کافه هدایت
9.24K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
540 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
نمیخواستم بدانم که حقیقتاً خدایی وجود دارد یا اینکه فقط مظهر فرمانروایان روی زمین است که برای استحکام مقام الوهیت و چاپیدن رعایای خود تصور کرده اند-تصویر روی زمین را به آسمان منعکس کرده‌اند.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
بستنِ چشم‌ هایت چیزی را عوض نمی‌ کند.چون نمی‌خواهی شاهد اتفاقی باشی که می‌افتد، هیچ‌چیز ناپدید نمی‌ شود. درواقع دفعه‌ بعد که چشم واکنی، اوضاع بدتر می‌ شود.
دنیایی که تویش زندگی می‌کنیم این‌جور است آقای ناکاتا.چشمانت را باز کن.فقط بزدل چشم‌هایش را می‌ بندد. چشم بستن و پنبه در گوش چپاندن باعث نمی‌ شود زمان از حرکت بایستد.

#کافکا_در_کرانه
#هاروکی_موراکامی

@sadegh_hedayat©
ما در اثر سالها تجربه تلخ،دریافتیم که مردم دنیا خوش باور و احمق و توسری خورند و عقلشان به چشمشان میباشد و همچنین دنیا خر تو خر است.
اگر ما از حماقت مردم استفاده میکنیم گناه از ما نیست چشمشان کور شود و دنده شان نرم،اگر شعور دارند بزنند و پدرمان را دربیاورند
اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدر پرستند ، پس فضولی موقوف!
بیخود صورت حق بجانب بخود نگیرند،زیرا حق نتق کشیدن ندارند.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
ﻣﺪﺗﻬﺎ پس ﺍﺯ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ، ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ آﻥ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺗﻠﺦ، ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ آﺛﺎﺭ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﻦ ﻭ آﻥ ﺑﻮﺩﻩ، ﺍﺯﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ آﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ آﺛﺎﺭ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ، ﯾﮑﺠﺎ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺑﺤﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﺸﻤﺎﮔﯿﻦ ﻣﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪ. ﻭ ﺍﺯ آﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﯾﺎ ﮐﺘﺎﺑﭽﻪﺍﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ، ﻧﺎﻣﺶ " ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﻧﻤﻨﺎﮎ " ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻣﺨﻮﺭ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ. ﺍﻣﺎ ﺟﺰ آﻧﭽﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻂ ﻭ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻪﯼ ﺍﻭ ﻇﺎﻫﺮاً ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ، ﯾﺎ ﻣﺎ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻋﺎﻣﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯽﺧﺒﺮﯾﻢ، ﺑﺎﺭﯼ، ﺍﺯ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻧﻔﺲ ﺧﺒﺮ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻣﻌﺪﻭﻡ آﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﺩﺭﺩآﻟﻮﺩ ﺑﻮﺩ،ﻭ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎ ﻭ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎ ﻭ تأﺛﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﺤﺘﻤﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ. ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ، ﻫﺰﺍﺭﻩای ﻭ ﻗﺮﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﯾﮑﺒﺎﺭ، ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻣﮕﺮ ﺑﺸﻮﯾﺪ و ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺩﻫﺪ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ، ﻭ ﮐﺘﯿﺒﻪی ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺑﺮ آﺳﺘﺎﻧﻪﯼ ﯾﺎﺩ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﻭ:


اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه می‌دیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی می‌زده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می‌کند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر می‌سپارد گفته‌اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می‌تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که می‌داند چه می‌دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک می‌دانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می‌خوانم
که او هر نقش می‌بسته ست،‌ یا هر جلوه می‌دیده ست
نمی‌دیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک.


