🔴روایت لیلا حسینزاده فعال صنفی دانشجویی از #آشوویتس_عادلآباد:
بخش اول:
◾️ما از زندان میرویم اما زندان از ما نمیرود، چشمان تکتک هماتاقیهایم وقتی روی زمین میکشیدندم و حتی فرصت آغوش و بوسهای فرصت یک خداحافظی نداشتم، روی شانه ام مانده. باید بنویسم تا چشمانشان را از دوشم زمین بگذارم، تا قلبم که حالا یک گوشهاش عادلآباد است،آرامتر بتپد.باید بنویسم:
◾️اکثر اتاقها پنجره ندارند. تهویه ندارند. دو راهروی عمود بر هم که یک راهرو چند پله پایینتر از دیگریست، همان راهرو که سه اتاق دارد، که زندانیهایی که چندسال آنجا ماندهاند به مشکلات تنفسی و ریه گرفتار شدهاند. راهروی بالایی ۵اتاق دارد،۲اتاق قتل و مواد چسبیده به محل اعدامند یعنی حبسشان با شنیدن مداوم صدای اعدام گره خورده.
◾️همه ماجرا این نیست.قتلیهای زنان عادلآباد اکثرا شوهرکشی کردهاند. قصه تکراری بسیاری این است: در کودکی باجبار شوهر داده شدهاند،اکثرا ازدواج فامیلی.زمان گذشته و فهمیدهند زندگیشان را نمیخواهند، نه راهی برای فرار،نه راهی برای طلاق
بسیاری با مردی دیگر رابطه گرفتهاند و دریک لحظهی تبانی، شوهر را کشتهاند. حالا خودشان و معشوقشان همدستان قتل،زندانیان قتل.یک روز صدای اعدام را که شنیدیم، صبح در راهرو پچپچه بود،که همجرم فلان زن که در اتاق قتل زندانیست، بالای دار رفته. یک لحظه باخودم فکر کردم
یعنی این صدای ضجههای معشوقش بود که شنید؟صدای دار معشوقش بود که صریح میشنید؟بله.
◾️۴اتاق راهروی بالایی روزمره درگیر شنیدن فریادهایی هم هستند که از «زیرزمین» زیر پایمان میآید.نمیدانم این زیرزمین محل نگهداری اعدامیان بود یا چنانچه در بند شایعه بود «سیاسیها را آنجا کتک میزنند»
تنفس زندانیان راهروی پایینی و گوش زندانیان راهروی بالایی تحت شکنجه مداوم است.
◾️ظرف را باید در آبخوری میشستیم که در محیط توالت و حمام است، هیچ سینک ظرفشویی در کار نیست(بجز اتاق نوجوان) همانجا که دست و پا و دماغمان را میشستیم و مادران کودکانشان را میشستند، ظرف میشستیم.
◾️خود زندانیان سعی کرده بودند تفکیکی بگذارند، که مثلا دو شیر آب برای ظرف و دو شیر آب دیگر برای شستشوی دیگر، تفکیکی که در تراکم جمعیتی بالا اغلب شکست میخورد. وقتی دمای آب «استخری» میشد،وقت حمام بود. سردمان بود و میگفتند به دلیل استفاده زیاد از مخزن آب فرصت نمیکند داغ شود!
◾️ساعات محدودی در بعضی روزها آب استخری میشد و اگر خیلی خوششانس بودیم لحظاتی آب گرم را هم تجربه میکردیم، بهجز دوش حمام دیگر مجرای آب گرم وجود نداشت و کودکان با همان آب سرد شستشو میشدند.
اتاقی بین ۵۰تا۶۰ متر مساحت،۴۷ نفر آدمیزاد را درخود جا میداد،میگفتند بیشتر هم میشود.
◾️همه چیز ممنوع، همهچیز ممنوع، چند مثال: کوتاه کردن مو، سیگار،ادامس،تخمه،ترکیبات کافئیندار، کشیدن شکل با خودکار روی دست(تجاهر به خالکوبی)، بازکردن لای قرآن بی آنکه یک سوره را کامل بخوانی(تجاهر به سر کتاب بازکردن)،کتاب حافظ (امکان تفال)؛بچههای معترض بین خودشان آموزش انگلیسی گذاشته بودند و زارع محصول فرهنگی گفته بود ممنوع است! هیچ امکانی برای گذران وقت نبود،حتی دو تا توپ و بدمینتون را زارع در کمد اتاق فرهنگی قایم کرده بود و یک بار بچهها با کلی التماس بخشی از وسایل را ازش گرفتند.
◾️هر روز صبح یک اتاق باید اجباراً به مراسم «صبح روشن» میرفت:
بهایی و سنی را مینشاندند پای دعا برای ظهور امام زمان و بهترین بخشش این بود.
◾️ چادر اجباری بود، بارها در طول هفته میگفتند فردا بازدیدکننده داریم، بجای ۷صبح، ۶ صبح بیدارباش میدادند، زندانیها باید سریع آماده میشدند: جوراب،آستین بلند، حجاب زیر چادر، چادر و آماری مینشستند. تا میآمدند تکان بخورند، داد میزدند یاالله یاالله. و این حبس در حبس، این آماری نشستن در اتاق اغلب تا ظهر ادامه داشت و بازدیدکنندهای هم در کار نبود.
◾️بیگاری بکن، تایم تلفن بگیر. بزرگترین بخش بند کارگاهش بود، عمدتا قالیبافی و خیاطی و زندانیها تولیدات عمده میکردند بجایش
تایم تماس میگرفتند، گاهی هم لطف میکردند یکقرانی بجای دستمزد، مثلا برای یک تابلوفرش دستباف، ۱۰۰هزارتومان به زندانی میدادند.
◾️قبل از حضور معترضین در بند، برخورد برخی زندانبانها با زندانیان مطلقا نابودکننده کرامت انسانی بود.
برای مثال:
در صف فروشگاه ایستاده بودم که این صدای رسا و راحت را از جانب یک زندانبان خطاب به یک زندانی که در انفرادی بود شنیدم: «میری جلوی در اتاق جلو همه زندانیها میفتی به پای همکارم، پاش رو میبوسی، واق واق میکنی میگی گه خوردم، تا از انفرادی درت بیارم»، چرا؟ نه چون حتی زندانی به مامور توهینی کرده بود، صرفا جوابش را داده بود.
🔻🔻🔻
🆔 @edalayxah
بخش اول:
◾️ما از زندان میرویم اما زندان از ما نمیرود، چشمان تکتک هماتاقیهایم وقتی روی زمین میکشیدندم و حتی فرصت آغوش و بوسهای فرصت یک خداحافظی نداشتم، روی شانه ام مانده. باید بنویسم تا چشمانشان را از دوشم زمین بگذارم، تا قلبم که حالا یک گوشهاش عادلآباد است،آرامتر بتپد.باید بنویسم:
◾️اکثر اتاقها پنجره ندارند. تهویه ندارند. دو راهروی عمود بر هم که یک راهرو چند پله پایینتر از دیگریست، همان راهرو که سه اتاق دارد، که زندانیهایی که چندسال آنجا ماندهاند به مشکلات تنفسی و ریه گرفتار شدهاند. راهروی بالایی ۵اتاق دارد،۲اتاق قتل و مواد چسبیده به محل اعدامند یعنی حبسشان با شنیدن مداوم صدای اعدام گره خورده.
◾️همه ماجرا این نیست.قتلیهای زنان عادلآباد اکثرا شوهرکشی کردهاند. قصه تکراری بسیاری این است: در کودکی باجبار شوهر داده شدهاند،اکثرا ازدواج فامیلی.زمان گذشته و فهمیدهند زندگیشان را نمیخواهند، نه راهی برای فرار،نه راهی برای طلاق
بسیاری با مردی دیگر رابطه گرفتهاند و دریک لحظهی تبانی، شوهر را کشتهاند. حالا خودشان و معشوقشان همدستان قتل،زندانیان قتل.یک روز صدای اعدام را که شنیدیم، صبح در راهرو پچپچه بود،که همجرم فلان زن که در اتاق قتل زندانیست، بالای دار رفته. یک لحظه باخودم فکر کردم
یعنی این صدای ضجههای معشوقش بود که شنید؟صدای دار معشوقش بود که صریح میشنید؟بله.
◾️۴اتاق راهروی بالایی روزمره درگیر شنیدن فریادهایی هم هستند که از «زیرزمین» زیر پایمان میآید.نمیدانم این زیرزمین محل نگهداری اعدامیان بود یا چنانچه در بند شایعه بود «سیاسیها را آنجا کتک میزنند»
تنفس زندانیان راهروی پایینی و گوش زندانیان راهروی بالایی تحت شکنجه مداوم است.
◾️ظرف را باید در آبخوری میشستیم که در محیط توالت و حمام است، هیچ سینک ظرفشویی در کار نیست(بجز اتاق نوجوان) همانجا که دست و پا و دماغمان را میشستیم و مادران کودکانشان را میشستند، ظرف میشستیم.
◾️خود زندانیان سعی کرده بودند تفکیکی بگذارند، که مثلا دو شیر آب برای ظرف و دو شیر آب دیگر برای شستشوی دیگر، تفکیکی که در تراکم جمعیتی بالا اغلب شکست میخورد. وقتی دمای آب «استخری» میشد،وقت حمام بود. سردمان بود و میگفتند به دلیل استفاده زیاد از مخزن آب فرصت نمیکند داغ شود!
