چـون صـبـح، بـیغـبـار نـفـس زنـدهایم و بس
شــبــنــمصــفــاســت آیــنــهی امــتــحـان مـا
#بیدل
https://telegram.me/nimaasakk
شــبــنــمصــفــاســت آیــنــهی امــتــحـان مـا
#بیدل
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
ﻫِﻠِﻦ ﺑﺎﺯ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻓﺼﻼ، ﻧﻮﺑﺮ آﻭﺭﺩﻡ
ﺑﺮﺍﺕ ﺍﺯ ﺧﺸﮏ ﺷﻬﺮﺳﺘﻮنمون ﺷﻌﺮ ﺗﺮ آﻭﺭﺩﻡ
ﺑِﻬِﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﻠﻦ ﮔﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﻏﺒﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﮕﻪ ﮐﻮﺭﻥ؟ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﺮ آﻭﺭﺩﻡ؟
ﻗﺒﺎﯼ ﮊﻧﺪهﻣﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﯼ ﺷﻌﻠﻪ
به ﺟﺎﯼ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺯ ﻗﻠﺐ ﻗﺒﺎ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻝ ﮐُﺮﺩﺍﯼ ﮐﻠﻤﯿﺸﯽ
ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻭﺍﮊﻩ ﻭﺍﮊﻩ ﺁﯾﻪ ﻧﻪ، ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻩ ﻭ ﭼﺸﻤﻢ ﺩﺍﺩ میزﺩ ﺁﯼ ﻣَﺪﯾﺎﺭﻡ!
ﺟﻮﻭﻧﻤﺮﮒ ﻣﻦ، ﻋﯿﺎﺭﻡ! ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﺳﻨﮕﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﮔﻞ ﻣَﻤّﺪ ﻭ ﻣﺎﺭﺍﻝ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ
ﺑِﻬِﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﮐﻪ ﺯﺭ ﺭﻭ ﮐﻦ، ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺯﯾﻮﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺑﻐﺾ ﻣﺮﺩﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺑﻠﻘﯿﺲ
ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﻮﺭ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺩﺭ آﻭﺭﺩﻡ
ﺧﺮﺍﺳﻮﻧﻮ ﺑﻪ ﻟﺮﺯ آﻭﺭﺩﻣﻮ ﺷﻌﺮﻭ ﺳﺘﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﻝ ﺍﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺯﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺍﻃﺮﺍفو ﺧﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭ ﺍﺑﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ
ﻭ ﮔﺮﮔﺎ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺧﻮﻧﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ
ﺩﻭﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﮐﻠّﻪم ﺑﻮﺩﻧﻮ ﺑﺮﻑ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪﻡ یخ ﺯﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ
ﮐﺮﺧﺘﯽ ﺗﻮﻭ ﺗﻨﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﺯﺭ ﺷﺪ ﭘﻮﺳﺘﻢ ﺟﻮﺭﯼ
ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﮔﻨﺠﺸﻮ ﻭﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺷﺪ ﮔﺪﺍﯼ ﻣﻦ
ﻫﻠﻦ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺳﺮﺳﺨﺘﯽ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﺯ سرِ ﺳﺨﺘﯽ
ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺗَﻬِﺶ ﭘﺲ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻟﺐ ﻭﺍ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮو ﻧﺒﻮﺩِ ﻣﻦ ﭼﻪﻫﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻭِﺭﺩ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ ﻭ ﻣﺎﺭﺍ ﺭﻭ ﻋﺼﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﻟﺒﺎﺱ ﺳﺎﺣﻞ ﻭ پوﺷﯿﺪﻩ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ آﻭﺭﺩﯼ ﺗﻮﻭ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺟﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻓﺼﻼ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻦ
ﻫﻠﻦ ﭘﺎﯾﯿﺰﻩ ﺟﺪﯼ! ﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﺗﻮ ﺣﻨﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺯﺑﻮﻥ ﺳﺮﺧﻢ ﻭ ﺳﺮﺥِ ﻟﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
چهجوﺭﯼ ﮔُﺮ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﻏﯽ ﮐﻪ ﺑﻪﭘﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﻫﻠﻦ ﻭِﺭﺩﯼ ﺑﺨﻮﻥ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪی ﺭﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻭ ﮐﻦ
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﺑﺘﺎﺏ ﻭ ﺑﺮﻑ ﺭﻭو ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻦ
ﻫﻠﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻡ ﻧﮕﻮ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﺭﺳﺘﻮﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ
ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﻣﻪ ﺑﺎ، ﺯﺍﺭﯼ
ﺗﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ
ﺁﺭﻩ ﺟﻮﻧﻢ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺟﻨﻮﻧﻪ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺩﺍﺭﯼ
ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎﻣﻮ ﻭﺍﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﻋﻠﻢ ﮐﺮﺩﻥ
ﻫﻤﻮﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﭼﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺪﺍﺭی
ﻫﻠﻦ ﻭﺭﺩﯼ ﺑﺨﻮﻥ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ ﺭﺍهم ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻭ ﮐﻦ
ﻫﻠﻦ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﻦ !
#بهروز_ﺩﻭﻟﺖﺁﺑﺎﺩﯼ
https://telegram.me/nimaasakk
ﺑﺮﺍﺕ ﺍﺯ ﺧﺸﮏ ﺷﻬﺮﺳﺘﻮنمون ﺷﻌﺮ ﺗﺮ آﻭﺭﺩﻡ
ﺑِﻬِﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﻠﻦ ﮔﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﻏﺒﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﮕﻪ ﮐﻮﺭﻥ؟ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﺮ آﻭﺭﺩﻡ؟
ﻗﺒﺎﯼ ﮊﻧﺪهﻣﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﯼ ﺷﻌﻠﻪ
به ﺟﺎﯼ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺯ ﻗﻠﺐ ﻗﺒﺎ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻝ ﮐُﺮﺩﺍﯼ ﮐﻠﻤﯿﺸﯽ
ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻭﺍﮊﻩ ﻭﺍﮊﻩ ﺁﯾﻪ ﻧﻪ، ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻩ ﻭ ﭼﺸﻤﻢ ﺩﺍﺩ میزﺩ ﺁﯼ ﻣَﺪﯾﺎﺭﻡ!
ﺟﻮﻭﻧﻤﺮﮒ ﻣﻦ، ﻋﯿﺎﺭﻡ! ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﺳﻨﮕﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﮔﻞ ﻣَﻤّﺪ ﻭ ﻣﺎﺭﺍﻝ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ
ﺑِﻬِﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﮐﻪ ﺯﺭ ﺭﻭ ﮐﻦ، ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺯﯾﻮﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺑﻐﺾ ﻣﺮﺩﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺑﻠﻘﯿﺲ
ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﻮﺭ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺩﺭ آﻭﺭﺩﻡ
ﺧﺮﺍﺳﻮﻧﻮ ﺑﻪ ﻟﺮﺯ آﻭﺭﺩﻣﻮ ﺷﻌﺮﻭ ﺳﺘﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﻝ ﺍﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺯﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺍﻃﺮﺍفو ﺧﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭ ﺍﺑﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ
ﻭ ﮔﺮﮔﺎ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺧﻮﻧﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ
ﺩﻭﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﮐﻠّﻪم ﺑﻮﺩﻧﻮ ﺑﺮﻑ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪﻡ یخ ﺯﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ
ﮐﺮﺧﺘﯽ ﺗﻮﻭ ﺗﻨﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﺯﺭ ﺷﺪ ﭘﻮﺳﺘﻢ ﺟﻮﺭﯼ
ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﮔﻨﺠﺸﻮ ﻭﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺷﺪ ﮔﺪﺍﯼ ﻣﻦ
ﻫﻠﻦ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺳﺮﺳﺨﺘﯽ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﺯ سرِ ﺳﺨﺘﯽ
ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺗَﻬِﺶ ﭘﺲ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻟﺐ ﻭﺍ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮو ﻧﺒﻮﺩِ ﻣﻦ ﭼﻪﻫﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻭِﺭﺩ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ ﻭ ﻣﺎﺭﺍ ﺭﻭ ﻋﺼﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﻟﺒﺎﺱ ﺳﺎﺣﻞ ﻭ پوﺷﯿﺪﻩ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ آﻭﺭﺩﯼ ﺗﻮﻭ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺟﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻓﺼﻼ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻦ
ﻫﻠﻦ ﭘﺎﯾﯿﺰﻩ ﺟﺪﯼ! ﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﺗﻮ ﺣﻨﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺯﺑﻮﻥ ﺳﺮﺧﻢ ﻭ ﺳﺮﺥِ ﻟﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
چهجوﺭﯼ ﮔُﺮ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﻏﯽ ﮐﻪ ﺑﻪﭘﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﻫﻠﻦ ﻭِﺭﺩﯼ ﺑﺨﻮﻥ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪی ﺭﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻭ ﮐﻦ
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﺑﺘﺎﺏ ﻭ ﺑﺮﻑ ﺭﻭو ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻦ
ﻫﻠﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻡ ﻧﮕﻮ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﺭﺳﺘﻮﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ
ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﻣﻪ ﺑﺎ، ﺯﺍﺭﯼ
ﺗﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ
ﺁﺭﻩ ﺟﻮﻧﻢ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺟﻨﻮﻧﻪ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺩﺍﺭﯼ
ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎﻣﻮ ﻭﺍﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﻋﻠﻢ ﮐﺮﺩﻥ
ﻫﻤﻮﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﭼﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺪﺍﺭی
ﻫﻠﻦ ﻭﺭﺩﯼ ﺑﺨﻮﻥ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ ﺭﺍهم ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻭ ﮐﻦ
ﻫﻠﻦ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﻦ !
#بهروز_ﺩﻭﻟﺖﺁﺑﺎﺩﯼ
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
پیشانی از هجوم وقاحت کبود میشود
وقتی که بر مزار شهیدان عبور میکنند
وقتی که سینهٔ هوا را میشکافند
و باد جامههاشان
بر شعار دیوارها میدمد.
اینان که جامههای عزا را به عاریت
پوشیدهاند
از قعر چشم خلق
میراث روشنای شهیدان را
بیرون میکشند
گـُل در نهیب تند گلوله شکفت
و اکنون کنار سنبلهها
اندامهای کاکتوسی
سر بر کشیدهاند.
کلپاسههای فربه از سوراخهای بیم
در هُرم انقلاب خلایق
بیرون خزیدهاند
وز شانههای مردم بالا میآیند
و موج میزنند
در آفتاب پیروزی.
خورشید در تلآلؤ اندامهای حمق
سرافکنده میرود
بازارها که پارچههای بلند را
حراج کردهاند
فوج بلند جامگان را
در چشم آفتاب میگردانند
و روز
بر انحنای تند شرارت افول میکند
بر چشمها سیاه میکشند
بر قلبها سیاه میکشند
بر شانهها قساوت را میگردانند
و سفرهها را
بر گردهٔ خلایق
پهن میکنند
خونابهٔ فشردﻩٔ گنجشکها را در هاون
سر میکشند
تا باهشان بیفزاید
و سنگهای گورستان را آذین میبندند
و نامهای شهیدان را بر تریج قبا
میدوزند
#محمد_مختاری
https://telegram.me/nimaasakk
وقتی که بر مزار شهیدان عبور میکنند
وقتی که سینهٔ هوا را میشکافند
و باد جامههاشان
بر شعار دیوارها میدمد.
اینان که جامههای عزا را به عاریت
پوشیدهاند
از قعر چشم خلق
میراث روشنای شهیدان را
بیرون میکشند
گـُل در نهیب تند گلوله شکفت
و اکنون کنار سنبلهها
اندامهای کاکتوسی
سر بر کشیدهاند.
کلپاسههای فربه از سوراخهای بیم
در هُرم انقلاب خلایق
بیرون خزیدهاند
وز شانههای مردم بالا میآیند
و موج میزنند
در آفتاب پیروزی.
خورشید در تلآلؤ اندامهای حمق
سرافکنده میرود
بازارها که پارچههای بلند را
حراج کردهاند
فوج بلند جامگان را
در چشم آفتاب میگردانند
و روز
بر انحنای تند شرارت افول میکند
بر چشمها سیاه میکشند
بر قلبها سیاه میکشند
بر شانهها قساوت را میگردانند
و سفرهها را
بر گردهٔ خلایق
پهن میکنند
خونابهٔ فشردﻩٔ گنجشکها را در هاون
سر میکشند
تا باهشان بیفزاید
و سنگهای گورستان را آذین میبندند
و نامهای شهیدان را بر تریج قبا
میدوزند
#محمد_مختاری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
چه خوب میشود امشب سهتار گل بدهد
به خلوت شبِ من بیشمار گل بدهد
چه میشود که دولول قشنگ چشمانت
بخندد و به نگاه شکار گل بدهد
درون سینهی تنگم شقایقی تنهاست
به یک تبسم چشمت هزار گل بدهد
بخند تا که دراین خشکسال پیدرپی
بهارِ پیرهنِ تو، انار گل بدهد
به شمعدانیِ خشکیدهات محبت کن
قسم به عشق، که سالی دوبار گل بدهد
همیشه جنگ به غیر از بلا نخواهد داشت
و از تفنگ فقط انتحار گل بدهد
برای صلح برادر! خطابه لازم نیست
بهار شو... که همیشه بهار گل بدهد
نشستهام بشر آن قدر مهربان بشود
که عشق شعر بخواند و دار گل بدهد
#حمید_رستمی
#جشنواره_صلح_و_دوستی
#بجنورد_آذر_98
https://telegram.me/nimaasakk
به خلوت شبِ من بیشمار گل بدهد
چه میشود که دولول قشنگ چشمانت
بخندد و به نگاه شکار گل بدهد
درون سینهی تنگم شقایقی تنهاست
به یک تبسم چشمت هزار گل بدهد
بخند تا که دراین خشکسال پیدرپی
بهارِ پیرهنِ تو، انار گل بدهد
به شمعدانیِ خشکیدهات محبت کن
قسم به عشق، که سالی دوبار گل بدهد
همیشه جنگ به غیر از بلا نخواهد داشت
و از تفنگ فقط انتحار گل بدهد
برای صلح برادر! خطابه لازم نیست
بهار شو... که همیشه بهار گل بدهد
نشستهام بشر آن قدر مهربان بشود
که عشق شعر بخواند و دار گل بدهد
#حمید_رستمی
#جشنواره_صلح_و_دوستی
#بجنورد_آذر_98
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
خوابگاهی عجیب و تک داریم
در بدنسازیاش خَرَک داریم
گرچه این کاخ هست در «حافظ»
لیک استخر در «وَنَک» داریم
پولدار و فقیر یکسانند
از همه قشر و هر دَهَک داریم
روز و شب در تلاش بیوقفه
کشت تدریجیِ کَپَک داریم
تا که ثابت کنیم این شدنیست
طرح گنداندنِ نمک داریم
تا مگر ظرفها تمیز شود
متّه، سُنباده، کاردک داریم
در کمدهایمان به جای کتاب
تیغ اصلاح، کش، پفک داریم
غالباً در نماز آخر وقت
هر دو رکعت سه بار شک داریم
در نمکپاشمان مربا و
در شکرپاشمان نمک داریم
روی بالشتهایمان لپ تاپ
زیر بالشتها تُشَک داریم
فیسبوک است شمع محفل ما
ما که ویندوز یا که مَک داریم
Asghar is now friend with Zahra
توی wall همه سرک داریم
بهر ابراز عشق، امروزه
لایک داریم، سیخونک داریم
روز و شب حرف میزنیم فقط
تا که ثابت کنیم فَک داریم
تا بخندیم بیجهت با هم
روی دیوارها تَرَک داریم
شاممان لوبیای سحرآمیز
قصهها با جناب جَک داریم
از قضا سلف، جمعه تعطیل است
پس غذا سوپِ جوپَرَک داریم
این «غذایا» که توی یخچال است
صاحبش کیست؟ ما که شک داریم
وامها چون که میشود واریز
با غذا دائم ایستک داریم
آخر ماه بعد هر وعده
چای جوشیده خنک داریم
در آسانسور به لب دعای سفر
«رَبّی اِنّی اَتوبَ لَک» داریم
شتر مرگ ساکن اینجاست
چشم بیهوده بر کمک داریم
هفتهای هفت بار pes داریم
حمله داریم، هافبک داریم
تخته، پاسور و مثلهم هرگز…
منچ داریم… بادکنک داریم…
اهل سیگار عدهای تک و توک
اهل آنکار، توک و تک داریم
روی دیوارهایمان عکسِ
خانم جولیا کیَک داریم
عاشقیم اکثراً، بنابراین
شعر داریم، نیلبک داریم
عاشقی شغل مطمئنی نیست
دو سه معشوقه یدک داریم
طبق «اصل بقای عشق» اگر
نازنین رفت، روشنک داریم!