#روی_جاده_نمناک
#مهدی_اخوان_ثالث
تهران - اردیبهشت ۱۳۴۰

@Sadegh_Hedayat©
ما جاودانه نیستیم و از مرگ نمی‌توانیم بگریزیم اما دست کم می‌توانیم کور نباشیم و کور نمیریم.
ترس می‌تواند موجب کوری شود، حرف از این درست‌تر نمی‌شود، هرگز نمی‌شود.
پیش از لحظه‌ای که کور شدیم کور بودیم، ترس کورمان می‌کند، ترس ما را کور نگه می‌دارد.

#ژوزه_ساراماگو


@Sadegh_Hedayat©
وسوسه خودکشی، پیش از آن که موضوع نوشته های هدایت باشد و به آخرین حرف او در آثارش و به اقدام نهائی وی در زندگی اش تبدیل شود،در وجود او بوده.این فکر و اقدام به عملی کردن آن به عنوان مشغله ذهنی در ادبیات و تقدیر نویسنده، در ایران بکلی تازه بود.هدایت نخستین چهره ادبیات ایران است که خودکشی کرده و کینه ای که جماعت ظاهرالصلاح، از هر تیره و طایفه، به وی نشان داده اند و همیشه هم نشان خواهند داد از همین جاست.
تاثیر منفی این خودکشی هم چیزی است در حد ارزش واقعی آن.داشتن دوستانی که بیشتر هوایش را داشته باشند، شرایط زندگی بهتر ، یا فلان و بهمان اتفاق گذرا ، هیچکدام ممکن نبود مانع خودکشی وی شود.
هدایت نمیتوانست شرایط زندگی بهتری داشته باشد، یا از تنهائی به در آید و امیدوار شود، زیرا هدایت همانی بود که بود.خودکشی اش به اوضاع و احوال ربطی نداشت و امری وجودی بود.حتی از حالت امر وجودی که ممکن است فقط بیانگر جنبه های شخصی باشد خارج بود: خودکشی هدایت از مقوله "تقدیر" یا به عبارت دیگر از مقوله ضرورت بود.
غریب در دیار خود، تک و تنها در بین جماعت ادبای ایرانی، و تنها در میانه ی شرق و غرب.
اگر می خواست یا می توانست غیر از "هدایتی" باشد که اکنون برای همیشه هست شاید برایش آسان بود کاری کند که همه دور و برش را بگیرند و کمکش کنند.
نگذارند کارمندان دون پایه اداره ی فرهنگ و هنر باشد با چندرغاز حقوق که مجبور شود کتابخانه اش را بفروشد تا به پاریس برود و کلک خودش را در آنجا بکند.

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
#بر_مزار_صادق_هدایت
#یوسف_اسحاق‌پور
@Sadegh_Hedayat©
اما چرا علم شریف تاریخ تکرار می شود. برای اینکه وقاحتها و پستی ها و سستی ها و مادر قحبگی های بشر هم تکرار می شود. حیوانات بت نمی پرستند ، قلدر نمی تراشند و به کثافتکاریهای خودشان هم نمی بالند برای همین تاریخ ندارند . صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده ، هر قلدری که وقیح تر و درنده تر باشد و بیشتر کشتار و غارت بکند و پدر مردم را در بیاورد ، در صفحات تاریخ عزیزچسانه تر است . آنوقت موجودات احمق وازده ای که ریزه خوار خوان رجاله های تازه به دوران رسیده می باشند ، قد علم می کنند و جریان وقایع را با منافع شکم و زیر شکم خودشان تطبیق می دهند ، با جملات چسبنده ی پرطمطراق و سجع و قافیه ، پرده روی جنایات و حماقت کارنامه این قلدر ها می اندازند و اسم خودشان را مورخ می گذارند ، به این طریق افسانه به وجود می آید ، خوبیش این است که از افسانه هم درس عبرت نمی شود گرفت. تنها فایده تاریخ این است که از مطالعه اش انسان به ترقی و آینده بشر هم ناامید می شود . در هر زمان که آدمها به هم بر خورده اند این برخورد دائمی همیشه کشت وکشتار به بار آورده ، هر ملتی که به درجه تمدن رسیده ملت همسایه اش که قلدر و پاچه ورمالیده بوده به آن حمله کرده و هستیش را به باد داده است . خاصیت هر نسل آن است که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند . وقایع تاریخ یک فاجعه و یا رمان است که به تناسب مقتضیات وقت هر مورخی مطابق سلیقه خودش از میان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده است اما به ماربطی ندارد فقط درس پستی و درندگی و کین توزی بما می آموزد .