◾️ساعات محدودی در بعضی روزها آب استخری میشد و اگر خیلی خوششانس بودیم لحظاتی آب گرم را هم تجربه میکردیم، بهجز دوش حمام دیگر مجرای آب گرم وجود نداشت و کودکان با همان آب سرد شستشو میشدند.
اتاقی بین ۵۰تا۶۰ متر مساحت،۴۷ نفر آدمیزاد را درخود جا میداد،میگفتند بیشتر هم میشود.
◾️همه چیز ممنوع، همهچیز ممنوع، چند مثال: کوتاه کردن مو، سیگار،ادامس،تخمه،ترکیبات کافئیندار، کشیدن شکل با خودکار روی دست(تجاهر به خالکوبی)، بازکردن لای قرآن بی آنکه یک سوره را کامل بخوانی(تجاهر به سر کتاب بازکردن)،کتاب حافظ (امکان تفال)؛بچههای معترض بین خودشان آموزش انگلیسی گذاشته بودند و زارع محصول فرهنگی گفته بود ممنوع است! هیچ امکانی برای گذران وقت نبود،حتی دو تا توپ و بدمینتون را زارع در کمد اتاق فرهنگی قایم کرده بود و یک بار بچهها با کلی التماس بخشی از وسایل را ازش گرفتند.
◾️هر روز صبح یک اتاق باید اجباراً به مراسم «صبح روشن» میرفت:
بهایی و سنی را مینشاندند پای دعا برای ظهور امام زمان و بهترین بخشش این بود.
◾️ چادر اجباری بود، بارها در طول هفته میگفتند فردا بازدیدکننده داریم، بجای ۷صبح، ۶ صبح بیدارباش میدادند، زندانیها باید سریع آماده میشدند: جوراب،آستین بلند، حجاب زیر چادر، چادر و آماری مینشستند. تا میآمدند تکان بخورند، داد میزدند یاالله یاالله. و این حبس در حبس، این آماری نشستن در اتاق اغلب تا ظهر ادامه داشت و بازدیدکنندهای هم در کار نبود.
◾️بیگاری بکن، تایم تلفن بگیر. بزرگترین بخش بند کارگاهش بود، عمدتا قالیبافی و خیاطی و زندانیها تولیدات عمده میکردند بجایش
تایم تماس میگرفتند، گاهی هم لطف میکردند یکقرانی بجای دستمزد، مثلا برای یک تابلوفرش دستباف، ۱۰۰هزارتومان به زندانی میدادند.
◾️قبل از حضور معترضین در بند، برخورد برخی زندانبانها با زندانیان مطلقا نابودکننده کرامت انسانی بود.
برای مثال:
در صف فروشگاه ایستاده بودم که این صدای رسا و راحت را از جانب یک زندانبان خطاب به یک زندانی که در انفرادی بود شنیدم: «میری جلوی در اتاق جلو همه زندانیها میفتی به پای همکارم، پاش رو میبوسی، واق واق میکنی میگی گه خوردم، تا از انفرادی درت بیارم»، چرا؟ نه چون حتی زندانی به مامور توهینی کرده بود، صرفا جوابش را داده بود.
🔻🔻🔻
🆔 @edalayxah
مدرسه رهایی
🔴روایت لیلا حسینزاده فعال صنفی دانشجویی از #آشوویتس_عادلآباد: بخش اول: ◾️ما از زندان میرویم اما زندان از ما نمیرود، چشمان تکتک هماتاقیهایم وقتی روی زمین میکشیدندم و حتی فرصت آغوش و بوسهای فرصت یک خداحافظی نداشتم، روی شانه ام مانده. باید بنویسم…
🔴روایت لیلا حسین زاده فعال صنفی دانشجویی از #آشوویتس_عادلآباد
بخش دوم:
◾️رییس بند، امیدوار، بند را مثل بسیاری دیگر از بندهای عمومی بر اساس دو عنصر اداره میکرد: مخبر، قلدر.چنان زندانیها را تحت فشار میگذاشت و آزادی آنها را معطوف به رفتار در زندان میکرد که صدا از کسی در نمیآمد. بند اینگونه اداره میشد، اما اینها برای آرامش بند کافی نبود.
◾️در بند زنان عادلآباد جنایتی هولناک علیه زندانیان عادی از طریق قرصهای اعصاب و آرامبخش در جریان است. در اتاق خودمان زیاد میدیدم که فرد شاید بهاندازه ۴ ساعت در روز بیدار بود. حتی یک بار دادن قرصهای گویا اشتباه کار بچههای اتاق معترضین را به تشنج کشاند.
زندانیها نام قرصها را نمیدانستند.
با چشمان خودم دیدم که بخاطر عادیترین دعوای فیزیکی که حتی در بند سیاسی هم شاهدش بودهایم، چنان قرص در دهان یکی از زندانیان ریختند که بعد از چند روز توان تکلم درستی نداشت.یکی از زندانیان،راسخ وبرغم فشار رییس بند ایستاد و قرص اعصاب را ترک کرد و لرزش دستانش قطع شد.
◾️اجناس فروشگاه نه بر اساس نیاز زندانیان که بر اساس بیشترین سود تعیین میشدند. زندانیان مدتها حسرت سبزیجات تازه داشتند. مگر کسی از مرخصی برمیگشت و باندازه ذرهای با خودش میآورد. در ۴ماه و نیم که آنجا بودم فقط ۱بار فروشگاه سیبزمینی آورد.
◾️۲شب قبل انتقالم زندانیان، در غذای بند،
تخممارمولک پیدا کردند. غذاها چنان بیکیفیت بود که وقتی یکبار به دوستم در گوهردشت گفتم ناهار برنج سفید و کمی کشمش سوخته داریم تعجب کرد که مگر وعده غذایی حساب میشود؟
درخصوص اقلام ترهبار و فروشگاه، بند زنان بشدت حتی وضعش از بند مردان همان زندان هم خرابتر بود.
◾️روزمرهی بند با شدتی از اختناق همراه بود و خشونت ماموران به زندانیان بحدی به نحوی «عادی» زیاد بود، که تذکر من به یکی از زندانبانها، رضایی، که بهم توهین نکند منجر به برخورد فیزیکی او با من شد (گفتم فرصت بده متن ابلاغیه را بخوانم بعد امضا کنم و اعتراض بنویسم، گفت مگه ما علافیم!
رفتم به سرشیفت تذکر دادم، آمد جلو و گفت تو از لنگه دمپایی من کم ارزشتری، گفتم توهین نکن، فیزیکی بهم حمله کرد) حساب کنید که اینها نحوه برخورد با زندانی سیاسی آن بند بود که تازه امکان رسانهای کردن مسایل را داشت، ببینید شرایط توهین و برخورد با زندانیان عادی بصورت روزمره چه بود.
◾️رسیدگی پزشکی بند بمعنای دقیق کلمه فاجعه بود. زندانی دیابتی با زخم پایی که هر دم گسترده تر میشد و پاسخ به او این بود: طبیعی است.
◾️بی هیچ تمهیداتی افراد را با اچ آی وی مثبت یا هپاتیت رها میکردند، بارها تقاضای تست هپاتیت دادم و وقعی ننهادند.
همه چیز طبیعی بود، ما حتی بابت قرص مسکن! با خساست بهداری مواجه بودیم و گهگاه زندانیان بی دسترسی به مسکن درد میکشیدند.
◾️زندانبانها در مواجهه با حال بد زندانیان، بارها آرزوی مرگ برایشان میکردند.
حتی درخصوص الهام افکاری وقتی در اعتصاب غذا بود و خون بالا آورده بود و حالش بد بود و نگران جانش بودیم، یک بار کهبچههای اتاق معترضین زندانبانها را صدا زدند تا به دادش برسند، زندانبان پس از یک ربع، آرام قدم برمیداشت و داد میزد: بمیره، به درک. و اعتراض شدید من برایش شوکه کننده بود، اینچنین برایشان تحقیر عادی بود.
◾️لک سیاه بزرگ روی گونه، داغ آب تصفیه نشده عادل آباد است بر صورت زندانیان..
تکلیف روزنامه، مجله و کتاب هم که در چنین بندی مشخص است. چندتا کتاب که اکثرا توهین به مفهوم کتاب بودند در قفسه گذاشته بودند نه روزنامه نه مجله هیچ. حتی اکثر کتابهای داستان و رمان را همچون خطر میدیدند.
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
بخش دوم:
◾️رییس بند، امیدوار، بند را مثل بسیاری دیگر از بندهای عمومی بر اساس دو عنصر اداره میکرد: مخبر، قلدر.چنان زندانیها را تحت فشار میگذاشت و آزادی آنها را معطوف به رفتار در زندان میکرد که صدا از کسی در نمیآمد. بند اینگونه اداره میشد، اما اینها برای آرامش بند کافی نبود.
◾️در بند زنان عادلآباد جنایتی هولناک علیه زندانیان عادی از طریق قرصهای اعصاب و آرامبخش در جریان است. در اتاق خودمان زیاد میدیدم که فرد شاید بهاندازه ۴ ساعت در روز بیدار بود. حتی یک بار دادن قرصهای گویا اشتباه کار بچههای اتاق معترضین را به تشنج کشاند.
زندانیها نام قرصها را نمیدانستند.
