هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم،
خودم را زدم به فراموشی...
اما کجای این فراموشی به فراموشی میماند؟
وقتی هر شب به وقت تنهاییام سراغی از خاطراتت میگیرم،
لب پنجره میایستم، خیره به نقطهای نامعلوم،
میبینمت که میخندیدی،
که میرقصیدی،
که در آغوشم آرام میشدی...
فرق زیادیست جانم
فرق زیادیست بین کسی که فراموش میکند با کسی که خودش را به فراموشی میزند...
#علی_سلطانی
@asheghanehaye_fatima
خودم را زدم به فراموشی...
اما کجای این فراموشی به فراموشی میماند؟
وقتی هر شب به وقت تنهاییام سراغی از خاطراتت میگیرم،
لب پنجره میایستم، خیره به نقطهای نامعلوم،
میبینمت که میخندیدی،
که میرقصیدی،
که در آغوشم آرام میشدی...
فرق زیادیست جانم
فرق زیادیست بین کسی که فراموش میکند با کسی که خودش را به فراموشی میزند...
#علی_سلطانی
@asheghanehaye_fatima
June 24, 2022
June 24, 2022
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثل زنی برهنه
کوچههایِ بی تو را پرسه میزنم
اینجا هوا بارانی است
و کسی مثل تو
کنار من ... نیست
#نیکی_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
کوچههایِ بی تو را پرسه میزنم
اینجا هوا بارانی است
و کسی مثل تو
کنار من ... نیست
#نیکی_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
June 24, 2022
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او
سخن تلخ چو جان در دل من شیرین است
دید خورشید رخش وز سر انصاف به ماه
گفت من سایهٔ او بودم و خورشید این است
با رخ او که در او صورت خود نتوان دید
هر که در آینهای مینگرد خودبین است
پای در بستر راحت نکنم وز غم او
شب نخسبم که مرا درد سر از بالین است
خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی
رویش از خون جگر چون رخ گل رنگین است
دلستان تر نبود از شکن طرهٔ او
آن خم و تاب که در گیسوی حورالعین است
در ره عشق که از هر دو جهان است برون
دنیی ای دوست ز من رفت و سخن در دین است
گر کسی ماه ندیدهست که خندید آن است
ور کسی سرو ندیدهست که رفته است این است
سیف فرغانی تا از تو سخن میگوید
مرغ روح از سخنش طوطی شکرچین است
#سیف_فرغانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او
سخن تلخ چو جان در دل من شیرین است
دید خورشید رخش وز سر انصاف به ماه
گفت من سایهٔ او بودم و خورشید این است
با رخ او که در او صورت خود نتوان دید
هر که در آینهای مینگرد خودبین است
پای در بستر راحت نکنم وز غم او
شب نخسبم که مرا درد سر از بالین است
خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی
رویش از خون جگر چون رخ گل رنگین است
دلستان تر نبود از شکن طرهٔ او
آن خم و تاب که در گیسوی حورالعین است
در ره عشق که از هر دو جهان است برون
دنیی ای دوست ز من رفت و سخن در دین است
گر کسی ماه ندیدهست که خندید آن است
ور کسی سرو ندیدهست که رفته است این است
سیف فرغانی تا از تو سخن میگوید
مرغ روح از سخنش طوطی شکرچین است
#سیف_فرغانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
June 24, 2022
افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم
گشتیم دگر باره به کام دل دشمن
کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم
ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم
بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم
خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند
بی روز رخت در شب دیجور بماندیم
از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم
واکنون همه بیبوی تو رنجور بماندیم
روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما
از شمع رخت، تا همه بینور بماندیم
ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت
بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم
#فخرالدین_عراقی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم
گشتیم دگر باره به کام دل دشمن
کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم
ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم
بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم
خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند
بی روز رخت در شب دیجور بماندیم
از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم
واکنون همه بیبوی تو رنجور بماندیم
روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما
از شمع رخت، تا همه بینور بماندیم
ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت
بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم
#فخرالدین_عراقی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
خورشید رخت ز آسمان بیرونست
چون حسن تو کز شرح و بیان بیرونست
عشق تو در درون جان من جا دارد
وین طرفه که از جان و جهان بیرونست
#مولوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چون حسن تو کز شرح و بیان بیرونست
عشق تو در درون جان من جا دارد
وین طرفه که از جان و جهان بیرونست
#مولوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
مینويسم، اگرچه چشمانم
تا ابد از نگاه تو مستاند
تو برو تا هميشه راحت باش
خاطراتت مراقبم هستند
.