#صادق_هدایت
#توپ_مرواری

@Sadegh_Hedayat©
خیلی از اشخاص پس از آنکه متقاعد شدند که گوشت برای بدن انسان لازم نیست،
با نا امیدی تلخی می گویند :《پس چه بخوریم؟》
مثل اینکه به گرگ پیشنهاد کرده باشند کاه بخورد.

#فواید_گیاه_خواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
مسافرت فرنگ برای بچه تاجرها و دزدها و جاسوس‌های مام میهن است. ما از همه چیز محروم مانده‌ایم، این هم یکیش!
وقتی که در اینجا نمی‌توانم زندگی ام را تأمین کنم فرنگ به چه درد من می‌خورد؟!

#صادق_هدایت
#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی

@Sadegh_Hedayat©️
صادق هدایت در دوره حکومت استبداد عذاب های بسیاری کشید،از این حکومت با تمام وجود متنفر بود و پیوسته با عشق و شور فراوان و میهن دوستی واقعی از صمیم قلب با آن مبارزه می کرد.
در هیچ اثری از او نمی توان جایی را یافت که از ارتجاع دفاع کرده باشد و یا آنرا بستاید.اما در هر حال هدایت نتوانست جهان بینی سیاسی و علمی خاصی را برگزیند.او همانند ایرانیان اصیل پیوسته دستخوش بدبینی و تردیدی بود که در تمام ادبیات کلاسیک ایران هم نمونه هایی از آن را می توان یافت.حتی از دیدگاه او عالم وجود جز توهم نبود.شکافی عظیم بین جهان تصورات هدایت و واقعیت ها وجود داشت.
او پیوسته غرق در رویای زیبایی،عشق و انسان دوستی بود،اما در پیرامون خود جز رذالت و دورویی نمی دید.
عقیده داشت که پیروزی خیر بر شر تنها با تغییر کامل وضعیت ایران ممکن است.

#تاریخ_ادبیات_معاصر_ایران
#بزرگ_علوی

@Sadegh_Hedayat©
بخصوص جهان زنان باید بیشتر از همه متوجه برتری خوراک نباتی بشود و یک چنین غذای خون آلود و چرکین را دور بیندازد،چون یکی از خرافاتی که شهرت دارد این است که زن باید همه قوت خود را صرف آشپزی بنماید؛از این رو هرگاه از رنگرزی و پیرایش لاشهٔ جانوران دست بکشد، بیشتر اوقات خود را به کارهای نجیب تری خواهد پرداخت .
زن که تولید زندگانی می کند،نباید راضی به کشتار شده و لب های خودش را به آن آلوده بسازد.

#فواید_گیاه_خواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
از معجزات آن بزرگوار اینکه خون ملت را مکید و داراییش را چاپید و طلا را تبدیل به مس کرد (مانند پنجره طلای مقبره شاه صفی که تبدیل به کلاه خود مسی روی قبر حافظ شد)،پول نقره را نیز مبدل به کاغذ رنگین و برنج نمود.
از لحاظ تربیت معنوی،می توان گفت که آن عالیجناب گرده از روی کتاب "جزیره دکتر مورو " تألیف ولز برداشت به این معنی که فورمولهای معینی را هر روز صبح با چماق به مردم تلقین میکردند و عصرها با شلاق همان فورمولهای " دزد باشید و متملق و پست و مطیع باشید " را پس می گرفتند و عملا نشان می دادند که این یگانه راه ترقی در کشور باستانی است.
هرکس در موقع پس دادن درس اشتباه کرد دشمن خدا و شاه و میهن قلمداد می شود و او را در یکی از اطاق های زندان قصر پذیرایی شایان میکردند.
خانه یک عده مردم فقیر بیچاره را روی هم کوبیدند و کاخهای بد سلیقه به جایش بنا کردند.
کاغذ و مس تبدیل به آجر شد و آسمانخراشها از لای خاکروبه بیرون آمد.
آن بزرگوار به عصر آهن و طلا،عصر آجر را در میهن عزیزش اضاف نمود .

