❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_240 می خوام چیزی بگم که اجازه نمی ده و به سرعت در رو باز می کنه و از اتاق خارج می شه…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943
#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_241
نگامو ازش می گیرم و نگاهی به ساعت می اندازم. ساعت سه و ربعه. اگه بخوام به مطب برم باید همین حالا راه بیفتم .با صدایی گرفته می گم:
-باور کن دیرم شده! امشب همه رو آماده می کنم، فردا صبح زود بهت تحویل میدم.
سروش:
-اون وقت دیگه کی وقت می شه من بهش نگاهی بندازم؟
بهش حق می دم. این بار اشتباه از من بود! با ناراحتی برگه ی ترجمه شده رو برمی دارم و شروع به تایپ می کنم. ده دقیقه ای همین جور تایپ می کنم که با صدای سروش یه خودم میام .سروش:
-این بار رو استثنا می بخشم! ولی این رو بدون دفعه ی بعد از این خبرا نیست!
با تعجب بهش زل می زنم که می گه:
-بقیه رو تو خونه انجام بده. یکی از کارتای شرکت رو بردار و امشب قبل از ساعت دوازده به ایمیلی که روش نوشته شده برام ایمیل کن!
باورم نمی شه! لبخند کم رنگی رو لبام می شینه .با دیدن لبخند من ادامه می ده:
-فقط کافیه دیرتر از دوازده بفرستی! مطمئن باش اون موقع دیگه بخششی در کار نیست!
با لحن شادی می گم:
-قول می دم قبل از دوازده تمومش کنم و بفرستم.
با اخم سری تکون می ده و می گه:
-زودتر وسایلتو جمع کن دیرم شد!
یه باشه ی زیرلبی می گم و سریع دست به کار می شم. فلش رو از کیفم در میارم و به کامپیوتر وصل می کنم. فایل رو تو فلشم کپی می کنم. بعد از برداشتن فلشم، کامپیوتر رو خاموش می کنم و برگه های ترجمه شده رو به همراه فلش داخل کیفم می ذارم. سروش همون جور کنار در، دست به جیب به دیوار تکیه داده و نگام می کنه. از جام بلند می شم و به سمت میز سروش حرکت می کنم.
با لحن خشنی می گه:
-کجا؟
بی توجه به خشونتی که تو صداش موج می زنه به سمتش برمی گردم و می گم:
-برای برداشتن کار...
وسط حرفم می پره و با لحن آروم تری می گه:
-شماره خودتو هم پشت یکی از کارتا بنویس؛ ممکنه احتیاج بشه!
- سری تکون می دم و نگامو ازش می گیرم. با سرعت خودمو به میزش می رسونم و دو تا کارت برمی دارم. یکی رو
تو جیب مانتوم می ذارم، رو یکیش هم با خودکاری که روی میزه شمارم رو می نویسم. خودکار رو روی میز می ذارم و با سرعت به سمت سروش حرکت می کنم. همین که به سروش می رسم کارت رو به طرفش می گیرم. کارت رو از دستم می گیره و نگاهی به شماره ی من می اندازه؛ بعد با بی تفاوتی اونو تو جیب کتش می ذاره و می گه:
-فردا به موقع تو شرکت باش! خوشم نمیاد مسائل شخصی رو مسائل کاری تاثیر بذاره.
🔴 رمان #جدید و #فوق_هیجانی فَراری
تو این کانال استارت خورده فورا ببینید 👇🏻
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg
❌ رمان #فراری مخصوص بزرگسالانِ 👆🏻
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943
#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_241
نگامو ازش می گیرم و نگاهی به ساعت می اندازم. ساعت سه و ربعه. اگه بخوام به مطب برم باید همین حالا راه بیفتم .با صدایی گرفته می گم:
-باور کن دیرم شده! امشب همه رو آماده می کنم، فردا صبح زود بهت تحویل میدم.
سروش:
-اون وقت دیگه کی وقت می شه من بهش نگاهی بندازم؟
بهش حق می دم. این بار اشتباه از من بود! با ناراحتی برگه ی ترجمه شده رو برمی دارم و شروع به تایپ می کنم. ده دقیقه ای همین جور تایپ می کنم که با صدای سروش یه خودم میام .سروش:
-این بار رو استثنا می بخشم! ولی این رو بدون دفعه ی بعد از این خبرا نیست!
با تعجب بهش زل می زنم که می گه:
-بقیه رو تو خونه انجام بده. یکی از کارتای شرکت رو بردار و امشب قبل از ساعت دوازده به ایمیلی که روش نوشته شده برام ایمیل کن!
باورم نمی شه! لبخند کم رنگی رو لبام می شینه .با دیدن لبخند من ادامه می ده:
-فقط کافیه دیرتر از دوازده بفرستی! مطمئن باش اون موقع دیگه بخششی در کار نیست!
با لحن شادی می گم:
-قول می دم قبل از دوازده تمومش کنم و بفرستم.
با اخم سری تکون می ده و می گه:
-زودتر وسایلتو جمع کن دیرم شد!
یه باشه ی زیرلبی می گم و سریع دست به کار می شم. فلش رو از کیفم در میارم و به کامپیوتر وصل می کنم. فایل رو تو فلشم کپی می کنم. بعد از برداشتن فلشم، کامپیوتر رو خاموش می کنم و برگه های ترجمه شده رو به همراه فلش داخل کیفم می ذارم. سروش همون جور کنار در، دست به جیب به دیوار تکیه داده و نگام می کنه. از جام بلند می شم و به سمت میز سروش حرکت می کنم.
با لحن خشنی می گه:
-کجا؟
بی توجه به خشونتی که تو صداش موج می زنه به سمتش برمی گردم و می گم:
-برای برداشتن کار...
وسط حرفم می پره و با لحن آروم تری می گه:
-شماره خودتو هم پشت یکی از کارتا بنویس؛ ممکنه احتیاج بشه!
- سری تکون می دم و نگامو ازش می گیرم. با سرعت خودمو به میزش می رسونم و دو تا کارت برمی دارم. یکی رو
تو جیب مانتوم می ذارم، رو یکیش هم با خودکاری که روی میزه شمارم رو می نویسم. خودکار رو روی میز می ذارم و با سرعت به سمت سروش حرکت می کنم. همین که به سروش می رسم کارت رو به طرفش می گیرم. کارت رو از دستم می گیره و نگاهی به شماره ی من می اندازه؛ بعد با بی تفاوتی اونو تو جیب کتش می ذاره و می گه:
-فردا به موقع تو شرکت باش! خوشم نمیاد مسائل شخصی رو مسائل کاری تاثیر بذاره.
🔴 رمان #جدید و #فوق_هیجانی فَراری
تو این کانال استارت خورده فورا ببینید 👇🏻
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEgcOryIeANfGDU5tg
❌ رمان #فراری مخصوص بزرگسالانِ 👆🏻
دیگر به بخشی از تو قانع نیستم
آری
با هرچه داری
دوست میدارم مرا باشی
یک فصل از یک قصه ؟
نه این را نمیخواهم
میخواهم از این پس
تمام ماجرا باشی ...
#حسین_منزوی
@mitingg♥️♥️
آری
با هرچه داری
دوست میدارم مرا باشی
یک فصل از یک قصه ؟
نه این را نمیخواهم
میخواهم از این پس
تمام ماجرا باشی ...
#حسین_منزوی
@mitingg♥️♥️
مي دانى
خيلى از آدمهاى اين شهر
اگر يك روز
از غرورِ " اوّل من چرا؟" مى گذشتند
خيلى از نسبت هاى دلى
حالا شناسنامه اى بود
موافقى امروز
من و تو بگذريم ...؟
@mitingg♥️♥️
خيلى از آدمهاى اين شهر
اگر يك روز
از غرورِ " اوّل من چرا؟" مى گذشتند
خيلى از نسبت هاى دلى
حالا شناسنامه اى بود
موافقى امروز
من و تو بگذريم ...؟
@mitingg♥️♥️
موهایت را به من بده
می خواهم در اوراق آفرینش
در حضور خودت دست ببرم
گلی را لای موهایت می گذارم
گل ، بوی موهایت را می گیرد
به همین سادگی ...
@mitingg♥️♥️
می خواهم در اوراق آفرینش
در حضور خودت دست ببرم
گلی را لای موهایت می گذارم
گل ، بوی موهایت را می گیرد
به همین سادگی ...
@mitingg♥️♥️
.
من وتو ...❤️
در کنار هم بقدری زیباییم
که گاهی دلم میخواهد
مثل دیگران
از دور خودمان رو ببینیم
@mitingg♥️♥️
من وتو ...❤️
در کنار هم بقدری زیباییم
که گاهی دلم میخواهد
مثل دیگران
از دور خودمان رو ببینیم
@mitingg♥️♥️
.
عصرتون بهترین و
خوشرنگ ترین عصر دنیا
با لحظه هایی پر از خوشی
و آرزوی سلامتی برای شما
روز و روزگارتان بسیار شاد
🍦🍡 عصرتون خوشمزه🍦🍡
@mitingg♥️
عصرتون بهترین و
خوشرنگ ترین عصر دنیا
با لحظه هایی پر از خوشی
و آرزوی سلامتی برای شما
روز و روزگارتان بسیار شاد
🍦🍡 عصرتون خوشمزه🍦🍡
@mitingg♥️
.
چقدر من دیدنت را دوست دارم
در خواب ، در غروب
در همیشه یِ هر جا
هر جا که بتوان تو را دید
صدا کرد
و از انعکاسِ نامت کِیف کرد
چقدر من دیدنِ تو را دوست دارم
#افشین_صالحی
@mitingg♥️♥️
چقدر من دیدنت را دوست دارم
در خواب ، در غروب
در همیشه یِ هر جا
هر جا که بتوان تو را دید
صدا کرد
و از انعکاسِ نامت کِیف کرد
چقدر من دیدنِ تو را دوست دارم
#افشین_صالحی
@mitingg♥️♥️
دعوایِ هیچ عاشقی را جدی نگیر
آدمها هیچوقت
با کسی که دوستش دارند
دلِ دعوا ندارند
فقط گاهی صدایشان بلند می شود
تا بلندتر از قبل بگویند:
تو برایم مهم هستی، می فهمی...؟
#فرید_صارمی
@mitingg♥️♥️
آدمها هیچوقت
با کسی که دوستش دارند
دلِ دعوا ندارند
فقط گاهی صدایشان بلند می شود
تا بلندتر از قبل بگویند:
تو برایم مهم هستی، می فهمی...؟
#فرید_صارمی
@mitingg♥️♥️
سریال #بوی_توت_فرنگی دوبله فارسی 🍓
✅ قسمت 20 با لینک مستقیم
480 👉 goo.gl/X8MVha
240 👉 goo.gl/YVwePr
#دوبله 🍓🍓🍓🍓🍓
@mitingg♥️♥️
✅ قسمت 20 با لینک مستقیم
480 👉 goo.gl/X8MVha
240 👉 goo.gl/YVwePr
#دوبله 🍓🍓🍓🍓🍓
@mitingg♥️♥️
تا ميتوانيد غافلگيرش كنيد
درست در لحظه اى كه فكرش را
هم نميكند!
مثلِ بارانِ وسطِ چله ى تابستان
ذوق كردنش را با دقت ببينيد
لبخندش را...
باور كنيد
تمامِ اينها يك دنيا ارزش دارد!
#علی_قاضی_نظام
@mitingg♥️♥️
درست در لحظه اى كه فكرش را
هم نميكند!
مثلِ بارانِ وسطِ چله ى تابستان
ذوق كردنش را با دقت ببينيد
لبخندش را...
باور كنيد
تمامِ اينها يك دنيا ارزش دارد!
#علی_قاضی_نظام
@mitingg♥️♥️
اگر یک تکه نخ و سوزن داشتم،
خودم را به تو مى دوختم،
مثل دگمهی پیراهنت
با وقار، سر برسینه ات
اگر یک تکه نخ وسوزن داشتم،
خوشبخت ترین
دگمهی دنیا بودم،
درست روی قلبت...!
#فرید_هاشمی
@mitingg♥️♥️
اگر یک تکه نخ و سوزن داشتم،
خودم را به تو مى دوختم،
مثل دگمهی پیراهنت
با وقار، سر برسینه ات
اگر یک تکه نخ وسوزن داشتم،
خوشبخت ترین
دگمهی دنیا بودم،
درست روی قلبت...!
#فرید_هاشمی
@mitingg♥️♥️