آرشیو دسر و غذای محلی
2.08K subscribers
7.17K photos
7.35K videos
37 files
1.06K links
آرشیو دسر و غذای محلی:
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEG4FCP-j095zO4UWg

آرشیو دسر و غذای محلی
گلچینی از تمام دستورات امتحان شده ،کانال را به دوستان خود معرفی کنید

تعرفه ی تبلیغات👇👇👇
@Advertablig

ارتباط با ادمین👇👇👇
@Kiyan1212

@ghazaymahaly
Download Telegram
سلام عزیزان دل روز بخیر 🌺بریم برای خوندن ادامه ی رمان جذاب دنیای عجیب😍
ڪافـ☕️ـہ دونفــره(دنیای عجیب):
#پارت۱۵۱




وقتی به زعفرانیه رسیدیم ...گفتم: لیلا
- هووم؟

- این خونه ها چرا انقدر قشنگن؟

خندید و گفت: چون صاحباشون قشنگ خرج می کنن

چند قدمی رفتم، وایسادم چشمم افتاد به یه خونه ی تمام سفید.

به دلم نشست. کل خونه با در حیاط سفید بود. دیوار خونه مرمر سفید زده بود.

پیچکی که گل های سفیدی داشت خودشو از روی دیوار آویزون کرده بود.

توی خونه درخت های سر به فلک کشیده اونقدر زیاد بود که باعث شده بود کل نمای خونه مشخص نشه.

معلومه حیاط بزرگی داره. لیلا هم همین جور برای خودش می رفت که یه دفعه وایساد و گفت:

- به چی نگاه می کنی؟ بیا دیگه؟ تکون نخوردم و فقط به خونه نگاه می کردم.

لیلا اومد نزدیک و گفت: میشه بریم؟

همین جور که به خونه نگاه می کردم، گفتم: قشنگه ليلا. نه؟

- آره ، مبارک صاحبش باشه... هر کی اینو ساخته عشق سفید بوده بریم؟

- اهووم.

دل کندن از اون خونه برام مشکل بود. اما این کارو کردم. چند کوچه رفتیم بالا تر
و

گفتم: لیلا کجا داریم می ریم؟

- می ریم جنسو به یکی بدیم
|
- به کی؟

- به یه جیگر

با خنده گفت: پسر خیلی نازیه.

فقط حیف که معتاد شد وگرنه خودم می گرفتمش!



#پارت۱۵۲



خندیدم و گفتم: بدبخت پسره که همچین کیسی رو از دست داد!

لیلا با ناز گفت: آره به خدا همینو بگو!

- اسمش چیه؟

- شاهین

به خونه که رسیدیم، زنگ ایفونو زد. یه خانم جواب داد: کیه؟

لیلا صورتشو جلو آیفون برد. زنه درو زد و رفتیم تو.

حیاط شیکی بود. تا چشم کار می کرد درخت و گل بود. رفتیم تو خونه.

یه خانم مسن اومد گفت: همین جا تشریف داشته باشید تا آقا بیان.

من و لیلا رو مبل نشستیم. من پشت به راه پله نشستم و لیلا هم روبه روم. به خونه نگاه کردم و
گفتم

- ليلا؟

- بله؟

- کل این خونه مال پسر جیگرست؟

- آره.

صدای پا از راه پله اومد. لیلا به پشتم نگاه کرد و آروم گفت: ای جانم...جیگر اومد!

آروم برگشتم پشتم.

با دیدنش نتونستم جلوی خندمو بگیرم. یه مرد پنجاه شصت ساله ی چاق که کمربندشو زیر

شکمش بسته بود . کله کلا تاس، لپا افتاده .داشتم می خندیدم که لیلا لباشو گاز گرفت.

اومد سمت ما. من و لیلا بلند شدیم.

وسطمون وایساد. اول یه نگاهی به من انداخت. بعد به لیلا و گفت:

- این کیه با خودت آوردی؟

لیلا: همکار جديده ...

شاید از این به بعد براتون جنس بیاره.

#پارت۱۵۳


مرده انگار عصبانی بود، گفت: من کسی جز تو نمی خوام.

دستمو جلو دهنم گرفتم و خندیدم.

لیلا ابروشو انداخت بالا و لبشو به دندون گرفت که نخندم.

مرد با عصبانیت گفت: چیه به چی می خندی؟
گفتم: ببخشید ...هیچی همین جوری!

رو به لیلا کرد و گفت: دفعه ی دیگه اینو با خودت نمیاری... فهمیدی؟

لیلا: بله آقا ...فهمیدم.

- خیلی خوب برید.

لیلا پولو که گرفت، پیراهنمو کشید با خوش برد بیرون.

تو حیاط شروع کردم به خندیدن.

لیلا هم با خنده گفت: شیرین تو رو خدا نخند

ادای مرده رو در آوردم و گفتم: من کسی رو جز تو نمی خوام!

لیلا در حیاطو باز کرد و اومدیم بیرون. گفت: عشقمو دیدی؟ حالا از حسودی بمیر

با خنده گفتم: ارزونی خودت! عین اورانگوتان می موند!

با خنده رفتیم زیر یه درخت نشستیم.

لیلا گفت: اون پسره رو می بینی به درخت تکیه داده؟

یه زنجیرم دستشه؟ سرمو کج کردم و سمت چپ لیلا رو نگاه کردم و گفتم: آره... می شناسیش؟

- نشناسمش؟! از بچه های منوچهره. فرستادتش مراقب ما باشه...

اینه که میگم نمیشه فرار کرد.

از روی ناامیدی نفسی کشیدم و گفتم: امروز چندمیم؟

لیلا دستشو پشتش گذاشت و سرشو بالا گرفت.

گفت:نمی دونم چطور؟

- هیچی

یه ماشین از ته کوچه یه بی ام و می اومد.

سقفشو هم برداشته بود. رانندش یه مرد سی و هشت

ساله بود .

به لیلا گفتم» ليلا.. ماشینو داری؟

لیلا سرشو آورد پایین و با چشای گشاد گفت:

دارمش! مرده ماشینو جلوی خونه ای که سمت راستمون بود پارک کرد و خودش پیاده شد.

داشت با تلفن حرف می زد: آره... می دونم ولی چیکار کنم؟ پرونده ها رو یادم رفته.

الان دم خونه م. یه ذره معطلشون کن الان میام.
اینو گفت و وارد خونه شد.

لیلا سرشو چرخوند به پسره نگاه کرد و یهو گفت: شیرین؟

- هومم؟

- یه فکری زد به کلم

- مگه تو فکرم می کنی؟

- آره بعضی وقتا که حوصلم سر میره فکرم می کنم!

- خوبه. حالا فکرت چیه؟

دستمو کشید. گفتم: می خوای چیکار کنی؟

به ماشین نزدیک شدیم. گفت :سوار شو. زود باش
- تا نگی نقشه ت چیه سوار نمی شم!

ماشین که سقف نداشت.

منو هل داد افتادم تو ماشین.

خودشم اومد کنارم. دو تاییمون کف ماشین نشستیم.

گفتم: چیکار داری می کنی؟

- هی

ش ... هر چی من گفتم تو فقط تایید می کنی.

فهمیدی؟


#پارت۱۵۴



با حرص گفتم: لیلا صدای مرده اومد: اومدم دیگه؟

چقدر زنگ می زنی ...نمی تونی دو دقیقه نگهشون داری؟ سوار ماشین شد و خداحافظی کرد.
گوشی رو انداخت رو صندلی جلو و پوفی کرد. خواست ماشینشو روشن کنه. یهو برگشت عقب و با تعجب گفت:

- شما تو ماشین من چیکار می کنید؟!

لیلا اه و ناله گفت: آقا تو رو خدا راه بیفتید.... اگه داداشم ما رو ببینه ما رو می کشه.

- داداشتون کیه؟!

لیلا: همونی که به درخت تکیه داده، به زنجیرم دستشه.

مرده به پسره نگاه کرد و گفت: خانم من کار دارم.

برید پایین. دنبال دردسرم نیستم.

گفتم: آقا ما که از شما چیزی نمی خوام ... می خوایم دو خیابون پایین تر پیادمون کنی همین.

لیلا با تعجب نگام کرد. مرده پوفی کرد و با تاکید گفت: فقط دو تا خیابون!

دوتاییمون سرمونو تکون دادیم. ماشینو روشن کرد و راه افتاد.

