی آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی.
آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است عرضه داری که ذرهای از رنجشان بکاهی؟
رنجهای ورتر جوان
#گوته
@Sadegh_Hedayat©
آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است عرضه داری که ذرهای از رنجشان بکاهی؟
رنجهای ورتر جوان
#گوته
@Sadegh_Hedayat©
Sending Away Another Caring Soul From The Depths Of My Strong Standing…
Wings Of An Angel
همانگونه که در تشویش غرق میشوم میتوانستم در خواب غرق شوم، دیگر زنده نبودم.
#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
ما در اثر سالها تجربهی تلخ دریافتیم که مردم دنیا خوشباور و احمق و توسریخورند و عقلشان به چشمشان میباشد و همچنین دنیا خر تو خر است!
اگر ما از حماقت مردم استفاده میکنیم گناه از ما نیست، چشمشان کور شود و دندهشان نرم، اگر شعور دارند بزنند و پدرمان را دربیاورند! اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدرپرستند پس فضولی موقوف! بیخود صورت حق به جانب به خود نگیرند، زیرا حق نتق کشیدن ندارند.
آخر ما هم بیکار نمینشینیم و با قصهی بیبیگوزک سرشان را گرم خواهیم کرد. چنان آنها را ترغیب به گذشت و فقر و فاقه و صوفیگری و مردهپرستی و گریه و وافور و توسریخوری میکنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند: باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند! اما این دست ، دست ما خواهد بود. ما ترک دنیا به آنها میآموزیم و خودمان سیم و غله خواهیم اندوخت!
#توپ_مرواری
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
اگر ما از حماقت مردم استفاده میکنیم گناه از ما نیست، چشمشان کور شود و دندهشان نرم، اگر شعور دارند بزنند و پدرمان را دربیاورند! اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدرپرستند پس فضولی موقوف! بیخود صورت حق به جانب به خود نگیرند، زیرا حق نتق کشیدن ندارند.
آخر ما هم بیکار نمینشینیم و با قصهی بیبیگوزک سرشان را گرم خواهیم کرد. چنان آنها را ترغیب به گذشت و فقر و فاقه و صوفیگری و مردهپرستی و گریه و وافور و توسریخوری میکنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند: باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند! اما این دست ، دست ما خواهد بود. ما ترک دنیا به آنها میآموزیم و خودمان سیم و غله خواهیم اندوخت!
#توپ_مرواری
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
یک گربهی بزرگ قشنگی داریم که نمیگذارد بنویسم، آمد روی میز من روی همین کاغذ راه رفت، خودش را مالید به من، بوس داد، حالا هم به سر شما قسم اگر دروغ بگویم کونش را کرد به من خوابید، خرخر میکند، در ضمن دُمش هم به آتش سیگار من سوخت، بوی کز هم بلند شد. همان طوری که انشاالله تو در جهنم جلز و ولز خواهیکرد، نگاه بکن جای ناخن او که بر سر قلم گرفت روی کاغذ پیداست. برای این که چشم کورت ببیند دورش را خط کشیدم.
#صادق_هدایت
قسمتی از نامه به تقی رضوی
@Sadegh_Hedayat©
#صادق_هدایت
قسمتی از نامه به تقی رضوی
@Sadegh_Hedayat©
بعضی چیزها را نمیشود گفت.
بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست.
مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد، در آن نیست.
چشمهایش
#بزرگ_علوی
@Sadegh_Hedayat©
بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست.
مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد، در آن نیست.
چشمهایش
#بزرگ_علوی
@Sadegh_Hedayat©
خودکشی هُنریست که ناشیگری و تَفنُّن را برنمیتابد و بدبختانه به حکمِ ماهیتاَش در خورِ تجربه کردن و مجرب شدن نیست.
#آندره_موروا
@Sadegh_Hedayat©
#آندره_موروا
@Sadegh_Hedayat©
فیلسوفی مبتلا به بیاشتهایی
سیمون وی: همیشه کاری را بکنید که بیشترین هزینه را داشته باشد، بیگانه اما نه منفور، مؤمن اما نه مطیع، فلسفی اما نه نظاممند: سیمون وی جهان را به جنگ میطلبید.
