@asheghanehaye_fatima
.
بیا قانون "دوستت دارم" را بین خودمان وضع کنیم
صبح ها تلفنت را بردار
به عکسم خیره شو
طوری که انگار قرار است
برای همیشه نباشم
"صبحت بخیر" را طوری بگو
که "عزیزم" ها و "جانم" هایش آزاد شود
و بریزد به رگ هایم
بگذار همین اول صبح تنِ من برایت بلرزد
و بترسم که مبادا روزی نباشی
دو فنجان قهوه ی ساده را بگذارم روی میز
و دلم بلرزد برای شنیدن یک " دوستت دارم"
و تو نگاهت را بپاشی به فنجان های قهوه
و نگاه بی قرار من
دلم بخواهد که بگویی " دوستت دارم"
و تو به جای هر بار گفتنش،
صدبار با نگاهت قربان صدقه م بروی
و من از فکر نداشتنت بمیرم و اسپند دود کنم
بیا با همین قانون ساده
کمی زندگی کنیم
#شیما_سبحانی
.
بیا قانون "دوستت دارم" را بین خودمان وضع کنیم
صبح ها تلفنت را بردار
به عکسم خیره شو
طوری که انگار قرار است
برای همیشه نباشم
"صبحت بخیر" را طوری بگو
که "عزیزم" ها و "جانم" هایش آزاد شود
و بریزد به رگ هایم
بگذار همین اول صبح تنِ من برایت بلرزد
و بترسم که مبادا روزی نباشی
دو فنجان قهوه ی ساده را بگذارم روی میز
و دلم بلرزد برای شنیدن یک " دوستت دارم"
و تو نگاهت را بپاشی به فنجان های قهوه
و نگاه بی قرار من
دلم بخواهد که بگویی " دوستت دارم"
و تو به جای هر بار گفتنش،
صدبار با نگاهت قربان صدقه م بروی
و من از فکر نداشتنت بمیرم و اسپند دود کنم
بیا با همین قانون ساده
کمی زندگی کنیم
#شیما_سبحانی
May 11, 2017
صبح :
هجوم چشم های توست.
وقتی ناگهان ؛
در من شعری می شوی .
به وسعت طلوع یک زندگی ،
صبح را دوست دارم .
وقتی ؛
سرآغازش تو باشی ...
#مریم_پورقلی
@asheghanehaye_fatima
هجوم چشم های توست.
وقتی ناگهان ؛
در من شعری می شوی .
به وسعت طلوع یک زندگی ،
صبح را دوست دارم .
وقتی ؛
سرآغازش تو باشی ...
#مریم_پورقلی
@asheghanehaye_fatima
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
که صدایت را جا گذاشتی در اتاق عمل
صدا را که از تن درآوردی
کلمه کلمه
ریخت روی تخت
لب هام را کدام نخ بخیه میزند به گلوت؟
کنار بزن پوستت را
عبورم بده از مهره های گردنت
ببینم زیبایی ات درد میکند
اینجایم
اینجایم من
با پیچکی پیچیده دور انگشتم
که خطابش به توست:
چه حنجره ی گودی داشتی برای ریشه هام
چگونه بگویم
زنده ام
پوست خشکی دارد هوا
و من که بی صدا در تو شکل گرفته ام آویزانم از ابر
آویزانم مثل یک باران نگفته
حرفی در استخوانم بریز
بریز در استخوان پوکم
آن هجای بلند بالا را
که بیاید
که نمی اید .
بگو
نشسته ای
گلویت را ماهرانه میبافی
رج به رج
که شکافته بودند
در را ببند
چنگ به تارهای صوتی ات بزنم
بنوازمت آرام آرام
#نگین_فرهود
که صدایت را جا گذاشتی در اتاق عمل
صدا را که از تن درآوردی
کلمه کلمه
ریخت روی تخت
لب هام را کدام نخ بخیه میزند به گلوت؟
کنار بزن پوستت را
عبورم بده از مهره های گردنت
ببینم زیبایی ات درد میکند
اینجایم
اینجایم من
با پیچکی پیچیده دور انگشتم
که خطابش به توست:
چه حنجره ی گودی داشتی برای ریشه هام
چگونه بگویم
زنده ام
پوست خشکی دارد هوا
و من که بی صدا در تو شکل گرفته ام آویزانم از ابر
آویزانم مثل یک باران نگفته
حرفی در استخوانم بریز
بریز در استخوان پوکم
آن هجای بلند بالا را
که بیاید
که نمی اید .
بگو
نشسته ای
گلویت را ماهرانه میبافی
رج به رج
که شکافته بودند
در را ببند
چنگ به تارهای صوتی ات بزنم
بنوازمت آرام آرام
#نگین_فرهود
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
تو آیینه یه فرم دل میبری
تو بستر یه فرم دیگه
بیخیال زر زر مردم!
غروبی حسابی بزک کن چشمارو...
بیا تو کافه تا چشم حسودا بترکه!
کار مردم وراجی و شایعه ساختنه
خیالی نیست
مگه خاطرخواه نیستیم؟!
#اورهان_ولی
تو آیینه یه فرم دل میبری
تو بستر یه فرم دیگه
بیخیال زر زر مردم!
غروبی حسابی بزک کن چشمارو...
بیا تو کافه تا چشم حسودا بترکه!
کار مردم وراجی و شایعه ساختنه
خیالی نیست
مگه خاطرخواه نیستیم؟!
#اورهان_ولی
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
حالا، اگر فقط جای دیگران خالی بود، غصهای نداشتم،
آدم هرجور بتواند با جای خالی دیگران کنار میآید،
اما جای خود من خالی است
و این جای خالی دیگر شوخی بردار نیست...
#دن_کاسمورو
#ماشادو د آسیس
حالا، اگر فقط جای دیگران خالی بود، غصهای نداشتم،
آدم هرجور بتواند با جای خالی دیگران کنار میآید،
اما جای خود من خالی است
و این جای خالی دیگر شوخی بردار نیست...
#دن_کاسمورو
#ماشادو د آسیس
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
وقتی تو نیستی ...
شادی کلام نامفهومی ست !
و " دوستت می دارم " رازی ست ،
که در میان حنجره ام دق میکند !
و مـــَـن چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا ،
به تو معتادند ...
#حسین_منزوی
وقتی تو نیستی ...
شادی کلام نامفهومی ست !
و " دوستت می دارم " رازی ست ،
که در میان حنجره ام دق میکند !
و مـــَـن چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا ،
به تو معتادند ...
#حسین_منزوی
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
میخواهم با کمی دوست داشتن زندگی کنم
زیر سایه خودم، رها از آدم ها
و یادم بماند که " عشق " رویایی ست آزار دهنده
که حتی اگر تحقق یابد انتهایش دلتنگی ست
میخواهم حصارِ منطق را بکشم دورِ قلبم
و با کمی بی تفاوتی غلظت احساساتم را تنظیم کنم
نمیخواهم این دوست داشتنِ زیاد را
که آویزان می کند مرا از یک نگاه، حرف، خاطره
و تاب میدهد مرا از اشتیاق به دلهره
از دلهره به دلتنگی
از دلتنگی به حماقت
میخواهم که نخواهم
" خواستنِ دیوانه وار "
با وجودِ " قانون ناماندگاری آدم ها "
روزی در نقطه ای از تقلا و کشمکش
به " خستگی " می انجامد
#پریسا_زابلی_پور
از کتاب #او_همچنان_غایب
میخواهم با کمی دوست داشتن زندگی کنم
زیر سایه خودم، رها از آدم ها
و یادم بماند که " عشق " رویایی ست آزار دهنده
که حتی اگر تحقق یابد انتهایش دلتنگی ست
میخواهم حصارِ منطق را بکشم دورِ قلبم
و با کمی بی تفاوتی غلظت احساساتم را تنظیم کنم
نمیخواهم این دوست داشتنِ زیاد را
که آویزان می کند مرا از یک نگاه، حرف، خاطره
و تاب میدهد مرا از اشتیاق به دلهره
از دلهره به دلتنگی
از دلتنگی به حماقت
میخواهم که نخواهم
" خواستنِ دیوانه وار "
با وجودِ " قانون ناماندگاری آدم ها "
روزی در نقطه ای از تقلا و کشمکش
به " خستگی " می انجامد
#پریسا_زابلی_پور
از کتاب #او_همچنان_غایب
May 11, 2017
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
.
دختر
که شاعر شود
غذا میسوزد
ظرفها نشسته میمانند
لباسها گم میشوند
اما...
خانه حتما گرم خواهد ماند!
#حسین_منزوی
.
دختر
که شاعر شود
غذا میسوزد
ظرفها نشسته میمانند
لباسها گم میشوند
اما...
خانه حتما گرم خواهد ماند!
#حسین_منزوی
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
منتظرم؛
و جای خالیات در من آنقدر عمیق شدهاست
که میشود هر پنجشنبه کنارش نشست
و مگر مرگ
کفشهایش چقدر سنگین است؟
که جای پایش اینهمه گود است..!
#ليلا_كردبچه
منتظرم؛
و جای خالیات در من آنقدر عمیق شدهاست
که میشود هر پنجشنبه کنارش نشست
و مگر مرگ
کفشهایش چقدر سنگین است؟
که جای پایش اینهمه گود است..!
#ليلا_كردبچه
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
زیبای من!
سیاه اگر چشم تو باشد
سرم که بر زانوان تو باشد
میدانم، شب از چشمهای تو میآید
پنهانی به درهها میریزد
بر کوهها و دشتها میگسترد
دریایی تاریک، زمین را در خود میپوشد.
سیاه اگر چشم تو باشد
روشنای من است!
« #لوسیان_بلاگا»
ترجمه: نفیسه نوابپور
#شعر
زیبای من!
سیاه اگر چشم تو باشد
سرم که بر زانوان تو باشد
میدانم، شب از چشمهای تو میآید
پنهانی به درهها میریزد
بر کوهها و دشتها میگسترد
دریایی تاریک، زمین را در خود میپوشد.
سیاه اگر چشم تو باشد
روشنای من است!
« #لوسیان_بلاگا»
ترجمه: نفیسه نوابپور
#شعر
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
من عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
اين فال را برای دلم ديد...
ديری است
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهيان و تنهايی خودم
پر کرده ام ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشايم
با يک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم...
اما
من عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه اي که با شب مي رفت
اين فال را براي دلم ديد.
«شفيعی کدکنی»
#شفیعی_کدکنی
من عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
اين فال را برای دلم ديد...
ديری است
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهيان و تنهايی خودم
پر کرده ام ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشايم
با يک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم...
اما
من عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه اي که با شب مي رفت
اين فال را براي دلم ديد.
«شفيعی کدکنی»
#شفیعی_کدکنی
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
زندگی
شايد
آسان تر می بود
اگر هرگز
تو را نديده بودم.
اندوهمان کم تر می بود
هر بار
که ناگزيريم از هم جدا شويم
ترسمان کم تر می بود
از جدايی بعدها
و بعدترها...
و نيز وقتی نيستی
اين همه
در اشتياق توان سوزت نمی سوختم
که می خواهد به هر قيمتی
ناممکن را ممکن سازد
آن هم فوری
در اولين فرصت
و آن گاه که تحقق نيافت
سرخورده می شود و
به نفس نفس مي افتد.
زندگي
چه بسا
آسان تر می بود
اگر تو را
نديده بودم
فقط اين که در آن صورت
ديگر زندگی من نبود...
«اریش فرید»
#اریش_فرید
زندگی
شايد
آسان تر می بود
اگر هرگز
تو را نديده بودم.
اندوهمان کم تر می بود
هر بار
که ناگزيريم از هم جدا شويم
ترسمان کم تر می بود
از جدايی بعدها
و بعدترها...
و نيز وقتی نيستی
اين همه
در اشتياق توان سوزت نمی سوختم
که می خواهد به هر قيمتی
ناممکن را ممکن سازد
آن هم فوری
در اولين فرصت
و آن گاه که تحقق نيافت
سرخورده می شود و
به نفس نفس مي افتد.
زندگي
چه بسا
آسان تر می بود
اگر تو را
نديده بودم
فقط اين که در آن صورت
ديگر زندگی من نبود...
«اریش فرید»
#اریش_فرید
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.
«ناظم حکمت»
#ناظم_حکمت
ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.
«ناظم حکمت»
#ناظم_حکمت
May 11, 2017
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیستی؟!
اما من
دارمت
همیشه....
جایی خلوت ودنج
لا به لای تمام نداشته هایم!
#سعید__عالمی
☘ @asheghanehaye_fatima
نیستی؟!
اما من
دارمت
همیشه....
جایی خلوت ودنج
لا به لای تمام نداشته هایم!
#سعید__عالمی
☘ @asheghanehaye_fatima
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
حواست به مدل سرزمینت باشد
نکند از مداد آبی
بهانه ی آسمان بتراشی
آزادی
تنها پرنده ای ست
که در قفس
نفس نمی کشد...
#منیره_حسینی
_
حواست به مدل سرزمینت باشد
نکند از مداد آبی
بهانه ی آسمان بتراشی
آزادی
تنها پرنده ای ست
که در قفس
نفس نمی کشد...
#منیره_حسینی
_
May 11, 2017
@asheghanehye_fatima
وقتی عاشقم
حس می کنم سلطان زمانم
و مالک زمین و هر چه در آن است
سوار بر اسبم به سوی خورشید می رانم
وقتی عاشقم
نور سیالی می شوم
پنهان از نظر ها
و شعر ها در دفتر شعرم
کشتزارهای خشخاش و گل ابریشم می شوند
وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران می کند
و سبزه بر زبانم می روید
وقتی عاشقم
زمانی می شوم خارج ازهر زمان
وقتی بر زنی عاشقم
درختان پابرهنه
به سویم می دوند
«نزار قبانی »
ترجمه: فرشته وزیری نسب
#نزار_قبانی
وقتی عاشقم
حس می کنم سلطان زمانم
و مالک زمین و هر چه در آن است
سوار بر اسبم به سوی خورشید می رانم
وقتی عاشقم
نور سیالی می شوم
پنهان از نظر ها
و شعر ها در دفتر شعرم
کشتزارهای خشخاش و گل ابریشم می شوند
وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران می کند
و سبزه بر زبانم می روید
وقتی عاشقم
زمانی می شوم خارج ازهر زمان
وقتی بر زنی عاشقم
درختان پابرهنه
به سویم می دوند
«نزار قبانی »
ترجمه: فرشته وزیری نسب
#نزار_قبانی
May 11, 2017
قناعتی در کار نیست!
برای زنان، دوست داشتنِ زیاد یک نفر
و برای مردان
دوست داشتن چند نفر زیادتر...
#حمید_جدیدی
#تلخ_نوشت
عکس : #خاویر_میسراچ
@asheghanehaye_fatima
برای زنان، دوست داشتنِ زیاد یک نفر
و برای مردان
دوست داشتن چند نفر زیادتر...
#حمید_جدیدی
#تلخ_نوشت
عکس : #خاویر_میسراچ
@asheghanehaye_fatima
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
.
خرد تا به زنان میرسد
نامش مکر میشود...
و مکر تا به مردان میرسد
نام عقل میگیرد..!!!
درخواست توجه تا به زنان میرسد
نامش حسادت میشود....
و حسادت تا به مردان میرسد
میشود غیرت!!!
عدالت تقسیم شد آسوده باشید....!
#بهرام_بیضایی
.
خرد تا به زنان میرسد
نامش مکر میشود...
و مکر تا به مردان میرسد
نام عقل میگیرد..!!!
درخواست توجه تا به زنان میرسد
نامش حسادت میشود....
و حسادت تا به مردان میرسد
میشود غیرت!!!
عدالت تقسیم شد آسوده باشید....!
#بهرام_بیضایی
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
کافکا با لحنی گلهآمیز گفت: «شما شوخی میکنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمیآید. خوشبختی به دید شخص بستگی دارد. منظورم اینست که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمیبیند. هیاهوی زندگیاش صدای موریانه مرگ را که وجودش را میجود، میپوشاند. خیال میکنیم ایستادهایم، حال آنکه در حال سقوطیم. اینست که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل اینست که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟ یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارکتان چطور است؟ خوب، چه میگوئید؟»
بیاختیار گفتم: «چندشآور است.»
کافکا گفت: «میبینید؟» و چانهاش را به حدی بالا گرفت که رگهای کشیده گردنش نمایان شد. «حال کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید میکند. و من که بیمارم، بیدفاعتر از دیگران رودررویش ایستادهام.» ...!
«گفتگو با کافکا _ گوستاو یانوش_ ترجمه: فرامز بهزاد»
#کتاب_خوانی
#کافکا
کافکا با لحنی گلهآمیز گفت: «شما شوخی میکنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمیآید. خوشبختی به دید شخص بستگی دارد. منظورم اینست که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمیبیند. هیاهوی زندگیاش صدای موریانه مرگ را که وجودش را میجود، میپوشاند. خیال میکنیم ایستادهایم، حال آنکه در حال سقوطیم. اینست که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل اینست که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟ یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارکتان چطور است؟ خوب، چه میگوئید؟»
بیاختیار گفتم: «چندشآور است.»
کافکا گفت: «میبینید؟» و چانهاش را به حدی بالا گرفت که رگهای کشیده گردنش نمایان شد. «حال کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید میکند. و من که بیمارم، بیدفاعتر از دیگران رودررویش ایستادهام.» ...!
«گفتگو با کافکا _ گوستاو یانوش_ ترجمه: فرامز بهزاد»
#کتاب_خوانی
#کافکا
May 11, 2017
@asheghanehaye_fatima
باید یکی باشد ...
یکی که دزدانه نگاهش کنی
دزدانه راه رفتنش را بپایی
و دزدانه ببوسی اش و محکم بغلش کنی در حضورش طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی
باید یکی باشد ...
که وقتی دلت برای مداد رنگی های کودکی ات تنگ شد ، به ناخن هایش خیره شوی و سوار بر رنگین کمانی به کودکی ات سفر کنی
باید یکی باشد ...
یکی که حصارِ تنهایی ات را بر هم زند و به تو بگوید که دوستَت دارم
آدم است دیگر
و آدمی به همین دوستَت دارم هاست که زنده است.
#علیرضا_بهجتی
باید یکی باشد ...
یکی که دزدانه نگاهش کنی
دزدانه راه رفتنش را بپایی
و دزدانه ببوسی اش و محکم بغلش کنی در حضورش طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی
باید یکی باشد ...
که وقتی دلت برای مداد رنگی های کودکی ات تنگ شد ، به ناخن هایش خیره شوی و سوار بر رنگین کمانی به کودکی ات سفر کنی
باید یکی باشد ...
یکی که حصارِ تنهایی ات را بر هم زند و به تو بگوید که دوستَت دارم
آدم است دیگر
و آدمی به همین دوستَت دارم هاست که زنده است.
#علیرضا_بهجتی
May 11, 2017