لیلا آروم گفت: نه! مثل اینکه یه چیزایی بلدی؟

منم آروم گفتم: دارم درس پس میدم استاد!

- آفرین ... من به خودم می بالم به خاطر همچین شاگردی

مرده گفت: بیاین بالا!

آروم اومدیم بالا و نشستیم. پشت سرمونو نگاه کردم. دیدم همون پسره با موتور داره دنبالمون میاد.

گفتم: لیلا پسره داره میاد دنبالمون. دردسر نشه ؟

#پارت۱۵۵



لیلا با بیخیالی گفت: نه بابا این کارا تو حوضه استحفاضی اون نیست ..

.اون فقط مراقبمونه فرار
نکنیم

عجب کیفی می داد! اولین بارم بود سوار همچین ماشینی می شدم.

نزدیک بود ذوق مرگ شم. به همه جا نگاه کردم. بالا شهر تهران هم صفایی داشت!

یه باد لذت بخشی به صورتم می خورد.

یهو چشمم افتاد به مرده که آیینشو روی لیلا تنظیم کرده بود و به لیلا نگاه می کرد.

این دختر انگار همه جا بود الا تو این دنیا بخاطر اینکه خندمو نبینه،

شالمو کشیدم روی صورتم و دستمم گذاشتم رو پیشونیم.

کمی هم پایین خم شدم. سعی می کردم صدای خندم بلند نشه.

یهو لیلا اومد سمتم و با نگرانی گفت:

- شیرین... چیزی شده؟ چرا داری گریه می کنی؟

آروم دستمو آوردم پایین تا فقط چشمام معلوم بشه.

از چشمام فهمید که دارم می خندم. گفت:

کوفت .. فکر دارم داری گریه می کنی..... حالا برای چی داری می خندی؟

با چشم و ابرو به مرده اشاره کردم که داشت ما رو نگاه می کرد.

لیلا گفت: چی می گی؟ برای چی چشم و ابرو می اندازی؟! دوباره این کارو کردم.

لیلا سرشو برگردوند طرف مرده. دید نگاش می کنه. دو تاشون به هم لبخند زدن

. منم شروع کردم به خندیدن. لیلا همین جور که دندوناشو فشار می داد، گفت: زهر مار...

از کی تا حالا داره به من نگاه می کنه؟

همین جور که سرم پایین بود و می خندیدم گفتم: فکر کنم از وقتی که سوار شدیم.

نیشگونم گرفت که صدای آخم بلند شد و گفت: کوفت ...

اونوقت تو باید الان بهم بگی؟

مرده گفت: مشکلی پیش اومده؟

لیلا: نخیر اگه زحمتی نیست همین جا پیاده می شیم.

- زحمتی که نیست ولی هنوز یه خیابون دیگه مونده.

لیلا: نه دیگه وقتتونو نمی گیریم.
سلام عزیزان صبحتون 🌺بخیر امروز یه راست میریم برای خوندن رمان😍
ڪافـ☕️ـہ دونفــره(دنیای عجیب):
#پارت۱۵۶



مرده کمی این دست و اون دست کرد و گفت: می خواید با هم یه چیزی بخوریم؟

لیلا با چشای دوازده تاییش نگاش کرد و منم خندیدم.

لیلا با آرنجش زد به پهلوم و گفت: بله حتما اگه وقت داشته باشید.

مرده با خوشحالی گفت: من چیزی که زیاد دارم وقته

لیلا دم گوشم گفت: می بینی چه چلغوزی گیر ما افتاده؟ ...

همین الان گفت معطلش کنید تا من بیام.


گفتم: این خصلت مرداست که وقتی دختر زیبارویی می بینن دیگه نمی تونن خودشونو کنترل
کنن!

جلوی یه کافی شاپ نگه داشت.

رفتیم تو، دو تا بستنی زدیم به رگ و اومدیم بیرون.

شمارشو به لیلا داد تا بهش زنگ بزنه لیلا هم نامردی نکرد.

بعد از اینکه باهاش خدا حافظی کردیم، شماره رو انداخت تو سطل آشغال.

