عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.


وقتی كليد برق را می‌زنی
و صدای تيك آن را می‌‌شنوی
بدان كه تنهايی

وقتی در تخت‌خواب
از صدای قلب خودت نمی‌توانی بخوابی
بدان كه تنهايی

وقتی كه زمان كتاب‌ها و كاغذ‌هایت را می‌جود
و تو صدايش را می‌شنوی
بدان كه تنهايی

اگر صدايی از گذشته تو را به روزهای قديم می‌برد
بدان كه تنهايی

و تو بی آن كه قدر تنهايی را بدانی
دوست داری خود را خلاص كنی
اگر اين كار را هم بكنی
باز تك و تنهايی...


عزيز نسين


@asheghanehaye_fatima
January 11, 2018
January 11, 2018
با خودم لج کرده ام بیدار باشم تا که تو

بر سر رحم آیی و امشب بگویی شب بخیر...

#مرتضی_پاکدامن

@asheghanehaye_fatima
January 11, 2018
#آقای_نامرئی
#قسمت_نهم

- من دل داده ی شما هستم آقای نامرئی نه بازیچه دست تان. کی می خواهید این نمایش مسخره را به پایان برسانید؟ اگر این بازی برای شما جذاب است برای من دارد تبدیل به یک تنفر می شود. خیلی جلوی خودم را گرفته ام و خیلی با شما مدارا کردم. اگر هم الان این جعبه ی توی جیبم را جلوی چشمان غایب و بینای شما پرت نمی کنم نشان از نجابت من دارد. آدم ها با رویا و آرزویی که در سر دارند، زنده می مانند و شما آن آرزوی من هستی. نمی خواهم و دوست ندارم ناسزا تحویلتان بدهم ولی به خدا قسم اگر یاد و خاطرتان در تنهایی ها به سراغم نمی آمدند، همین لحظه تمام متعلقات مادی و احساسی شما را همین جا روی زمین می انداختم راهم را می کشیدم و می رفتم.
این ها را بلند بلند به دیوارها و خیابان و مغازه ها می گویم، تا تویی که یک جایی پشت همین ها سنگر گرفتی، بشنوی و بفهمی که احساس من چه حرف ها براب گفتن دارد. گام های غمگین من ردپاهایی دل شکسته را روی برف برجا می گذارند و به سمت خانه سرازیر می شوند.
هیچ دوست ندارم توی خانه به تو و کادوی جدیدت فکر کنم. دوست دارم بی خیال بگیرم بخوابم. همین کاری که یکسال می شود گرفتار آشفتگی شده و از سرم پریده. ولی مگر می شود؟ مگر می شود بی خیال تو و خیالت شد؟ دوست داشتن بد است بد است بد... شما معشوقه ها شانس آوردید که چیزی به نام "دل" حتی در غیاب شما هم برایتان می تپد. لعنت به دلداگی که سرار رنج است. ناقص العقل ما زن ها نیستیم، ناقص العقل این دل من است که تا ساعتی پیش بد و بیراه بارت می کرد ولی حالا برایت تنگ شده! عجب احمق دانایی هستی ای دل.
نبود هانا اتاق و تنهایی ام را تنگ تر کرده و هر لحظه امکان دارد دیوارها من را میان دندان های آجری شان خرد کنند.
_ هانا به ماموریت رفته.
نمی دانم مخاطب این حرفم چه کسی ست؟ ولی می دانم با این حرف ها دارم به خودم دلداری می دهم. این ناجوانمردانه نیست که وقتی با تو قهر هستم ساعت ها اصلا نمی گذرند؟ حالا اگر هانا اینجا بود میگفت:"باز عصبانی شدی؟" هعی ی ی !
تنها مانده ام؛ مثل پرستویی جامانده از کوچ، مثل تک جزیره ای بیرون زده از دل یک اقیانوس. کاش هانا می بود تا برایم جزیره می خواند. از ناچاری خودم را از تخت و یاس فلسفی همراه آن، می کنم و سراغ پالتوا م می روم.
_ آقای نامرئی درست است که دارم هدیه تان را باز می کنم ولی خوشحال نباش چون من همچنان با شما قهرم.
فهمیدی آقای نامرئی با شما بودم. گره روبان سبز را باز میکنم و به کناری می گذارم. راستی به تو گفتم که تمام این روبان ها و نوشته هایت را لای صفحات چسبی یک آلبوم قدیمی انبار کردم؟ خیلی دوسشان دارم همان طور که شما را.
_ و بژ بهترین رنگ دنیاست هرگاه که با لبهایت در آمیزد.
این نوشته را روی شیشه رژ چسباندی که چی؟ مثلا می خواهی آشتی کنان راه بیندازی؟
.
.
.
متاسفانه باید اعتراف کنم که عجیب هم موفق شده ای. آخر کدام دختری مقابل این روبان، این رژ، این سلیقه و این نوشته پای احساسش شل نمی شود؟ تقصیر دل من نیست که این چنین اسیر شدم بلکه مقصر شما هستی که دلبری توی خون تان هست.
_ برای پیدا کردنم کافیه تمام هدیه هایت مرور کنی.
این کلماتی که جدا توی یک صفحه کاغذ نوشتی یعنی چه؟ یعنی الان به من سر نخ دادی؟ درست است که امروز بدجور یک دستی خوردم و یک سال می شود که همیشه یک قدم از من جلوتر هستی، باید بگویم من هم بیکار ننشستم ها. کافیه هدیه هاتو مرور کنی، مرور.
" لاک، هانا، شرق بنفشه، شال، پیراهن، رژ." من چطوری تو را از میان این کلمات بکشم بیرون؟ با این ها جمله بسازم؟
- هانا شرق بنفشه می خواند که ناگهان پیراهنش به شال سرش گفت: رژ نداری؟ آن هم جواب داد: من فقط لاک دارم. ها ها ها...  این جمله اگر هم آدرس باشد، چه آدرس خنده داری هاهاها.
یا
- هانا رژ و لاکش را استفاده کرد، شالش را درست کرد و به شرق بنفشه گفت: پیراهن زمردی مجلسی به کارت نمی آید؟ هاها... عجب بازی جالبی.
ببخشید جناب نامرئی،  یک وقت من را با پوآرو اشتباه نگرفته اید؟
_ دی دید دی ... دید ... دید... دید
مااامااان! حرکت کرد! این صدای نقطه ی قرمز توی لپ تاپم هست که دارد خبرهای خوشی می دهد. ای جااانم! به خدا که این مهندسه راست می گفت و بعد از 24 ساعت طبق گفته ی خودش فعال شد. 350 متر؟ چقدر عجیب و قریب!؟
 لپ تاپ به دست، پله های اتاقم را دوتایکی پایین می آیم از وسط حال رد می شوم. مامان خواب است و بابا فوتبال می بیند
- کجاااا؟
- هیج جا
- هیج جا از اون طرفه؟
خنده ام گرفته.
- نه
- پدرسوخته با توام. تو چته؟ چرا همیشه ی خدا مشکوک میزنی؟
خنده ی زیر پوستی ام را حفظ می کنم.
- هیچی. وای فای قط و وصل میشه. می خوام برم توی حیاط از اون چیزه... اممم... پریز ...ههه هه.
- ها خیلی فازت کوکه چه خبره؟
- هیچی بابا


#حسین_خاموشی

@asheghanehaye_fatima


این داستان ادامه دارد...
January 11, 2018
January 11, 2018
January 11, 2018
شب ناگهان چقدر غم انگیز است

وقتی در انتظارترین باشی ...!

#مهدی_موسوی

@asheghanehaye_fatima
January 11, 2018
شب من مزه ی #لبخند ِ تو را کم دارد....

شبتون آروم...
خوابتون شیرین...
رویاهاتون عاشقانه...
Oo:oO
January 11, 2018
#نقاشی های #جرمی_لیپینگ هنرمند امریکایی_1975 #رئالیسم


@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
January 11, 2018
#نقاشی های #جرمی_لیپینگ هنرمند امریکایی_1975 #رئالیسم


@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
January 11, 2018
#نقاشی های #جرمی_لیپینگ هنرمند امریکایی_1975 #رئالیسم


@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
January 11, 2018
#نقاشی های #جرمی_لیپینگ هنرمند امریکایی_1975 #رئالیسم


@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
January 11, 2018
#نقاشی های #جرمی_لیپینگ هنرمند امریکایی_1975 #رئالیسم


@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
January 11, 2018
#نقاشی های #جرمی_لیپینگ هنرمند امریکایی_1975 #رئالیسم


@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
January 11, 2018
January 12, 2018
January 12, 2018
January 12, 2018
January 12, 2018
و دست‌های او،
نیروی نور بود.

نیروی نور با رمق دست‌های من،
بیدار شد، حرارت شد،
خورشید شد، سخاوت شد.

#یدالله_رویایی

@asheghanehaye_fatima
January 12, 2018