کافه هدایت
9.26K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
539 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
...دیگر نه آرزوئی دارم و نه کینه ای، آنچه که در من انسانی بود از دست دادم، گذاشتم گم بشود.

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
ماه کنار آسمان تنها و گوشه‌نشین به شکل داس نقره‌ای بود و به نظر می‌آمد که با لبخند سردش انتظار مرگ زمین را می‌کشد و با چهره‌نای غمگین به اعمال چرکین مردم زمین می‌نگرد.

#علویه_خانم
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
Deluge
36
‏می‌توانم در خودم جستجو کنم و هیچ نشانی از دلیل خندیدن در خودم نیابم.

#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©
- آیا منکر تمدن اسلامی هم می شوی؟

- کدام تمدن؟ تمدن عرب را می خواهی ، کتاب شیخ تمساح "آثار الاسلام فی سواحل الانهار" را بخوان که همه اش از شیر شتر و پشگل شتر و عبا و کباب سوسمار نوشته است. باقی دیگرش را هم ملل مقهور از پستی خودشان ساخته و پرداخته و به دُم عرب ها بسته اند...

- پس این همه جانماز آب کشیدن. این همه عوامفریبی برای چه بود؟

- مگر ما نباید نان بخوریم؟ این کاسبی ماست. دکان ماست که مردم را خر بکنیم!
مرحوم ابوی خدابیامرز از آن آخوندهای بی دین بود. همیشه به ترکی می گفت:"ای موسلمان قارداش! سنین ایاقین هارا چاتدی که پخ چخارت مادی؟"
(ای برادر مسلمان تو پایت را کجا گذاشتی که آنجا را به گه نکشیدی؟)


#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
در حقیقت ما نمی‌میریم، اما چنین به‌دست می‌آید که زنده هم نیستیم،
در حالی که زنده هستیم مرده‌ایم؛
مرده‌های از گور گریخته!

#پیام_کافکا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
یک گربۀ بزرگ قشنگی داریم که نمی گذارد بنویسم، آمد روی میز من روی همین کاغذ راه رفت، خودش را مالید به من، بوس داد، حالا هم به سر شما قسم اگر دروغ بگویم کونش را کرد به من خوابید، خرخر می کند، در ضمن دُمش هم به آتش سیگار من سوخت، بوی کز هم بلند شد. همان طوری که انشاالله تو در جهنم جلز و ولز خواهی کرد، نگاه بکن جای ناخن او که بر سر قلم گرفت روی کاغذ پیداست. برای این که چشم کورت ببیند دورش را خط کشیدم.

#صادق_هدایت
قسمتی از نامه به تقی رضوی

@Sadegh_Hedayat©
عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران انجام میگیرد.خدای جهودی آنها قهار و جبار و کین‌توز است و همه‌اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد و پیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را می‌فرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.


#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
همین پریروز که عید قربان بود رفتم خانه یکی از اعیان که پیشتر معلم سر خانه بودم. به من گفتند که بروم دعا برای گوسفند بخوانم، قصاب بی‌مروت حیوان زبان بسته را بلند کرد بزمین کوبید.
داشت کاردش را تیز می‌کرد، حیوان تقلا کرد، از زیر پایش بلند شد. نمی‌دانم چه روی زمین بود، دیدم چشمش ترکیده ازش خون می‌ریخت. دلم مالش رفت، به بهانهٔ سردرد برگشتم. همهٔ شب هی کلهٔ خون آلود گوسفند جلو چشمم می‌آمد . آنوقت از دهنم در رفت کفر گفتم، کفر خیال کردم ... نه زبانم لال در خوبی خدا که شکی نیست، اما این جانوران زبان بسته، گناه دارد. خدایا، پروردگارا، تو خودت بهتر می‌دانی، هر چه باشد انسان محل نسیان است.

#صادق_هدایت
#محلل

@Sadegh_Hedayat©️
هر روز، هر دقیقه، دست جنایتکار بشر هزاران حیوان مظلوم را که نمی‌توانند از خودشان دفاع نمایند در نهایت خونسردی می‌کُشد و اغلب بر روی گوشت آنها جای ضربت چوب و شلاقی که قبل از کشتن به آنها زده‌اند دیده‌می‌شود.
اخلاق‌نویسان و فلاسفه باید کتب خود را بسوزانند. خالق به موجب کدام قانون مهیبی ضعیف را به قوی، ناتوان را به توانا، کوچک را به بزرگ می‌سپارد ؟؟؟

#انسان_و_حیوان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
#هدايت كه به خصوص با مجموعه داستانهايش مانند سگ ولگرد،سه قطره خون،سايه روشن،زنده بگور،شناخته شده است،نويسنده رومان عجيب بوف كور و چند نمايشنامه است.
هدايت كه چندين متن پهلوی را ترجمه كرده است پيش آهنگ مطالعات فرهنگ توده (فولكلور) در ايران مى باشد و اولين نويسنده اى كه درصدد برآمده است زندگى طبقات مختلف مردم كشورش را توصيف نموده تجزيه و تحليل كند و زخمهای جامعه جديد ايران را عريان سازد.

