ای رنجِ عاشقانه! خداحافظ
دریای بی کرانه! خداحافظ
ای شعر های در رگ من جاری!
قطعه، غزل، ترانه! خداحافظ
ای عشق! ای فشرده گلویم را!
ای کوهِ روی شانه! خداحافظ
ای آتشی! که در همهی رگهام
عمری زدی زبانه، خداحافظ
دلشوره های هرشبه ام! بدرود
ای هق هق شبانه! خداحافظ
ساده دلم گرفتی و پس دادی
زیبا ترین بهانه! خداحافظ
دیگر، مجال نیست که برگردم
ای شهر، کوچه، خانه! خداحافظ
بد جور آتشم زده، باور کن
نا مردیِ زمانه، خداحافظ
پیدا نمیشود پس از این از من
بر برف هم نشانه، خداحافظ
گنجشکِ رفته باز نمی گردد
دیگر، به آشیانه، خدا حافظ
#سیدجلیل_سیدهاشمی
https://telegram.me/nimaasakk
دریای بی کرانه! خداحافظ
ای شعر های در رگ من جاری!
قطعه، غزل، ترانه! خداحافظ
ای عشق! ای فشرده گلویم را!
ای کوهِ روی شانه! خداحافظ
ای آتشی! که در همهی رگهام
عمری زدی زبانه، خداحافظ
دلشوره های هرشبه ام! بدرود
ای هق هق شبانه! خداحافظ
ساده دلم گرفتی و پس دادی
زیبا ترین بهانه! خداحافظ
دیگر، مجال نیست که برگردم
ای شهر، کوچه، خانه! خداحافظ
بد جور آتشم زده، باور کن
نا مردیِ زمانه، خداحافظ
پیدا نمیشود پس از این از من
بر برف هم نشانه، خداحافظ
گنجشکِ رفته باز نمی گردد
دیگر، به آشیانه، خدا حافظ
#سیدجلیل_سیدهاشمی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
مو پریشان کن که از مهتاب رویایی تری
از بهار از آسمان، از خواب رویایی تری
از نسیمِ روستا در صبحدم، آرام تر
از سکوتِ ساده ی مرداب رویایی تری
خنده ات داغِ دلِ گلها، غرورت دلفریب
از نگاهِ عاشقِ بی تاب، رویایی تری
تشنه هم باشم اگر، دنبالِ دریا نیستم
با همه سوزندگی، از آب، رویایی تری
از گلِ نارنج در شیراز، عطر آمیز تر
از غروبِ خلوتِ میناب رویایی تری
مو پریشان کن که در آغوشِ بادِ هرزه گرد
گیسوانت می خورد چون تاب، رویایی تری
#سیدجلیل_سیدهاشمی
https://telegram.me/nimaasakk
از بهار از آسمان، از خواب رویایی تری
از نسیمِ روستا در صبحدم، آرام تر
از سکوتِ ساده ی مرداب رویایی تری
خنده ات داغِ دلِ گلها، غرورت دلفریب
از نگاهِ عاشقِ بی تاب، رویایی تری
تشنه هم باشم اگر، دنبالِ دریا نیستم
با همه سوزندگی، از آب، رویایی تری
از گلِ نارنج در شیراز، عطر آمیز تر
از غروبِ خلوتِ میناب رویایی تری
مو پریشان کن که در آغوشِ بادِ هرزه گرد
گیسوانت می خورد چون تاب، رویایی تری
#سیدجلیل_سیدهاشمی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
.................《اعجاز》.................
وقتی که صبح، پنجره ای باز می شود
چشمم پر از قناری و آواز می شود
حتی کنار ریزترین چیز، چشم من
می ایستد، وَ با او، دمساز می شود
آنجا پرندهایست به سویش که میروم
یک دفعه آن پرنده، پرواز می شود
در گرمی ملایم یک برگ، شبنمی
کم کم بخار می شود و راز می شود
بگذار تا ببینم؛ پروانه است این ...