با چشمان خودم دیدم که بخاطر عادیترین دعوای فیزیکی که حتی در بند سیاسی هم شاهدش بودهایم، چنان قرص در دهان یکی از زندانیان ریختند که بعد از چند روز توان تکلم درستی نداشت.یکی از زندانیان،راسخ وبرغم فشار رییس بند ایستاد و قرص اعصاب را ترک کرد و لرزش دستانش قطع شد.
◾️اجناس فروشگاه نه بر اساس نیاز زندانیان که بر اساس بیشترین سود تعیین میشدند. زندانیان مدتها حسرت سبزیجات تازه داشتند. مگر کسی از مرخصی برمیگشت و باندازه ذرهای با خودش میآورد. در ۴ماه و نیم که آنجا بودم فقط ۱بار فروشگاه سیبزمینی آورد.
◾️۲شب قبل انتقالم زندانیان، در غذای بند،
تخممارمولک پیدا کردند. غذاها چنان بیکیفیت بود که وقتی یکبار به دوستم در گوهردشت گفتم ناهار برنج سفید و کمی کشمش سوخته داریم تعجب کرد که مگر وعده غذایی حساب میشود؟
درخصوص اقلام ترهبار و فروشگاه، بند زنان بشدت حتی وضعش از بند مردان همان زندان هم خرابتر بود.
◾️روزمرهی بند با شدتی از اختناق همراه بود و خشونت ماموران به زندانیان بحدی به نحوی «عادی» زیاد بود، که تذکر من به یکی از زندانبانها، رضایی، که بهم توهین نکند منجر به برخورد فیزیکی او با من شد (گفتم فرصت بده متن ابلاغیه را بخوانم بعد امضا کنم و اعتراض بنویسم، گفت مگه ما علافیم!
رفتم به سرشیفت تذکر دادم، آمد جلو و گفت تو از لنگه دمپایی من کم ارزشتری، گفتم توهین نکن، فیزیکی بهم حمله کرد) حساب کنید که اینها نحوه برخورد با زندانی سیاسی آن بند بود که تازه امکان رسانهای کردن مسایل را داشت، ببینید شرایط توهین و برخورد با زندانیان عادی بصورت روزمره چه بود.
◾️رسیدگی پزشکی بند بمعنای دقیق کلمه فاجعه بود. زندانی دیابتی با زخم پایی که هر دم گسترده تر میشد و پاسخ به او این بود: طبیعی است.
◾️بی هیچ تمهیداتی افراد را با اچ آی وی مثبت یا هپاتیت رها میکردند، بارها تقاضای تست هپاتیت دادم و وقعی ننهادند.
همه چیز طبیعی بود، ما حتی بابت قرص مسکن! با خساست بهداری مواجه بودیم و گهگاه زندانیان بی دسترسی به مسکن درد میکشیدند.
◾️زندانبانها در مواجهه با حال بد زندانیان، بارها آرزوی مرگ برایشان میکردند.
حتی درخصوص الهام افکاری وقتی در اعتصاب غذا بود و خون بالا آورده بود و حالش بد بود و نگران جانش بودیم، یک بار کهبچههای اتاق معترضین زندانبانها را صدا زدند تا به دادش برسند، زندانبان پس از یک ربع، آرام قدم برمیداشت و داد میزد: بمیره، به درک. و اعتراض شدید من برایش شوکه کننده بود، اینچنین برایشان تحقیر عادی بود.
◾️لک سیاه بزرگ روی گونه، داغ آب تصفیه نشده عادل آباد است بر صورت زندانیان..
تکلیف روزنامه، مجله و کتاب هم که در چنین بندی مشخص است. چندتا کتاب که اکثرا توهین به مفهوم کتاب بودند در قفسه گذاشته بودند نه روزنامه نه مجله هیچ. حتی اکثر کتابهای داستان و رمان را همچون خطر میدیدند.
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔻سنندج؛ فایزه مدرس گرجی به دلیل شرکت در مراسم سالگرد جانباختگان سرنگونی هواپیمای اوکراینی بازداشت شد
🔸بنا به گزارشات منتشر شدە، کردستان، صبح روز چهارشنبه ۲۸ دی، فایزه مدرس گرجی، شهروند اهل سنندج پس از حضور در مرکز پلیس این شهر برای تحویل پلاک خودروی شخصیاش که در مراسم سالگرد جانباختگان سرنگونی هواپیمای اوکراینی در بهشت محمدی سنندج توسط ماموران انتظامی توقیف شده بود، بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد.
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مدرسه_رهایی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔸بنا به گزارشات منتشر شدە، کردستان، صبح روز چهارشنبه ۲۸ دی، فایزه مدرس گرجی، شهروند اهل سنندج پس از حضور در مرکز پلیس این شهر برای تحویل پلاک خودروی شخصیاش که در مراسم سالگرد جانباختگان سرنگونی هواپیمای اوکراینی در بهشت محمدی سنندج توسط ماموران انتظامی توقیف شده بود، بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد.
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مدرسه_رهایی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
تظاهرات اتحادیەهای کارگری دانمارک در حمایت از مبارزات مردم و جنبش کارگری ایران
کپنهاک، Rådhuspladsen چهارشنبه ٨ فوریه ساعت ۴:۳۰ عصر جنبش مردم ایران بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، با تظاهراتها در سطح شهرها در سراسر ایران، به همراه اعتصابات در مراکز و رشته های کاری مختلف وارد چهارمین ماه خود شده است.
روز 8 فوریه جنبش کارگری دانمارک با تظاهرات در میدان شهرداری شهر کپنهاک همبستگی خود را با مبارزات مردم ایران اعلام میکند. در این روز، اتحادیه های کشورهای دیگر نیز حمایت خود را از جنبش مردم ایران اعلام میکنند.
امروز مردم ایران، مبارزهای با اهمیت و شجاعانه را در راه کسب آزادی پیش میبرند. تاکنون بیش از ۵۰۰ نفر در این مبارزه جان باختند که ۶۹ نفر آنها کودک میباشند و هزاران نفر زندانی شده اند. رژیم ایران شروع به اعدام تظاهرکنندگان زندانی کرده است. تعداد زیادی از فعالین کارگری تنها به خاطر خواست ابتدائیترین مطالبات بر حق و شناخته شده دستگیر شده و در زندان به سر میبرند. هر تلاشی برای متحد و متشکل کردن کارگران بشدت سرکوب میشود و فعالین کارگری با اخراج از کار، آزار و اذیت و زندان مواجه میشوند.
ما اتحادیههای کارگری دانمارک از مبارزات مردم ایران برای آزادی و برابری و رفاه حمایت میکنیم و خواهان:
۱- توقف فوری اعدامها
۲- آزادی فوری همه دستگیرشدگان و زندانیان سیاسی
۳- آزادی برای تشکیل تشکلهای سیاسی و کارگری و حق تشکیل آزاد تظاهرات و میتینگ
۴- لغو تبعیض جنسی و حجاب اجباری زنان، هستیم
اتحادیههای برگزار کننده تظاهرات: ١- کنفدراسیون اتحادیههای کارگران 3F (این کنفدراسیون بزرگترین اتحادیه کارگری دانمارک با ۲۶ اتحادیهی لوکال از کارگران حمل و نقل و ساختمانی و....میباشد.
https://www.3f.dk/
۲- دومین اتحادیهی بزرگ دانمارک HK
که کارگران بخشهای مختلف خدمات و توزیع میباشد
www.hk.dk
۳- اتحادیه کارگری FOA سومین اتحادیه بزرگ با ۳۲ اتحادیەی لوکال میباشد.
www.Foa.dk
۴- اتحادیه سراسری مربیان کودک (LFS)
www.lfs.dk
۵- اتحادیه کارگران راه و ساختمان
https://www.3f.dk/bjmf
۶- اتحادیه معلمان شهر کپنهاک
https://www.dlf.org/
۷-سازمان سراسری زنان دانمارک ( شورای زنان- kvinderåd) https://kvinderaadet.dk/
۸-شورای سراسری دانشجویان دانمارک
https://www.dsfnet.dk/
۹- اتحادیه متخصصین IT
https://www.prosa.dk/
۱۰- اتحادیه آکادمیکها
https://dm.dk/
۱۱- اتحادیه پرستاران دانمارک
https://dsr.dk/
با همکاری کمیته زن زندگی ازادی در دانمارک
سخنرانان:
Pia Heidi Nielsen پیه هایدی نیلسن عضو هیئت مدیره اتحادیه FOA / Sherry List،شری لیست از اتحادیه IT
ناهید ریاضی مبارز حقوق زن و نویسنده / Jan Hoby, ین هابی عضو هیئت مدیره و دبیر اتحادیه LSF
Janne Gleerup از هیئت مدیره اتحادیه آکادمیکها
موزیک: الیه جوکار
احزاب و گروههای حمایت کننده: کمیته کارگری حزب چپ پارلمانی Enhedslisten، گروه چپ Demos، کمیته حمایت از مبارزات مردم ایران، کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران، حزب کمونیست ایران- کمیته دانمارک
آدرس اطلاعیه به دانمارکی و انگلیسی
https://www.facebook.com/events/907192107076271?ref=newsfeed
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مدرسه_رهایی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
کپنهاک، Rådhuspladsen چهارشنبه ٨ فوریه ساعت ۴:۳۰ عصر جنبش مردم ایران بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، با تظاهراتها در سطح شهرها در سراسر ایران، به همراه اعتصابات در مراکز و رشته های کاری مختلف وارد چهارمین ماه خود شده است.