کریستی ومپول
ترجمهی: مهدی رعنایی
سیمون وی (۱۹۰۹-۱۹۴۳) متعلق به گونهای بسیار نادر است که تنها یک عضو دارد. این عارف و فیلسوف فرانسویِ نادر بیماریها و نفرینهای زمین و زمانهی خود را، یعنی اروپای جنگزدهی نیمهی اول قرن بیستم را، تشخیص داد و پیشنهادهایی ارائه کرد برای اینکه چگونه راه را بر تکرار شرارتهای آن ببندیم: بر خودکامگی، نابرابری درآمد، محدودیت بر آزادی بیان، قطبیسازیِ سیاسی، ازخودبیگانگیِ سوژهی مدرن و نظایر آن. ترکیبی که او از فضل و دانش، شور و شوق سیاسی، و تعهد به ایدهآلهایش ساخته بود، به وزنِ درمانهایی که برای مدرنیته ارائه میدهد میافزاید. سیمون وی اکنون ۷۵ سال است که در میان ما نیست، اما هنوز میتواند بسیاری چیزها دربارهی ما به خودمان یاد بدهد.
او که در یک خانواده یهودیِ سکولار در پاریس متولد شده بود، از همان ابتدا تشنهی دانستن دربارهی فرهنگِ خود و دیگران بود. در ۱۲سالگی به زبان یونانی باستان مسلط بود، خودش سانسکریت را آموخت و به هندوئیسم و بوداییسم علاقهمند شد. در مدرسهی «لیسه هنری چهارم» و «نرمال سوپریور»، که آنجا فلسفه آموخت، سرآمد بود. افلاطون تأثیری ماندگار بر او گذاشت و علاقهاش به فلسفهی سیاسی بهسمتِ کارل مارکس کشاندش، کسی که اندیشهاش را جذب کرد اما کورکورانه از آن تقلید نکرد.
استقلال ذهنی و مقاومت در برابر انطباقِ ایدئولوژیک نقشی اساسی در فلسفهی وی دارند، چنانکه به مسیحیت گروید اما منتقد کلیسای کاتولیک ماند، و با کمونیسم همدل بود اما استالینیسم را محکوم کرد و در برابر تروتسکی بهخاطر بسطِ افسارگسیختهی حزب ایستاد.
علاوه بر هوشمندی، دیگر جنبههای زندگیاش هم توجه عموم را به خود جلب کرده است. او، که در دوران جنگ جهانی اول کودک بود، شکر نمیخورد چون سربازان در جبهه به شکر دسترسی نداشتند. او هنگامی در ۳۴سالگی بهخاطر سل از دنیا رفت که در دولتِ مقاومت آزادیِ فرانسه در لندن کار میکرد، درحالیکه از خوردنِ غذا بیش از چیزی که فرانسویان تحت اشغالِ آلمان در اختیار داشتند اجتناب میکرد. استادان و همکلاسیهایش او را «مریخی» و «باکرهی سرخ» مینامیدند، القابی که نشانگر غرابت و فقدانِ جنسیتِ او بودند.
فیلسوفی که خود را پشتِ دیوارهای رواقهای دانشگاه مخفی نکرد، او در کارخانهها و تاکستانها کار میکرد و هنگام جنگ داخلی اسپانیا فرانسه را ترک کرد تا در کنار آنارشیستهای دوروتی کالم بجنگد، مأموریتی که از جنبههای مختلف شکست خورد.
تجربههای راز-ورزانهی متعدد، از جمله کشفِ شعر «عشق» از شاعر قرن هفدهمی جرج هربرت او را بهسمتِ پذیرش مسیحیت سوق داد و بسیاری به خاطر تقدسش او را قدیس نامیدند. پاتی اسمیت شاعر فرانسهدوست و ستارهی پانکراک، در کتابش پارسایی (۲۰۱۷) وی را «نمونهای تحسینبرانگیز برای بسیاری از اندیشهها» توصیف میکند. «درخشان و برگزیده؛ او کسی است که از سالنهای بزرگ تحصیلاتِ عالیه گذشته، تاوانِ این را پرداخته تا همه را به راهِ دشوار انقلاب و وحی و خدمات عمومی و ایثار دعوت کند». سیاستمدار فرانسوی "شارل دو گل" فکر میکرد که وی دیوانه است، درحالیکه نویسندگانی مانند آلبر کامو، آندره ژید و تی.اس. الیوت او را یکی از نوابغ عصر خود میدانستند.
«هوشمندی دقیقاً زمانی از بین میرود که بیان اندیشههای فرد، بهتلویح یا بهتصریح، با واژهی کوچکِ "ما" آغاز شود».
@Sadegh_Hedayat©
سیمون وی: همیشه کاری را بکنید که بیشترین هزینه را داشته باشد، بیگانه اما نه منفور، مؤمن اما نه مطیع، فلسفی اما نه نظاممند: سیمون وی جهان را به جنگ میطلبید.