یا گُل که بسته میشود و باز میشود
از زیرِ برگْ_فرشِ زمین تا نوک درخت
دارد بدون فاصله اعجاز می شود
از چشمه ی مجاور آن تک درخت پیر
پرواز و رنگ و همهمه آغاز می شود
آری چرا نخوانم من هم سروده ای
وقتی که خاک، قافیه پرداز می شود
#هادی_اسماعیلی
https://telegram.me/nimaasakk
وقتی که صبح، پنجره ای باز می شود
چشمم پر از قناری و آواز می شود
حتی کنار ریزترین چیز، چشم من
می ایستد، وَ با او، دمساز می شود
آنجا پرندهایست به سویش که میروم
یک دفعه آن پرنده، پرواز می شود
در گرمی ملایم یک برگ، شبنمی
کم کم بخار می شود و راز می شود
بگذار تا ببینم؛ پروانه است این ...
یا گُل که بسته میشود و باز میشود
از زیرِ برگْ_فرشِ زمین تا نوک درخت
دارد بدون فاصله اعجاز می شود
از چشمه ی مجاور آن تک درخت پیر
پرواز و رنگ و همهمه آغاز می شود
آری چرا نخوانم من هم سروده ای
وقتی که خاک، قافیه پرداز می شود
#هادی_اسماعیلی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
صدایت در نمی آید، کجا افتاده ای بی جان
دلِ دیوانه، گرگِ تیرخورده، اسبِ نافرمان!
غزالانِ جوان از غُرّشات دیگر نمی ترسند
دُمات بازیچه ی کفتارها شد شیرِ بی دندان!
چه آمد بر سرت در شعله های دوزخ اما سرد
چه دیدی در حیاطِ کوچکِ پاییز در زندان
چرا سربازهایت از هراسِ جنگ خشکیدند
چه ماند از تخت و تاجات شهریارِ شهرِ سنگستان؟
چرا از خاکمان جز بوته ی حسرت نمیروید
کجای این بیابان گریه کردی ابرِ سرگردان؟
نبودی هفت گاو چاق، اهلِ شهر را خوردند!
نیا بیرون! کسی چشم انتظارت نیست در کنعان
به زندان می برد؟ باشد! اگر کوریم، باکی نیست
که دارد انتظارِ مَردی از آغا محمدخان؟
که دارد انتظار رویشِ گُلْ داخلِ سلّول؟
که دارد انتظار برف، در گرمای تابستان؟
به یک اندازه بدبختیم! ماه و سال بی معنیست
چه فرقی می کند اسفند، یا مرداد، یا آبان...
دلم سرد است،چون منظومهای بیویس و بیرامین
دلم خون است، چون شیرازِ بی داش آکل و مرجان
نهیبت می زنم با لهجه ی اجسادِ نیشابور
نگاهت می کنم با چشم های مردمِ کرمان
قفس می گفت: با مُردن هم آزادی نخواهی یافت
فریبم داده ای با قصه ی طوطی و بازرگان
تبر در دست ِمردم، تندبادِ بی امان در پیش
مبادا ساقه در دستت بلغزد غولِ آویزان!
#حامد_ابراهیم_پور
پ.ن: دوزخ اما سرد و در حیاط کوچک پاییز در زندان نام دو مجموعه شعری از مهدی اخوان ثالث است.
https://telegram.me/nimaasakk
دلِ دیوانه، گرگِ تیرخورده، اسبِ نافرمان!
غزالانِ جوان از غُرّشات دیگر نمی ترسند
دُمات بازیچه ی کفتارها شد شیرِ بی دندان!
چه آمد بر سرت در شعله های دوزخ اما سرد
چه دیدی در حیاطِ کوچکِ پاییز در زندان
چرا سربازهایت از هراسِ جنگ خشکیدند
چه ماند از تخت و تاجات شهریارِ شهرِ سنگستان؟
چرا از خاکمان جز بوته ی حسرت نمیروید
کجای این بیابان گریه کردی ابرِ سرگردان؟
نبودی هفت گاو چاق، اهلِ شهر را خوردند!