روز 8 فوریه جنبش کارگری دانمارک با تظاهرات در میدان شهرداری شهر کپنهاک همبستگی خود را با مبارزات مردم ایران اعلام میکند. در این روز، اتحادیه های کشورهای دیگر نیز حمایت خود را از جنبش مردم ایران اعلام میکنند.
امروز مردم ایران، مبارزهای با اهمیت و شجاعانه را در راه کسب آزادی پیش میبرند. تاکنون بیش از ۵۰۰ نفر در این مبارزه جان باختند که ۶۹ نفر آنها کودک میباشند و هزاران نفر زندانی شده اند. رژیم ایران شروع به اعدام تظاهرکنندگان زندانی کرده است. تعداد زیادی از فعالین کارگری تنها به خاطر خواست ابتدائیترین مطالبات بر حق و شناخته شده دستگیر شده و در زندان به سر میبرند. هر تلاشی برای متحد و متشکل کردن کارگران بشدت سرکوب میشود و فعالین کارگری با اخراج از کار، آزار و اذیت و زندان مواجه میشوند.
ما اتحادیههای کارگری دانمارک از مبارزات مردم ایران برای آزادی و برابری و رفاه حمایت میکنیم و خواهان:
۱- توقف فوری اعدامها
۲- آزادی فوری همه دستگیرشدگان و زندانیان سیاسی
۳- آزادی برای تشکیل تشکلهای سیاسی و کارگری و حق تشکیل آزاد تظاهرات و میتینگ
۴- لغو تبعیض جنسی و حجاب اجباری زنان، هستیم
اتحادیههای برگزار کننده تظاهرات: ١- کنفدراسیون اتحادیههای کارگران 3F (این کنفدراسیون بزرگترین اتحادیه کارگری دانمارک با ۲۶ اتحادیهی لوکال از کارگران حمل و نقل و ساختمانی و....میباشد.
https://www.3f.dk/
۲- دومین اتحادیهی بزرگ دانمارک HK
که کارگران بخشهای مختلف خدمات و توزیع میباشد
www.hk.dk
۳- اتحادیه کارگری FOA سومین اتحادیه بزرگ با ۳۲ اتحادیەی لوکال میباشد.
www.Foa.dk
۴- اتحادیه سراسری مربیان کودک (LFS)
www.lfs.dk
۵- اتحادیه کارگران راه و ساختمان
https://www.3f.dk/bjmf
۶- اتحادیه معلمان شهر کپنهاک
https://www.dlf.org/
۷-سازمان سراسری زنان دانمارک ( شورای زنان- kvinderåd) https://kvinderaadet.dk/
۸-شورای سراسری دانشجویان دانمارک
https://www.dsfnet.dk/
۹- اتحادیه متخصصین IT
https://www.prosa.dk/
۱۰- اتحادیه آکادمیکها
https://dm.dk/
۱۱- اتحادیه پرستاران دانمارک
https://dsr.dk/
با همکاری کمیته زن زندگی ازادی در دانمارک
سخنرانان:
Pia Heidi Nielsen پیه هایدی نیلسن عضو هیئت مدیره اتحادیه FOA / Sherry List،شری لیست از اتحادیه IT
ناهید ریاضی مبارز حقوق زن و نویسنده / Jan Hoby, ین هابی عضو هیئت مدیره و دبیر اتحادیه LSF
Janne Gleerup از هیئت مدیره اتحادیه آکادمیکها
موزیک: الیه جوکار
احزاب و گروههای حمایت کننده: کمیته کارگری حزب چپ پارلمانی Enhedslisten، گروه چپ Demos، کمیته حمایت از مبارزات مردم ایران، کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران، حزب کمونیست ایران- کمیته دانمارک
آدرس اطلاعیه به دانمارکی و انگلیسی
https://www.facebook.com/events/907192107076271?ref=newsfeed
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مدرسه_رهایی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
www.3f.dk
3F fagforening og a-kasse - 3F
3F er Danmarks største og stærkeste fagforening og a-kasse. 3F forhandler overenskomster, arbejder for bedre arbejdsmiljø og taler medlemmernes sag.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فرید_پژوهی از آبان ۹۷ ناپدید شدە است.
فرید پژوهی دانشجوی کرد ۲٥سالە اهل مریوان در تاریخ ۹۷/۸/۷ ابان ماە در شهر مریوان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.
با توجه به پیگیری های مکرر خانواده فرید پژوهی و در خواست از مقامات دولتی نسبت به وضعیت فرزندشان در زمان دستگیری به ان ها گفته شده که در اداره اطلاعات شهر مریوان بازداشت شده است اما بعد از ان منکر بازداشت وی شدند و از ان زمان تا به حال هیچ گونه خبری از وی در دسترس نیست.
صدای خانواده فرید پژوهی دانشجوی کرد اهل مریوان باشیم.
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مدرسه_رهایی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
فرید پژوهی دانشجوی کرد ۲٥سالە اهل مریوان در تاریخ ۹۷/۸/۷ ابان ماە در شهر مریوان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.
با توجه به پیگیری های مکرر خانواده فرید پژوهی و در خواست از مقامات دولتی نسبت به وضعیت فرزندشان در زمان دستگیری به ان ها گفته شده که در اداره اطلاعات شهر مریوان بازداشت شده است اما بعد از ان منکر بازداشت وی شدند و از ان زمان تا به حال هیچ گونه خبری از وی در دسترس نیست.
صدای خانواده فرید پژوهی دانشجوی کرد اهل مریوان باشیم.
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مدرسه_رهایی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
Forwarded from کانال ئاشوب
این «ما»ی جمعی در کجای تاریخ ایستاده است؟
در تایم لاین توییتر دیدم که محمد رضا نیکفر و تعدادی دیگر از دوستان مقاله روشنگری چیست از کانت را بازنشر کردهاند تا به مخاطبان احتمالیشان عمق فاجعه «وکالت میدهم» را آشکار کنند. حقیقتا از افشای علنی این وضعیت فاجعهبار و متناقضنما، تهوع گرفتم. ما در کجای تاریخ ایستادهایم؟! این چه کثافتی است که دامنمان را گرفته و این چه تقدیر کوری است که از آن رها نمیشویم؟ انگار تا ابدالاباد از چنگال این ستمگر به دامن آن ستمگر میافتیم و از تمام آنچه که نامش رؤیای آزادی و آرمان برابری است فقط گورستانها و شکنجهگاهها و زندانهایش نصیب ما میشود و بس. چند بار باید به تکرار تاریخهای خونبار توسل کنیم تا از این دایرهی شوم خلاص شویم؟ چه چیز میتواند شرمبارتر از این باشد که یک متفکر انتقادی برای تفهیم سادهترین مبانیِ آزادی و رهایی ناگزیر شود به سیصد سال پیش بازگردد و از انبان طلیعههای روشنگری برای نشان دادن کثافتِ پنهان شده در وضع موجود شاهد بیاورد. این برای من یک شوک اخلاقی است. چون هرگز تصور نمیکردم دستکم در خودِ جبهه مبارزانِ جنگ با ارتجاع آنقدر وامانده و درمانده بشویم تا برای نشان دادن معنای آزادی به آغازینترین وجه آن متوسل شویم. هر کس تاریخ تحولات فکری را حتی تورقی کرده باشد آگاه میشود که مفهوم آزادی چه تطور بزرگی را پس از کانت و دیگر فلاسفه روشنگری پیموده است و تا چه حد در این فرآیند به وجوه ایجابیتر و شکوهمندتری از آزادی دست یافته است. وجوهی که انگار برای این «ما»ی جمعی بسیار شگفتآور و ناباورانه است چون اگر غیر از این بود اندیشمندانِ انتقادی که با وحشت و نگرانی رویدادها را رصد میکنند، ناچار نمیشدند به لحظات آغازین روشنگری بازگردند و از کانت شاهد بیاورند. تصورم این بود که در هر جغرافیایی در این قرن اگر ندایی از آزادی بلند شود، دستکم در مورد مبانیِ آغازین و ابتداییِ مفهوم آزادی به توافق رسیدهاند و همگام با تحولات نظری در صورت جهانشمول آن، وجوه پیشتازانهتری از مفهوم آزادی را دنبال میکنند. تصورم این بود که در جبهه مبارزان جنگ علیه ارتجاع دینی دیگر ناچار نیستیم که توضیح دهیم حتی مفهوم آزادی در صورتبندیِ جمهوریخواهیاش نیز برای حیاتِ آزادانه در این جهان کفایت نمیکند و میبایست از جمهوری هم فراتر برویم چرا که تاریخ به ما نشان داده معنای آزادی در صورتبندیِ جمهوری خواهی چیزی نیست جز تکرار سلطهی مردِ سفید پوستِ صاحب مالکیت. اما ظاهراً این تصورات تماماً باد هواست و ما در چنان نقطه واپسگرایانه و الکنی به سر میبریم که در صف معترضانِ غربنشینِ ایرانی، جمهوریخواهی خودش نوعی ترقیخواهی به حساب میآید و حتی همین وجه نامترقی از آزادی، زیر غوغای «وکالت میدهم» لگدمال میشود. به نظرتان این وضعیت به طرز خطرناکی خندهدار نمیآید؟! در این وضعیت با چه توان و انگیزهای، در برابر چه دشمنی میتوان به مبارزه ادامه داد؟ دستکم در گامهای اول این دوره از فرآیند تحول یقین دارم که هر مبارزِ آزادهای که برای خواستِ آزادی میجنگد، ناگزیر است در دو جبهه بجنگد و این جنگ ثانی انرژی مضاعفتری از او خواهد گرفت.
در تایم لاین توییتر دیدم که محمد رضا نیکفر و تعدادی دیگر از دوستان مقاله روشنگری چیست از کانت را بازنشر کردهاند تا به مخاطبان احتمالیشان عمق فاجعه «وکالت میدهم» را آشکار کنند. حقیقتا از افشای علنی این وضعیت فاجعهبار و متناقضنما، تهوع گرفتم. ما در کجای تاریخ ایستادهایم؟! این چه کثافتی است که دامنمان را گرفته و این چه تقدیر کوری است که از آن رها نمیشویم؟ انگار تا ابدالاباد از چنگال این ستمگر به دامن آن ستمگر میافتیم و از تمام آنچه که نامش رؤیای آزادی و آرمان برابری است فقط گورستانها و شکنجهگاهها و زندانهایش نصیب ما میشود و بس. چند بار باید به تکرار تاریخهای خونبار توسل کنیم تا از این دایرهی شوم خلاص شویم؟ چه چیز میتواند شرمبارتر از این باشد که یک متفکر انتقادی برای تفهیم سادهترین مبانیِ آزادی و رهایی ناگزیر شود به سیصد سال پیش بازگردد و از انبان طلیعههای روشنگری برای نشان دادن کثافتِ پنهان شده در وضع موجود شاهد بیاورد. این برای من یک شوک اخلاقی است. چون هرگز تصور نمیکردم دستکم در خودِ جبهه مبارزانِ جنگ با ارتجاع آنقدر وامانده و درمانده بشویم تا برای نشان دادن معنای آزادی به آغازینترین وجه آن متوسل شویم. هر کس تاریخ تحولات فکری را حتی تورقی کرده باشد آگاه میشود که مفهوم آزادی چه تطور بزرگی را پس از کانت و دیگر فلاسفه روشنگری پیموده است و تا چه حد در این فرآیند به وجوه ایجابیتر و شکوهمندتری از آزادی دست یافته است. وجوهی که انگار برای این «ما»ی جمعی بسیار شگفتآور و ناباورانه است چون اگر غیر از این بود اندیشمندانِ انتقادی که با وحشت و نگرانی رویدادها را رصد میکنند، ناچار نمیشدند به لحظات آغازین روشنگری بازگردند و از کانت شاهد بیاورند. تصورم این بود که در هر جغرافیایی در این قرن اگر ندایی از آزادی بلند شود، دستکم در مورد مبانیِ آغازین و ابتداییِ مفهوم آزادی به توافق رسیدهاند و همگام با تحولات نظری در صورت جهانشمول آن، وجوه پیشتازانهتری از مفهوم آزادی را دنبال میکنند. تصورم این بود که در جبهه مبارزان جنگ علیه ارتجاع دینی دیگر ناچار نیستیم که توضیح دهیم حتی مفهوم آزادی در صورتبندیِ جمهوریخواهیاش نیز برای حیاتِ آزادانه در این جهان کفایت نمیکند و میبایست از جمهوری هم فراتر برویم چرا که تاریخ به ما نشان داده معنای آزادی در صورتبندیِ جمهوری خواهی چیزی نیست جز تکرار سلطهی مردِ سفید پوستِ صاحب مالکیت. اما ظاهراً این تصورات تماماً باد هواست و ما در چنان نقطه واپسگرایانه و الکنی به سر میبریم که در صف معترضانِ غربنشینِ ایرانی، جمهوریخواهی خودش نوعی ترقیخواهی به حساب میآید و حتی همین وجه نامترقی از آزادی، زیر غوغای «وکالت میدهم» لگدمال میشود. به نظرتان این وضعیت به طرز خطرناکی خندهدار نمیآید؟! در این وضعیت با چه توان و انگیزهای، در برابر چه دشمنی میتوان به مبارزه ادامه داد؟ دستکم در گامهای اول این دوره از فرآیند تحول یقین دارم که هر مبارزِ آزادهای که برای خواستِ آزادی میجنگد، ناگزیر است در دو جبهه بجنگد و این جنگ ثانی انرژی مضاعفتری از او خواهد گرفت.
Forwarded from کانال صنفی معلمان ایران
🔴خبر فوری
لحظاتی پیش آرش صادقی از زندان اوین آزاد شد.
به امید آزادی همه زندانیان
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#معلمان_زندانی_آزاد_باید_گردند
🔸🔸🔸
🆔 @kasenfi
لحظاتی پیش آرش صادقی از زندان اوین آزاد شد.
به امید آزادی همه زندانیان
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات_سراسری
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#معلمان_زندانی_آزاد_باید_گردند
🔸🔸🔸
🆔 @kasenfi
Forwarded from کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔴 ممنوعیت از حضور در محل کار و معلق کردن زینب مولاییراد مادر #کیان_پیرفلک
باران که بارید، خورشید سر زد
گنجشک کوچک، از بام پر زد
باران که با نور ، هم آشیان شد
فرزند آنها ، رنگین کمان شد
امروز شنبه مورخ یک بهمن ۱۴۰۱ خانم زینب مولایی راد مادر کیان پیرفلک در هنرستان فاطمیه شهرستان ایذه (محل خدمت ایشان) حضور داشتند که به ایشان گفتند به حراست اداره مراجعه کنند بعد از مراجعه به او گفتند تا اطلاع ثانوی حق رفتن به مدرسه را ندارد
سوال اینجاست طبق کدام قانون و مجوز خانم مولایی حق ورود به محل خدمت را ندارد؟ اگر ایشان تخلفی انجام دادند و باید مجازات شوند چرا تا کنون بصورت کتبی ابلاغ نشده؟ و در اخر چگونه امکان دارد بدون هیچ مجوز کتبی از ورودشان جلوگیری شود؟
#معلمان_زندانی_تنها_نیستند
#ژن_ژیان_ئازادی
🔹🔹🔹
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇
@kashowranews
باران که بارید، خورشید سر زد
گنجشک کوچک، از بام پر زد
باران که با نور ، هم آشیان شد
فرزند آنها ، رنگین کمان شد
امروز شنبه مورخ یک بهمن ۱۴۰۱ خانم زینب مولایی راد مادر کیان پیرفلک در هنرستان فاطمیه شهرستان ایذه (محل خدمت ایشان) حضور داشتند که به ایشان گفتند به حراست اداره مراجعه کنند بعد از مراجعه به او گفتند تا اطلاع ثانوی حق رفتن به مدرسه را ندارد
سوال اینجاست طبق کدام قانون و مجوز خانم مولایی حق ورود به محل خدمت را ندارد؟ اگر ایشان تخلفی انجام دادند و باید مجازات شوند چرا تا کنون بصورت کتبی ابلاغ نشده؟ و در اخر چگونه امکان دارد بدون هیچ مجوز کتبی از ورودشان جلوگیری شود؟
#معلمان_زندانی_تنها_نیستند
#ژن_ژیان_ئازادی
🔹🔹🔹
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇
@kashowranews
"به دیکتاتور ها تعظیم نمی کنیم"
✍محبوبه فرحزادی- معلم
ما به فرد رای نمی دهیم
فرد ( یک نفر ) از بالا مقتدر و دیکتاتور خواهد بود
ما به دیکتاتور ها تعظیم نمی کنیم
🔸دیکتاتور :
به جای مراکز تفریحی #زندان می سازد
به جای زندگی به مردم نوید #مرگ می دهد
#سرکوب می کند و جو رعب در جامعه بوجود می آورد.
🔸 دیکتاتورها در جامعه جوخه های #اعدام براه می اندازند و عاشقان زندگی را اعدام می کنند
در حالی که یکی از دلایل جهانی شدن انقلاب ما همان شعار " زن زندگی آزادی است "
و۰۰۰
🔸 اگر #آزادی باشد
اگر #احزاب آزاد باشند
و احزاب در جامعه فعالیت کنند
مردم آن هارا خواهند شناخت و حزب خودشان را انتخاب خواهند کرد.
این احزاب هستند که با پلاتفرم حرکتیشان در جامعه محبوب می شوند
و در نهایت حزب سیاسی است که در انقلاب ما قدرت را به دست #شوراها میدهد
🔸 زنده باد آزادی
پیش به سوی آزادی احزاب
زن زندگی آزادی
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#اعتراضات_سراسری_حق_مردم_است
#معترضان_زندانی_آزاد_باید_گردند
#معلمان_زندانی_آزاد_باید_گردند
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
✍محبوبه فرحزادی- معلم
ما به فرد رای نمی دهیم
فرد ( یک نفر ) از بالا مقتدر و دیکتاتور خواهد بود
ما به دیکتاتور ها تعظیم نمی کنیم
🔸دیکتاتور :
به جای مراکز تفریحی #زندان می سازد
به جای زندگی به مردم نوید #مرگ می دهد
#سرکوب می کند و جو رعب در جامعه بوجود می آورد.
🔸 دیکتاتورها در جامعه جوخه های #اعدام براه می اندازند و عاشقان زندگی را اعدام می کنند
در حالی که یکی از دلایل جهانی شدن انقلاب ما همان شعار " زن زندگی آزادی است "
و۰۰۰
🔸 اگر #آزادی باشد
اگر #احزاب آزاد باشند
و احزاب در جامعه فعالیت کنند
مردم آن هارا خواهند شناخت و حزب خودشان را انتخاب خواهند کرد.