کریستی ومپول
ترجمهی: مهدی رعنایی
سیمون وی (۱۹۰۹-۱۹۴۳) متعلق به گونهای بسیار نادر است که تنها یک عضو دارد. این عارف و فیلسوف فرانسویِ نادر بیماریها و نفرینهای زمین و زمانهی خود را، یعنی اروپای جنگزدهی نیمهی اول قرن بیستم را، تشخیص داد و پیشنهادهایی ارائه کرد برای اینکه چگونه راه را بر تکرار شرارتهای آن ببندیم: بر خودکامگی، نابرابری درآمد، محدودیت بر آزادی بیان، قطبیسازیِ سیاسی، ازخودبیگانگیِ سوژهی مدرن و نظایر آن. ترکیبی که او از فضل و دانش، شور و شوق سیاسی، و تعهد به ایدهآلهایش ساخته بود، به وزنِ درمانهایی که برای مدرنیته ارائه میدهد میافزاید. سیمون وی اکنون ۷۵ سال است که در میان ما نیست، اما هنوز میتواند بسیاری چیزها دربارهی ما به خودمان یاد بدهد.
او که در یک خانواده یهودیِ سکولار در پاریس متولد شده بود، از همان ابتدا تشنهی دانستن دربارهی فرهنگِ خود و دیگران بود. در ۱۲سالگی به زبان یونانی باستان مسلط بود، خودش سانسکریت را آموخت و به هندوئیسم و بوداییسم علاقهمند شد. در مدرسهی «لیسه هنری چهارم» و «نرمال سوپریور»، که آنجا فلسفه آموخت، سرآمد بود. افلاطون تأثیری ماندگار بر او گذاشت و علاقهاش به فلسفهی سیاسی بهسمتِ کارل مارکس کشاندش، کسی که اندیشهاش را جذب کرد اما کورکورانه از آن تقلید نکرد.
استقلال ذهنی و مقاومت در برابر انطباقِ ایدئولوژیک نقشی اساسی در فلسفهی وی دارند، چنانکه به مسیحیت گروید اما منتقد کلیسای کاتولیک ماند، و با کمونیسم همدل بود اما استالینیسم را محکوم کرد و در برابر تروتسکی بهخاطر بسطِ افسارگسیختهی حزب ایستاد.
علاوه بر هوشمندی، دیگر جنبههای زندگیاش هم توجه عموم را به خود جلب کرده است. او، که در دوران جنگ جهانی اول کودک بود، شکر نمیخورد چون سربازان در جبهه به شکر دسترسی نداشتند. او هنگامی در ۳۴سالگی بهخاطر سل از دنیا رفت که در دولتِ مقاومت آزادیِ فرانسه در لندن کار میکرد، درحالیکه از خوردنِ غذا بیش از چیزی که فرانسویان تحت اشغالِ آلمان در اختیار داشتند اجتناب میکرد. استادان و همکلاسیهایش او را «مریخی» و «باکرهی سرخ» مینامیدند، القابی که نشانگر غرابت و فقدانِ جنسیتِ او بودند.
فیلسوفی که خود را پشتِ دیوارهای رواقهای دانشگاه مخفی نکرد، او در کارخانهها و تاکستانها کار میکرد و هنگام جنگ داخلی اسپانیا فرانسه را ترک کرد تا در کنار آنارشیستهای دوروتی کالم بجنگد، مأموریتی که از جنبههای مختلف شکست خورد.
تجربههای راز-ورزانهی متعدد، از جمله کشفِ شعر «عشق» از شاعر قرن هفدهمی جرج هربرت او را بهسمتِ پذیرش مسیحیت سوق داد و بسیاری به خاطر تقدسش او را قدیس نامیدند. پاتی اسمیت شاعر فرانسهدوست و ستارهی پانکراک، در کتابش پارسایی (۲۰۱۷) وی را «نمونهای تحسینبرانگیز برای بسیاری از اندیشهها» توصیف میکند. «درخشان و برگزیده؛ او کسی است که از سالنهای بزرگ تحصیلاتِ عالیه گذشته، تاوانِ این را پرداخته تا همه را به راهِ دشوار انقلاب و وحی و خدمات عمومی و ایثار دعوت کند». سیاستمدار فرانسوی "شارل دو گل" فکر میکرد که وی دیوانه است، درحالیکه نویسندگانی مانند آلبر کامو، آندره ژید و تی.اس. الیوت او را یکی از نوابغ عصر خود میدانستند.
«هوشمندی دقیقاً زمانی از بین میرود که بیان اندیشههای فرد، بهتلویح یا بهتصریح، با واژهی کوچکِ "ما" آغاز شود».
@Sadegh_Hedayat©