مدرسه‌ رهایی
2.13K subscribers
6.61K photos
2.05K videos
188 files
4.77K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است.

با نگاهی به سایر جنبش‌های
#اجتماعی، #صنفی و #مدنی
____________________________

#مدرسه_رهایی
Download Telegram
سرخورده از تَکرار ، ترسان از انقلاب - ت
پادکست پیچ
@ManjanighCollective

پادکست پیچ | شماره‌ی پنج | سرخورده از تَکرار، ترسان از انقلاب
در نقد کتاب «در میانه، در حاشیه»ی رادیو زمانه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢هر شلاق دو صدا دارد؛ با صدای #لیلاحسین_زاده

چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۱


🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🟡 موانع و چالش‌های درونی جنبش زن، زندگی، آزادی

۱۰ ماه از عمر جنبشی می‌گذرد که چهره اعتراضات قرن جدید در ایران را تغییر داد. برخی نقداً از آن به عنوان بارقه‌ای دوردست یاد می‌کنند که برای لحظاتی درخشید و خاموش شد؛ چونان یک نوستالژی که دیگر جز به مدد ویدیو و موسیقی زنده نمی‌شود. برخی دیگر منکر هر نوع گسست و انقطاعی در این جنبش‌اند و شکل‌گیری تجمعات گهگاهی به ویژه بر مزار جانباختگان، برداشتن روزمره حجاب اجباری و ایستادگی و پیوند میان خانواده‌های دادخواه جانباختگانِ این جنبش را سندی بر تداومش می‌دانند. هر دوی این برداشت‌ها رگه‌هایی از حقیقت را دارند. همه حرکت‌های تاریخی ترکیب گسست و پیوست را باهم دارند. حکم دادن به امتداد یا انقطاع یک جنبش، درکی خطی از یک تجربه پیچیده تاریخی ارائه می‌کند و این مخاطره را دارد که در هر دو سویش به مبالغه یا دست‌کم‌انگاری منجر شود.
پس طرح این سوال که آیا جنبش هنوز ادامه دارد یا پایان یافته، به لحاظ شناختی کمکی به ما نمی‌کند. اما تصمیم به تمرکز و تأکید بر وجوه گسستگی یا پیوستگی این جنبش اگر به قصد کسب نتایج عملی باشد، به عنوان یک تمهید روش‌شناختی کمک‌کننده است. در این مطلب می‌خواهیم بر وجوه گسست در این جنبش تمرکز کنیم. بر اینکه جنبش در کجاها نتوانسته ظرفیتش را محقق کند؟ چرا نتوانسته؟ در کدام نقاط مغلوب اینرسی درونی خود شده؟ به عبارتی می‌خواهیم «زن زندگی آزادی» را از منظر چالش‌های درونی‌اش بنگریم.

◼️لغو حجاب اجباری، نقطه پرش یا افق مبارزه؟
◼️چرا شکاف خیابان و محل کار پُر نشد؟
◼️نداشتن قدرت بازدارندگی در مقابل رقبای ج.ا
◼️توهم به امپریالیسم
◼️ «خودسازماندهی» هم نیازمند برنامه انقلابی است
◼️درک وارونه از اتحاد و افتراق، منشور، جبهه و حزب
◼️غلبۀ تهییج بر تحلیل
◼️عدم تفکیک وزن پیشروها و دنباله‌روها
◼️ «جایگزین‌گرایی» و مصائبش
◼️حباب شبکه‌های اجتماعی
◼️جمع‌بندی
برای مطالعه کامل متن بر Instant-view کلیک کنید👇🏾
🔸زینب جلالیان، قدیمی‌ترین و تنها زندانی سیاسی زن با حکم حبس ابد در ایران که در شانزدهمین سال حبس خود قرار دارد در چند ماه گذشته در زندان مرکزی یزد از سوی بازجویان وزارت اطلاعات برای انجام اعترافات اجباری و ابراز ندامت مورد تهدید و فشار قرار گرفته است. او که از بیماری‌های همچون برفک دهان، ناخنک چشم، ضعف بینایی، آسم، ناراحتی کلیوی و گوارشی رنج می‌برد، به دلیل مخالفت وزارت اطلاعات از دسترسی به خدمات درمانی محروم شده است.