نیا بیرون! کسی چشم انتظارت نیست در کنعان
به زندان می برد؟ باشد! اگر کوریم، باکی نیست
که دارد انتظارِ مَردی از آغا محمدخان؟
که دارد انتظار رویشِ گُلْ داخلِ سلّول؟
که دارد انتظار برف، در گرمای تابستان؟
به یک اندازه بدبختیم! ماه و سال بی معنیست
چه فرقی می کند اسفند، یا مرداد، یا آبان...
دلم سرد است،چون منظومهای بیویس و بیرامین
دلم خون است، چون شیرازِ بی داش آکل و مرجان
نهیبت می زنم با لهجه ی اجسادِ نیشابور
نگاهت می کنم با چشم های مردمِ کرمان
قفس می گفت: با مُردن هم آزادی نخواهی یافت
فریبم داده ای با قصه ی طوطی و بازرگان
تبر در دست ِمردم، تندبادِ بی امان در پیش
مبادا ساقه در دستت بلغزد غولِ آویزان!
#حامد_ابراهیم_پور
پ.ن: دوزخ اما سرد و در حیاط کوچک پاییز در زندان نام دو مجموعه شعری از مهدی اخوان ثالث است.
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
در سینهام آذرنگی انداخته ای
شور و شرر قشنگی انداخته ای
ای عشق عزیز! آه، ای دیوانه!
درچاه دلم چه سنگی انداخته ای
#جلیل_صفربیگی
https://telegram.me/nimaasakk
شور و شرر قشنگی انداخته ای
ای عشق عزیز! آه، ای دیوانه!
درچاه دلم چه سنگی انداخته ای
#جلیل_صفربیگی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
از کینهی تو پُریم، آقا گرگه!
لبریزِ تنفریم، آقا گرگه!
کم آرد بمال روی دست و پایت
ما گول نمیخوریم، آقا گرگه!
#جلیل_صفربیگی
https://telegram.me/nimaasakk
لبریزِ تنفریم، آقا گرگه!
کم آرد بمال روی دست و پایت
ما گول نمیخوریم، آقا گرگه!
#جلیل_صفربیگی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
آن ادا اطوارهــای بنــدری مال خودت
قهر و ناز لحظههای دلبری مال خودت
آن النگوی طلا و ســاعتی که سالهاست
قول دادی که برایم میخری مال خودت
ناز و چشم و جان و قربان و عزیز و عشق من
یا از این دختر از آن دختر سری مال خودت
از توی بیچشم و رو یک مو اگر کَندم بگیر
این لباس و کیف و کفش و روسری مال خودت
چرخبازیهای دورِ حوض کاشی سهم من
اَخم و تَخم و قیل و قال زرگری مال خودت
آن همه قُـنپز درآوردی برای مــادرم
بندرعباسی که گفتی میبری مال خودت
هدیهی دوران خدمت را نمیخواهم، بیا
این پتوی کهنهی خاکستری مال خودت
بعد از آن دل دادن و قُلوه گرفتن با پری
پیش من گفتی به چشم خواهری مال خودت
پنجسالی مَنترم کردی که با صد طمطراق
خانه میگیری و زودم میبری مال خودت
ورپریده! تازگیها با پریها میپری
این پری و آن پری و هر پری مال خودت
از زبان من بگو رفتی اگر پیش پری
شوهر یکلاقبای بندری مال خودت
#فرامرز_اکبری
https://telegram.me/nimaasakk
قهر و ناز لحظههای دلبری مال خودت
آن النگوی طلا و ســاعتی که سالهاست
قول دادی که برایم میخری مال خودت
ناز و چشم و جان و قربان و عزیز و عشق من
یا از این دختر از آن دختر سری مال خودت
از توی بیچشم و رو یک مو اگر کَندم بگیر
این لباس و کیف و کفش و روسری مال خودت
چرخبازیهای دورِ حوض کاشی سهم من
اَخم و تَخم و قیل و قال زرگری مال خودت
آن همه قُـنپز درآوردی برای مــادرم
بندرعباسی که گفتی میبری مال خودت
هدیهی دوران خدمت را نمیخواهم، بیا
این پتوی کهنهی خاکستری مال خودت
بعد از آن دل دادن و قُلوه گرفتن با پری
پیش من گفتی به چشم خواهری مال خودت
پنجسالی مَنترم کردی که با صد طمطراق
خانه میگیری و زودم میبری مال خودت
ورپریده! تازگیها با پریها میپری
این پری و آن پری و هر پری مال خودت
از زبان من بگو رفتی اگر پیش پری
شوهر یکلاقبای بندری مال خودت
#فرامرز_اکبری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
Forwarded from اتچ بات
زیر لب ذکر گفت و با لبخند، گرهی بر طناب دار انداخت
گرهی بر طناب...نه! انگار، در دل مادری شرار انداخت
با وضو، چارپایه را برداشت، زیر آن چوبه جابجایش کرد
بعد سجاده ی نمازش را پای آن دارِ بیقرار انداخت
رو به قبله نشست و از ته دل، مثل هر بار قصد قربت کرد
سجده ای کرد و بار عصیان را از بر و دوش خود کنار انداخت
بعد چون طفل پاک و معصومی، از سرِ جانماز خود برخاست
این چنین هر چه کرده بود از دم، گردنِ آفریدگار انداخت!
کرد با سر اشاره ای کوتاه، رو به مامورها که «منتظرم
مرگ فریاد می زند پس کو؟ آن که باید به احتضار انداخت؟»
آن که باید ... شبیه خاطره بود، مات و کمرنگ و گنگ و بی سایه
همچو نعشِ ز گور آمده ای، هیچِ خود را به روی دار انداخت
پیش از آن مرده بود و می پرسید: مرده را می توان به دار کشید؟
بر گلویِ بریده ی بیرگ، می توان زخم ناگوار انداخت؟!
می توان، می توان ... به خود می گفت، می توانیم و می شود، آری
دارِ باقی است این جهان، آری! باید آن را هزار بار انداخت
می توان بر جنازه یک شهر چون مغولها هزار اسب دواند
می توان بر گلوی یک ملت، دارِ تسلیم بی شمار انداخت
داعشی باش و هر چه خواهی کن، فاعلِ فعلِ تو خداوند است!
آنکه وجدان به تو نداد اما تیغه خنجرت به کار انداخت
نعش بر روی دار می رقصید، گویی او را به ریشخند گرفت
ذهن او را دوباره ویران کرد، باورش را به کارزار انداخت
#محمدحسین_روانبخش
آوا : #محمدبرزگر
https://telegram.me/nimaasakk
گرهی بر طناب...نه! انگار، در دل مادری شرار انداخت
با وضو، چارپایه را برداشت، زیر آن چوبه جابجایش کرد
بعد سجاده ی نمازش را پای آن دارِ بیقرار انداخت
رو به قبله نشست و از ته دل، مثل هر بار قصد قربت کرد
سجده ای کرد و بار عصیان را از بر و دوش خود کنار انداخت
بعد چون طفل پاک و معصومی، از سرِ جانماز خود برخاست
این چنین هر چه کرده بود از دم، گردنِ آفریدگار انداخت!
کرد با سر اشاره ای کوتاه، رو به مامورها که «منتظرم
مرگ فریاد می زند پس کو؟ آن که باید به احتضار انداخت؟»
آن که باید ... شبیه خاطره بود، مات و کمرنگ و گنگ و بی سایه
همچو نعشِ ز گور آمده ای، هیچِ خود را به روی دار انداخت
پیش از آن مرده بود و می پرسید: مرده را می توان به دار کشید؟
بر گلویِ بریده ی بیرگ، می توان زخم ناگوار انداخت؟!
می توان، می توان ... به خود می گفت، می توانیم و می شود، آری
دارِ باقی است این جهان، آری! باید آن را هزار بار انداخت
می توان بر جنازه یک شهر چون مغولها هزار اسب دواند
می توان بر گلوی یک ملت، دارِ تسلیم بی شمار انداخت
داعشی باش و هر چه خواهی کن، فاعلِ فعلِ تو خداوند است!
آنکه وجدان به تو نداد اما تیغه خنجرت به کار انداخت
نعش بر روی دار می رقصید، گویی او را به ریشخند گرفت
ذهن او را دوباره ویران کرد، باورش را به کارزار انداخت
#محمدحسین_روانبخش
آوا : #محمدبرزگر
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
attach 📎
کلیدِ اصلیِ حلّ معمّا دست چینیهاست
همیشه یک کلیدِ المثنی دست چینیهاست
به جای نافه از چین سُبحه و سجاده آوردند
به می سجاده رنگین کن، مُصلّا دست چینیهاست!
چقدر این روزها بوی کباب گربه میآید
نمیدانم کجای کشور ما دست چینیهاست
خبرها حاکی از آنست اگر چه ازتو پنهانست
که تا سیسال دیگر ریشِبابا دست چینیهاست!
دعای کارگر کی میتواند کارگر افتد؟
در این دنیا که نان کارفرما دست چینیهاست
من و تو بیخودی بر قبر کوروش سجده میکردیم
که هرچه دست کوروش بوده حالا دست چینیهاست
چه بیم از موج بحر، او را که باشد شیخ! کشتیبان
شب تاریک و بیم موج ودریا دست چینیهاست!
خدا رحمت کند مرحوم مغفور مصدق را
که او حتی نمیدانست دنیا دست چینیهاست
مهم اینست ما از نعمت این سفره محرومیم
چه فرقی می کند دست شما یا دست چینیهاست!
#مسلم_حسنشاهی
https://telegram.me/nimaasakk
همیشه یک کلیدِ المثنی دست چینیهاست
به جای نافه از چین سُبحه و سجاده آوردند
به می سجاده رنگین کن، مُصلّا دست چینیهاست!
چقدر این روزها بوی کباب گربه میآید
نمیدانم کجای کشور ما دست چینیهاست
خبرها حاکی از آنست اگر چه ازتو پنهانست
که تا سیسال دیگر ریشِبابا دست چینیهاست!
دعای کارگر کی میتواند کارگر افتد؟
در این دنیا که نان کارفرما دست چینیهاست
من و تو بیخودی بر قبر کوروش سجده میکردیم
که هرچه دست کوروش بوده حالا دست چینیهاست
چه بیم از موج بحر، او را که باشد شیخ! کشتیبان
شب تاریک و بیم موج ودریا دست چینیهاست!
خدا رحمت کند مرحوم مغفور مصدق را
که او حتی نمیدانست دنیا دست چینیهاست
مهم اینست ما از نعمت این سفره محرومیم
چه فرقی می کند دست شما یا دست چینیهاست!
#مسلم_حسنشاهی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
در این زمانهٔ بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیلوقال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظهٔ خود را
برای این همه ناباور خیالپرست؟
به شبنشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلالپرست؟
رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند
به پای هرزه علفهای باغ کال پرست
رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمالِ دار، برای من کمالپرست
هنوز زندهام و زنده بودنم خاریست
به چشمتنگی نامردم زوال پرست
#محمدعلی_بهمنی
https://telegram.me/nimaasakk
خوشا به حال کلاغان قیلوقال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظهٔ خود را
برای این همه ناباور خیالپرست؟
به شبنشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلالپرست؟
رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند
به پای هرزه علفهای باغ کال پرست
رسیدهام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمالِ دار، برای من کمالپرست
هنوز زندهام و زنده بودنم خاریست
به چشمتنگی نامردم زوال پرست
#محمدعلی_بهمنی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم
یعنی از عشق تو در بر، دل خونین دارم
گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری
من هم از دولت عشقت تن رویین دارم
بر سرم گر ز فلک سنگ ببارد غم نیست
زان که از خشت سر کوی تو بالین دارم
به امیدی که سحر بر رخت افتد نظرم
نظری شب همه شب بر مه و پروین دارم
گر چه کامم ز لب نوش تو تلخ است اما
گر کسی گوش دهد، قصهٔ شیرین دارم
کامی از دیر و حرم هیچ ندیدم در عشق
گلهای چند هم از کفر و هم از دین دارم
روز تاریک و شب تیره و اقبال سیاه
همه زان خال و خط و طرهٔ مشکین دارم
عشق هر روز ز نو داد مرا آیینی
تا بدانند خلایق که چه آیین دارم
گفتمش مهر فروغی به تو روز افزون است
گفت من هم به خلافش دل پر کین دارم
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
یعنی از عشق تو در بر، دل خونین دارم
گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری
من هم از دولت عشقت تن رویین دارم
بر سرم گر ز فلک سنگ ببارد غم نیست
زان که از خشت سر کوی تو بالین دارم
به امیدی که سحر بر رخت افتد نظرم
نظری شب همه شب بر مه و پروین دارم
گر چه کامم ز لب نوش تو تلخ است اما
گر کسی گوش دهد، قصهٔ شیرین دارم
کامی از دیر و حرم هیچ ندیدم در عشق
گلهای چند هم از کفر و هم از دین دارم
روز تاریک و شب تیره و اقبال سیاه
همه زان خال و خط و طرهٔ مشکین دارم
عشق هر روز ز نو داد مرا آیینی
تا بدانند خلایق که چه آیین دارم
گفتمش مهر فروغی به تو روز افزون است
گفت من هم به خلافش دل پر کین دارم
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
با توام امشب و میترسم از آن سان بی تو
که پس از این شب و شبهای فراوان بی تو
آه اگر این شب بی سایه به پایان برسد
چه کنم با تب فردای هراسان بی تو
خوش به حال منِ خوشبختِ سرافشان با تو
بد به حال منِ بدبختِ پریشان بی تو
با توام امشب و میخوانم از اندوه اتاق
بُهت فردا شب این کلبه حیران بی تو
تو نباشی و نریزی و نپاشی در آن
به چه کار آیدم این خانهی ویران بی تو؟
به تماشای عبور چه کسی باز شود
چشم این پنجرهی رو به خیابان بی تو؟
چشم این پنجرهی خیس تماشا دارد
صبح از آینه گردانی باران بی تو
اتفاقی که قرارست بیفتد این است:
دل ویران و سر بی سر و سامان بی تو
چشمم از گریه چه سیلی که نینداخت به راه
به کجا می رود این رود شتابان بیتو!؟
#بهروز_یاسمی
https://telegram.me/nimaasakk
که پس از این شب و شبهای فراوان بی تو
آه اگر این شب بی سایه به پایان برسد
چه کنم با تب فردای هراسان بی تو
خوش به حال منِ خوشبختِ سرافشان با تو
بد به حال منِ بدبختِ پریشان بی تو
با توام امشب و میخوانم از اندوه اتاق
بُهت فردا شب این کلبه حیران بی تو
تو نباشی و نریزی و نپاشی در آن
به چه کار آیدم این خانهی ویران بی تو؟
به تماشای عبور چه کسی باز شود
چشم این پنجرهی رو به خیابان بی تو؟
چشم این پنجرهی خیس تماشا دارد
صبح از آینه گردانی باران بی تو
اتفاقی که قرارست بیفتد این است:
دل ویران و سر بی سر و سامان بی تو
چشمم از گریه چه سیلی که نینداخت به راه
به کجا می رود این رود شتابان بیتو!؟
#بهروز_یاسمی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak