❥ میتینگ عاشقانه ها ❥

This media is not supported in your browser

0:22

10.5K views13:41

😍 رمان زیبای [اسطــوره ] به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/237794 #اسطــوره_ #قسمت_359 خنده اش جمع شد و بعد لبخند زد. - می دونم. منظور؟ کلافه بودم. کلافه تر هم شدم. - منظورم اینه…

😍 رمان زیبای [اسطــوره ]
به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇

https://tttttt.me/mitingg/237794

#اسطــوره_ #قسمت_359

- بله دیگه. منم اگه رتبه یک ارشد و شاگرد اول دانشگاه، استاد خصوصیم بود با همین ناز و ادا می گفتم بد نبود.
دهنش را کج کرد و ادایم را درآورد. نگاه عصبی و چشمان ترسناك دانیار را به یاد آوردم و گفتم:
- خدا نصیب گرگ بیابونم نکنه این استاد خصوصی رو. تا گریه مو در نیاورد ول نکرد.
به عادت همیشه پشت چشمی نازك کرد و گفت:
- از خداتم باشه. خوش تیپ نیست که هست. با سواد نیست که هست. ترموستات بی ام دبیلو رو به جاي ترموستات آدمیزاد
روش سوار نکردن که کردن. دیگه چی می خواي؟ حالا گیرم این وسط یه تجاوزي ام بکنه، نوش جونش. گوشت بشه بچسبه
به تنش. حقشه اصلا. خیلی هم ناراحتی من حاضرم جورت رو بکشم. خراب رفاقتم دیگه. حالت بده، عشقت رفته نیومده،
روحیه ت خرابه، گناه داري. هزینه تدریسش رو من پرداخت می کنم. درسش رو که داد بفرستش سراغ من. می دونم خیلی
سخته، می دونم ممکنه اون قدر افسرده شم که خودکشی کنم، می دونم افشین طردم می کنه، اما چاره اي نیست. یه شاداب
که بیشتر ندارم. هر چی تجاوز تو این دنیاست یه تنه به جون می خرم تا تو به یه جایی برسی. فقط قول بده درست رو خوب
بخونی تا حداقل روح مادر مرده من تو اون دنیا شاد بشه.
با کوله توي کمرش کوبیدم و گفتم:
- واي بسه! سرم رفت. چقدر حرف می زنی. ماشاا... اندازه یه ارزنم ادب و حیا نداري. من هر بار دانیار رو می بینم یاد
ترموستات و چرت و پرتاي تو میفتم.
راهم را سد کرد و دستانش را به کمرش زد و گفت:
- ا؟ دانیار رو می بینی یاد ترموستات میفتی؟ فقطم به خاطر چرت و پرتاي من، آره؟
از طرز نگاهش خنده ام گرفت.
- خیلی بی ادبی تبسم. به خدا سر دو ماه افشین طلاقت میده. حالا ببین.
شانه اي بالا انداخت و گفت:
- به جهنم! چیزي که زیاده شوهر. خدا رو شکر یکی از اون یکی خوش تیپ تر و پولدارتر. دیشب هر سوالی ازش می پرسیدم
مث بز نگام می کرد و مث گاو یه لبخند احمقانه می زد و مث گوسفند می گفت "نمی دونم عزیزم. بلد نیستم." دلم می
خواست مث خر یه لگد سه امتیازي بزنم به اون جایی که نباید بزنم تا حالش جا بیاد. حیف که تعمیرکاري و بدبختیش گردن
خودمه. وگرنه ...
- تبسم؟
با صداي افشین هر دو چرخیدیم.
براي جلوگیري از انفجار خنده ام لبم را محکم گاز گرفتم، اما تبسم در اوج خونسردي جلو رفت و گفت:
- جـــونم؟ آي به قربون این تبسم گفتنات. آي به قربون این سورپرایزات....

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA

10.3K viewsedited 14:26