من كه يک عمر در خودم بودم
سينهام را به #عشق آلودی
رفتنت، رفتهرفته پيرم كرد
كاش از اول نيامده بودی
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
تا ابد از نگاه تو مستاند
تو برو تا هميشه راحت باش
خاطراتت مراقبم هستند
.
من كه يک عمر در خودم بودم
سينهام را به #عشق آلودی
رفتنت، رفتهرفته پيرم كرد
كاش از اول نيامده بودی
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
عاشقانه های فاطیما
افسوس! که باز از در تو دور بماندیم هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم گشتیم دگر باره به کام دل دشمن کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند بی روز رخت در شب دیجور…
من مفهومِ عشق را
از چشمانِ تو آموختم
که نگاهِ بی ریایِ تو
در آغوش می کشید
هر آنچه را هستم ،
آنگاه که اشک از چشمانم
شرم ناک فرو می افتاد
به زلالیِ دستانت بسانِ مادری
از گونه هایم پاک می کردی
و آهسته آهسته لالایی عشق را
نجوا می کردی
تو می دانی چه حرف ها
در دهانم فرو می برم
که کلام را شایسته ی از تو گفتن نیست
حالا لب دوخته ام
که چشمانم گویایِ هزار
ناگفته ی بی انتهاست
و چشمان تو بی گفتگو می داند وُ
می خواند آنچه را که باید داند
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima
از چشمانِ تو آموختم
که نگاهِ بی ریایِ تو
در آغوش می کشید
هر آنچه را هستم ،
آنگاه که اشک از چشمانم
شرم ناک فرو می افتاد
به زلالیِ دستانت بسانِ مادری
از گونه هایم پاک می کردی
و آهسته آهسته لالایی عشق را
نجوا می کردی
تو می دانی چه حرف ها
در دهانم فرو می برم
که کلام را شایسته ی از تو گفتن نیست
حالا لب دوخته ام
که چشمانم گویایِ هزار
ناگفته ی بی انتهاست
و چشمان تو بی گفتگو می داند وُ
می خواند آنچه را که باید داند
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
از دور دوستَت دارم
بدونِ آن که بتوانم
بوی عطرت را حس کنَم،
بدونِ آن که بتوانم
در آغوش بگیرمت،
بدونِ آن که بتوانم
صورتت را نوازش کنَم.
تنها دوستَت دارم
از دور دوستَت دارم
بدونِ آن که بتوانم
دستانت را بگیرم،
بدونِ آن که بتوانم
قلبت را عاشقِ خودم کنَم،
بدونِ آن که بتوانم
کاری کنَم تا چشمانت
فقط مرا ببیند.
بَرعکسِ این عشقهای سه روزه
سَرسَری وُ دروغ نیست،
از سَر لجبازی نیست،
مَردانه دوستَت دارم
از دور دوستَت دارم
بدونِ آن که دو قطره اشک را
از صورتَت پاک کرده باشم،
یا آن که بتوانم
شریک خندههای دیوانه وارت باشم،
بدونِ آن که بتوانیم
آهنگ موردِ علاقه اَت را
زمزمه کنیم،
تنها دوستَت دارم
از دور دوستَت دارم
بدونِ آن که ناراحتَت کنَم،
بشکنَمَت وَ به گریه اَت بیندازم
من به مانندِ قطرهقطره
سَرازیر شدنِ کلمه هایم،
بَر روی کاغذِ سفیدِ معصومی
دوستَت دارم
#جمال_ثریا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بدونِ آن که بتوانم
بوی عطرت را حس کنَم،
بدونِ آن که بتوانم
در آغوش بگیرمت،
بدونِ آن که بتوانم
صورتت را نوازش کنَم.
تنها دوستَت دارم
از دور دوستَت دارم
بدونِ آن که بتوانم
دستانت را بگیرم،
بدونِ آن که بتوانم
قلبت را عاشقِ خودم کنَم،
بدونِ آن که بتوانم
کاری کنَم تا چشمانت
فقط مرا ببیند.
