🌲
به جای این که دَمادَم به نان بیندیشیم
چه میشود که دمی هم به جان بیندیشیم؟
کویر تشنهٔ تن را چقدر آب دهیم؟
به باغِ داغِ غریبِ روان بیندیشیم
نثار آب به گلهای کاغذی تا چند؟
بیا به تشنگی ارغوان بیندیشیم
درخت پیر در اعماق ریشهها دارد
به آرزوی درخت جوان بیندیشیم
بیا ز بام خیابان و کوچه پر گیریم
به بیکرانگی آسمان بیندیشیم
بگستریم چو خورشید با تمام حضور
به یک نگاه به کل جهان بیندیشیم
فریب بال و پر مرغ خانگی نخوریم
به یک پرندهٔ بی آشیان بیندیشیم
بیا ز رود بپرسیم راه اقیانوس
به آن حماسگی بیکران بیندیشیم
به قلب پر تپش مرغهای دریایی
به روح آبی دریادلان بیندیشیم
بیا مسافر شهر ستارهها باشیم
به راه نقرهای کهکشان بیندیشیم
به گریه گریهٔ ابر و به خنده خندهٔ مهر
به چتر جاری رنگین کمان، بیندیشیم
همین نه با تپش قلب خود نفس بکشیم
به قلب حادثهکوب زمان بیندیشیم
#بهمن__رافعیبروجنی
@bahmanrafeii
از مجموعه غزل "بیعشق: ما سنگ، ما هیچ"
🌲
----------------------
@bagh_saeb
به جای این که دَمادَم به نان بیندیشیم
چه میشود که دمی هم به جان بیندیشیم؟
کویر تشنهٔ تن را چقدر آب دهیم؟
به باغِ داغِ غریبِ روان بیندیشیم
نثار آب به گلهای کاغذی تا چند؟
بیا به تشنگی ارغوان بیندیشیم
درخت پیر در اعماق ریشهها دارد
به آرزوی درخت جوان بیندیشیم
بیا ز بام خیابان و کوچه پر گیریم
به بیکرانگی آسمان بیندیشیم
بگستریم چو خورشید با تمام حضور
به یک نگاه به کل جهان بیندیشیم
فریب بال و پر مرغ خانگی نخوریم
به یک پرندهٔ بی آشیان بیندیشیم
بیا ز رود بپرسیم راه اقیانوس
به آن حماسگی بیکران بیندیشیم
به قلب پر تپش مرغهای دریایی
به روح آبی دریادلان بیندیشیم
بیا مسافر شهر ستارهها باشیم
به راه نقرهای کهکشان بیندیشیم
به گریه گریهٔ ابر و به خنده خندهٔ مهر
به چتر جاری رنگین کمان، بیندیشیم
همین نه با تپش قلب خود نفس بکشیم
به قلب حادثهکوب زمان بیندیشیم
#بهمن__رافعیبروجنی
@bahmanrafeii
از مجموعه غزل "بیعشق: ما سنگ، ما هیچ"
🌲
----------------------
@bagh_saeb
🌲
رمضانست؛ هین! دهن دربند!
در دوزخ به خویشتن دربند!
بهر دفع زبانیِ دوزخ
این زبان دروغزن دربند
روزکی چند با خدا پرداز
در دکّان اهرمن دربند
جز به ذکر و دعا دهن مگشای
ورنه هرزه مدار تن در بند
نبود آدمی، ستور بود
که کند رایضش دهن در بند
روزهدار آن بود که شرع کند
حسّ و وهم و خیالش اندر بند
رسنی محکمست قرآنت
خویشتن رابدان رسن دربند
بوی مشکت گر آرزوست، نخست
به هوا راهِ دمزدن دربند
چون رسد کاروان غیبت و فحش
در دروازۀ سخن دربند
پس بخارِ دهان بجای بخور
به گریبانِ پیرهن دربند
این بجا آر، ور چنین نبود
از نصیحت زبانِ من دربند
#کمالالدیناسماعیل
🌲
----------------------
@bagh_saeb
رمضانست؛ هین! دهن دربند!
در دوزخ به خویشتن دربند!
بهر دفع زبانیِ دوزخ
این زبان دروغزن دربند
روزکی چند با خدا پرداز
در دکّان اهرمن دربند
جز به ذکر و دعا دهن مگشای
ورنه هرزه مدار تن در بند
نبود آدمی، ستور بود
که کند رایضش دهن در بند
روزهدار آن بود که شرع کند
حسّ و وهم و خیالش اندر بند
رسنی محکمست قرآنت
خویشتن رابدان رسن دربند
بوی مشکت گر آرزوست، نخست
به هوا راهِ دمزدن دربند
چون رسد کاروان غیبت و فحش
در دروازۀ سخن دربند
پس بخارِ دهان بجای بخور
به گریبانِ پیرهن دربند
این بجا آر، ور چنین نبود
از نصیحت زبانِ من دربند
#کمالالدیناسماعیل
🌲
----------------------
@bagh_saeb
🌲
بادهٔ گلرنگ شو یا شیشهٔ بیرنگ باش!