آری اینگونه است «اوضا»مان
گوییا خانه در دَرَک داریم
بیخودی نیست آخر هر ترم
یک سبد نمرههای تک داریم
#سعید_طلایی
https://telegram.me/nimaasakk
در بدنسازیاش خَرَک داریم
گرچه این کاخ هست در «حافظ»
لیک استخر در «وَنَک» داریم
پولدار و فقیر یکسانند
از همه قشر و هر دَهَک داریم
روز و شب در تلاش بیوقفه
کشت تدریجیِ کَپَک داریم
تا که ثابت کنیم این شدنیست
طرح گنداندنِ نمک داریم
تا مگر ظرفها تمیز شود
متّه، سُنباده، کاردک داریم
در کمدهایمان به جای کتاب
تیغ اصلاح، کش، پفک داریم
غالباً در نماز آخر وقت
هر دو رکعت سه بار شک داریم
در نمکپاشمان مربا و
در شکرپاشمان نمک داریم
روی بالشتهایمان لپ تاپ
زیر بالشتها تُشَک داریم
فیسبوک است شمع محفل ما
ما که ویندوز یا که مَک داریم
Asghar is now friend with Zahra
توی wall همه سرک داریم
بهر ابراز عشق، امروزه
لایک داریم، سیخونک داریم
روز و شب حرف میزنیم فقط
تا که ثابت کنیم فَک داریم
تا بخندیم بیجهت با هم
روی دیوارها تَرَک داریم
شاممان لوبیای سحرآمیز
قصهها با جناب جَک داریم
از قضا سلف، جمعه تعطیل است
پس غذا سوپِ جوپَرَک داریم
این «غذایا» که توی یخچال است
صاحبش کیست؟ ما که شک داریم
وامها چون که میشود واریز
با غذا دائم ایستک داریم
آخر ماه بعد هر وعده
چای جوشیده خنک داریم
در آسانسور به لب دعای سفر
«رَبّی اِنّی اَتوبَ لَک» داریم
شتر مرگ ساکن اینجاست
چشم بیهوده بر کمک داریم
هفتهای هفت بار pes داریم
حمله داریم، هافبک داریم
تخته، پاسور و مثلهم هرگز…
منچ داریم… بادکنک داریم…
اهل سیگار عدهای تک و توک
اهل آنکار، توک و تک داریم
روی دیوارهایمان عکسِ
خانم جولیا کیَک داریم
عاشقیم اکثراً، بنابراین
شعر داریم، نیلبک داریم
عاشقی شغل مطمئنی نیست
دو سه معشوقه یدک داریم
طبق «اصل بقای عشق» اگر
نازنین رفت، روشنک داریم!
آری اینگونه است «اوضا»مان
گوییا خانه در دَرَک داریم
بیخودی نیست آخر هر ترم
یک سبد نمرههای تک داریم
#سعید_طلایی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
شب به خیر ای دو دریای خاموش!
شب به خیر ای دو دریای روشن!
شب به خیر ای نگاه پُر آزرم!
باز امشب
در کدامین خلیج شمایان
بادبان سحر می گشاید؟
آه دیری ست
دیری ست
دیری ست
من درین سوی این تُرعه ی خون
تو در آن سوی آن باغ آتش
وز دگر سوی
ابر و باران
ابر و باران و تنهایی من
راه، باریک و
شب ژرف و تاریک
هیچ نشناختم با که بودم
هیچ نشناختی با که بودی
لیک می دانم
اینجا
در شمار شهیدان این باغ
یک تنم
ارغوانی شکسته
هر چه هستم همانم که بودم
هر چه بودم همینم که هستم
شب به خیر ای دو دریای خاموش!
شب به خیر ای دو دریای روشن!
می رود باد، باران، ستاره
می رود آب
آیینه ی عمر
می روی تو
سوی آفاق تاریک مغرب
آسمان را بگویم که امشب
یاس های رهِ کهکشان را
بر سر رهگذارت فشاند
یک سبد لاله
از تازه تر باغ سرخ شفق
در نخستین سحرگاه هستی
تا درین راه تنها نباشی
در کنارت نشاند
شب به خیر ای دو دریای روشن!
شب به خیر ای دو دریای خاموش!
گاه می پرسم از خویش بی خویش
شاید آنجا در آن سوی سیلاب
خواب بی گریهی سبز مرداب
برگ را با نسیم سحرگاه
گفتوگویی نبود و نبودهست
باز میگویم
ای چشم بیدار
پس درین خشک سال ترانه
آن همه واژگان پر آزرم
بر لب لاله برگان صحرا
ترجمان کدامین سرود است؟
شب به خیر ای دو دریای خاموش!