#اشک_تمساح
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
Greenland
Armand Amar
‏بی‌خوابی، بی‌خوابی!
وقتی این‌طرف و آن‌طرف شدنم هم نتیجه نمی‌دهد، آرزو می‌کنم که کاش چندین طبقه زیر زمین خوابیده بودم.

#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا

@sadegh_hedayat©
یک ‌جور نفرین، یک‌ جور بغض گنگ نسبت به بیدادی دنیا و همه مردمان حس کرد. یک نوع کینه مبهم نسبت به پدر و مادرش حس کرد که او را باین ریخت و هیکل پس‌انداخته بودند! اگر هرگز بدنیا نیامده بود بکجا برمیخورد.

#بن‌بست
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
Khergheh Raghsan
Alireza Ghorbani
#علیرضا_قربانی
#آلبوم_فروغ
خرقه رقصان

عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن

تا چه‌ها در می دمد این عشق در سرنای تن

#مولانا


@Sadegh_Hedayat©
جانم برایتان بگوید ، همیشه برای اینکه تاریخ عرض اندام بکند ، یک تپز یا گرز یا قداره خون آلود و یا لوله توپ و یا بمب اتمی برهان قاطع است.
چنانکه حضرت خاتم النبیین میفرماید :
" اَنَا نَبيٌّ بِالسّيف "
آنوقت چند نفر رجاله لازم است که به اسم خدا و شاه و میهن هی کراوغلی بخوانند و سینه بزنند و خود را نگهبان قانون معرفی بکنند و توده عوام کالانعام را با اشتلم و بیم دوزخ و امید بهشت بفریبند.
این توده گمنام هم که اسیر شکم و زیر شکمش است کورکورانه از آنها اطاعت خواهد کرد و به پای خود به کشتارگاه میرود.به این طریق تاریخ عوض میشود.
(حضار کف زدند و هورا کشیدند :
میهن مسلخ عزیز ماست)

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
@sadegh_hedayat©
به مناسبت حرکت شاه به آذربایجان، فریدون ابراهیمی را دار زدند و عکسش هم در روزنامه‌ی آتش بود.
مردم غیور آن سرزمین روزی یکی-دو نفرشان بچه‌ی خود را جلوی خاک‌پای همایونی قربانی می‌کنند!

سرزمین عجایب است.

#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
فاش کردن بی‌ عدالتی کافی نیست.آدم باید با تمام زندگیش ضد آن مبارزه کند.

#عادل_ها
#آلبر_کامو

@sadegh_hedayat©
آیا برای هرکسی اتفاق نیفتاده که ناگهان و بدون دلیل بفکر فرو برود و به قدری در فکر غوطه‌ور بشود که از زمان و مکان خودش بی‌خبر بشود و نداند که فکر چه چیز را می‌کند؟
آن‌وقت باید کوشش بکند برای اینکه به وضعیت و دنیای ظاهری خودش دوباره آگاه و آشنا بشود-این صدای مرگ است.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
رضا خان خودش نمی دانست چه می کنه.
مطابق دستور رفتار می کرد.
یعنی اگر در ظاهر کلاه را عوض کرد برای این بود که ممالک همجوار اسلامی را برنجانه،اما کمک به اتخاذ اسلام کرد.
آسوده باشید ، همین اتحاد عرب که زمزمه اش راه افتاده ، بعد تبدیل به اتحاد اسلام خواهد شد و بعد هم دم ما را توی تله خواهند انداخت.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©