بوی خون میآید از نیرنگ، بینیرنگ باش!
با لباس جسم، ما را بخیهٔ پیوند نیست
سبزهٔ شمشیر گو فرسنگ در فرسنگ باش
#صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
بادهٔ گلرنگ شو یا شیشهٔ بیرنگ باش!
بوی خون میآید از نیرنگ، بینیرنگ باش!
با لباس جسم، ما را بخیهٔ پیوند نیست
سبزهٔ شمشیر گو فرسنگ در فرسنگ باش
#صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
🌲
سعی کن در عزت سی پارهٔ ماه صیام
کز فلک، از بهر تعظیمش فرود آمد کلام
آدمی ممتاز شد از سایر حیوان به صوم
نامهٔ انسان به این مُهر خدایی شد تمام
چون در دوزخ، دهان گر چند روزی بسته شد
باز شد چندین در از جنت، به روی خاص و عام
خال روی مه جبینان، گر ز مشک و عنبرست
از شب قدرست، خال چهرهٔ ماه صیام
نیست در سالی دو عید افزون و از فرخندگی
عید باشد مردمان را، سی شب این ماه تمام
لذت افطار، در دنبال باشد روزه را
صبح اگر بندد دری، ایزد گشاید وقت شام
روزه سازد پاک، صائب! سینه ها را از هوس
ز آتش امساک میسوزد، تمناهای خام
#صائب
#روزه
#صیام
🌲
----------------------
@bagh_saeb
سعی کن در عزت سی پارهٔ ماه صیام
کز فلک، از بهر تعظیمش فرود آمد کلام
آدمی ممتاز شد از سایر حیوان به صوم
نامهٔ انسان به این مُهر خدایی شد تمام
چون در دوزخ، دهان گر چند روزی بسته شد
باز شد چندین در از جنت، به روی خاص و عام
خال روی مه جبینان، گر ز مشک و عنبرست
از شب قدرست، خال چهرهٔ ماه صیام
نیست در سالی دو عید افزون و از فرخندگی
عید باشد مردمان را، سی شب این ماه تمام
لذت افطار، در دنبال باشد روزه را
صبح اگر بندد دری، ایزد گشاید وقت شام
روزه سازد پاک، صائب! سینه ها را از هوس
ز آتش امساک میسوزد، تمناهای خام
#صائب
#روزه
#صیام
🌲
----------------------
@bagh_saeb
Forwarded from اتچ بات
به دندان می گزد انگشت حیرت عالم از نامش
جهان تا صبح محشر تشنه دریای اکرامش
پیمبر بارها تا آخرین روز حیات خود
دلیل آشکار آورده در تائید اسلامش
تمام ثروتش را ریخت پای حفظ ایمانش
چه مطلوبی است تکریمش چه مقبولی است انعامش
چه عنوانی است ام المومنین بر قامت شانی
که حق پوشانده در صبح اجل از عرش ، احرامش
چه حسن مطلعی دارد ، محمد خوب می داند
غزل بانوی ایمان است اقیانوس آرامش
هوالباقی شدند آنان که می کردند تکریمش
هو الابتر شدند آنان که می دادند دشنامش
هوای پنجره ابری است بوی کوچ می آید
شده انا الیه الراجعون آهنگ هر گامش
در آن خاکی که بوجهلان حدیث جهل می خواندند
خدیجه بر صراط خیر شد آغاز و انجامش
🍃 محمدرضا کاکائی(شفا)🍃
@kakaeimohammadreza
جهان تا صبح محشر تشنه دریای اکرامش
پیمبر بارها تا آخرین روز حیات خود
دلیل آشکار آورده در تائید اسلامش
تمام ثروتش را ریخت پای حفظ ایمانش
چه مطلوبی است تکریمش چه مقبولی است انعامش
چه عنوانی است ام المومنین بر قامت شانی
که حق پوشانده در صبح اجل از عرش ، احرامش
چه حسن مطلعی دارد ، محمد خوب می داند
غزل بانوی ایمان است اقیانوس آرامش
هوالباقی شدند آنان که می کردند تکریمش
هو الابتر شدند آنان که می دادند دشنامش
هوای پنجره ابری است بوی کوچ می آید
شده انا الیه الراجعون آهنگ هر گامش
در آن خاکی که بوجهلان حدیث جهل می خواندند
خدیجه بر صراط خیر شد آغاز و انجامش
🍃 محمدرضا کاکائی(شفا)🍃
@kakaeimohammadreza
Telegram
attach 📎
🌲
به سعیِ کارفرما کارگر ممتاز میگردد
سرآمد کوهکن زآن شد که شیرین بود سرکارش
#تأثیر_تبریزی
@kaghaze_atashzade
🌲
---------------------
@bagh_saeb
به سعیِ کارفرما کارگر ممتاز میگردد
سرآمد کوهکن زآن شد که شیرین بود سرکارش
#تأثیر_تبریزی
@kaghaze_atashzade
🌲
---------------------
@bagh_saeb
Forwarded from عکس نگار
🌲
من از خیال تو شرمندهام که او هر شب
برای من ز #بخارا * به #اصفهان آید!