🔗 https://kurdistanhumanrights.org/fa/?p=21529

@KurdistanHRN
#در_چنین_روزی ۳۰ تیر ۱۳۵۸، مردم مریوان در اعتراض به دخالت و زورگویی ارتش و سپاه در امور شهری و داخلی خود از شهر کوچ کردند.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@TarTaKar
بعد از ۲۲ بهمن، درعدم حضور حاکمیت سیاسی نظام جدید، نهادها و سازمانهایی از سوی مردم تشکیل شدند و ادارەی امور را در اختیار گرفتند. شورای شهر مریوان، اتحادیەی دهقانان، کمیتەی زنان و جامعه معلمان از جملەی این نهادها بودند. این نهاد‌ها اغلب تفکرات مارکسیستی، سکولار داشتند.

جمهوری اسلامی برای سرکوب این نهادهای مردمی تشکیلاتی به نام مکتب قرآن را سازماندهی و مسلح کرد. ارتش و سپاه تدارک حمله به شهر را داشتند که مردم تصمیم گرفتند برای جلوگیری از جنگ، از شهر کوچ کنند.

۱۳ روز بعد و پس از حصول مجموعه ای از توافقات پایان کوچ اعتراضی مردم مریوان با برپایی یک گردهمایی بزرگ، از سوی فواد مصطفی سلطانی اعلام شد اما با بازگشت مردم مریوان به داخل شهر، اوضاع نه بر مبنای محتوای تفاهم نامه، بلکه بە سمت و سوی کاملا متفاوتی سوق داده شد و دو هفته بعد از آن جنگی تمام عیار علیه این مردم آغاز شد.


#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@TarTaKar
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
مدرسه‌ رهایی
Photo
.
🔺اگر یک کارگر تمام روزهای سال ۱۴۰۲ را کار کند و تمام حداقل دستمزدش را بدون یک ریال خرج، پس‌انداز کند، در پایان سال، ۶۳میلیون و ۷۰۰هزار تومان خواهد داشت.
این کارگر موتور محرکِ اقتصاد کشور است.

🔺در شعبه‌ی یک باشگاه ورزشی در منطقه‌ی فرشته، هزینه‌ی یک‌سال تمرین تا ۱۹۰میلیون تومان می‌رسد‌. یعنی سه برابر کل دستمزد یک کارگر، صرفِ زیبایی و تناسب اندام کسانی می‌‌شود که جز انگلِ کارِ کارگر محسوب نمی‌گردند. همان‌هایی که خطاب به جمعیتِ محروم می‌گویند: #نیمه_خالی_را_نبینید و #مثبت_اندیش_باشید‌.

🔺این جمعیت هسته‌ی اصلی جمهوری اسلامی است و تمام ساز و برگ نظامی برای دفاع از کیانِ این‌ها روغن‌کاری می‌شود. جمهوری اسلامی واقعی را نه در حوزه‌های علمیه و هیئت‌های عزاداری، بلکه در همین باشگاه‌ها و کلاب‌ها و رستوران‌ها خواهید یافت. حوزه و هیئت روبنای مذهبی هستند: ایدئولوژی اقتصادیِ جمهوری اسلامی در فرشته بازنمایی می‌شود.

