Kimia zeraati
34 subscribers
67 photos
7 videos
4 files
9 links
Download Telegram
توی این روز ها فرصت خوبیه که اشاره کنیم به
خشونت زنان علیه زنان
فقط مرد ها و دولت و جامعه و غیره و ذالک نیست که عامل خشونت علیه زنان میشه
گاهی ما بد ترین ظلم رو در حق خودمون میکنیم
خیلی جاها ... ساده ... روزمره

اون جایی که از دختر ۱۵ سالش گرفته تا بالا
به روده درازی های جنس مخالفش میگه غیرت
با ذوق و هزار سرخ و سفید شدن هم میگه ای جااان آقامون غیرتیه

اون جایی میذاره دلدارش بشه سرور و سالارش
و هیچ خطوط قرمزی برای خودش تعیین نکرده و مرد میتونه همین طوری کله رو بندازه پایین و انگار کنه که طویله هست و تجاوز کنه به حقوق خانمش... 

اون جایی که ما هم ارزش واقعی خودمونو نمی دونم و بد تر از آقایون ، خودمون به جای کمال و ترقی دادن باطن و سیرت ، معیار جذابیت رو میکنیم ظاهر و صورت...

اون جایی که افکاری از قبیل (شوهر شوهره شوهر بالشت سره شوهر ) رو ترویج میدیم
دوست عزیززز اصلا این واژه شوهر حتی مناسب سخنوری نیست ... مگه گفتن "همسر" به جای "شوهر" چقدر انرژی میگیره که جایگزین نمیکنید !

ظلم میکنیم به خودمون !

اون جایی که راجع به پوشش هم جنس و هم نوع خودمون هر هرزه‌نظری که از ذهنمون عبور کرد رو به زبان میاریم
دِ آخه عزیززز من لباس فلانی و آرایش بهمانی به من و شما چه ربطییی داره !

ازین جور روزمرگی های اشتباه زیاد هست بین رفتار و عادات ما
اصلاحش کنیم
پایان بدیم به این #خشونت‌زنان‌علیه‌زنان

#کیمیا_زراعتی

 
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی ،‌ ها میکنم هر شب ...
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هرشب ...
کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی
که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هرشب ...
خاطراتت روحم را بلعیده اند
و من نشسته ام کنار پنجره
تکه های باقی مانده جانم را
پرتاب میکنم
به دور دست ترین نقطه ای که توانم میرسد

آخر نفهمیدم
اگر ساعت عقب گرد بزند
دلم می آید خدشه دار کنم مغز وقوع را ؟
یا همچنان مینشینم به تماشای
دوباره رخ دادنت ...

نمی دانم با کدامین کبریت افروخته شدم
که با فهم بر نابودی ام
نمی توانم دست از سوختن بردارم ...

و نمی دانم واقعا تو در چه حالی هستی ؟
تو هم خاکسترت را به دوش میکشی ؟
یا باران فراموشی پیش از  آن خاموشت کرده است...

نمی دانم ...
تو را نمی دانم ...
ولی میدانم در محله ما از این باران ها نمی بارد !
اینجا از خاموشی و فراموشی خبری نیست ...

#کیمیا_زراعتی
تاوقتی کسی در کنارت هست،
خوب نگاهش کن!!!

گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که
'حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻳﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻴﻢ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ . . . !
ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ :
گاهي ﻳﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺳﺮﺩ ﻏﻨﻴﻤﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ . . . !
ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . ! .
ﺩﯾﺪﻥ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻏﺮﺑﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻳﮏ ﻋﺰﻳﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺖ ﻋﺰﯾﺰ
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . . !
ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺮﻭﺩ ،
ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯾﺶ ﻋﯿﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . . !
ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ٬ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﻭ
ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . . !
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ،ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ..!
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ..!
ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍی ﺭﻭﯾﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . . !
تا ميتوانيم
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ . . .!!!
دوستان
ﺯﻧﺪﮔﯽ آنقدرها هم طولانی نیست.... 🍂
attachment.pdf
775.2 KB
توصیه می کنم حتما کتاب "دومینوی تهران فرو ریخت" را بخوانید. فضایی که نویسنده در مورد زلزله احتمالی تهران تجسم کرده است
البته الان توصیه نمیکنم
بعدا بخونید
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد

در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد

گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد

میجهد برق جمالی که دهد اجر فراق

کیست تا مژده به یعقوب و زلیخا ببرد

عشق چون بر سر کس حملهٔ بیداد آرد

اولش قوت بگریختن از پا ببرد

هرکرا بر در نازک بدنان خواند عشق

دل و جانی که بود ز آهن وخارا ببرد

آنکه سود سر بازار محبت خواهد

باید آنجا همهٔ سرمایهٔ سودا ببرد

در برو باز زنم بی رخ او رضوان را

گر به گلزار بهشتم به تماشا ببرد

ندهد طوف صنمخانه به سد حج قبول

شیخ صنعان که دلش را بت ترسا ببرد

با چنین درد که وحشی به دعا می‌طلبد

بایدش کشت اگر نام مداوا ببرد

#وحشی_بافقی
یلداتون مبارک ❤️
تخمکیست از ازل‌ جبر آلود
نمی دانیم و نمیفهمیم
کی است آن رستاخیز روزگاری
که رهایی خواهیم یافت
از این آلوده تخمی که ما را نهادست در این جغرافیا
و هر روز و هر ساعت این جا آواریست
که میریزد بر سر ما
و تبریست
که میزدند تنه مان را و
نمی بُرد ما را از ریشه
که ای کاش که ریشه مان را نابود میکرد و
همه مان تنه بود
چرا که این خاک آلوده است و
ریشه ما آلوده تر
و نمیدانم
نمی فهمم
کی است آن رستاخیز روزگاری که
میشود برُید و
رهایی یابیم از این
تخم و ریشه بیهوده خویش...

#کیمیا_زراعتی
Forwarded from Kimia zeraati
همیشه رسم دی ماه
دلتنگی و فراق است
ریزه فروغ سرخیست
بی نور و بی چراغ است

همیشه امتحان ها
سر شد به بی وفایی
دوری و دوری ای دوست
نادانمت کجایی

بهمن همیشه میلاد
بهمن همیشه آغاز
بهمن فروغ سرخیست
پر رونق و سر افراز

چشمم در انتظار و
دستم مرید بهمن
جسمم فتاده بر خاک
سر هم به روی دامن

تا دی شود روانه
تا طی شود جدایی
بهمن بیاید و تو
همراه او بیایی...

#کیمیا_زراعتی
نازار دلی را که تو جانش باشی
معشوقه پیدا و نهانش باشی
زان میترسم که از دل آزردن تو
دل خون شود و تو در میانش باشی ...

#ابوسعید‌_ابوالخیر
گاهی نمیدانم
گوشه ی دلم
به کدامین دستگیره ی
کدامین درِ
کدامین نگاه
گیر کرده است که
هر چقدر هم
برای رهایی
در به در میشوم و
به هر دری میزنم
همچنان درگیرم و
حال دلم خوب نمیشود !

گاهی واقعا
هیچ جوره
حالم خوب نمی شود ...

#کیمیا_زراعتی
پک بزن این بهمن و اسفند کن
تلخی این ماه و خوشایند کن
#کیمیا_زراعتی