تو راه خونه بودیم که لیلا گفت: حال کردی شیرین؟

تو خوابم نمی دیدی سوار همچین ماشینی بشی. خر کیف شدیم نه؟

- نه گورخر کیف شدیم!

بلند خندیدم.

لیلا گفت: نه خوشم اومد. کم کم داری راه میفتی!

- ولی کاش خودمون رانندگی می کردیم. کیفش بیشتر بود

- مگه بلدی؟

- آره ..گواهی نامه دارم.

- دروغ میگی؟

- نه دروغم چیه؟

- ایول! پس دفعه بعد جلوی یه مرسدس بنزو می گیریم!

#پارت۱۵۷



با خنده رفتیم خونه. یک هفته کامل با لیلا می رفتم مواد فروشی.

روزای اول هم می ترسیدم هم برام سخت بود.

اما کم کم راه افتادم ... توی همین یه هفته لیلا به بهم یاد داد ترس آفت زندگیه ..

باید اهل ریسک باشی و از چیزی نترسی

مثل روزای دیگه بعد از خوردن صبحانه با لیلا رفتیم به پاتوقش ... به گفته خودش تو اون پارک با

سه ثانیه مواداش فروش میره.

گفتم: ليلا.. منوچهر و زبیده برای کی کار می کنن؟

- برای جمشید... همونی که تو رو به اینا فروخت.
از جمشید بد کینه ای به دل داشتم.

دستشو انداخت دور گردنم و گفت: نبینم گربم اخمو باشه!

پشت چشمی نازک کردم و گفتم: به من نگو گربه.
با خنده دنبالش دویدم .

با هم رفتیم سمت پارک روی یکی از نیمکت ها نشستیم.

پاهامو تکون می دادم که لیلا گفت: حوصلت سر رفت؟

- اهووم.

- بیا قدم بزنیم.

هنوز بلند نشده بود که موبالیش زنگ خورد.

جواب داد: الو؟

- جای همیشگیم... راستی یکی دیگه هم همراهم هست.

اگه دیر کردم بشین پیشش تا من بیام.

- باشه خداحافظ.


#پارت۱۵۸



گوشی رو قطع کرد و گفت: شیرین تو اینجا بشین تا من برگردم. باشه ؟

- کجا؟

- برم موادا رو از جای گرمشون دربیارم جلدی میام ...

.فقط اگه کسی اومد با من کار داشت بگو
منتظر بمونه باشه؟

من همون جا منتظرش شدم. بعد از چند دقیقه یه دختر اومد با قیافه تابلو.

یعنی هر کی از چند متری می دیدش می فهمید معتاده.

اومد طرفم و گفت: تو دوست لیلایی؟

نمی تونست صاف وایسه. همش عقب و جلو می رفت.

چشماشم خمار بود. گفتم: آره بشین الان میاد.

خودشو انداخت رو نیمکت. خم شد به سمت پایین. دیدم یواش... یواش داره حالت سجده می گیره.

منم همین جور نگاش می کردم.

داشت می رفت پایین که یهو لیلا که روبه روم می اومد داد زد:

- بگیرش بگیرش الان میفته

اینو که گفت دختره از نیمکت جدا شد. منم سریع گرفتمش.

خدا رو شکر زود گرفتمش والا با مخ می رفت تو زمین

. وقتی فهمید یکی گرفتش، سرشو بلند کرد و با چشمای خمار گفت: ها؟! لیلا خودشو به من

رسوند و گفت: چرا نگرفتیش؟ نزدیک بود بیفته؟
- من چه می دونستم داره می افته؟

- پس فکر کردی یه چیزی رو زمین پیدا کرده می خواد ورش داره؟

لیلا موادشو جلوش گرفت و گفت: بگیر تو چه مرگیت بود که خودتو به این روز انداختی ها؟

موادو گرفت خواست پولو از جیبش در بیاره.

نمی تونست دستشو می برد بالای جیب مانتوش اما دستش تو جیب نمی رفت.

از روی جیبش سر می خورد می اومد پایین.

#پارت۱۵۹



لیلا پوفی کرد و گفت:شیرین پولو از جیبش دربیار.

با چندش دست کردم تو جیبش و پولو در آوردم.

تیکه تیکه بودن.
بوی گند سیگار هم می داد.

گرفتم جلوی لیلا و گفتم: اینا بسه؟!