🔺این‌ها با انتشار تصاویری از زندگی‌های افسانه‌ای خود می‌توانند بر دهان هر کسی بکوبند که از وضع موجود ناراضی بوده و خواهان تغییرات بنیادین هستند.
چرا که این‌ها می‌توانند مانند فرقه‌ی تونل زمانیه بگویند: "مگه خوشی زیرِ دل‌مون رو زده که انقلاب کنیم"؟

#ما_در_یک_قایق_ننشسته_ایم #جامعه_طبقاتی #تضاد_طبقاتی #بورژوازی_ایران #طبقه_کارگر_ایران #سفره_غارت #قورباغه_ات_را_قورت_بده #جان_جانان #خواستم_شد


@Blackfishvoice1
متن کامل پیام سامان یاسین از زندان رجایی شهر کرج به شرح زیر است؛

◼️سامان یاسین هستم، رپر ۲۷ ساله کورد، از زندان رجایی شهر
‏البته اینجور که بنظر می‌رسه می‌خواهند منتقل کنند قزل‌حصار!
‏فشار عصبی زیاد روی من تحمل حبس را غیرممکن کرده. بارها رفتم بهداری و تقاضا کردم که کاری کنند برای من دیگه مخ من نمی‌کشه! گفتم قرار شد برای آزمایش و پیگیری عدم تحمل کاری کنید! اخه خودشون می‌دونن در این ده ما چه بلایی سر من با دارو‌های بی‌نام و نشان و تزریق آمپول و شکنجه روانی و جسمی آورده‌اند.
‏شنبه صبح زود گفتن آماده شو برویم بیمارستان رازی (امین آباد) تست بدیم، من چه می‌دونستم کدام شکنجه گاهی هست او خراب شده اخه! پوشیدم رفتم. چند دختر پسر تا من را دم در اون مرکز دیدن شروع کردن داد و بیداد که این سامان یاسین هست کجا می‌برید؟ مامورها متفرقشون کردن و گفتن حاشیه‌سازی نکنید. از یک در پشت ساختمان بردن داخل. نمی‌دانستم چه برنامه‌ای برای من چیده‌اند باور کردم برای معاینه و مرخصی پرشکی هست این انتقال. نباید باور می‌کردم.

‏یک ساعتی کشید، بعد بردن یک بخش بنام“سینا یک” فکر کنم اسمش بود. گفتن بهت باید تزریق آمپول کنیم گفتم نه و شروع به مقاومت و داد و بیداد کردم. درگیر شدم فکر کنم ۸ آدم مختلف بودن ریختن سرم کتک و فحاشی که تو غلط کردی که نمی‌گذاری مگر دست تو هست! زدم داخل یک شیشه نشکست لامصب محکم بود. پابند دست یک سرباز بود پریدم قاپ زدم باهاش کوبیدم شیشه خورد شد، نمی‌خواستم بزارم دارو لعنتی و به من تزریق کنن و مرا به کشتن دهند.
‏از پشت کوبیدن به سرم شوکر برقی بهم زدن. و چند نفری مرا به تخت بستند. تمام بدنم الان که جمعه شده هنوز کوفته هست و چشم‌هایم تار و دور بینی دارم. در حال داد و بیداد من و ضرب و شتم آنها، در همان شرایط به من تزریق شد. خیلی زیاد بودن کسانی که ریختن سرم! نمیدونم چند روز بعد به هوش امدم ۲۴ ساعت یا شاید دو روز.
‏دیدم قفل شده هستم به تخت. گیج و همه جا سیاه و تار، که هنوز هم تار هست همه جا و تعادل ندارم و گیجم. اخه خیلی تو سرم زدن. من آدم سالم بودم آخه! من اهل خودکشی و این چیزا نیستم، چرا به خودم صدمه بزنم؟  مجبورم کردن در کل این ده ماه بارها برای اعتراف و فشار دارو بخورم و تزریق بهم کردند! دفعه قبل هم که در اخبارها گفتن خودکشی کرده سامان یاسین، من نکرده بودم!
‏ اون دفعه در زندان به زور چهار قرص به من خوراندن. زمانی که بهوش آمدم داخل بهداری بودم واقعا نمی‌دونم چی گذشته بود و چقدر زمان برده تا بهوش آمدم.
الان هم مرتب قرص‌هایی بی‌نام و عجیب می‌آورند ولی من نمی‌خورم هرجوری هست. تمام بدنم زخم هست پس از انتقال از امین‌آباد به زندان هنوز. می‌خواستن لخت کنند جمعی ببرند یک حمام نرفتم انقدر داد و بیداد کردم مجبور شدن سه‌شنبه شب مرا بازگردانند به بند زندان رجایی شهر. به سرم یه چیزهایی شبیه دستگاه وصل کرده بودن داخل شکنجه‌گاه رازی نمی‌دونم چی بود.
‏قبلا هم برای اعتراف‌گیری که پرده بینی سمت چپم را پاره کرده بودن با فرو کردن خودکار و همش خون میاد. من نیاز فوری به بستری در یک بیمارستان خارج از زندان و با پرشک متخصص دارم تعادل من برنمی گرده و همه جا سیاه هست و سرگیجه دارم.از شنبه که بردن و این بلاها را سرم آردن. سە‌شنبه شب برگردوندن الان جمعه هست و من بهتر نشدم. تا می‌خوابم یا خواب اعدام یا شکنجه میبینم. همش کابوس دارم.
‏ 
‏رفتم بهداری گفتن مال دارو هست خوب میشی، اما خوب نشدم! تقریبا یک هفته گذشته و من بهتر نمی‌شوم! باید من را به پزشک‌قانونی ببرن چه بلایی سر من آوردن؟ 
‏هر بلایی سر من بیاد اعلام می‌کنم از این طریق من در صحت و بی‌هیچ مشکلی ده ماه هست ربوده شده‌ام، مسئولیت جان من با قاضی صلواتی و سایر مسئولین است!
‏الان هم ظاهرا دادگاهی برای ۱۸ شهریور بهم دادن. بدون وکیل؟ من انسان سالم و مشغول کارم بودم. رپ ترانه مردمی و صدای بی‌عدالتی هست.
‏من خودم کودک کار بودم صدای بی‌عدالتی کولبر کُرد و فقرِ سوختبر بلوچم. من تشنه ماندن کارون و خشک شدن دریاچه ارومیه هستم. برای همین رپر هستم.
‏چرا به من لج کرده‌اند؟
‏جرمم ترانه هست؟