(مجله paix La de Defense' شماره ٢٦، ماه ژویه ٨٩٢١)


#نظریات_نویسندگان_اروپایی_پیرامون_صادق_هدایت
#حسن_قائمیان

@Sadegh_Hedayat©
پس از اندکی تأمل علویه رویش را به ‌صاحب پرده کرد و گفت: امروز چیزی دشت نکردیم. انگار خیر و برکت از همه‌چی رفته. دوریه آخرزمونه. اعتقاد مردم سست شده همه‌اش سه‌زار و هفت شاهی! با چهار سر نونخور چه خاکی به‌ سرم بکنم؟

#علویه_خانم
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
خانوم! عصمت هم عبدالخالق را دوست داشت. من بزور طلاقشو گرفتم، دیدم میخواد هفته ای یه صیغه بیاره تو خونه ول بکنه، دختره میشه سییابخت و سییا روز. دو ماه آزگار، بعد از اینکه طلاقشو گرفته بودم، هر شب عصمت بالای سفره جای عبدالخالق رو واز میذاشت، هر غذایی تو سفره بود بخیال خودش تعارف عبدالخالق میکرد. تو اطاق تنها با خودش حرف میزد. من از ترس اینکه مبادا دخترم از دس در بره، دو دفه دیگه به صیغه اش دادم. شوور آخری رو خودش دوس نداش، بچه اش که مرد خودش بمن گفت که طلاقشو بگیرم. شوورش دس و پای منو ماچ میکرد، میگفت: آخه چه خبط و خطایی، چه گناهی، از من سر زده؟ اشک میریخت مثه ابر باهار، من دلم ریش میشد!

#علویه_خانم
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
چقدر خوب بود اگر زندگان برای ما ساز می‌زدند و می‌آمدند اینجا پهلوی مرده‌ها کیف می‌کردند، برای خودشان هم بهتر بود ، چون یادشان می‌افتاد که روزی مثل ما می‌شوند. آنوقت بیشتر از زندگی لذت می‌بردند


#آفرینگان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
The Dim Remembrance
Reflection Nebula
‏چه بر سرمان خواهد آمد؟
در اعماق وجودم چیزی جز عشق تو وجود ندارد، با این حال، تلخی همچنان مزاحم است!

#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©
حاجی آقا حمام و مشت و مال را خیلی دوست می داشت .
اما از وقتی که نرخ حمام بالا رفته بود ، حاجی دیر به دیر به حمام می رفت . به همین جهت تابستان در صحن هشتی همیشه بوی عرق تند ترشیده حاجی در هوا پراکنده بود.
در حمام یک مشت از آب خزانه می خورد و دهنش را مسواک می کرد.
بعد می خوابید و زیر مشت و مال دلاک از روی کیف ناله سر می داد و شکر خدا را می گذاشت.
در مورد خواب هم حاجی بی طاقت بود و به آسانی خوابش می برد. بمحض اینکه چشمش بهم می رفت ، خروپف او تمام فضای خانه را پر می کرد ، مثل این که دویست نهنگ غرغره می کنند.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
اگر دانشمندی، روانشناسی بخواهد درباره‌ی زشت‌ترین اشکال بی‌حیایی، بلاهت، حقارت، هرزگی، رذالت و خودگنده‌بینی مطالعه‌ای جدی بکند باید بیاید و در اینجا مستقر بشود تا محیرالعقول‌ترین پدیده‌ها را ثبت کند‌.
(Si jamais un savant ou psychologue voulait faire une étude sérieuse sur l'effronterie, le crétinisme , la mesquinerie , le dévergondage, la coquinerie , la mégalomanie ... des plus mal tournées il devrait venir s'installer ici afin d'enregistrer les phénomènes les plus fantasmagoriqueus)

#صادق_هدایت
نامه به یک دوست در پاریس

@Sadegh_Hedayat©
تمام کوشش او بیهوده بود. اصلاً نمیدانست چرا دویده، نمیدانست بکجا می‌رود، نه راه پس داشت و نه راه پیش. ایستاد، له‌له میزد، زبان از دهنش بیرون آمده بود. جلو چشمهایش تاریک شده بود. با سر خمیده، بزحمت خودش را از کنار جاده کشید و رفت در یک جوی کنار کشتزار، شکمش را روی ماسه داغ و نمناک گذاشت و با میل غریزی خودش که هیچوقت گول نمیخورد، حس کرد که دیگر از اینجا نمی‌تواند تکان بخورد. سرش گیج میرفت، افکار و احساساتش محو و تیره شده بود، درد شدیدی در شکمش حس میکرد و در چشمهایش روشنایی ناخوشی می‌درخشید. در میان تشنج و پیچ و تاب، دستها و پاهایش کم‌کم بی‌حس میشد، عرق سردی تمام تنش را فرا گرفت، یکنوع خنکی ملایم و مکیفی بود...

#سگ_ولگرد
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
ال لوالک الجالیزیه: کتابخانه های کفار را آتش بزنیم و عوضش یک نسخه "زبده النجاسات" به آن ها بدهیم که برایشان کافیست و علوم دنیوی و اخروی همه در آن است.

قوت لایموت: البته صد البته کفی به زبده النجاسات، چون خلاصه مرام اسلام همین است که یا مسلمان بشوید یعنی مطابق نص صریح زبده النجاسات عمل کنید وگرنه می کشیمتان و یا خراج به بیت المال مسلمانان بدهید، البته کفار باید باج سبیل به مسلمین بپردازند.

تاج المتکلمین : پس از این قرار رای قطعی و موافقت همگی بر این شد که این جمعیت را به بلاد کفار سوق بدهیم و هیچ گونه مخالفتی در این باب نیست، اما به زعم حقیر لازم است که به شیوه دین نبی رفتار کنیم چنانکه خود حضرت به ایل و تبار خودش قدر و منزلت گذاشت و نوه های خودش را قبل از ولادت امام کرد و طایفه خود را سادات و احترام آن ها را به همه مسلمانان واجب دانست.


#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
از شما چه پنهان، در آن عهد و زمانه، با وجودیکه بانکهای جفت و طاق وجود نداشت، خزانه دولت پر و پیمان بود و زهره شیر میخواست داشته باشد کسیکه بتواند به جواهرات سلطنتی چپ نگاه بکند. بدون عایدی سرشار نفت که در تاریخ ایران سابقه نداشته و معلوم نیست کدام دولت فخیمه سگ‌خور میکند دولت افلاس‌نامه صادر نکرده بود. اگرچه مشتری آهنپاره و اسلحه قراضه نبود، اما اسم خودش را ملت پست عقب‌افتاده نگذاشته بود و از خارجی وام و اجاره نمیخواست. بدون سرتیپها و امیرلشگرهای شکم‌گنده مرزپناه گریزپا، کسی جرات نمیکرد به سرحداتش دست‌درازی بکند، بدون متخصصین تبلیغ وطن‌پرستی که در اثر مرض فشار پول در خارجه معلق بزنند، مردم به مرز و بوم خودشان بیشتر علاقه داشتند. بدون سوز و بریز رادیوهای خاج‌پرست که: "آهای مردم دین از دست رفت!" که گویا آخوند باسواد و ملای با عقیده بیشتر پیدا میشد. بی‌آنکه شب شش بگیرند و اسم میهنشان را عوض بکنند، انگار که شهرت و آبروی این آب و خاک در نظر خارجیها خیلی بیشتر از حالا بود. برای تعلیمات عمومی پستان به تنور نمی‌چسباندند، اما هم مردم باسواد بیشتر از حالا پیدا میشد و هم خیلی بیشتر کتاب حسابی چاپ میکردند. ظاهراً چوب تکفیر برای تریاک بلند نمیکردند، اما وافوری خیلی کمتر از حالا بود. باری هنوز جزیره بحرین را به ارباب واگذار نکرده بودند. هنوز بخشش کوه آرارات فتح‌الفتوح بشمار نمیرفت، هنوز شاه‌بابا حق کشتیرانی در دجله و فرات را از دست نداده بود و یک تکه خاکش را هم به افغانها حاتم‌بخشی نکرده بود و برای تمدید قرارداد نفت جنوب هم مردم را دور کوچه نرقصانیده بود، اما اسم خودش را هم "کبیر و نابغه عظیم‌الشان" نگذاشته بود. خلاصه آنکه حساب و کتابی در کار بود، هنوز همه چیز مبتذل نشده بود، مردم به خاک سیاه ننشسته بودند و از صبح تا شام هم مجبور نبودند که افتخار غرغره بکنند و به رجاله‌بازیهای رجال محترمشان هی تفاخر و تخرخر بنمایند و از شما چه پنهان، مثل این بود که آبادی و آزادی و انسانیت هم یک خرده بیشتر از حالا پیدا میشد.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
انسان اگر از آنچه گناه شمرده می‌شود محروم شود، نمی‌تواند به حیاتش ادامه دهد، اما می‌تواند با محروم شدن از چیزهای مقدس زندگی خوبی داشته باشد.

#آلبر_کامو
#یادداشت‌ها
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©