ما به تودههای محروم نباید تلقین کنیم که دلتان به حال خودتان بسوزد، چون حق با شماست! ما به عنوان نویسنده، شاید بتوانیم به آدمیان این ظرفیتها را بشناسانیم که میتوانند در سرنوشت و تاریخ خود سهمی داشته باشند؛ و اینکه آنها هم در مقابل سرنوشت و زندگانی خود، مسئولیت دارند؛ بنابراین دلسوزیهای آبکی، الزاماً، باید از پهنهٔ ادبیات ما رخت بربندند و جای خود را به تحلیل دقیق و عمیق و همهجانبه زندگی مردم سُمکوبشدهٔ ایران بدهند. شاید این تحلیل همهجانبه به مردم ما این امکان را بدهد تا نسبت به خود و سرنوشت خود، مطالعهای جدّی را آغاز کنند. زیرا این مردم سرانجام بایستی خود را بشناسند، ارزشهای پنهانی خود را کشف کنند و از پوستهای که آنها را در خود حبس کرده است بیرون بیایند. در این سمت و جهت، امیدوارم که ادبیات بتواند به نسبت توانش، فریضهٔ خود را ادا کند.
کتاب نونِ نوشتن 📗
#محمود_دولت_آبادی 📘
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
کتاب نونِ نوشتن 📗
#محمود_دولت_آبادی 📘
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیارخوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همینجا ختم میشود؟ اصلاً همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساختهاند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان میدهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سؤال را به سکوت از خودمان کردهایم؛ و به نگاه؛ و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشستهای به کاری؛ و روزی است خوش؛ و دور برداشتهای که هنوز کلهات کار میکند؛ و یک مرتبه احساس میکنی که خانه بدجوری خالی است.؛ و یاد گفتهٔ آن زن میافتی – دختر خالهٔ مادرم – که نمیدانم چند سال پیش آمده بود سراغمان و از زبانش در رفت که:
- تو شهر، بچهها توی خانههای فسقلی نمیتوانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشتهاید… و حیاط به این گندگی چهارصد و بیست متر مربع است. اما چه فرق میکند؟ چه چهل متر چه چهل هزار متر. وقتی خالی است، خالی است دیگر. واقعیت یعنی همین!
کتاب سنگي بر گوري 📗
#جلال_ال_احمد 📙
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
- تو شهر، بچهها توی خانههای فسقلی نمیتوانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشتهاید… و حیاط به این گندگی چهارصد و بیست متر مربع است. اما چه فرق میکند؟ چه چهل متر چه چهل هزار متر. وقتی خالی است، خالی است دیگر. واقعیت یعنی همین!
کتاب سنگي بر گوري 📗
#جلال_ال_احمد 📙
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
همه ی جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند ولی همه ی زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود . معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند ، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند ، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند .
عشق های دوران جوانی همین ستاره ها هستند و تو هر وقت به ستاره ها نگاه کنی ، می فهمی که یک جایی ، یک جایی از دنیا یک کسی هست که وقتی به تو فکر می کند ته قلبش گرم می شود.
#ناهید_طباطبائی📘
کتاب چهل سالگی 📗
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
عشق های دوران جوانی همین ستاره ها هستند و تو هر وقت به ستاره ها نگاه کنی ، می فهمی که یک جایی ، یک جایی از دنیا یک کسی هست که وقتی به تو فکر می کند ته قلبش گرم می شود.
#ناهید_طباطبائی📘
کتاب چهل سالگی 📗
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
به هر حال بین کوری که خوابیده و کوری که بی هدف چشم باز کرده تفاوتی هست.
كوري 📗
#ژوزه_ساراماگو 📙
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
كوري 📗
#ژوزه_ساراماگو 📙
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
انسان، برای آنکه حافظه ش خوب کار کند، به دوستی نیاز دارد. گذشته را به یاد آوردن، آن را همیشه با خود داشتن، شاید شرط لازم برای حفظ آن چیزی است که تمامیت من آدمی نامیده میشود. برای آنکه من کوچک نگردد، برای آنکه حجمش حفظ شود، باید خاطرات را، همچون گلهأ درون گلدان، آبیاری کرد، و این مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته، یعنی دوستان است. آنان آینه ما هستند، حافظه ما هستند، از آنان هیچ چیز خواسته نمیشود، مگر آنکه گاه به گاه این آینه را برق اندازند تا بتوانیم خود را در آن بیبینیم.
هويت 📗
#ميلان_كوندرا 📙
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
هويت 📗
#ميلان_كوندرا 📙
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
تنها روسها میتوانند همه این خوبیهای مخالف را با هم در خود جمع کنند. راستی هم، انسان دوست دارد که بهترین دوستان خودش را در مقابل خود، خوار ببیند. دوستی بیشتر اوقات بر روی تحقیر و شرمساری بنا نهاده میشود. این حقیقتی است قدیمی که همه مردان با فکر از آن اطلاع داشتهاند.
ولی در این حالت به خصوص، من راستی خوشحالم که شما هرگز اندوهگین و دلتنگ نشدهاید بگویید ببینم، تصمیم نگرفتهاید که قمار را ترک کنید؟
قمارباز 📙
#داستا_يفسكي 📗📘
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
ولی در این حالت به خصوص، من راستی خوشحالم که شما هرگز اندوهگین و دلتنگ نشدهاید بگویید ببینم، تصمیم نگرفتهاید که قمار را ترک کنید؟
قمارباز 📙
#داستا_يفسكي 📗📘
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
وزارت حقیقت به طرز شگفتآوری در میان چشمانداز، خودنمایی میکرد. ساختمان عظیم هرمی شکل به رنگ سفید، که به صورت پله پله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود سه شعار حزب را که به نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان به طور برجسته نوشته بودند، به راحتی میشد خواند:
١. جنگ، صلح است.
٢. آزادی، بردگی است.
٣. نادانی، توانایی است.
وینستون نوشت: اگر امیدی وجود داشته باشد، به طبقه کارگر است. اگر امیدی وجود داشت باید در طبقه کارگر جستجو میشد. زیرا فقط آن جا، در میان خیل عظیم تودههایی که مورد بیتوجهی قرار گرفته بودند و هشتاد و پنج درصد جمعیت «اوشنیا» را تشکیل میدادند، امکان داشت نیرویی برای نابودی حزب ظهور کند. حزب از درون نمیتوانست متلاشی شود، اگر دشمنی هم داشت، دشمنانش راهی برای گردآمدن و یا حتی شناخت یکدیگر نداشتند.
#جورج_اورول
۱۹۸۴
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
١. جنگ، صلح است.
٢. آزادی، بردگی است.
٣. نادانی، توانایی است.
وینستون نوشت: اگر امیدی وجود داشته باشد، به طبقه کارگر است. اگر امیدی وجود داشت باید در طبقه کارگر جستجو میشد. زیرا فقط آن جا، در میان خیل عظیم تودههایی که مورد بیتوجهی قرار گرفته بودند و هشتاد و پنج درصد جمعیت «اوشنیا» را تشکیل میدادند، امکان داشت نیرویی برای نابودی حزب ظهور کند. حزب از درون نمیتوانست متلاشی شود، اگر دشمنی هم داشت، دشمنانش راهی برای گردآمدن و یا حتی شناخت یکدیگر نداشتند.
#جورج_اورول
۱۹۸۴
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
ﻭﯾﻠﯽ : ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﮑﺎﺭﻣﯽﮐﻨﯽ؟
ﭼﺎﺭﻟﯽ : ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽﺑﺮﺩ. ﻗﻠﺒﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﺗﺶ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ،
ﻭﯾﻠﯽ : ﺧﻮﺏ، ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ! ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻭﯾﺘﺎﻣﯿﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﭼﺎﺭﻟﯽ : ﺍﻭﻥ ﻭﯾﺘﺎﻣﯿﻦﻫﺎ ﭼﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﻭﯾﻠﯽ : ﺍﻭﻧﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎﺗﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ.
ﭼﺎﺭﻟﯽ : ﺁﺭﻩ، ﺍﻣﺎ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ...
#آرتور_میلر
ﻣﺮﮒ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
ﭼﺎﺭﻟﯽ : ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽﺑﺮﺩ. ﻗﻠﺒﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﺗﺶ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ،
ﻭﯾﻠﯽ : ﺧﻮﺏ، ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ! ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻭﯾﺘﺎﻣﯿﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﭼﺎﺭﻟﯽ : ﺍﻭﻥ ﻭﯾﺘﺎﻣﯿﻦﻫﺎ ﭼﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﻭﯾﻠﯽ : ﺍﻭﻧﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎﺗﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ.
ﭼﺎﺭﻟﯽ : ﺁﺭﻩ، ﺍﻣﺎ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ...
#آرتور_میلر
ﻣﺮﮒ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
دولت ها زود به زود عوض می شوند، وعده های تو خالی می دهند، چمدان هایشان را پر می کنند و می روند پی کارشان؛
پابرهنه ها همچنان مثل سابق اند و با دردها و گرسنگی هایشان می سازند.
سالهای ابری 📚
#علی_اشرف_درویشیان
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
پابرهنه ها همچنان مثل سابق اند و با دردها و گرسنگی هایشان می سازند.
سالهای ابری 📚
#علی_اشرف_درویشیان
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
به هر حال هر رابطه ای ممکن است تمام شود ، هیچ تضمینی نیست که رابطه ای تا آخر عمر ادامه یابد .
ولی اين كه به اين دلايل از ارتباط سرباز بزنی؛ مثل این است که از لذت دیدن طلوع خورشید، خودت را محروم کنی؛
چون از دیدن غروب بیزاری...!
#اروين_دی_يالوم
دژخیم عشق📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
ولی اين كه به اين دلايل از ارتباط سرباز بزنی؛ مثل این است که از لذت دیدن طلوع خورشید، خودت را محروم کنی؛
چون از دیدن غروب بیزاری...!
#اروين_دی_يالوم
دژخیم عشق📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
چقدر باید بگذرد تا آدم بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد ؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
من او را دوست داشتم📚
#آنا_گاوالدا
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
من او را دوست داشتم📚
#آنا_گاوالدا
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
جود در پرتو روشنایی بامدادی، در حاليكه یار را در کنار خویش احساس میکرد راهی را که چند ساعت پیش در تاریکی پیموده بود در پیش گرفت و به پای تپه رسید. در اینجا از آهنگ گامها کاست، و سپس ایستاد.
اینک در نقطهای بود که نخستین نگاه را از او ربود. آفتاب تازه برآمده بود و احتمال نداشت که کسی پیشتر از آنجا گذشته باشد. زمین را نگاه کرد، و آه کشید. از نزدیک که نگاه کرد جای پاهاشان را آنگاه که ایستاده و شانه به شانه هم بودند، دید. اکنون آرابلا اینجا نبود و قلم خیال بر این بافته طبیعت چنان تصویری از حضور گذشته او پرداخت که خلائي در درونش دهن گشود که با هیچ چیز پرشدنی نبود.
بید هرسشدهای در همان نزدیکی بود، و این بید اکنون با هر بید دیگر در جهان فرق داشت. اکنون منتهای آرزوش این بود که بتواند این شش روزی را که در میان آمده بودند از سر راه بردارد و نابود کند تا از نو با او دیدار کند، حتی اگر بنا بود که هفتهای بیش زنده نماند.
جود گمنام 📗
#تامس_هاردي📝
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
اینک در نقطهای بود که نخستین نگاه را از او ربود. آفتاب تازه برآمده بود و احتمال نداشت که کسی پیشتر از آنجا گذشته باشد. زمین را نگاه کرد، و آه کشید. از نزدیک که نگاه کرد جای پاهاشان را آنگاه که ایستاده و شانه به شانه هم بودند، دید. اکنون آرابلا اینجا نبود و قلم خیال بر این بافته طبیعت چنان تصویری از حضور گذشته او پرداخت که خلائي در درونش دهن گشود که با هیچ چیز پرشدنی نبود.
بید هرسشدهای در همان نزدیکی بود، و این بید اکنون با هر بید دیگر در جهان فرق داشت. اکنون منتهای آرزوش این بود که بتواند این شش روزی را که در میان آمده بودند از سر راه بردارد و نابود کند تا از نو با او دیدار کند، حتی اگر بنا بود که هفتهای بیش زنده نماند.
جود گمنام 📗
#تامس_هاردي📝
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
پنهان زندگی کن تا بتوانی برای خود زندگی کنی.
نسبت به چیزی که برای زمانۀ تو بسیار با اهمیّت به نظر میرسد بیخبر باش.
میان خود و زمانِ حال، حداقل سه قرن فاصله ایجاد کن، تا هیاهوی زمانِ حال و جار و جنجالِ جنگ ها و انقلابها تنها به صورت زمزمه به گوش تو رسد.
تو نیز میخواهی کمک کنی، اما فقط به آن هایی که دردشان را کاملا درک میکنی کمک کن، زیرا آنها فقط یک غم و یک امیدِ مشترک با تو دارند، یعنی به دوستان خود کمک کن. کمکِ تو به آنها فقط به طریقی است که تو به خود کمک کردهای؛ یعنی آن ها را شجاعتر، پر تحملتر، سادهتر و شادتر گردان. چیزی به آنها بیاموز که افرادِ اندکی در روزگار ما، خصوصا واعظان همبستگی در ترحم, از آن سر در میآورند؛ یعنی همبستگی و شادی را به آنها بیاموز.
👤#فریدریش_نیچه
📚#از_کتاب_حکمت_شادان
قطعه ۳۳۸
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
نسبت به چیزی که برای زمانۀ تو بسیار با اهمیّت به نظر میرسد بیخبر باش.
میان خود و زمانِ حال، حداقل سه قرن فاصله ایجاد کن، تا هیاهوی زمانِ حال و جار و جنجالِ جنگ ها و انقلابها تنها به صورت زمزمه به گوش تو رسد.
تو نیز میخواهی کمک کنی، اما فقط به آن هایی که دردشان را کاملا درک میکنی کمک کن، زیرا آنها فقط یک غم و یک امیدِ مشترک با تو دارند، یعنی به دوستان خود کمک کن. کمکِ تو به آنها فقط به طریقی است که تو به خود کمک کردهای؛ یعنی آن ها را شجاعتر، پر تحملتر، سادهتر و شادتر گردان. چیزی به آنها بیاموز که افرادِ اندکی در روزگار ما، خصوصا واعظان همبستگی در ترحم, از آن سر در میآورند؛ یعنی همبستگی و شادی را به آنها بیاموز.
👤#فریدریش_نیچه
📚#از_کتاب_حکمت_شادان
قطعه ۳۳۸
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
مي گويم: ((مامان، مامان، به نظرت چطور بودم؟))
محكم و آبدار مي بوسدم.
(( خوب بودي. كي بيشتر از اين انتظار داشت؟ اون همه كتاب. بهت افتخار ميكنم. فقط كاش پدرت هم بود و مي ديد.))
((منظورت از اينكه خوب بودم چيه، مامان؟ از كجا مي دوني؟ تو نمي توني چيزهايي را كه نوشته ام بخوني.))
((چيزي را كه مي دونم، مي دونم. به اين كتابا نگاه كن.))
كيف خريدش را باز مي كند، دو تا از كتاب هايم را در مي آورد و با محبت نوازش شان مي كند.
(( كتاباي بزرگ ، كتاباي قشنگ.))
از اينكه كتاب هايم را در دست گرفته، عصبي مي شوم.(( مهم چيزي است كه داخل كتاب است. شايد فقط جفنگ نوشته باشم.))
(( حماقته! كتاباي به اين قشنگي!))
(( مامان، اين كتاب ها را تو اين كيف با خودت همه جا مي بري؟ اصلا اينجا چه كار داري؟ ))
(( از اينكه اينجام خجالت مي كشي؟ هميشه مايه ي شرمندگيت بودم.))
مامان و معني زندگي
#اروين_دی_يالوم
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
محكم و آبدار مي بوسدم.
(( خوب بودي. كي بيشتر از اين انتظار داشت؟ اون همه كتاب. بهت افتخار ميكنم. فقط كاش پدرت هم بود و مي ديد.))
((منظورت از اينكه خوب بودم چيه، مامان؟ از كجا مي دوني؟ تو نمي توني چيزهايي را كه نوشته ام بخوني.))
((چيزي را كه مي دونم، مي دونم. به اين كتابا نگاه كن.))
كيف خريدش را باز مي كند، دو تا از كتاب هايم را در مي آورد و با محبت نوازش شان مي كند.
(( كتاباي بزرگ ، كتاباي قشنگ.))
از اينكه كتاب هايم را در دست گرفته، عصبي مي شوم.(( مهم چيزي است كه داخل كتاب است. شايد فقط جفنگ نوشته باشم.))
(( حماقته! كتاباي به اين قشنگي!))
(( مامان، اين كتاب ها را تو اين كيف با خودت همه جا مي بري؟ اصلا اينجا چه كار داري؟ ))
(( از اينكه اينجام خجالت مي كشي؟ هميشه مايه ي شرمندگيت بودم.))
مامان و معني زندگي
#اروين_دی_يالوم
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
ناگهان در کوچه دیدم بیوفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را
گفته بودم بَعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را...
#اخوان_ثالث
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را
گفته بودم بَعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را...
#اخوان_ثالث
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
چیز عجیب برای من این است که مردم این همه توجه به زندگی دارند،ولی اصلا توجه ای به مرگ ندارند.ممکن است شما به من بگویید که چرا بسیاری از این دانشمندان کلهدار،این همه جان می کنند تا زندگی را طولانی تر کنند،به جای آنکه وسایل مناسبی برای تمام کردنش درست کنند؟مسلما تو این دنیا یک مشت آدم مثل من هستند که میل مردن دارند،اما شهامتش را ندارند.
#هوراس_مک_کورای
آنها به اسب ها شلیک می کنند📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
#هوراس_مک_کورای
آنها به اسب ها شلیک می کنند📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
جودی ! با تو موافقم ، عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنن و زندگی رو یک مسابقه یِ دو می دونن و می خوان هرچه زودتر به هدفی درافق دوردست برسن و متوجه نمیشن که اون قدرخسته شدن که شاید نتونن به مقصد برسن و اگر هم برسن یکهو خودشون رو در پایان خط می بینن . درحالیکه نه به مسیر توجه داشتن و نه لذتی ازش بردن !
#جین_وبستر
بابا لنگ دراز📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
#جین_وبستر
بابا لنگ دراز📚
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد. چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچکس، مطلقاً هیچکس از مرگم متأثر نخواهد شد و من در مرگ خیلی تنهاتر از زندگی خواهم بود ...
تهوع📚
#ژان_پل_سارتر
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir
تهوع📚
#ژان_پل_سارتر
@dkbook
Www.kheradbookshop.ir