به پولا نگاه کرد و گفت: نه بابا خیلی کمه.
خودش دست کرد تو جیبش که دختره با خماری گفت:

دیگه ندارم همینه. لیلا با عصبانیت موادو از دستش کشید و گفت:

وقتی پول نداری غلط کردی گفتی جنس بیارم . مگه من اینجا موسسه خیریه راه انداختم

که هروقت نداشتی خودم روش بذارم؟ دختره حال نداشت حرف بزنه اما با گریه گفت:

تو رو خدا لیلا دارم می میرم .. تمام استخونام درد می کنه.

لیلا داد زد: به جهنم ...کی گفت معتاد شی؟


مگه تو خیر سرت دانشجوی مملکت نبودی؟ مگه نه اینکه داشتی برای دکترا می خوندی؟ برای چی این بلا رو سر خودت آوردی ها؟

- لیلا خواهش میکنم . قول میدم دفعه بعد پولو برات بیارم.

- بیخود دفعه بعد بدون پول به من زنگ نمی زنی. فهمیدی؟

داشت گریه می کرد. از ظاهرش معلوم بود حالش خیلی بده.

به لیلا گفتم: بهش بده گناه داره.
- شیرین وقتی اینا دلشون به حال خودشون نمی سوزه و همیچین بلایی سر خودشون میارن ...تو دیگه نباید دلسوز این جماعت بشی.

- خواهش میکنم لیلا تو هم عین اینایی می تونی درکش کنی.

- شیرین کی می خواد بعد پول این موادو بده؟
- بالاخره یکی پیدا میشه وضعش خوب باشه.

از اون بیشتر بگیر به خاطر من

لیلا نگام می کرد. گفتم: اگه ندی خودم میدما؟


#پارت۱۶۰



پوفی کرد و گفت: شیرین من از دست تو چیکار کنم؟

می خوای برای خودت دردسر درست کنی؟

به احترام ریش سفیدت این کارو می کنم.

موادو گرفت جلوش و گفت: بگیر ولی گفته باشم این دفعه آخره.

دختره با آستیناش که تا نوک انگشتاش بود، اشکاشو پاک کرد و با خوشحالی موادو گرفت و رفت.

تا ته پارک که رسید صد دفعه افتاد و بلند شد . عین آدمای کور که جلوشونو نمی دیدن خودشو به دار و درخت می زد.

من و لیلا هم همین جور نگاش می کردیم. لیلا گفت: به نظر تو این زنده خونه می رسه ؟

گفتم: عزرائیل که کارش نداره ... همین جوری بخواد ادامه بده حتما خودکشی می کنه.

لیلا دستشو انداخت دور گردنم و گفت: خب فیلم هندی تموم شد. بریم یه گشتی تو پارک بزنیم.
با خوشحال گفتم: بریم

چند قدم راه رفتیم.

لیلا گفت: پفک می خوری؟

- نه مضره ...می دونی هر یه دونه پفکی که بخوری یک ماه طول میکشه تا کلیه ت تمیز شه؟


- شوخی می کنی؟

- نه جدی میگم. من الان دوساله دیگه چیپس و پفک نمی خورم.

- پس چی بخوریم؟

- آب هویج بستنی.

- خانم خوش اشتها! فکر پولشم باش


یه پسری از پشت سرمون گفت: آب هویج بستنی با من!

سرمونو چرخوندیم، دیدیم دو تا پسر عين اجل وایسادن.
☁️💙
مهم‌ترین قوانین جهان این است:
احساس خوب = اتفاقات خوب.
از بهترین راه هایی که می‌توانید
احساس خوبی پیدا کنید،
سپاسگزاری از نعمات خداوند می‌باشد....