سامان یاسین (سامان صیدی)
‏جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲
‏زندان رجایی‌شهر



🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 پاسخ دانشجویان دانشگاه تهران به سخنان رئیس دانشگاه درباره پذیرش حشدالشعبی

🔸به دنبال اعتراض فعالان دانشجویی به حضور اعضای حشدالشعبی به‌عنوان دانشجو در دانشگاه تهران، رئیس این دانشگاه نگرانی‌های ابرازشده در مورد بهره‌برداری نظامی و امنیتی از حشد الشعبی در محیط دانشگاه برای «سرکوب» را «حواشی بچگانه» و سرکوب‌های سال گذشته را انکار کرد.

🔸دانشجویان با انتشار گزارشی تصویری قصد نشان دادن بخش کوچکی از سرکوب دانشگاه تهران در طی قیام ژینا را دارند.

🔸همچنین فعالین دانشگاه تهران از تمام فعالین و دانشجویان سراسر کشور خواستارند تا علیه سکوت جاری شده و دروغ‌های مسئولین سرکوبگر برخیزند و روایت‌های خود را از #سرکوب_دانشگاه در طی سال گذشته را مستند و ثبت نمایند.

منبع: شورای صنفی دانشجویان کشور

#ژن_ژیان_ئازادی

🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران

🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔
@kashowra

🔹نشانی ارتباط با کانال:
🆔
@kashowranews
farasoo6.pdf
899.7 KB
🔴شماره ششم گاهنامه‌ی فراسوی کندوکاو


در این شماره:
🔹زنگ اول: آموزش طبقاتی و کنکور طبقاتی
🔹گفت‌وگو با عاتکه رجبی
🔹مسئله‌ی آموزش در مانیفست جامعه‌ی +LGBTIAQ ایران و افغانستان
🔹تأملی بر وجوه طبقاتی جنبش معلمان
🔹مولد‌سازی: اسم رمز کالایی‌سازی آموزش عمومی
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
#جعفر_ابراهیمی، معلم زندانی، به دلیل مشکلات گوارشی، در اثر عدم‌ رسیدگی پزشکی تخصصی، وضعیت جسمی وخیمی پیدا کرده است. ابراهیمی، مدتهاست که به دلیل عود بیماری التهاب روده نیاز فوری به درمان دارد. این معلم زندانی با از دست دادن ۸ کیلو‌ وزن در دو ماه اخیر، دست‌وپا و دهانش نیز درگیر این بیماری شده است.

به گزارش شورای هماهنگی تشکل‌های فرهنگیان‌، نداهای ابراهیمی منوط به بستری بودن در شرایط ایزوله است و با توجه به وضعیت بحرانی جسمی، پزشکی قانونی ضرورت آزادی‌ هر چه سریع آقای ابراهیمی از زندان را اعلام نموده است. با این‌حال مسئولین زندان توجهی به ضرورت درمان این فعال صنفی ندارند.

وضعیت جسمی جعفر ابراهیمی در زندان روز به روز وخیم‌تر و بدون داشتن هیچ سابقه‌ای پیشین، به دلیل فشارهای دوران انفرادی و نیز زندان، به دیابت نیز مبتلا شده‌ است.


لازم به ذکر است که ابراهیمی بابت دفاع از حقوق معلمان و دانش‌آموزان، بازداشت و محکوم به ۵ سال حبس تعزیری شد.


#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#علیه_سکوت #سرکوب_معلمان


@Blackfishvoice1
🔴 نامه‌ای به یک معلم زندانی

✍️ مراد روحی

یولداشیم،
کاک جعفر گیان،
 
پریشب خوابت رو دیدم، خوابم بد بود، آنقدر بد که ترسیدم حتی آن را برای شیوا هم بازگویی کنم. گذاشتم به حساب پریشان احوالی‌های‌ همیشگی زندگی غربت...تا دیشب که شیوا خبر بیماریت را به من گفت...به خودم می‌پیچم، از خشم، از نگرانی، از عصبانیت، از دست کوتاهی و دوری...
 
به اولین باری فکر می‌کنم که اسم‌ات را شنیدم، انتقالی گرفته بودم برای شهریار، به مدرسه‌ای منتقل شدم در منطقه فردوسیه، یک دبیرستان بی در و پیکر با دانش آموزانی بی آینده و خشمگین و مدیری به فاسدی تقریبا همه‌ی دیگر مدیرانی که در آن حوالی بودند...از آفتابه دزدی تا آدم فروشی، از فساد در شورای شهر تا فروش برگه‌های امتحانی به دانش آموزان کار، حقارتی نبود که خودش و هم‌تیم‌هایش انجام ندهند...الان از خودم بدم میاید که در آن روزها بارها و بارها با عصبانیت میگفتم که «شنا کردن در گوه از تدریس در این شرایط بهتر است»......من بی اعصاب بودم، برای دو سال هر روز که مدرسه می‌رفتم باید ساعت ۵ صبح بیدار می‌شدم تا با چند خط مترو عوض کردن و چند کورس اتوبوس و تاکس سوار شدن، در نهایت ساعت ۸ می‌رسیدم مدرسه، له، خسته و عصبی...ساعت دو که مدرسه تعطیل می‌شد همین داستان بود تا ساعت ۵ که میرسیدم خانه... در همان مدرسه بود که از دانش آموزان اسم تو را برای اولین شنیدم، دانش آموزانی که همه رفیق‌ات بودند، من اما زورم را می‌زدم اما نمی‌توانستم زبان ارتباط با روح و روان آن‌ها را پیدا کنم...از متفاوت بودن تو می‌گفتند و از اینکه چقدر دوست‌شان داشتی و چقدر دوست‌ات داشتند...
 
آن مدرسه گذشت، سال بعد در یک مدرسه‌ی به پست یک مدیر ناکس دیگری خوردم، هی مجبور بودم بروم اداره قسمت آموزش متوسطه برای تنظیم برنامه‌ی تدریس‌ام...توی این رفت و آمدها بود که دوباره اسم تو را شنیدم، از یکی از کارمندهای این قسمت اداره، که روزی با صدای قایمکی پرسید که آیا تو را می‌شناسم...دلیل سوال‌اش را پرسیدم، گفت که «هیچی هر دو جامعه شناسی تدریس می‌کنید و هر دو هم با وضعیت کوک نمی‌زنید». کنجکاو شده بود که آیا همدیگر را می‌شناسیم...این دومین بار بود که در شهریار اسم‌ات را می‌شنیدم و اشتیاقم را برای آشنایی بیشتر کرد...آن یکسال هم گذشت و بعد از یک سال مرخصی بدون حقوق دوباره برگشتم مدرسه...آدرس مدرسه را پرسیدم، گفتند «خادم آباد، دبیرستان سرداران، روبروی شرکت کاله»...روز اول مهر کمی دیر رسیدم، زنگ اول با پیش دانشگاهی‌های انسانی درس داشتم، همانی کلاسی که از پله‌ها که بالا می‌آمدی سمت راست توی همکف اولین اتاق بود...کلاس ساکت بود، حدس زدم معلم دیگری رفته باشه سر کلاس، در زدم، کسی با لبخند دوستانه‌ای در را باز کرد، گفتم که فلانی هستم، فکر کنم یا برنامه عوض شده، یا من اشتباهی آمده‌ام، گفتی که «جعفر هستم ابراهیمی»...من ذوق زده شدم، یک آن گفتم آخر چطوری؟ مگر می‌شود اینقدر تصادفی؟ دیگر لازم به معرفی بیشتر و این‌ها نبود، زنگ که خورد دوباره در اتاق دبیران همدیگر را دیدیم، بعد سال‌ها احساس می‌کردم که دوباره برگشته‌ام به دنیای معلمی، با آن طعمی که در روستا‌های  ژاوه‌رودِ کوردستان آن را تجربه کرده بودم...بعدا از دوران حبس‌ات ‌میگفتی، و از روزهایی که با فرزاد کمانگر توی اوین هم‌بند بودی... و برادری و رفاقت ما محکمتر می‌شد...لامصب، چجوری آخر کسی دلش می‌آید تو را شکنجه بکند؟ چجوری آخر کسی دلش می‌آید تو را ماه‌ها توی انفرادی نگه ‌دارد؟ نمی‌شود آخر، برایم هضم نمی‌شود که تو اوین باشی و آن مدیران آفتابه دزد حق وتو داشته باشند که کدام معلم کجا تدریس بکند یا نکند... آخر لعنتی‌های بی‌وطن، شما که خوب می‌دانید که جعفر چجور معلمی بود؟ آخر شما که خودتان می‌دانید که جعفر دلخوشی دهها دانش آموزی بود که فقر و اعتیاد و خشونت و مهاجرت و مرز و «رد‌مرزی» و سد و پادگان سازی زندگی آن‌ها را نیست و نابود کرده بود و خانواده‌های آن‌ها را مانند توده‌های بی‌روح و بی‌رقم در آن خشونت‌آباد‌ها و اعتیاد آباد‌های دور و بر تهران روی هم خالی کرده بود؟ آری، شما این‌ها را می‌دانید و دقیقا برای همین دانستن است که کمر به شکنجه «آقا ابراهیمیِ» کودکان افغانستانی گرفته‌اید، آقا ابراهیمی کودکان کاری که داغ جغرافیا و تاریخ به پیشانی یکی‌یکی آن‌ها بود، کودکانی که نخ ستم و استثمار از عنبران تا پشت‌کوه و نورآباد و خرم‌آباد و خوزستان و از آنجا تا جنوب کرمان و شمال خراسان، آن‌ها را تسبیح سجاده‌های چپاول و غارت و کشتار و ژینوساید و لینگوسیاد و اکوساید کرده بود...یولداشیم، یادت می‌آید که داستان آن دانش‌آموز عرب اهوازی را؟...

متن کامل را در لینک زیر بخوانید
https://bit.ly/449Icq4

#ژن_ژیان_ئازادی

🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران

🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔
@kashowra

🔹نشانی ارتباط با کانال:
🆔
@kashowranews
🔴 مختصری پیرامون “نامه سرگشاده کمپین یکصدهزار امضا به ریاست قوه قضائیه”


به نقل از «راهکار سوسیالیستی»

چندی پیش کانال شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، که همواره به عنوان تریبونی مستقل در ارتباط با مسائل فرهنگیان عمل کرده، نامه‌ای را خطاب به ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی منتشر کرد که جمع‌آوری بیش از ۱۰۰۰ نفر از معلمان سراسر کشور آن را امضا کرده بودند و در آن خواستار پایان پرونده‌سازی‌ها علیه معلمان و فرهنگیان شده بودند.

بدون شک اصل یک کنش صنفی قابل رد کردن نیست و همواره جریان صنفی فرهنگیان با اقدامات متنوع خود، در جهت احقاق حقوق صنفی، معیشتی، رفع منع تدریس برخی از معلمان بازداشتی و معترض و… حرکت کرده. شاید در یک شرایط عادی، و نه در شرایط ویژه‌ای مانند وضعیت کنونی که پس از قیام ژینا در آن قرار گرفته‌ایم، باتوجه به محتوای یک نامه می‌توان در مواقعی این قبیل اقدامات را قابل توجیه و حتی مثبت دانست.

اما نامه‌ی فعلی در دو سطح از این ویژگی‌ها فاصله‌ی بسیاری دارد؛ سطح نخست مربوط به محتوای نامه‌هایی است که با چنین دغدغه‌ای منتشر می‌شوند و سطح دوم به اصل کنش مطالبه‌گری در قالب یک نامه از نهادی مانند قوه قضائیه است که ضرورت و فایده‌ی آن در وضعیت کنونی باید مورد پرسش قرار بگیرد.

ادامه‌ی متن در: https://www.s-rahkar.org/2023/08/16/10344/

#راهکار_سوسیالیستی
#کمپین
#قوه_قضاییه
#نقد
#قیام_ژینا
#جنبش_صنفی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔴 بازجویی‌های شبانه و عدم حق تماس تلفنی، ابزار فشار نیروهای امنیتی

سه روز از بازداشت گسترده‌ی جمعی از فعالان حقوق زنان و‌‌ فعالان سیاسی استان گیلان می‌گذرد. طی این مدت، خانواده‌های بازداشت‌شدگان‌ با حضور در دادسرای عمومی و انقلاب رشت، خواهان پیگیری وضعیت آنان بودند؛ اما با عدم پاسخ‌گویی و بی‌توجهی، تنها به حضور مجدد در روزهای آتی، سوق داده شدند.

از میان بازداشت‌شدگان، تنها تعدادی موفق به برقراری تماس تلفنی با خانواده‌های خود بودند که همگی آنان از محل بازداشت و نگهداری خود بی‌اطلاع هستد. از طرفی، «اعمال بازجویی‌های شبانه» و حضور یک مامور پشت‌سر فرد بازداشتی و بازجوییِ خانواده‌های آنان بر سر دسترسی به پسووردهای تلفن‌های همراه بازداشت‌شدگان، مخرج مشترک اکثر این تماس‌ها بوده است.

از سوی دیگر، فعالینی نظیر «جلوه جواهری» و‌ «فروغ سمیع‌نیا» تا کنون از حق تماس تلفنی محروم بودند. این محرومیت از حق تماس و عدم اطلاع از ضابطین پرونده و محل نگهداری بازداشت‌شدگان، نگرانی‌ها پیرامون  وضعیت سلامت و امنیت جانی آنان را دوچندان کرده است‌.

صبح روز ۲۵ مردادماه، جلوه جواهری، فروغ سمیع‌نیا، متین یزدانی، یاسمین حشدری، نگین رضایی، زهرا دادرس، زهره دادرس، واحده خوش‌سیرت، شیوا شاه‌سیاه، سارا جهانی، همراه با هومن طاهری از فعالان سیاسی ساکن استان گیلان در منازل شخصی خود در شهرهای رشت، انزلی، لاهیجان و فومن بازداشت شدند. بازداشت‌هایی گسترده که همگی با تضییع حقوق اساسی آنان همراه بوده است.

منبع: بیدارزنی

#قیام_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی

🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🚩 ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ و فرمان جهاد خمینی علیه کردستان

۲۸ مرداد ۱۳۵۸ یادرآور روزی است که خمینی در حکمی که به فرمان «جهاد» مشهور شد از همه نیروهای مسلح خواست به بهانه حفظ امنیت و مقابله با «اشرار» به کردستان حمله کنند. نیروهای ارتش، سپاه و بسیج از هر سوی به این فرمان لبیک گفتند. در این فرمان آمده است: «به رییس کل ستاد ارتش و رییس کل ژاندارمری اسلامی و رییس پاسداران اکیدا دستور می‌دهم که به نیروهای اعزامی به منطقه کردستان دستور دهند که اشرار و مهاجمین را که در حال فرار هستند، تعقیب نمایند و آنان را دستگیر نموده و با فوریت به محاکم صالحه تسلیم و تمام مرزهای منطقه را سریع‌تر ببندید که اشرار به خارج نگریزند و اکیدا دستور می‌دهم که سران اشرار را با کمال قدرت دستگیر نموده و تسلیم نمایند. اهمال در این امر، تخلف از وظیفه و مورد مواخذه شدید خواهد شد.»

اما چنین فرمانی در کدام بستر سیاسی و اجتماعی آن دوره صادر شد؟

در سالگرد ۲۸ مرداد تلاش کردیم به چنین پرسشی پاسخ دهیم و دربارۀ اهمیت و فعلیت این واقعه برای اکنون تاریخی تأمل کنیم.

ادامۀ متن را دراینجا بخوانید:https://bit.ly/37Q8cME

منبع:
@collective98

🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
Forwarded from بيدارزنى
🟣 نگرانی پیرامون وضعیت سلامتی فروغ سمیع‌نیا، فعال حقوق زنان


فروغ سمیع‌نیا، از فعالان حقوق زنان بازداشت شده در رشت، تنها فرد این پرونده است که طی پنج‌ روز گذشته از حق تماس تلفنی، محروم بوده است.

با توجه به وضعیت بیماری وی، این بی‌خبری و عدم برقراری تماس، نگرانی‌ها پیرامون وضعیت سلامت او را بسیار افزایش داده است.

#ژن_ژیان_ئازادی

@bidarzani
🔴 تا‌یید حکم ۵ سال زندان #جعفر_ابراهیمی

🔸جعفر ابراهیمی، بازرس شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، که همراه تعداد زیادی از معلمان در آستانه تجمع اعتراضی یکم اردیبهشت ۱۴۰۱ بازداشت شده بود و کماکان در زندان اوین به سر می‌برد، توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر به ۵ سال زندان محکوم شد.

🔸به گفته وکیل ایشان، آقای عرفان‌کرم‌ویسی، بنابر ابلاغیه شعبه ۳۶ تجدیدنظر ضمن نقض آرا پیشین مبنی بر تجمیع و ادغام پرونده‌های جریانی مجازات اشد اتهام اجتماع و تبانی، ۵سال، ایشان تایید که از این مدت طبق بخشنامه کاهش مجازات ۲ سال آن قابلیت اجرایی دارد. باتوجه به ایام بازداشت قبلی و حبس فعلی که از اردیبهشت ماه سال گذشته شروع شده است، دوران محکومیت آقای ابراهیمی فروردین ماه ١۴٠٣ به پایان می‌رسد.

🔸شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، با تاکید بر فعالیت قانونی فعالین صنفی، صدور این احکام را محکوم کرده و با توجه به شرایط جسمانی آقای ابراهیمی، بر آزادی بی‌قیدوشرط این عضو شورای هماهنگی پای می‌فشارد.

#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#زن_زندگی_آزادی

🔹🔹🔹

🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔
@kashowra

🔹نشانی ارتباط با کانال:
🆔
@kashowranew