شب به خیر ای دو دریای روشن!
شب به خیر ای نگاه پر آزرم!
این سرود درود است و بدرود
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://telegram.me/nimaasakk
شب به خیر ای دو دریای روشن!
شب به خیر ای نگاه پُر آزرم!
باز امشب
در کدامین خلیج شمایان
بادبان سحر می گشاید؟
آه دیری ست
دیری ست
دیری ست
من درین سوی این تُرعه ی خون
تو در آن سوی آن باغ آتش
وز دگر سوی
ابر و باران
ابر و باران و تنهایی من
راه، باریک و
شب ژرف و تاریک
هیچ نشناختم با که بودم
هیچ نشناختی با که بودی
لیک می دانم
اینجا
در شمار شهیدان این باغ
یک تنم
ارغوانی شکسته
هر چه هستم همانم که بودم
هر چه بودم همینم که هستم
شب به خیر ای دو دریای خاموش!
شب به خیر ای دو دریای روشن!
می رود باد، باران، ستاره
می رود آب
آیینه ی عمر
می روی تو
سوی آفاق تاریک مغرب
آسمان را بگویم که امشب
یاس های رهِ کهکشان را
بر سر رهگذارت فشاند
یک سبد لاله
از تازه تر باغ سرخ شفق
در نخستین سحرگاه هستی
تا درین راه تنها نباشی
در کنارت نشاند
شب به خیر ای دو دریای روشن!
شب به خیر ای دو دریای خاموش!
گاه می پرسم از خویش بی خویش
شاید آنجا در آن سوی سیلاب
خواب بی گریهی سبز مرداب
برگ را با نسیم سحرگاه
گفتوگویی نبود و نبودهست
باز میگویم
ای چشم بیدار
پس درین خشک سال ترانه
آن همه واژگان پر آزرم
بر لب لاله برگان صحرا
ترجمان کدامین سرود است؟
شب به خیر ای دو دریای خاموش!
شب به خیر ای دو دریای روشن!
شب به خیر ای نگاه پر آزرم!
این سرود درود است و بدرود
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
نقطهی قوّتِ ما بیل و کُلنگِ وطنیست!
میلهی وحدتِ ما دسته هَوَنگِ وطنیست!
خودکفایی به همین است که با لطف خدا
در کفِ پیر و جوان سیخوسُرنگِ وطنیست!
آنکه از برتریِ صنعتِ غربیها گفت
غافل از قدرتِ تولیدِ شلنگِ وطنیست!
ساختیم از دل و جان موشکِ "مِید این ایران"
غرب مرعوبِ همین تیر و تفنگِ وطنیست!
انتخابات که آزادترین عرصهی ماست
انتخاب است، ولی بین دو رنگِ وطنی ست
شیشهی خانه شکست و پدر از خواب پرید
ضاربش رفت ولی سنگ که سنگِ وطنیست!
آنکه با حیله پنیر از دهن زاغ ربود
خارجی نیست، که روباهِ زرنگ وطنیست
گرگ ها! مژده که آن چیز خطرناکی که
منقرض می شود از بیخ، پلنگِ وطنیست!
سیب ما سالم و مالِ همه دنیا کِرموست
آنچه مُفت است همین حرفِ جفنگِ وطنیست!
کشورِ غارنشینانِ مُدرن است ایران
جمعِ اضداد همین شهر فرنگِ وطنیست
#شروین_سلیمانی
https://telegram.me/nimaasakk
میلهی وحدتِ ما دسته هَوَنگِ وطنیست!
خودکفایی به همین است که با لطف خدا
در کفِ پیر و جوان سیخوسُرنگِ وطنیست!
آنکه از برتریِ صنعتِ غربیها گفت
غافل از قدرتِ تولیدِ شلنگِ وطنیست!
ساختیم از دل و جان موشکِ "مِید این ایران"
غرب مرعوبِ همین تیر و تفنگِ وطنیست!
انتخابات که آزادترین عرصهی ماست
انتخاب است، ولی بین دو رنگِ وطنی ست
شیشهی خانه شکست و پدر از خواب پرید
ضاربش رفت ولی سنگ که سنگِ وطنیست!