سلام صبح بخیر🌺
🌸| @ghazaymahaly
#دسر_لیوانی
#ژله_انار_با_شیر_و_تخم_شربتی

پود ژله 1 بسته
شیر 2 لیوان
شکر سه چهارم لیوان
پودر ژلاتین 2 قاشق غذاخوری
تخم شربتی 2 قاشق غذاخوری
وانیل مقداری

ابتدا پودر ژله را با یک و نیم لیوان آبجوش بصورت بنماری آماده کردم داخل لیوانها ریختم و بمدت یکساعت گذاشتم یخچال تا ببنده حالا پودر ژلاتین را با نصف لیوان آب سرد حل کردم و بنماری کردم
تا صاف و یکدست بشه.
بعد شیر و شکر و وانیل را جداگانه درظرفی ریختم گذاشتم روی حرارت تا شکر حل بشه(نجوشه فقط شکر حل بشه)مخلوط ژلاتین را به شیر اضافه کردم و مخلوط کردم در اخر تخم شربتی را که از قبل با آب جوش مخلوط کردم اضافه کردم و روی لایه اول ریختم بمدت ۵ ساعت گذاشتم یخچال تا ببنده.


@ghazaymahaly
#سوپ_عدس_و_اسفناج

یک عدد پیاز بزرگ رو ریز خورد کنید و در کمی روغن تفت دهید و ادویه فلفل و خیلی کم زردچوبه را به مواد بزنید میزان ادویه به ذایقه خودتون بستگی داره، 6 پیمانه آب مرغ یا آب سبزیجات یا آب معمولی به پیاز های سرخ شده اضافه کنید و 300 گرم عدس که از قبل شسته و نیم تا یک ساعت خیس کرده آب رو خالی کنید و به قابلمه آب و پیاز داغ اضافه کنید نیم ساعتی بزارید بپزه تا عدس ها نرم بشه البته به عدس بستگی داره جهت زودپخت بودن یا دیر پز بودنش بعد صد گرم اسفناج خام ریز خورد کرده به مواد اضافه کنید تا نرم و پخته شود همراه اون در صورت تمایل یه حبه سیر هم له کنید یا رنده ریز و اضافه کنید وقتی سوپ روی حرارت کم به غلظت رسید با گوشت کوب برقی مواد سوپ پوره کنید و نصف پیمانه ماست پرچرب یا خامه صبحانه اضافه کنید و مخلوط کنید نمک بزنید و بعد از چند دقیقه از حرارت بردارید و در ظرف سرو بکشید


@ghazaymahsly
#ژله_قلبی

مواد لازم:
۱ بسته ژله آلوورا
۱ بسته ژله توت‌فرنگی
۳ لیوان آب جوش
بستنی وانیلی لیوانی

طرز تهیه:
ژله آلوورا را با ۲ لیوان آب‌جوش حل میکنیم و ۳/۴ ژله را میریزیم توی ظرف مورد نظر تا خنک بشه. وقتی خنک شد میزاریم توی یخچال تا نیم بند بشه. سپس ژله توت فرنگی را با ۱ لیوان آبجوش حل میکنیم و بستنی لیوانی را بهش اضافه و کاملا مخلوط میکنیم. حال یک سینی که دیواره های بلندی داشته باشد را با سلیفون میپوشانیم و ژله توت‌فرنگی را داخلش میریزیم و نیم ساعت مهلت میدیم تا سفت بشه. بعد از اینکه ژله توت فرنگی گرفت با کاتر قلب، قلب‌های ژله ای برش میدیم و میزاریم کنار. وقتی ژله آلوورا یکم نیم بند شد با چنگال هم میزنیم تا چندین حباب تشکیل شود. در پایان قلب‌ها را داخل ژله آلوورا قرار داده و بقیه ژله را روی قلب‌ها میریزیم. دسر را به مدت ۳ ساعت داخل یخچال قرار دهید. پس از آن آماده مصرف خواهد بود.


@ghazaymahaly
#مرغ_ذغالى

موادلازم
مرغ 4 تکه
سس مایونز یک قاشق غذاخوری
آب 2لیوان
نمک ، فلفل و زردچوبه به میزان لازم
روغن به میزان لازم
زعفران نصف استکان
پیاز 2عدد بزرگ
زغال 2 عدد


طرز تهیه:
ابتدا مرغها رو با نمک، فلفل و زردچوبه مزه دار کنید و یک ساعت بگذارید استراحت کنه. در یک ظرف روغن بریزید و بگذارید داغ بشه حالا مرغها رو با شعله کم سرخ کنید. شعله کم به این علته که مرغ علاوه بر سرخ شدن مغز پخت هم بشه. سس مایونز و آب رو با هم مخلوط کنید و زعفران دم کشیده رو بهش اضافه کنید. سس آماده شده رو کنار بگذارید. پیازها رو بصورت کبریتی خلال کنید . بعد از این که مرغها سرخ شد و تموم شد پیاز ها رو در همون روغن سرخ کنید و روغن رو دور بریزید. مرغها رو کف ماهی تابه بچینید و پیازها و سس رو روش بریزید. گاز رو روشن کنید و صبر کنید تا سس غلیظ بشه و حدود دو سه قاشق ازش باقی بمونه. روی یک نعلبکی یا پیاله فویل بکشید و بگذارید وسط ماهی تابه دو عدد ذغال بزرگ رو بزارید روی گاز خوب سرخ بشه و بگذارید روی فویل نعلبکی دو سه قطره از روغن مرغ رو بریزید روی ذغال ها و به محض دود کردن سریع درب ماهی تابه رو بگذارید و اجازه بدید مرغها حسابی ذغالی و دودی بشن. نکته: مقدار سس مایونز و آب بستگی به تعداد مرغها داره، هر چی مرغ بیشتر بشه طبعا از سس و آب و زعفران بیشتری استفاده میشه. قانونش برای ۴ تکه مرغ یک قاشق سس مایونز هست

🍃🍇🍃🍇🍃🍇🍃
@ghazaymahaly
قاشق های چوبی زود میکروب را
جذب خودش میکنه 😱😭

هفته ای یک بار با جوش شیرین
وسرکه سفید یک ربع بجوشونید تا ضدعفونی بشه😍😊

#ظرافت_خانه_داری
@ghazaymahaly
🍃❤️🍃
#ترشی_فلفل_دلمه ای

🍎🍇🍎🍇🍎🍇


مواد اولیه ترشی فلفل دلمه ای
 
    فلفل دلمه ای رنگی : ۳ عدد
    فلفل سبز تند : ۱۰ عدد
    گل کلم : ۱ عدد (کوچک)
    خیار : ۲ عدد
    سیر : ۵ حبه
    ادویه ترشی : ۳ قاشق مرباخوری
    برگ بو : ۳ عدد
    سرکه : به میزان لازم (حدودا ۲ تا ۲ و نیم پیمانه)
    نمک : به میزان لازم
 
طرز تهیه ترشی فلفل دلمه ای
 ✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️
ابتدا فلفل دلمه ای و گل کلم را با آب و نمک خوب بشویید و اجازه دهید درون آبکش خوب خشک شوند.پس از خشک شدن آنها را به اندازه های دلخواه خرد کرده و روی پارچه ای تمیز پهن کنید و اجازه دهید یک شب روی پارچه باقی بمانند تا آب اضافی آنها کاملا خارج شود.پس از خشک شدن گل کلم و فلفل خیارها را خرد کرده و رویشان ۲ قاشق چایخوری نمک بپاشید
 
🍎🍇🍎🍇🍎🍇


و ۱ ساعت صبر کنید ، پس از این مدت زمان خیارها را زیر آب سرد آبکشی نمائید.تمام سبزیجات خرد شده را درون قابلمه ای قرار دهید ، روی سبزیجات کمی آب جوشیده سرد شده بریزید و بمدت ۵ دقیقه اجازه دهید بجوشند تا نرم شوند ، سبزیجات را پس از اینکه ۵ دقیقه جوشاندید درون آبکش بریزید تا آب اضافی آنها خارج شده و سرد شوند.

@ghazaymahaly
🍇🍎🍇🍎🍇🍎
#همسرانه💑

خانوم ها زرنگ باشید👌

💠دنیای #خانومانه👩👇

@ghazaymahaly

بیا اینجا😉☝️
🔰در دوران بارداری سعی کنید کمربند ایمنی کمترین تماس را با سطح شکم داشته باشد، تا در مواقع ترمز شدید فشار و آسیبی به جنین وارد نشود.

💠همیشه کمربند را زیر شکم ببندید



@ghazaymahaly
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ترفند👩‍🍳

💢اگر در خرد کردن سبزیجات🌿 همیشه مشکل دارید، در این ویدیو روش صحیح خرد کردن سبزیجات را ببینید.


💠دنیای #ایده و #ترفند😊👇

@ghazaymahaly

بیا اینجا😉☝️