بَرعکسِ این عشقهای سه روزه
سَرسَری وُ دروغ نیست،
از سَر لجبازی نیست،
مَردانه دوستَت دارم
از دور دوستَت دارم
بدونِ آن که دو قطره اشک را
از صورتَت پاک کرده باشم،
یا آن که بتوانم
شریک خندههای دیوانه وارت باشم،
بدونِ آن که بتوانیم
آهنگ موردِ علاقه اَت را
زمزمه کنیم،
تنها دوستَت دارم
از دور دوستَت دارم
بدونِ آن که ناراحتَت کنَم،
بشکنَمَت وَ به گریه اَت بیندازم
من به مانندِ قطرهقطره
سَرازیر شدنِ کلمه هایم،
بَر روی کاغذِ سفیدِ معصومی
دوستَت دارم
#جمال_ثریا
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
هرگز منتظر نباشید تا دیگران قدر تلاشهایتان را بدانند و یا عشقتان را بفهمند؛
در را ببندید، آهنگ را عوض کنید، خانه تکانی کنید، تغییر بدهید، گرد و غبارها را بتکانید
گاهی لازم است از آنچه هستید، دست بردارید و به آنچه که واقعا هستید روی بیاورید ...
#پائولو_کوئلیو
@asheghanehaye_fatima
در را ببندید، آهنگ را عوض کنید، خانه تکانی کنید، تغییر بدهید، گرد و غبارها را بتکانید
گاهی لازم است از آنچه هستید، دست بردارید و به آنچه که واقعا هستید روی بیاورید ...
#پائولو_کوئلیو
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
درود نوشندگان چشمه سار مهر
کیوان شیدتان نیوشای نیکی و فرخندگی؛
ساز تابستانتان دلکوک شادی و آرامش و نیکبختی؛
پایندگی و پویندگی تان جاوید باد...
درس امروز
میشود یک دروغ ساده گفت
و ۱۰ نفر برایت دست بزنند،
میشود یک حقیقت تلخ گفت
و ۸ نفر به تو تهمت بزنند
ولی ۲ نفر فکر کنند ..!
#برتراند_راسل
@asheghanehaye_fatima
#صبح
کیوان شیدتان نیوشای نیکی و فرخندگی؛
ساز تابستانتان دلکوک شادی و آرامش و نیکبختی؛
پایندگی و پویندگی تان جاوید باد...
درس امروز
میشود یک دروغ ساده گفت
و ۱۰ نفر برایت دست بزنند،
میشود یک حقیقت تلخ گفت
و ۸ نفر به تو تهمت بزنند
ولی ۲ نفر فکر کنند ..!
#برتراند_راسل
@asheghanehaye_fatima
#صبح
June 25, 2022
ریتم زندگی ات را کندتر کن 🎼
شتابزدگی و عجله ، تو را از تماشای زندگی باز میدارد و لذت درک اکنون را از دست میدهی ...
آهسته و آگاه راه برو ...
آهسته و شمرده صحبت کن ...
آهسته و نظاره گر غذا بخور ...
هر لقمه باید جویده شود و طعمش چشیده شود ...
نسیم و گل و آفتاب را حس کن ،
لمس کن ، بو کن ...
به ماه نگاه کن ...
و همچون برکه ای ساکت ، نظاره گر باش ...
آنگاه ماه با زیبایی بسیار در تو منعکس خواهد شد
در گذران زندگی همیشه نظاره گر بمان ...
#اشو
@asheghanehaye_fatima
شتابزدگی و عجله ، تو را از تماشای زندگی باز میدارد و لذت درک اکنون را از دست میدهی ...
آهسته و آگاه راه برو ...
آهسته و شمرده صحبت کن ...
آهسته و نظاره گر غذا بخور ...
هر لقمه باید جویده شود و طعمش چشیده شود ...
نسیم و گل و آفتاب را حس کن ،
لمس کن ، بو کن ...
به ماه نگاه کن ...
و همچون برکه ای ساکت ، نظاره گر باش ...
آنگاه ماه با زیبایی بسیار در تو منعکس خواهد شد
در گذران زندگی همیشه نظاره گر بمان ...
#اشو
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
جوانتر که بودم،
عشق سنگی بود در دستانم که با آن شیشههای خانهها را میشکستم.
اما حالا عشق صخرهایست سهمگین،
فرو نشسته در اعماقِ اقیانوس ِ آرام ِ تنم.
این چنین است که سیگار میکشم،
چای مینوشم،
و داستانی را روایت میکنم
که در آن تو را دوست میدارم...
#علی_کرمی
@asheghanehaye_fatima
عشق سنگی بود در دستانم که با آن شیشههای خانهها را میشکستم.
اما حالا عشق صخرهایست سهمگین،
فرو نشسته در اعماقِ اقیانوس ِ آرام ِ تنم.
این چنین است که سیگار میکشم،
چای مینوشم،
و داستانی را روایت میکنم
که در آن تو را دوست میدارم...
#علی_کرمی
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
دوست داری در آرزوهايت
ناگهان رفته، ناگهان برسد
گريه كن، توی گريه میفهمی
عشق بايد به استخوان برسد
.
مینويسی و خوب میدانی
شعرهايت برای خواندن نيست
شعر يعنی كسی نمیفهمد
هستی اما، دلت به ماندن نيست
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
ناگهان رفته، ناگهان برسد
گريه كن، توی گريه میفهمی
عشق بايد به استخوان برسد
.
مینويسی و خوب میدانی
شعرهايت برای خواندن نيست
شعر يعنی كسی نمیفهمد
هستی اما، دلت به ماندن نيست
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
یک لیوان آب کدر را با همه ی آلودگی ها و ذرات درونش تجسم کنید. اگر دائما آبی تمیز را درون این لیوان بریزیم تا محتوای لیوان سرریز شود، بالاخره همه ی آب کثیف از لیوان خارج می شود و آبی که لیوان را پر می کند، کاملا شفاف خواهد بود. لازم نبود که سعی کنیم از شر آب کثیف لیوان خلاص شویم. فقط بایستی آنچه را درست بود جایگزین می کردیم و طولی نمی کشید که آنچه غلط بود، از بین می رفت.
همین امر درباره ی شیوه ی فکرکردنمان هم صادق است. اگر به داشتن افکار درست عادت کنید، افکاری برخاسته از ایمان، امید، دلگرمی و می توانم ها؛ آنگاه ذهنتان دگرگون خواهد شد و خودتان را خوشبین، امیدوار، قوی و پر جرات خواهید یافت.
#جوئل_اوستین
از کتاب "هر روز پنجشنبه است"
@asheghanehaye_fatima
همین امر درباره ی شیوه ی فکرکردنمان هم صادق است. اگر به داشتن افکار درست عادت کنید، افکاری برخاسته از ایمان، امید، دلگرمی و می توانم ها؛ آنگاه ذهنتان دگرگون خواهد شد و خودتان را خوشبین، امیدوار، قوی و پر جرات خواهید یافت.
#جوئل_اوستین
از کتاب "هر روز پنجشنبه است"
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
قهوهاش را که نوشید
چشمانش را بست
آرام تکیه داد
انگار کسی را به یاد آورده باشد
میگریست
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
چشمانش را بست
آرام تکیه داد
انگار کسی را به یاد آورده باشد
میگریست
#پویا_جمشیدی
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
بر خلقالله نیز
واجبتر است که در نخستین شب قبر
نخستین سوالشان از ملائک این باشد:
چه بود آن آه عمیق
که حتی
در مهمانیهای شلوغ
دست از گریبان ما نمیکشید؟
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
واجبتر است که در نخستین شب قبر
نخستین سوالشان از ملائک این باشد:
چه بود آن آه عمیق
که حتی
در مهمانیهای شلوغ
دست از گریبان ما نمیکشید؟
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
"درد فانتومی" یک اصطلاح پزشکی است؛ یک جور درد عجیب، ظاهرا توهمی و خیالی، ولی واقعی.دستی را تصور کنید که از بازو قطع شده و درست همان بازو تا نوک انگشتانی -که نیست- درد میکند!
"درد فانتومی" درد کشیدن برای خالیها، نبودنها و نیستهاست...و بدبختی اینجاست که به کسی نمیتوانیم بگوییم دقیقا کجایمان درد می کند! یا موضع درد را نشان بدهیم یا انگشت بگذاریم روی آن.
همهی ما "درد فانتومی" را در سکوت مزمزه کردهایم؛ چون به قول محمود دولتآبادی" درد این است که درد را نمیشود به کسی حالی کرد."
#سودابه_فرضی_پور
@asheghanehaye_fatima
"درد فانتومی" درد کشیدن برای خالیها، نبودنها و نیستهاست...و بدبختی اینجاست که به کسی نمیتوانیم بگوییم دقیقا کجایمان درد می کند! یا موضع درد را نشان بدهیم یا انگشت بگذاریم روی آن.
همهی ما "درد فانتومی" را در سکوت مزمزه کردهایم؛ چون به قول محمود دولتآبادی" درد این است که درد را نمیشود به کسی حالی کرد."
#سودابه_فرضی_پور
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022
یکبار هم زنگ زده بودم منزل نقیزاده.
اسمش فرامرز بود و با یکی دیگر که هیچ یادم نیست، سه نفری روی یک نیمکت مینشستیم.
مادرش که گوشی را برداشت، اسمش یادم رفت.
-منزل نقیزاده؟
از پدرم یاد گرفته بودم بگویم منزلِ فلانی.
مادرش کلافه و عصبی پرسید:
-با کی کار دارین؟
-با ... پسرتون!
-کدومشون؟
تکپسر بودم و فکر اینجایش را نکرده بودم که در یک خانه، شاید بیش از یک پسر وجود داشته باشد!
-کدومشون؟ با کدومشون کار داری؟
کلافهتر و عصبیتر پرسید.
هول شدم.
یادم نیامد که مثلا بگویم آنی که کلاس اول راهنمایی است.
منمنکنان گفتم:
-اونی که موهاش فرفریه، حرف بد میزنه، قشنگ میخنده!
آنی که قشنگ میخندید خانه نبود.
تق!
فردایش گفت: «من قشنگ میخندم؟» و ریسه رفت.
من حرصم درآمده بود، چون دفتر مشقم را نیاورده بود؛
ولی از قشنگ خندیدنش خندهام گرفت.
بعدترها فکر کردم آدم باید هر از گاهی اسم همخانههایش را، رفقایش را، بغلدستیهایش را فراموش کند.
بعد زور بزند توی سه جمله توصیفشان کند؛
بدو بدو. بگوید مثلا آنی که خندهاش قشنگ است.
آنی که صورتش بوی صبح اول وقت میدهد.
آنی که حرف زدنش طعم قهوه ی تازهدم دارد.
آنی که سیناش آدم را عاشق میکند.
#حسین_وحدانی
@asheghanehaye_fatima
اسمش فرامرز بود و با یکی دیگر که هیچ یادم نیست، سه نفری روی یک نیمکت مینشستیم.
مادرش که گوشی را برداشت، اسمش یادم رفت.
-منزل نقیزاده؟
از پدرم یاد گرفته بودم بگویم منزلِ فلانی.
مادرش کلافه و عصبی پرسید:
-با کی کار دارین؟
-با ... پسرتون!
-کدومشون؟
تکپسر بودم و فکر اینجایش را نکرده بودم که در یک خانه، شاید بیش از یک پسر وجود داشته باشد!
-کدومشون؟ با کدومشون کار داری؟
کلافهتر و عصبیتر پرسید.
هول شدم.
یادم نیامد که مثلا بگویم آنی که کلاس اول راهنمایی است.
منمنکنان گفتم:
-اونی که موهاش فرفریه، حرف بد میزنه، قشنگ میخنده!
آنی که قشنگ میخندید خانه نبود.
تق!
فردایش گفت: «من قشنگ میخندم؟» و ریسه رفت.
من حرصم درآمده بود، چون دفتر مشقم را نیاورده بود؛
ولی از قشنگ خندیدنش خندهام گرفت.
بعدترها فکر کردم آدم باید هر از گاهی اسم همخانههایش را، رفقایش را، بغلدستیهایش را فراموش کند.
بعد زور بزند توی سه جمله توصیفشان کند؛
بدو بدو. بگوید مثلا آنی که خندهاش قشنگ است.
آنی که صورتش بوی صبح اول وقت میدهد.
آنی که حرف زدنش طعم قهوه ی تازهدم دارد.
آنی که سیناش آدم را عاشق میکند.
#حسین_وحدانی
@asheghanehaye_fatima
June 25, 2022