آنکه با حیله پنیر از دهن زاغ ربود
خارجی نیست، که روباهِ زرنگ وطنیست
گرگ ها! مژده که آن چیز خطرناکی که
منقرض می شود از بیخ، پلنگِ وطنیست!
سیب ما سالم و مالِ همه دنیا کِرموست
آنچه مُفت است همین حرفِ جفنگِ وطنیست!
کشورِ غارنشینانِ مُدرن است ایران
جمعِ اضداد همین شهر فرنگِ وطنیست
#شروین_سلیمانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
تلخ
چون قرابهی زهری
خورشید از خراشِ خونینِ گلو میگذرد
سپیدار
دلقکِ دیلاقیست
بیمایه
با شلوارِ ابلق و شولای سبزش
که سپیدیِ خستهْخانه را
مضمونی دریده کوک میکند
مرمرِ خشکِ آبدانِ بیثمر
آیینهی عریانیِ شیرین نمیشود
و تیشهی کوهکن
بیامانْتَرَک اکنون
پایانِ جهان را
در نبضی بیرؤیا تبیره میکوبد
کُند
همچون دشنهای زنگاربسته
فرصت
از بریدگیهای خونبارِ عصب میگذرد
#احمد_شاملو
https://telegram.me/nimaasakk
چون قرابهی زهری
خورشید از خراشِ خونینِ گلو میگذرد
سپیدار
دلقکِ دیلاقیست
بیمایه
با شلوارِ ابلق و شولای سبزش
که سپیدیِ خستهْخانه را
مضمونی دریده کوک میکند
مرمرِ خشکِ آبدانِ بیثمر
آیینهی عریانیِ شیرین نمیشود
و تیشهی کوهکن
بیامانْتَرَک اکنون
پایانِ جهان را
در نبضی بیرؤیا تبیره میکوبد
کُند
همچون دشنهای زنگاربسته
فرصت
از بریدگیهای خونبارِ عصب میگذرد
#احمد_شاملو
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
#دکتر_شفیعی_کدکنی
https://telegram.me/nimaasakk
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
#دکتر_شفیعی_کدکنی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
دل روشنی دارم ای عشق!
صدایم کن از هر کجا میتوانی
صدا کن مرا از صدفهای باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبزِ شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطراتِ پرستو
بگو پشتِ پروازِ مرغانِ عاشق
چه رازیست
بگو با کدامین نفس
میتوان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق
میتوان تا شقایق خطر کرد؟
مرا میشناسی تو ای عشق!
من از آشنایانِ احساسِ آبم
و همسایهام مهربانیست
و توفان یک گل
مرا زیر و رو کرد
پُرم از عبور پرستو
صدای صنوبر
سلامِ سپیدار
پُرم از شکیب و شکوه درختان
و در من تپشهای قلب علف ریشه دارد
دل من، گرهگیرِ چشمِ نجیبِ گیاه است
صدای نفسهای سبزینه را میشناسم
و نجوای شبنم
مرا میبرد تا افقهای بازِ بشارت
مرا میشناسی تو ای عشق!
که در من گره خورده احساسِ رویش
گره خوردهام من به پرهای پرواز
گره خوردهام من به معنای فردا
گره خوردهام من به آن رازِ روشن
که میآید از سمت سبز عدالت
دل تشنهای دارم ای عشق!
صدایم کن از بارش بید مجنون
صدایم کن از ذهن زایندهی ابر
مرا زنده کن زیر آوار باران
مرا تازه کن در نفس های بار آور برگ
مرا پل بزن تا سحر
تا سبد های بار آور باغ
تو را می شناسم من ای عشق
شبی عطر گام تو در کوچه پیچید
من از شعر پیراهنی بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم
و در کوچه عطر عبور تو پُر بود
و در کوچه باران چه یکریز و سرشار
گرفتم به سر چتر باران
کسی در نگاهم نفس زد
#محمدرضا_عبدالملکیان
https://telegram.me/nimaasakk
صدایم کن از هر کجا میتوانی
صدا کن مرا از صدفهای باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبزِ شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطراتِ پرستو
بگو پشتِ پروازِ مرغانِ عاشق
چه رازیست
بگو با کدامین نفس
میتوان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق
میتوان تا شقایق خطر کرد؟
مرا میشناسی تو ای عشق!
من از آشنایانِ احساسِ آبم
و همسایهام مهربانیست
و توفان یک گل
مرا زیر و رو کرد
پُرم از عبور پرستو
صدای صنوبر
سلامِ سپیدار
پُرم از شکیب و شکوه درختان
و در من تپشهای قلب علف ریشه دارد
دل من، گرهگیرِ چشمِ نجیبِ گیاه است
صدای نفسهای سبزینه را میشناسم
و نجوای شبنم
مرا میبرد تا افقهای بازِ بشارت
مرا میشناسی تو ای عشق!
که در من گره خورده احساسِ رویش
گره خوردهام من به پرهای پرواز
گره خوردهام من به معنای فردا
گره خوردهام من به آن رازِ روشن
که میآید از سمت سبز عدالت
دل تشنهای دارم ای عشق!
صدایم کن از بارش بید مجنون
صدایم کن از ذهن زایندهی ابر
مرا زنده کن زیر آوار باران
مرا تازه کن در نفس های بار آور برگ
مرا پل بزن تا سحر
تا سبد های بار آور باغ
تو را می شناسم من ای عشق
شبی عطر گام تو در کوچه پیچید
من از شعر پیراهنی بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم
و در کوچه عطر عبور تو پُر بود
و در کوچه باران چه یکریز و سرشار
گرفتم به سر چتر باران
کسی در نگاهم نفس زد
#محمدرضا_عبدالملکیان
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب
هر چه هر کس در نظر دارد، همان بیند به خواب
گل که در بیداریِ دولت غم بلبل نخورد
ناله مستانه اش را در خزان بیند به خواب
هر کسی را صبح امیدی است در دل های شب
تشنه آب و خواجه زر، سگ، استخوان بیند به خواب
دل ز یاد زلف زد بر کوچه ی دیوانگی
مست گردد فیل چون هندوستان بیند به خواب
جان چنان وحشت نکرد از تن که رو واپس کند
گَردِ یوسف را دگر این کاروان بیند به خواب
از دلِ بیدار، عارف می کند سیر بهشت
زاهدِ کوتاه بین، باغ جنان، بیند به خواب
نیست سیرابی ز خون خلق، ظالم را به مرگ
هر که خسبد تشنه لب، آب روان بیند به خواب
در خیال خویشتن هر دورگردی واصل است
ذره با خورشید خود را هم_عنان بیند به خواب
بلبلی کز فکرِ گلشن غنچه سازد خویش را
در قفس خود را همان در گلستان بیند به خواب
نیست ممکن جان روشن را ز حق غافل شدن
قطرهی روشن محیط بیکران بیند به خواب
نعمت دنیای دون خواب و خیالی بیش نیست
نیست ممکن سیر گردد هر که نان بیند به خواب
عشق جای عقل شد فرمانروای کاینات
بعد ازین آسودگی را آسمان، بیند به خواب!
#صائب_تبریزی
https://telegram.me/nimaasakk
هر چه هر کس در نظر دارد، همان بیند به خواب
گل که در بیداریِ دولت غم بلبل نخورد
ناله مستانه اش را در خزان بیند به خواب
هر کسی را صبح امیدی است در دل های شب
تشنه آب و خواجه زر، سگ، استخوان بیند به خواب
دل ز یاد زلف زد بر کوچه ی دیوانگی
مست گردد فیل چون هندوستان بیند به خواب
جان چنان وحشت نکرد از تن که رو واپس کند
گَردِ یوسف را دگر این کاروان بیند به خواب
از دلِ بیدار، عارف می کند سیر بهشت
زاهدِ کوتاه بین، باغ جنان، بیند به خواب
نیست سیرابی ز خون خلق، ظالم را به مرگ
هر که خسبد تشنه لب، آب روان بیند به خواب
در خیال خویشتن هر دورگردی واصل است
ذره با خورشید خود را هم_عنان بیند به خواب
بلبلی کز فکرِ گلشن غنچه سازد خویش را
در قفس خود را همان در گلستان بیند به خواب
نیست ممکن جان روشن را ز حق غافل شدن
قطرهی روشن محیط بیکران بیند به خواب
نعمت دنیای دون خواب و خیالی بیش نیست
نیست ممکن سیر گردد هر که نان بیند به خواب
عشق جای عقل شد فرمانروای کاینات
بعد ازین آسودگی را آسمان، بیند به خواب!
#صائب_تبریزی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
#حافظ
https://telegram.me/nimaasakk