این احزاب هستند که با پلاتفرم حرکتیشان در جامعه محبوب می شوند
و در نهایت حزب سیاسی است که در انقلاب ما قدرت را به دست #شوراها میدهد
🔸 زنده باد آزادی
پیش به سوی آزادی احزاب
زن زندگی آزادی
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#اعتراضات_سراسری_حق_مردم_است
#معترضان_زندانی_آزاد_باید_گردند
#معلمان_زندانی_آزاد_باید_گردند
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
Forwarded from کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔴 #امیرحسین_محسنی، نوجوان ۱۷ ساله، از سوی دادگاه تجدید نظر در آذربایجان شرقی، به دو سال حبس تعزیری محکوم شد. دادگاه بدوی پیشتر او را به ۱۶ سال حبس محکوم کرده بود.
این نوجوان اول مهر در تبریز بازداشت شده بود و بر اساس اخبار منتشره در دوران بازجویی تحت فشار زیادی بوده، به طوری که مادرش بعد یک ماه و نیم در زمان ملاقات در زندان او را نشناخت. یکی از اتهامات مطرح شده علیه او «کندن تابلوی خیابان جمهوری اسلامی تبریز» بود.
#دانش_آموزان_زندانی_تنها_نیستند
#زن_زیویش_أزأیي
🔹🔹🔹
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇
@kashowranews
این نوجوان اول مهر در تبریز بازداشت شده بود و بر اساس اخبار منتشره در دوران بازجویی تحت فشار زیادی بوده، به طوری که مادرش بعد یک ماه و نیم در زمان ملاقات در زندان او را نشناخت. یکی از اتهامات مطرح شده علیه او «کندن تابلوی خیابان جمهوری اسلامی تبریز» بود.
#دانش_آموزان_زندانی_تنها_نیستند
#زن_زیویش_أزأیي
🔹🔹🔹
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇
@kashowranews
🔴شاهکار جدید وزیر آموزش و پرورش:
از فردا تمام مدارس کشور باز خواهند بود مگر در موارد استثناء!!
🔴شاخص کنونی آلودگی هوای تهران را در تصویر ببینید تا به میزان درایت و خرد وزیر پی ببرید.
وزیر اگر خیلی ناراحت و نگران دانشآموزان است؛ فکری به حال #دانشآموزان_بازداشتی_و_مجروح بکند و آنها را به مدرسه بازگرداند.
پشت پرده در هماهنگی کامل با قوه قضاییه،به #دانشآموزان_معترض حکم اخراج و زندان میدهد و بعد جلوی دوربینهای رسانه میلی؛ دم از نگرانی برای وضعیت آموزش دانشآموزان میزند!
#وزیر_بی_کفایت
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
از فردا تمام مدارس کشور باز خواهند بود مگر در موارد استثناء!!
🔴شاخص کنونی آلودگی هوای تهران را در تصویر ببینید تا به میزان درایت و خرد وزیر پی ببرید.
وزیر اگر خیلی ناراحت و نگران دانشآموزان است؛ فکری به حال #دانشآموزان_بازداشتی_و_مجروح بکند و آنها را به مدرسه بازگرداند.
پشت پرده در هماهنگی کامل با قوه قضاییه،به #دانشآموزان_معترض حکم اخراج و زندان میدهد و بعد جلوی دوربینهای رسانه میلی؛ دم از نگرانی برای وضعیت آموزش دانشآموزان میزند!
#وزیر_بی_کفایت
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
Forwarded from کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔴 #یاشار_دارالشفا زندانی سیاسی از رساله دکترایش در زندان رجاییشهر دفاع کرد
🔸در رخدادی نادر #یاشار_دارالشفا زندانی سیاسی و دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران در رشته سلامت و رفاه اجتماعی، امروز ۳ بهمن ۱۴۰۱ در زندان رجاییشهر و در حضور اساتید راهنما، مشاور و سه نفر به عنوان داور، به دفاع از رساله دکترای خود پرداخت!
🔸او که در پی اعتراضات به نتایج رأیگیری سال ۱۳۸۸ نیز به مدت چهار سال زندانی بود، از تابستان امسال همراه با برادرش #کاوه_دارالشفا به ترتیب برای ۱۵ ماه و ۱۰ ماه حبس تعزیری زندانی شدند؛ این دو برادر بعد از آتشسوری اوین به زندان رجایی شهر منتقل شدند. #یاشار_دارالشفا در جریان هجوم گارد ویژه به زندان اوین به شدت مجروح شده بود.
#معلمان_زندانی_تنها_نیستند
#Women_Life_Freedom
🔹🔹🔹
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇
@kashowranews
🔸در رخدادی نادر #یاشار_دارالشفا زندانی سیاسی و دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران در رشته سلامت و رفاه اجتماعی، امروز ۳ بهمن ۱۴۰۱ در زندان رجاییشهر و در حضور اساتید راهنما، مشاور و سه نفر به عنوان داور، به دفاع از رساله دکترای خود پرداخت!
🔸او که در پی اعتراضات به نتایج رأیگیری سال ۱۳۸۸ نیز به مدت چهار سال زندانی بود، از تابستان امسال همراه با برادرش #کاوه_دارالشفا به ترتیب برای ۱۵ ماه و ۱۰ ماه حبس تعزیری زندانی شدند؛ این دو برادر بعد از آتشسوری اوین به زندان رجایی شهر منتقل شدند. #یاشار_دارالشفا در جریان هجوم گارد ویژه به زندان اوین به شدت مجروح شده بود.
#معلمان_زندانی_تنها_نیستند
#Women_Life_Freedom
🔹🔹🔹
🆔 @kashowra
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇
@kashowranews
Forwarded from شوراهای صنفی دانشجویان کشور
🔴مهشید گوهری استاد گروه ادبیات از دانشگاه فردوسی مشهد اخراج شد.
دکتر #مهشید_گوهری، استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، با انتشار متنی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام اعلام کرد پس از هفت سال تدریس مستمر، قطع همکاری با ایشان و چندین نفر از همکارانشان تایید شده است.
ایشان در بخشی از این یادداشت نوشتهاست:
آموختیم که با زبان بُرنده ادبیات میتوان به دل سیاهی زد و دست بیداد و تباهی را کوتاه کرد و به دل بیدادگران زمان هراس افکند
خونریزی ضحاک در این ملک فزون گشت
کو کاوه که چرمی به سر چوب نماید
البته این ترم شرایطی فراهم شد که به صورت عملی مشق خردورزی و آزاداندیشی و حقجویی را در دانشگاه تمرین کنیم و همین بهانهای شد برای پاکسازی گروهی از ما مدرسان ادبیات دانشگاه فردوسی.
#دانشگاه_فردوسی_مشهد
#سرکوب_فراگیر
4️⃣4️⃣9️⃣1️⃣
🆔 @senfi_uni_iran
دکتر #مهشید_گوهری، استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، با انتشار متنی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام اعلام کرد پس از هفت سال تدریس مستمر، قطع همکاری با ایشان و چندین نفر از همکارانشان تایید شده است.
ایشان در بخشی از این یادداشت نوشتهاست:
آموختیم که با زبان بُرنده ادبیات میتوان به دل سیاهی زد و دست بیداد و تباهی را کوتاه کرد و به دل بیدادگران زمان هراس افکند
خونریزی ضحاک در این ملک فزون گشت
کو کاوه که چرمی به سر چوب نماید
البته این ترم شرایطی فراهم شد که به صورت عملی مشق خردورزی و آزاداندیشی و حقجویی را در دانشگاه تمرین کنیم و همین بهانهای شد برای پاکسازی گروهی از ما مدرسان ادبیات دانشگاه فردوسی.
#دانشگاه_فردوسی_مشهد
#سرکوب_فراگیر
4️⃣4️⃣9️⃣1️⃣
🆔 @senfi_uni_iran
🔴رنجنامه سپیده کاشانی؛ فعال محیط زیست که از بهمن ۱۳۹۶ تاکنون در زندان است:
صفحه۱:
من سپیده کاشانی هستم، یک عاشق، عاشق وطن، عاشق خانواده و عاشق هومن عزیزم.
امروز ۵ سال از محکومیت ۶ سالهام به پایان رسید. در این ۵ سال به #پروندهسازی و سناریوی ساختگی اعتراض نکردم و زبان در کام کشیدم ولی امروز میگویم، امروز مینویسم، برای کشورم، برای #زنان_هموطنم. برای #جوانان. برای تمام #زخم_خوردههای_بیعدالتی. تمام این مدت تشنه کلام حق بودم و اجرای عدالت، انتظار کشیدم سخت و طولانی و جان فرسا.
قصد داشتیم از معدود کسانی باشیم که برای وطن بمانیم. از #طبیعت و #خاک و #شرفمان محافظت کنیم. در عمل، نه با شعار. ۲۵ سال از عمر و جوانی مان را در راه حفاظت از میهن صرف کردیم. گنبد و ترکمن صحرا، گلستان، ارس، ارومیه، طبس، بافق، مسجدسلیمان، شوشتر، هجیج، ملکان فرزندانمان شدند. تا اینکه در ۴ بهمن ۱۳۹۶ توسط افراد #اطلاعات_سپاه بطور وحشیانه و با خدعه و نیرنگ دستگیر و زندانی شدیم. روزهای اول مضطرب و پریشان انتظار کشیدیم. در انتظار روشن شدن حقیقت و در پی آن عذرخواهی و آزادی. امروز ۵ سال از آن تاریخ گذشته. حقیقت کتمان شده، سناریو ساخته شده و سنگینترین و هولناکترین اتهامی که پشت هر انسان شریفی را میلرزاند به ما نسبت داده شده. اتهام جاسوسی.
من همانقدر جاسوس هستم که جوانان عزیز وطن قاتل و آشوبگر.
میگویم تا بدانید من نیز (همچون آنان) تحت فشارها، شکنجههای هولناک و بازجوییها و طرحهای از پیش تعیین شده برای گرفتن #اعترافات_دروغین بودم.
برخود لازم دیدم که بخشی از فشارها و شکنجهها را بازگو کنم که تا حدی عمق درد و رنجی را که کشیدم تصویر کنم. شاید چراغ راهی باشد در این شب سیه:
۱. یس والقرآن الحکیم. بازجو ابتدای هر بازجویی سوره یس را با صوت میخواند سوره که تمام میشود یک به ظاهر روحانی حکم اعدام هومن جوکار جان خستهام را میخواند. من او را نمیبینم با چشم بند به سمت دیوار نشستهام، خودش میگوید روحانی است. حکم اعدام هومن است! همین جا؟ در همین اتاق؟ کی؟ هومن من. هومن مادرش. همان هومنی که وجب به وجب این خاک را میبوید و میپرستد و میشناسد. باور کرده بودم. هر روز و هر لحظه فکر میکردم چوبهای برپا میشود و بازجو آنچه گفته عملی میکند. زیر چهارپایه میزند و تمام. در آن فضای ناامن و پر اضطراب مطلقا دور از ذهن نبود. مگر اتفاق نیفتاده بود؟ مگر عکس جسم بیجان #کاووس_سیدامامی را به من نشان نداده بود؟ باور نکردم. ممکن نبود کاووس مرده باشد. او پر از شور زندگی و امید بود. نه او زنده است. کاووس نمرده. من اعتراف نمیکنم. به کار نکرده اعتراف نمیکنم. اعدامم کنید. بازجو موبایلش را به من میدهد #فیلم_جسد_بیجان_و_شریف_کاووس را نشان میدهد. مریم در اطرافش مویه میکرد و او را صدا میزد کاووسی بلند شو کاووسی جوابمو بده. بیحال و بیرمق و بیامید به سلولم بازگشتم. بازجو گفت فیلم بعد جسد هومنه.
۲- بازجوییهای طولانی و همراه با داد و بیداد و #فحاشی ، #هتک_حرمت، دروغ #تهدید، #تهمت، #تفتیش_عقاید بود. بازجو اصرار داشت که من #کلیمی_بهایی مخفی هستم.
۳-ساعتها ایستاده بازجویی میشدم. حتی اجازه نداشتم سرم را به دیوار تکیه بدهم.
۴- دائما و ساعتهای متوالی از پلههای ترسناک بازجویی مجبور به بالا و پایین شدنم میکرد.
۵- در اتاق تاریک بازجویی میشدم. صدای ترسناک بازجو را از بلندگو میشنیدم.
۶- در اتاقی که در و دیوار آن خونی بود بازجویی میشدم. نکند این خون هومن باشد یا خون سام یا امیرحسین و طاهر یا آقای طاهباز، بازجو میگفت شاید شما رو نزنیم ولی به پسرها رحم نمیکنیم. تصور آن حد از خشونت که میتوانستند در مورد هومن و بقیه عزیزانم اعمال کنند کشنده بود.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#زن_زندگی_آزادی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
صفحه۱:
من سپیده کاشانی هستم، یک عاشق، عاشق وطن، عاشق خانواده و عاشق هومن عزیزم.
امروز ۵ سال از محکومیت ۶ سالهام به پایان رسید. در این ۵ سال به #پروندهسازی و سناریوی ساختگی اعتراض نکردم و زبان در کام کشیدم ولی امروز میگویم، امروز مینویسم، برای کشورم، برای #زنان_هموطنم. برای #جوانان. برای تمام #زخم_خوردههای_بیعدالتی. تمام این مدت تشنه کلام حق بودم و اجرای عدالت، انتظار کشیدم سخت و طولانی و جان فرسا.
قصد داشتیم از معدود کسانی باشیم که برای وطن بمانیم. از #طبیعت و #خاک و #شرفمان محافظت کنیم. در عمل، نه با شعار. ۲۵ سال از عمر و جوانی مان را در راه حفاظت از میهن صرف کردیم. گنبد و ترکمن صحرا، گلستان، ارس، ارومیه، طبس، بافق، مسجدسلیمان، شوشتر، هجیج، ملکان فرزندانمان شدند. تا اینکه در ۴ بهمن ۱۳۹۶ توسط افراد #اطلاعات_سپاه بطور وحشیانه و با خدعه و نیرنگ دستگیر و زندانی شدیم. روزهای اول مضطرب و پریشان انتظار کشیدیم. در انتظار روشن شدن حقیقت و در پی آن عذرخواهی و آزادی. امروز ۵ سال از آن تاریخ گذشته. حقیقت کتمان شده، سناریو ساخته شده و سنگینترین و هولناکترین اتهامی که پشت هر انسان شریفی را میلرزاند به ما نسبت داده شده. اتهام جاسوسی.
من همانقدر جاسوس هستم که جوانان عزیز وطن قاتل و آشوبگر.
میگویم تا بدانید من نیز (همچون آنان) تحت فشارها، شکنجههای هولناک و بازجوییها و طرحهای از پیش تعیین شده برای گرفتن #اعترافات_دروغین بودم.
برخود لازم دیدم که بخشی از فشارها و شکنجهها را بازگو کنم که تا حدی عمق درد و رنجی را که کشیدم تصویر کنم. شاید چراغ راهی باشد در این شب سیه:
۱. یس والقرآن الحکیم. بازجو ابتدای هر بازجویی سوره یس را با صوت میخواند سوره که تمام میشود یک به ظاهر روحانی حکم اعدام هومن جوکار جان خستهام را میخواند. من او را نمیبینم با چشم بند به سمت دیوار نشستهام، خودش میگوید روحانی است. حکم اعدام هومن است! همین جا؟ در همین اتاق؟ کی؟ هومن من. هومن مادرش. همان هومنی که وجب به وجب این خاک را میبوید و میپرستد و میشناسد. باور کرده بودم. هر روز و هر لحظه فکر میکردم چوبهای برپا میشود و بازجو آنچه گفته عملی میکند. زیر چهارپایه میزند و تمام. در آن فضای ناامن و پر اضطراب مطلقا دور از ذهن نبود. مگر اتفاق نیفتاده بود؟ مگر عکس جسم بیجان #کاووس_سیدامامی را به من نشان نداده بود؟ باور نکردم. ممکن نبود کاووس مرده باشد. او پر از شور زندگی و امید بود. نه او زنده است. کاووس نمرده. من اعتراف نمیکنم. به کار نکرده اعتراف نمیکنم. اعدامم کنید. بازجو موبایلش را به من میدهد #فیلم_جسد_بیجان_و_شریف_کاووس را نشان میدهد. مریم در اطرافش مویه میکرد و او را صدا میزد کاووسی بلند شو کاووسی جوابمو بده. بیحال و بیرمق و بیامید به سلولم بازگشتم. بازجو گفت فیلم بعد جسد هومنه.
۲- بازجوییهای طولانی و همراه با داد و بیداد و #فحاشی ، #هتک_حرمت، دروغ #تهدید، #تهمت، #تفتیش_عقاید بود. بازجو اصرار داشت که من #کلیمی_بهایی مخفی هستم.
۳-ساعتها ایستاده بازجویی میشدم. حتی اجازه نداشتم سرم را به دیوار تکیه بدهم.
۴- دائما و ساعتهای متوالی از پلههای ترسناک بازجویی مجبور به بالا و پایین شدنم میکرد.
۵- در اتاق تاریک بازجویی میشدم. صدای ترسناک بازجو را از بلندگو میشنیدم.
۶- در اتاقی که در و دیوار آن خونی بود بازجویی میشدم. نکند این خون هومن باشد یا خون سام یا امیرحسین و طاهر یا آقای طاهباز، بازجو میگفت شاید شما رو نزنیم ولی به پسرها رحم نمیکنیم. تصور آن حد از خشونت که میتوانستند در مورد هومن و بقیه عزیزانم اعمال کنند کشنده بود.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#زن_زندگی_آزادی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
مدرسه رهایی
🔴رنجنامه سپیده کاشانی؛ فعال محیط زیست که از بهمن ۱۳۹۶ تاکنون در زندان است: صفحه۱: من سپیده کاشانی هستم، یک عاشق، عاشق وطن، عاشق خانواده و عاشق هومن عزیزم. امروز ۵ سال از محکومیت ۶ سالهام به پایان رسید. در این ۵ سال به #پروندهسازی و سناریوی ساختگی اعتراض…
صفحه ۲:
۷- ساعت یک نیمه شب است. همراه یک مراقب خانم از بازجویی برمیگشتم. تمام ساختمان بازجویی در #تاریکی_مطلق است. مراقب جلو رفت تا در را باز کند. سایهای احساس کردم. ناگهان #مردی_از_پشت سر از فاصله خیلی نزدیک در گوشم زمزمه کرد بالاخره میکشیمت بالا، #همینجا_دارت_میزنیم. وحشت کردم. مرگ همینقدر به ما نزدیک بود.
۸- دو سال در #انفرادی بودیم. یک سال آن را با وحشت #افساد_فیالارض و #اعدام سر کردیم. راه به جایی نداشتیم. فریادرسی نبود. اعدام برای ۴ نفر: مراد، طاهر، نیلوفر، هومن عزیزم. هرچه بازجو گفته بود، شد. نکند این هم... . نه ممکن نیست، اصلا نمیتوانستم نه غذا بخورم، نه بخوابم فقط به فقدان عزیزانم میاندیشیدم. به بازجو میگفتم بالاخره دادگاهی هست، قاضی هست. حقانیت ما ثابت میشود ولی میگفت توی دهن قاضی میزنم اگر حکمی غیر از حکم مرا قرائت کند. قاضی کیه اونم آدم خودمونه و بود. حکمی را قرائت کرد که بازجو خواسته بود. دفاعی هم در کار نبود. #دادگاهی_نمایشی و #کیفرخواست_ساختگی. بدون ادله محکمه پسند.
۹- حکم بازداشت تنها خواهرم را نشانم دادند. عکس او را هنگام #بازجویی دیدم خواستند مطمئن شوم که بازداشت شده، تیر خلاص را به من زدند. ولی من چیزی برای گفتن نداشتم. تمام واقعیتها را گفته بودم، نوشته بودم، بارها و بارها ولی نه آنچه آنها میخواستند.
۱۰- هومن به من گفت اوائل بازداشت، #نیمههای_شب برای بازجویی میرفت. در راه بازجویی، #زیر_پلهها در نقطه کور دوربینها، با چشمبند رو به دیوار متوقفش کردند و بعد از پشت سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته، از شخصی به نام #سلطان نام میبرد که با #انبردست او را به #کشیدن_ناخن تهدید میکرده سلطان آنها را به هر کار غیر انسانی# تهدید میکرده است.
۱۱- بازجو میگفت من مهره سوختهام اگر هم آزاد شوم یا با #گلوله کشته میشم یا در یک #تصادف_ساختگی.
نمیدانم چندین انسان با چنین دسیسهها و نیرنگها و فشار و #شکنجه_پای_اعترافات_ساختگی نشستند و به موجب آن اعترافات پای چوبههای دار رفتند و یا #احکام_سنگین گرفتند و از نعمت آزادی محروم شدند. امیدوارم دیگر شاهد چنین بیعدالتیها نباشیم و حق و حقیقت جاری شود.
گرچه ما کارشناسان محیط زیست رنج غیرقابل تصور و طولانی را متحمل شدیم اما در واقع عزت و شرفمان را حتی برای #آزادی_که_حقمان_بود از دست ندادیم.
منبع: سایت بیبیسی فارسی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#زن_زندگی_آزادی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
لینک مطلب در سایت اصلی:
https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-64386186
۷- ساعت یک نیمه شب است. همراه یک مراقب خانم از بازجویی برمیگشتم. تمام ساختمان بازجویی در #تاریکی_مطلق است. مراقب جلو رفت تا در را باز کند. سایهای احساس کردم. ناگهان #مردی_از_پشت سر از فاصله خیلی نزدیک در گوشم زمزمه کرد بالاخره میکشیمت بالا، #همینجا_دارت_میزنیم. وحشت کردم. مرگ همینقدر به ما نزدیک بود.
۸- دو سال در #انفرادی بودیم. یک سال آن را با وحشت #افساد_فیالارض و #اعدام سر کردیم. راه به جایی نداشتیم. فریادرسی نبود. اعدام برای ۴ نفر: مراد، طاهر، نیلوفر، هومن عزیزم. هرچه بازجو گفته بود، شد. نکند این هم... . نه ممکن نیست، اصلا نمیتوانستم نه غذا بخورم، نه بخوابم فقط به فقدان عزیزانم میاندیشیدم. به بازجو میگفتم بالاخره دادگاهی هست، قاضی هست. حقانیت ما ثابت میشود ولی میگفت توی دهن قاضی میزنم اگر حکمی غیر از حکم مرا قرائت کند. قاضی کیه اونم آدم خودمونه و بود. حکمی را قرائت کرد که بازجو خواسته بود. دفاعی هم در کار نبود. #دادگاهی_نمایشی و #کیفرخواست_ساختگی. بدون ادله محکمه پسند.
۹- حکم بازداشت تنها خواهرم را نشانم دادند. عکس او را هنگام #بازجویی دیدم خواستند مطمئن شوم که بازداشت شده، تیر خلاص را به من زدند. ولی من چیزی برای گفتن نداشتم. تمام واقعیتها را گفته بودم، نوشته بودم، بارها و بارها ولی نه آنچه آنها میخواستند.
۱۰- هومن به من گفت اوائل بازداشت، #نیمههای_شب برای بازجویی میرفت. در راه بازجویی، #زیر_پلهها در نقطه کور دوربینها، با چشمبند رو به دیوار متوقفش کردند و بعد از پشت سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته، از شخصی به نام #سلطان نام میبرد که با #انبردست او را به #کشیدن_ناخن تهدید میکرده سلطان آنها را به هر کار غیر انسانی# تهدید میکرده است.
۱۱- بازجو میگفت من مهره سوختهام اگر هم آزاد شوم یا با #گلوله کشته میشم یا در یک #تصادف_ساختگی.
نمیدانم چندین انسان با چنین دسیسهها و نیرنگها و فشار و #شکنجه_پای_اعترافات_ساختگی نشستند و به موجب آن اعترافات پای چوبههای دار رفتند و یا #احکام_سنگین گرفتند و از نعمت آزادی محروم شدند. امیدوارم دیگر شاهد چنین بیعدالتیها نباشیم و حق و حقیقت جاری شود.
گرچه ما کارشناسان محیط زیست رنج غیرقابل تصور و طولانی را متحمل شدیم اما در واقع عزت و شرفمان را حتی برای #آزادی_که_حقمان_بود از دست ندادیم.
منبع: سایت بیبیسی فارسی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#زن_زندگی_آزادی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
لینک مطلب در سایت اصلی:
https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-64386186
BBC News فارسی
متن کامل نامه سپیده کاشانی از زندان: گفتند بار بعد فیلم جسد هومن را نشانت میدهیم
سپیده کاشانی از متهمان پرونده محیط زیستیها در نامهای که بیبیسی به آن دست پیدا کرده است، برای نخستین بار پس از ۵ سال، جزئیاتی از شکنجهها و تلاش برای اعترافگیری فاش کرده است. او از جمله به اعدام نمایشی همسرش هومن جوکار، پخش ویدیوی جسد کاووس سید امامی…
💢 محکومیت یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش به انفصال ازخدمت به مدت یکسال در دادگاه بدوی!
🔹 تصویری از حکم صادر شده توسط دیوان عدالت اداری علیه یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش در شبکه های اجتماعی در حال انتشار است که به موجب این حکم، شعبه ۴۴ دیوان عدالت اداری پس از گزارش قاضی شعبه ۶ اجرای احکام دیوان و شکایت معاون قضایی دیوان عدالت اداری؛ یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش را بدلیل استنکاف از اجرای دادنامه قطعی الصدور این دیوان نسبت به یک خانم تظلم خواه به دیوان به یک سال انفصال از خدمت محکوم کرده است.
#وزیر_بیکفایت
وزیر_بیتدبیر
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔹 تصویری از حکم صادر شده توسط دیوان عدالت اداری علیه یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش در شبکه های اجتماعی در حال انتشار است که به موجب این حکم، شعبه ۴۴ دیوان عدالت اداری پس از گزارش قاضی شعبه ۶ اجرای احکام دیوان و شکایت معاون قضایی دیوان عدالت اداری؛ یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش را بدلیل استنکاف از اجرای دادنامه قطعی الصدور این دیوان نسبت به یک خانم تظلم خواه به دیوان به یک سال انفصال از خدمت محکوم کرده است.
#وزیر_بیکفایت
وزیر_بیتدبیر
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔴 محکومیت آرش صادقی به ۵ سال و هشت ماه زندان و مجازات دیگر
🔸 رامین صفرنیا، وکیل دادگستری، در حساب کاربری توئیتر خود از صدور حکم موکلش #آرش_صادقی از شعبهی ۲۶ دادگاه انقلاب خبر داد. بر اساس این حکم آقای صادقی بابت اجتماع و تبانی به ۵ سال و تبلیغ علیه نظام به ۸ ماه حبس بهعلاوهی منع خروج از کشور و منع حضور در تهران به مدت دو سال محکوم شد.
#سرکوب_سیستماتیک
#بیدادگاه_جمهوری_اعدامی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اعدامی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔸 رامین صفرنیا، وکیل دادگستری، در حساب کاربری توئیتر خود از صدور حکم موکلش #آرش_صادقی از شعبهی ۲۶ دادگاه انقلاب خبر داد. بر اساس این حکم آقای صادقی بابت اجتماع و تبانی به ۵ سال و تبلیغ علیه نظام به ۸ ماه حبس بهعلاوهی منع خروج از کشور و منع حضور در تهران به مدت دو سال محکوم شد.
#سرکوب_سیستماتیک
#بیدادگاه_جمهوری_اعدامی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اعدامی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah