مدرسه‌ رهایی
2.13K subscribers
6.59K photos
2.03K videos
188 files
4.76K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است.

با نگاهی به سایر جنبش‌های
#اجتماعی، #صنفی و #مدنی
____________________________

#مدرسه_رهایی
Download Telegram
🌀 گزارشی از تجمعات سراسری معلمان

📆 امشب شنبه ساعت ۲۰

📌 همکاران عزیزی که در تجمع شرکت کرده اند با حضور در کلاب هاوس به اتاق اتحاد معلمان بیایید👇


https://www.clubhouse.com/join/%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86/C0beaaEG/Pb7nDyzV

📌 این برنامه به صورت زنده از همین کانال و نیز از طریق صفحه اینستاگرام کانال صنفی معلمان پخش خواهد شد.
ادرس صفحه 👇

https://www.instagram.com/p/CUPh9BkqUBD/?utm_medium=copy_link


🔸🔸🔸
📚کانال صنفی معلمان ایران

🆔 @kasenfi
🔴 اول مهر زاد روز #حسین‌منزوی

🔻🔻🔻

به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالت‌خواه

🆔 @edalatxah

https://tttttt.me/edalatxah
🔴 اول مهر، زادروز حسین منزوی (۱ مهر ۱۳۲۵ _ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳)

. مایه های عشق و بی پروایی های آن در شعر بسیاری از شاعران نیز هست، اما آنچه شعر منزوی را از دیگر هم سنخان او جدا می کند، راستی نمایی آن عشق است. طرح عشق در زبان بسیاری از شاعران ، اغلب ساختگی یا خود افشاگرانه است که بدان لحنی از لوسی و رسوایی داده است، یا با نشخوار کردن تعابیری تکراری و دست فرسوده ، شعر خود را تباه کرده اند. ولی عشق در شعر منزوی از گونه ای دیگر است. از یک سو با ظاهر و باطنی خودمانی و زمینی و تجربیات خصوصی همراه است. به گفته عمران صلاحی " منزوی هر شعری که گفت مصداق عینی داشت. پشت هر شعر او عشقی پنهان است؛ عشقی که می توانی دستش را بگیری و نفسش را حس کنی." از سویی دیگر، بی آن که آغشته به رسوایی شود، به ستایش هنرمندانه همین عشق پرداخته است. ضمن آنکه موضوع عشق در شعر او ، افزون بر طراوت ، با نوآوری های زبانی و مفاهیم تازه نیز پیوند خورده . اشاره به نمونه ای از این شان نزول ها می تواند بیانگر آن باشد که عشق تا چه اندازه در آفرینش های منزوی کارساز بوده و شاعر هر چه را سروده و ناسروده به خاطر محبوب یا محبوبان یگر گفته است.
منزوی زمانی در یکی از بیمارستان های اصفهان مدت کوتاهی بستری می شود. در لحظاتی که زیر نظر پرستاری و نواختِ خانم پزشک بود، نگاهِ عشق ورزانه او ، مجذوب طبیب خویش می شود و غزل دلاویز زیر را می گوید. اشارات پوشیده و نغز شعر، خود گویای انعکاسی است از این پیشامد:

مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هُرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیعتِ دردفروشِ جوان من!
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بَدَل به باده شود در رگانِ من
گفتی غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من!
خاکستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من.

به نقل از: *در سراب امن و امان* (زندگی و شعر حسین منزوی) / محمدرضا رهبریان / نشر ثالث / چاپ اول ۱۴۰۰، ص۱۷۸ _ ۱۷۸.

https://tttttt.me/edalatxah/13845