#کمالالدیناسماعیلاصفهانی
*از شهرهای کهن ایران و مراکز علمی که اکنون در کشور ازبکستان است.
تصویر: چشماندازی از بخارا.
🌲
--------------------
@bagh_saeb
من از خیال تو شرمندهام که او هر شب
برای من ز #بخارا * به #اصفهان آید!
#کمالالدیناسماعیلاصفهانی
*از شهرهای کهن ایران و مراکز علمی که اکنون در کشور ازبکستان است.
تصویر: چشماندازی از بخارا.
🌲
--------------------
@bagh_saeb
🌲
کوثر زنده دلی چشم تر مردان* است
دل پر آبله، درج گهر مردان است
صبح اقبالی اگر در افق امکان هست
رخنهٔ سینه و چاک جگر مردان است
در مصافی که زند موجِ بلا جوهر تیغ
تیغ از دست فکندن سپر مردان است
هر سری در خور اقبال، کلاهی دارد
سایهٔ دار فنا تاج سر مردان است
سفر اهل جهان در طلب کام بود
از سر کام گذشتن سفر مردان است
هر پریشان سفری راهنمایی دارد
ذوق بی پا و سری راهبر مردان است
کیست خورشید که از فیض نظر لاف زند؟
چرخ او حلقه به گوش نظر مردان است
لعل و یاقوت به ناقص گهران ارزانی
پاکی ظاهر و باطن، گهر مردان است
نقد هر طایفهای در خور همت باشد
آسمان دامن پر سیم و زر مردان است
چون سر دار ز دستار گذشتن سهل است
هر که سر داد درین راه، سر مردان است
سرمه را چون به شبستان نظر بار دهند؟
گرد غم چشم به راه نظر مردان است
آسیای فلک و گرد حوادث در وی
نسخهای از سر پر شور و شر مردان است
چرخ، سیبی است که طفلی به هوا افکنده است
در مقامی که عروج نظر مردان است
داغی از سینهٔ عشاق گدایی داریم
چون نخواهیم چراغی، گذر مردان است
در مقامی که سخن از هنر و عیب کنند
عیب خود فاش نمودن هنر مردان است
مرده رفتم به خرابات، مسیحا گشتم
این چه فیض است که با بوم و بر مردان است؟!
به ته بار گرانسنگ امانت رفتند
کوه در تاب ز تاب کمر مردان است
آب در دیده ی خورشید فلک گرداندن
چشمه کاری ز فروغ گهر مردان است
قسمت مردم بیدرد نگردد یارب!
داغ ناسور که رزق جگر مردان است
کف خاکسترِ صائب نشود چون اکسیر؟
روزگاری است که خاک گذر مردان است
#صائب
* مردان = جوانمردان، فتیان، ارباب فتوت
فتوّت در لغت به معنای جوانمردی و سخاوت همراه با بزرگواری و بزرگ منشی است.
محیالدین ابن عربی در" فصوص" فتوت را به اخلاق حسنه، بذل نعمتهای خدا به بندگان، تخلق به اخلاق خداوندی و ترجیح اوامر دین بر خواستههای نفس تعریف کرده است.
آیین فتوت از آموزه های مکتب عرفان راستین است. در آموزههای عارفان حضرت ابراهیم خلیل (ع) بنیانگزار و امیرالمومنین علی (ع) قطب این آیین شمرده می شوند.
ارباب فتوّت برای ورود به آیین فتوّت علاوه بر هفت شرط عمومی (مردانگی، بلوغ، عقل، دینداری، استقامت احوال، مروت و حیا) پنج شرط ویژه را ضروری میدانستند: توبه صادقانه، ترک علائق و اشتغال دنیوی، دل با زبان راست داشتن، اقتدای درست به بزرگان فتوّت و درِ همه مرادات را بر خود بستن.
به عقیدهٔ اهل فتوت، دوازده شاغل را شایسته ورود در سلک فتیان (جوانمردان) نیست؛ کاهن، شراب فروش، دلاک، دلال، جولا، قصاب، جراح، صیاد، کارگزار دیوان دولتی و محتکر.
بیست کار زشت را نیز فتیان، موجب خروج از قلمرو فتوّت میدانستند که بایستی همه فتیان از آن برحذر باشند. میخواری، زنا، لواط، غمازی و نمامی، نفاق، تکبر، ترس(جزازخدا)، حسد، کینه، دروغ، مخالفت و عدم تعاون در کار خیر، خیانت، نگاه شهوت آمیز به نامحرم، عیب جویی، بخل، غیبت، بهتان، دزدی،حرامخواری، و عدم توجه به تربیت و نصیحت دیگران.
🌲
----------------------
@bagh_saeb
کوثر زنده دلی چشم تر مردان* است
دل پر آبله، درج گهر مردان است
صبح اقبالی اگر در افق امکان هست
رخنهٔ سینه و چاک جگر مردان است
در مصافی که زند موجِ بلا جوهر تیغ
تیغ از دست فکندن سپر مردان است
هر سری در خور اقبال، کلاهی دارد
سایهٔ دار فنا تاج سر مردان است
سفر اهل جهان در طلب کام بود
از سر کام گذشتن سفر مردان است
هر پریشان سفری راهنمایی دارد
ذوق بی پا و سری راهبر مردان است
کیست خورشید که از فیض نظر لاف زند؟
چرخ او حلقه به گوش نظر مردان است
لعل و یاقوت به ناقص گهران ارزانی
پاکی ظاهر و باطن، گهر مردان است
نقد هر طایفهای در خور همت باشد
آسمان دامن پر سیم و زر مردان است
چون سر دار ز دستار گذشتن سهل است
هر که سر داد درین راه، سر مردان است
سرمه را چون به شبستان نظر بار دهند؟
گرد غم چشم به راه نظر مردان است
آسیای فلک و گرد حوادث در وی
نسخهای از سر پر شور و شر مردان است
چرخ، سیبی است که طفلی به هوا افکنده است
در مقامی که عروج نظر مردان است
داغی از سینهٔ عشاق گدایی داریم
چون نخواهیم چراغی، گذر مردان است
در مقامی که سخن از هنر و عیب کنند
عیب خود فاش نمودن هنر مردان است
مرده رفتم به خرابات، مسیحا گشتم
این چه فیض است که با بوم و بر مردان است؟!
به ته بار گرانسنگ امانت رفتند
کوه در تاب ز تاب کمر مردان است
آب در دیده ی خورشید فلک گرداندن
چشمه کاری ز فروغ گهر مردان است
قسمت مردم بیدرد نگردد یارب!
داغ ناسور که رزق جگر مردان است
کف خاکسترِ صائب نشود چون اکسیر؟
روزگاری است که خاک گذر مردان است
#صائب
* مردان = جوانمردان، فتیان، ارباب فتوت
فتوّت در لغت به معنای جوانمردی و سخاوت همراه با بزرگواری و بزرگ منشی است.
محیالدین ابن عربی در" فصوص" فتوت را به اخلاق حسنه، بذل نعمتهای خدا به بندگان، تخلق به اخلاق خداوندی و ترجیح اوامر دین بر خواستههای نفس تعریف کرده است.
آیین فتوت از آموزه های مکتب عرفان راستین است. در آموزههای عارفان حضرت ابراهیم خلیل (ع) بنیانگزار و امیرالمومنین علی (ع) قطب این آیین شمرده می شوند.
ارباب فتوّت برای ورود به آیین فتوّت علاوه بر هفت شرط عمومی (مردانگی، بلوغ، عقل، دینداری، استقامت احوال، مروت و حیا) پنج شرط ویژه را ضروری میدانستند: توبه صادقانه، ترک علائق و اشتغال دنیوی، دل با زبان راست داشتن، اقتدای درست به بزرگان فتوّت و درِ همه مرادات را بر خود بستن.
به عقیدهٔ اهل فتوت، دوازده شاغل را شایسته ورود در سلک فتیان (جوانمردان) نیست؛ کاهن، شراب فروش، دلاک، دلال، جولا، قصاب، جراح، صیاد، کارگزار دیوان دولتی و محتکر.
بیست کار زشت را نیز فتیان، موجب خروج از قلمرو فتوّت میدانستند که بایستی همه فتیان از آن برحذر باشند. میخواری، زنا، لواط، غمازی و نمامی، نفاق، تکبر، ترس(جزازخدا)، حسد، کینه، دروغ، مخالفت و عدم تعاون در کار خیر، خیانت، نگاه شهوت آمیز به نامحرم، عیب جویی، بخل، غیبت، بهتان، دزدی،حرامخواری، و عدم توجه به تربیت و نصیحت دیگران.
🌲
----------------------
@bagh_saeb
🌲
امام حسن مجتبی علیه السلام:
قيلَ فَمَا الفَقرُ؟ قالَ: شَرَهُ النَّفسِ إلى كُلِّ شَيءِ؛
پرسيدند: فقر چيست؟ فرمود: «آزمندى نفس به هر چيز».
گزیده تحف العقول، ح83
تشنه تر گردند از نعمت، تهی-چشمان حرص
آب هیهات است سازد سیر، چشم چاه را
صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
امام حسن مجتبی علیه السلام:
قيلَ فَمَا الفَقرُ؟ قالَ: شَرَهُ النَّفسِ إلى كُلِّ شَيءِ؛
پرسيدند: فقر چيست؟ فرمود: «آزمندى نفس به هر چيز».
گزیده تحف العقول، ح83
تشنه تر گردند از نعمت، تهی-چشمان حرص
آب هیهات است سازد سیر، چشم چاه را
صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
اگر گویَم نهالِ قامَتَت دلجوست میرَنجی
وَگَر گویَم سَرِ زلفِ تو عَنبربوست میرَنجی
شکایت چون کُنَم از جورِ چَشمِ فتنهانگیزت
که گَر گویَم تو را بالای چَشم ابروست میرَنجی.
#جلالالدینامیربیگنطنزی
تذکره تحفهی سامی؛ سام میرزاصفوی؛ تصحیح و تحشیهی دکتر رکن الدّین همایون فرّخ؛ اساطیر؛ ۱۳۸۴: ۹۲.
https://tttttt.me/tarikhfarhanghonariranzamin
وَگَر گویَم سَرِ زلفِ تو عَنبربوست میرَنجی
شکایت چون کُنَم از جورِ چَشمِ فتنهانگیزت
که گَر گویَم تو را بالای چَشم ابروست میرَنجی.
#جلالالدینامیربیگنطنزی
تذکره تحفهی سامی؛ سام میرزاصفوی؛ تصحیح و تحشیهی دکتر رکن الدّین همایون فرّخ؛ اساطیر؛ ۱۳۸۴: ۹۲.
https://tttttt.me/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
🌲
درای قافلهٔ #صبح میدهد آواز
که: ای ستمزده! رفتیم ما، تو هم برخیز
#بیدلدهلوی
خط: #محمود_صوفی
🌲
----------------------
@bagh_saeb
درای قافلهٔ #صبح میدهد آواز
که: ای ستمزده! رفتیم ما، تو هم برخیز
#بیدلدهلوی
خط: #محمود_صوفی
🌲
----------------------
@bagh_saeb
Forwarded from شعرهای بهجت فروغی مقدم
ای آنکه لحظه لحظه ی ایام با منی
افتاده ام به یاد تو تا یاد من کنی
دارم مرور می کنمت بین حرفهات
در خط به خط این همه آیات خواندنی
این ایه ها که نامه ی پر رمز و راز توست
با صد هزار حرف و حدیث شنیدنی
وقتی که نامه های تو را باز می کنم
حسی عجیب دارم و حالی نگفتنی
من باز هم کتاب تو را باز کرده ام
لبریزم از سکوت و تو سرشار گفتنی
دارم تو را از عمق دلم گوش می کنم
داری دوباره با دل من حرف می زنی.
https://tttttt.me/bforoughi
افتاده ام به یاد تو تا یاد من کنی
دارم مرور می کنمت بین حرفهات
در خط به خط این همه آیات خواندنی
این ایه ها که نامه ی پر رمز و راز توست
با صد هزار حرف و حدیث شنیدنی
وقتی که نامه های تو را باز می کنم
حسی عجیب دارم و حالی نگفتنی
من باز هم کتاب تو را باز کرده ام
لبریزم از سکوت و تو سرشار گفتنی
دارم تو را از عمق دلم گوش می کنم
داری دوباره با دل من حرف می زنی.
https://tttttt.me/bforoughi
🌲
شرمِ عشق است که پامال نگردد هرگز
لاله افکنده سر از خاک #شهیدان برخاست
#صائب
🌷 بیاد شهدای مظلوم #خرمشهر
🌲
----------------------
@bagh_saeb
شرمِ عشق است که پامال نگردد هرگز
لاله افکنده سر از خاک #شهیدان برخاست
#صائب
🌷 بیاد شهدای مظلوم #خرمشهر
🌲
----------------------
@bagh_saeb
🌲
یا ساقی کوثر!
آنان که دل به معنی بیگانه بستهاند
بر روی آفتاب در خانه بستهاند
آنها که دیده از رخ جانانه بستهاند
بر آفتاب، روزن کاشانه بستهاند
عاشق چرا دلیر نباشد به سوختن
کز شمع، نخل ماتم پروانه بستهاند
بر روی خویشتن، درحاجت گشودهاند
بر سائل آن کسان که در خانه بستهاند
بگذر ز کفر و دین که به مقصد رسیدگان
اول نظر ز کعبه و بتخانه بستهاند
لعن یزید تلخی حرمت ز می برد
بر روی ما عبث در میخانه بستهاند
فردا جواب ساقی کوثر چه میدهند
آنها که آب بر لب پیمانه بستهاند
صائب! حضور اگر طلبی ترک عقل کن
کاین در به روی مردم فرزانه بستهاند
#صائب
🎄
----------------------
@bagh_saeb
یا ساقی کوثر!
آنان که دل به معنی بیگانه بستهاند
بر روی آفتاب در خانه بستهاند
آنها که دیده از رخ جانانه بستهاند
بر آفتاب، روزن کاشانه بستهاند
عاشق چرا دلیر نباشد به سوختن
کز شمع، نخل ماتم پروانه بستهاند
بر روی خویشتن، درحاجت گشودهاند
بر سائل آن کسان که در خانه بستهاند
بگذر ز کفر و دین که به مقصد رسیدگان
اول نظر ز کعبه و بتخانه بستهاند
لعن یزید تلخی حرمت ز می برد
بر روی ما عبث در میخانه بستهاند
فردا جواب ساقی کوثر چه میدهند
آنها که آب بر لب پیمانه بستهاند
صائب! حضور اگر طلبی ترک عقل کن
کاین در به روی مردم فرزانه بستهاند
#صائب
🎄
----------------------
@bagh_saeb
Forwarded from کتاب آبی
🌲
عارف به اختیار خود از سر گذشته است
این رشته ناگسسته ز گوهر گذشته است
گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال
از جویبار ساقی کوثر گذشته است
#صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
عارف به اختیار خود از سر گذشته است
این رشته ناگسسته ز گوهر گذشته است
گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال
از جویبار ساقی کوثر گذشته است
#صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
◼◼️
١٤٠٠ سال قمری از روز شهادت حضرت امام علی بن ابی طالب (ع) گذشت و تاریخ توحید، عدالت و انسانیت، هنوز شانه سنگینی این داغ را بر شانه دارد!
جهانیان! تسلیت!
🌲
--------------------
@bagh_saeb
١٤٠٠ سال قمری از روز شهادت حضرت امام علی بن ابی طالب (ع) گذشت و تاریخ توحید، عدالت و انسانیت، هنوز شانه سنگینی این داغ را بر شانه دارد!
جهانیان! تسلیت!
🌲
--------------------
@bagh_saeb
🌲
امیرالمومنین علی علیه السلام:
وَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَأَسَفُکَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وَهَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.
آنچه بايد مايه خوشحالى تو گردد چيزى است که از پيش فرستادهاى و آنچه بايد مايه تأسف تو گردد چيزى است که به جاى مىگذارى، تمام همّ تو بايد متوجه جهان پس از مرگ باشد.
فراز پایانی نامه ۶۶
نهج البلاغه
رحم کن ای گوهر سیراب بر لب تشنگان
چند داری در گره آب زلال خویش را
وقت رفتن نیست در دنبال چشم حسرتش
هر که پیش از خود فرستاده است مال خویش را
#صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
امیرالمومنین علی علیه السلام:
وَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَأَسَفُکَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وَهَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.
آنچه بايد مايه خوشحالى تو گردد چيزى است که از پيش فرستادهاى و آنچه بايد مايه تأسف تو گردد چيزى است که به جاى مىگذارى، تمام همّ تو بايد متوجه جهان پس از مرگ باشد.
فراز پایانی نامه ۶۶
نهج البلاغه
رحم کن ای گوهر سیراب بر لب تشنگان
چند داری در گره آب زلال خویش را
وقت رفتن نیست در دنبال چشم حسرتش
هر که پیش از خود فرستاده است مال خویش را
#صائب
🌲
----------------------
@bagh_saeb
ابیاتی منتخب از قصیدهی ١٦٠ بیتی و اعجاببرانگیز جناب #بیدل دهلوی در منقبت مولا امیرالمومنین #امام_علی ابن ابیطالب (ع) .
امید، اینجا به غارتگاه حسرت رفته سامانش
به هردستی که دیدم، پارهای دارد ز دامانش
در این مرتَع، شکار مکرِ روباهان شد آن غافل
که آگاهی ندادند از کنام شیر یزدانش
کدامین شیر یزدان؟! مرتضی آن صفدر غالب
که میخوانند مردان حقیقت، شاه مردانش
شهنشاه یقین، تختِ جهان عزّت و قدرت
که اعجاز کلاماللّه دارد کوس برهانش
نگه، دریوزهکن تا بینی آن آیات قدرت را
به دلها گوش نِه، تا بشنوی آواز قرآنش
قضا، ترتیبی از خوان نوالش داشت در فطرت
دم صبح ازل جوشید از گردِ نمکدانش
ز اِنعام «سَلُونی» بر خط امکان، صلاگستر
ز حکم «لوکشَف» بر عالم تحقیق، فرمانش
تأمُّل تا عیار دستگاهِ قدرِ او گیرد
دهد دوش نبیاللّه، نشان از پایهی شانش
بیاضِ حُسنِ «شقُّالصّدر»، زیب مَطلَع صبحش
سواد مُلک «تَمَّ الفَقْر»، تزیین شبستانش
دو طاقِ منظر رحمت: خَم محراب ابرویش
دو مصراعِ درِ علمِ نبی: لبهای خندانش!
ترحُّمْآفرین: ذاتش، شفاعتپرور: اخلاقش
کرم: تصویر الطافش، نجات: ایجاد احسانش
اگر عفوِ گرانْسَنگش، بیاراید ترازویی
جهان بر عرش یابد پلّه اقبال عصیانش!
زبانِ گبر اگر در دیر، نام شرم او گیرد
کند آتش عرَق چندان، که گرداند مسلمانش
لبِ بت، گر به تصدیق کمالش یاعلی گوید
به نوری آشنا گردد که آرد کعبه، ایمانش
به کعبه پیش از آن کاین ذات اقدس در وجود آید
عقیقه جز ذبیحُاللّه نپسندند، قربانش!
در این میخانه تا صبح قیامت کم نمیگردد
عرقْ پیمایی دریا، ز شرم جرعهنوشانش
مشیت، منحصر فهمید در ابداع امکانش
فروغ جوهر آل نبی بر مهر تابانش
چمنْپیرای گلزار نبّوت، ریشهی نخلش
گهرْ تعمیر انوار رسالت، جوش عمّانش
سیه روزی که از خاک درِ او دامن افشاند
لباس کعبه گر پوشد، نبیند غیر قطرانش
همه گر آفتاب از آستانش بگذرد غافل
سحر خندد بر اِدبارش، فلک گِریَد به حرمانش
به گاهِ حملهی اینشیر، اگر خواهد سپرداری
جگر در خاک جوید رستم از سام نریمانش
شُکوه رعدِ غیرت، صورخیز از نعرهی شیرش
جلال برقِ قهر حق، نگاه چشمِ غضبانش
به دریایی که آن دستِ حمایت، سایهاندازد
صدای کشتی نوح آید از هوی نهنگانش!
خمیر طینتش را چاشنی، از جوهر نوری
که میریزند رنگ عالم ارواح، ز ابدانش
در آن حضرت اگر دریای امکان یک گهر بندد
نمیارزد به تشویق نگاهِ باریابانش
بضاعت کو که باشد تحفهی بزم قبول آنجا؟
جهان گر شرم دارد، زیره نفروشد به کرمانش
طریق عجز میپویم، نمیدانم چه میگویم!
به توصیف خداوندی که دانشهاست حیرانش
.....
@ahangezendegibakhsh
🌲
-----------------------
@bagh_saeb
امید، اینجا به غارتگاه حسرت رفته سامانش
به هردستی که دیدم، پارهای دارد ز دامانش
در این مرتَع، شکار مکرِ روباهان شد آن غافل
که آگاهی ندادند از کنام شیر یزدانش
کدامین شیر یزدان؟! مرتضی آن صفدر غالب
که میخوانند مردان حقیقت، شاه مردانش
شهنشاه یقین، تختِ جهان عزّت و قدرت
که اعجاز کلاماللّه دارد کوس برهانش
نگه، دریوزهکن تا بینی آن آیات قدرت را
به دلها گوش نِه، تا بشنوی آواز قرآنش
قضا، ترتیبی از خوان نوالش داشت در فطرت
دم صبح ازل جوشید از گردِ نمکدانش
ز اِنعام «سَلُونی» بر خط امکان، صلاگستر
ز حکم «لوکشَف» بر عالم تحقیق، فرمانش
تأمُّل تا عیار دستگاهِ قدرِ او گیرد
دهد دوش نبیاللّه، نشان از پایهی شانش
بیاضِ حُسنِ «شقُّالصّدر»، زیب مَطلَع صبحش
سواد مُلک «تَمَّ الفَقْر»، تزیین شبستانش
دو طاقِ منظر رحمت: خَم محراب ابرویش
دو مصراعِ درِ علمِ نبی: لبهای خندانش!
ترحُّمْآفرین: ذاتش، شفاعتپرور: اخلاقش
کرم: تصویر الطافش، نجات: ایجاد احسانش
اگر عفوِ گرانْسَنگش، بیاراید ترازویی
جهان بر عرش یابد پلّه اقبال عصیانش!
زبانِ گبر اگر در دیر، نام شرم او گیرد
کند آتش عرَق چندان، که گرداند مسلمانش
لبِ بت، گر به تصدیق کمالش یاعلی گوید
به نوری آشنا گردد که آرد کعبه، ایمانش
به کعبه پیش از آن کاین ذات اقدس در وجود آید
عقیقه جز ذبیحُاللّه نپسندند، قربانش!
در این میخانه تا صبح قیامت کم نمیگردد
عرقْ پیمایی دریا، ز شرم جرعهنوشانش
مشیت، منحصر فهمید در ابداع امکانش
فروغ جوهر آل نبی بر مهر تابانش
چمنْپیرای گلزار نبّوت، ریشهی نخلش
گهرْ تعمیر انوار رسالت، جوش عمّانش
سیه روزی که از خاک درِ او دامن افشاند
لباس کعبه گر پوشد، نبیند غیر قطرانش
همه گر آفتاب از آستانش بگذرد غافل
سحر خندد بر اِدبارش، فلک گِریَد به حرمانش
به گاهِ حملهی اینشیر، اگر خواهد سپرداری
جگر در خاک جوید رستم از سام نریمانش
شُکوه رعدِ غیرت، صورخیز از نعرهی شیرش
جلال برقِ قهر حق، نگاه چشمِ غضبانش
به دریایی که آن دستِ حمایت، سایهاندازد
صدای کشتی نوح آید از هوی نهنگانش!
خمیر طینتش را چاشنی، از جوهر نوری
که میریزند رنگ عالم ارواح، ز ابدانش
در آن حضرت اگر دریای امکان یک گهر بندد
نمیارزد به تشویق نگاهِ باریابانش
بضاعت کو که باشد تحفهی بزم قبول آنجا؟
جهان گر شرم دارد، زیره نفروشد به کرمانش
طریق عجز میپویم، نمیدانم چه میگویم!
به توصیف خداوندی که دانشهاست حیرانش
.....
@ahangezendegibakhsh
🌲
-----------------------
@bagh_saeb
🌲
از سرگذشتگان را در عالمِ #شهادت
تیغِ خِم تو باشد محرابِ زندگانی
#صائب
🌲
-----------------------
@bagh_saeb
از سرگذشتگان را در عالمِ #شهادت
تیغِ خِم تو باشد محرابِ زندگانی
#صائب
🌲
-----------------------
@bagh_saeb
Forwarded from چهار خطی
آتشک جهنم!
از آخر کار عالم اندیشه کنید
ای سورکنان! ز ماتم اندیشه کنید
با قحبۀ دنیا مکنید آمیزش
از آتشک جهنم اندیشه کنید!
اشرف مازندرانی
(درگذشتۀ ۱۱۱۶ ق)
●
محمد سعید اشرف، یکی دیگر از شاعران ایرانی است که مسافر هند بود و بخشی از عمرش را در دربار زیب النساء گذراند. وی فرزند ملا محمد صالح مازندرانی که از دانشمندان دورۀ صفوی است. با اینکه او را مازندرانی نامیدهاند، زادۀ اصفهان بود. دو نوبت به هند سفر کرد و همانجا درگذشت.
وی به درج اصطلاحات عامیانه در شعر علاقۀ وافری داشت و دیوانش از این لحاظ، منبع بسیار ارزشمندی است؛ اصطلاحاتی همچون: دست بهسر کردن؛ دو قرت و نیمش باقی است؛ ناتلنگی کردن؛ شرح کشاف خواندن. فرهنگنویسان آن دوره، به شعرهای او توجه ویژهای داشتهاند.
در رباعی بالا، تشبیه دنیا به زنی هرجایی، تصویری کهن و کلیشهای است. اما نکتۀ جالب آن، ظرافتی است که شاعر در ترکیب «آتشک جهنم» به کار بُرده است. آتشک، همان سفلیس است که یک بیماری آمیزشی است. در عین حال، یادآور آتش جهنم هم هست.
اشرف مازندرانی، به گواهی دیوانش، با اصطلاحات پزشکی آشنایی داشته، اما از پزشکان دل خوشی نداشته؛ تا آنجا که «تشریح» را «ورزش جلادی» نامیده است:
آیین طبیب کم ز صیادی نیست
خون ریختنش همین به فصّادی نیست
جز قبض وصول جان نباشد نسخهش
تشریح بهجز ورزش جلادی نیست.
در رباعی بالا نیز بین قبض و نسخه از یک طرف، و قبض جان (روح) از طرف دیگر، تناسبی برقرار است که از ویژگیهای سبکی اشرف است. دیوان اشرف مازندرانی، به کوشش دکتر محمد سیدان، تصحیح و به سال ۱۳۷۳ در سلسله انتشارات موقوفۀ افشار منتشر شده است.
●
منبع: دیوان اشرف مازندرانی، ۳۵۸، ۳۵۲
●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
از آخر کار عالم اندیشه کنید
ای سورکنان! ز ماتم اندیشه کنید
با قحبۀ دنیا مکنید آمیزش
از آتشک جهنم اندیشه کنید!
اشرف مازندرانی
(درگذشتۀ ۱۱۱۶ ق)
●
محمد سعید اشرف، یکی دیگر از شاعران ایرانی است که مسافر هند بود و بخشی از عمرش را در دربار زیب النساء گذراند. وی فرزند ملا محمد صالح مازندرانی که از دانشمندان دورۀ صفوی است. با اینکه او را مازندرانی نامیدهاند، زادۀ اصفهان بود. دو نوبت به هند سفر کرد و همانجا درگذشت.
وی به درج اصطلاحات عامیانه در شعر علاقۀ وافری داشت و دیوانش از این لحاظ، منبع بسیار ارزشمندی است؛ اصطلاحاتی همچون: دست بهسر کردن؛ دو قرت و نیمش باقی است؛ ناتلنگی کردن؛ شرح کشاف خواندن. فرهنگنویسان آن دوره، به شعرهای او توجه ویژهای داشتهاند.
در رباعی بالا، تشبیه دنیا به زنی هرجایی، تصویری کهن و کلیشهای است. اما نکتۀ جالب آن، ظرافتی است که شاعر در ترکیب «آتشک جهنم» به کار بُرده است. آتشک، همان سفلیس است که یک بیماری آمیزشی است. در عین حال، یادآور آتش جهنم هم هست.
اشرف مازندرانی، به گواهی دیوانش، با اصطلاحات پزشکی آشنایی داشته، اما از پزشکان دل خوشی نداشته؛ تا آنجا که «تشریح» را «ورزش جلادی» نامیده است:
آیین طبیب کم ز صیادی نیست
خون ریختنش همین به فصّادی نیست
جز قبض وصول جان نباشد نسخهش
تشریح بهجز ورزش جلادی نیست.
در رباعی بالا نیز بین قبض و نسخه از یک طرف، و قبض جان (روح) از طرف دیگر، تناسبی برقرار است که از ویژگیهای سبکی اشرف است. دیوان اشرف مازندرانی، به کوشش دکتر محمد سیدان، تصحیح و به سال ۱۳۷۳ در سلسله انتشارات موقوفۀ افشار منتشر شده است.
●
منبع: دیوان اشرف مازندرانی، ۳۵۸، ۳۵۲
●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
Telegram
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی