دومان
169 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
شب‌به‌شب با مژه‌هایت دل من مشغول است

مـیـلـه‌هـای قـفـسـم را نـشـمـارم چـه کـنـم؟

#سیدحسن_حسینی

https://telegram.me/nimaasakk
تو را صبحی مه‌آلود از دل یک خواب آوردم
تنت را ریختم در شیشه‌ی مهتاب، آوردم

خریدم از پری‌ها جفت مروارید چشمت را
و از اعماق دریاهای بی‌پایاب آوردم

خود من يافتم در قصه‌ها تخم نگاهت را
تو را من کاشتم، من سایه بودم، آب آوردم

بپرس این دستهای هرزه‌ی آماده‌ی چیدن
کجا بودند وقتی کالی‌ات را تاب آوردم؟

بریز از خویش زنبیل مرا از خواستن پر کن
برای شاخه‌هایت یک زمستان خواب آوردم

#مهدی_فرجی

https://telegram.me/nimaasakk
کاروان‌ها در سکوت و دزدها در قال‌وقیل
سال‌ها این دشت نشنیده‌ست آوای رحیل

کوچ‌کردن قصه شد، مردانه‌ماندن یک خیال
کودکان افسانه می‌بافند از مردان ایل

بوی رخوت راه‌های دشت را پر کرده‌است
روزِ باران گله را خوابانده چوپان در مسیل

غرق در افسون فرعونی کسی راهی نشد
پا به پای اعتقاد هیچ موسایی به نیل

بر زمین تا چشم می‌بیند مترسک کاشتند
در فراسوی زمان مُردند مردان اصیل

انتهای هیچ راهی منزلی پیدا نبود
جاده‌ها آزرده از یک امتداد بی‌دلیل

#مهدی_فرجی

https://telegram.me/nimaasakk
و ای زنان پریشان! شما که موهاتان
به باد می‌رود، آن‌گاه: آرزوهاتان

فریب صومعه‌ی زهد کاهنان مخورید
مگر شراب ندارید در سبوهاتان؟

شما تبار پری‌های آب‌ها هستید
اگرچه حل شده در اشک، گفت‌و‌گوهاتان

به انتظار چه هستید؟ مرکبی از ابر؟
در ایستگاهِ مه‌آلودِ جست‌و‌جوهاتان؟

که چشم‌های شما سنگِ سرمه‌ی شب شد
و برفِ دهکد‌ه‌ی صبح شد گلوهاتان

و کفشِ پاشنه‌دارِ شما چرا نرسید
به شاهزاده‌ی غمگین آرزوهاتان؟

و دل دهید، از آن پیش‌تر که تاریکی
به دارتان بزند با طناب موهاتان!

#محمدسعید_میرزایی

https://telegram.me/nimaasakk
Audio
و دیگر جوان نمی شوم
نه به وعده عشق و نه وعده چشمان تو
شعر:
#محمدرضا_عبدالملکیان
دکلمه:
#خسرو_شکیبایی

https://telegram.me/nimaasakk
مِن‌بعد به ما سیب‌زمینی بدهید
دستور حماسه آفرینی بدهید

یک گربه از آن پلنگ باقی‌مانده
آن هم به برادرانِ چینی بدهید

#شروین_سلیمانی

https://telegram.me/nimaasakk
قطعه‌ی طنزی از:
استاد خرمشاهی به میمنت تولدشان😜

ای همسر باوفای خوبم!
اين همسر تو بهانه‌گير است
 
زيرِ سرِ او بلند گشته‌ست
در ظاهر اگر چه سربه‌زير است
 
گَه گويد: گربه‌مان خمار است
گَه گويد: بربری خمير است
 
هرگز نشوی رميده از او
تو پادشهی و او اسير است
 
گويم به ستايش تو يك بيت
از آن همه دُر كه در ضمير است
 
هرچند كه گربه‌ی توخوشخوست
اخلاق سگِ تو بی‌نظير است!

#بهاءالدین_خرمشاهی

https://telegram.me/nimaasakk
"بعد از این بر سرِ ماها، چه بلاها برسد
چه بلاها که از این بعد به ماها برسد"

روزها مرگِ تو آبستنِ صدها خطر است
باش تا بگذرد امروز و به فردا برسد

رشته‌ی طول و درازی‌ست عدالت‌خواهی
سرِ این رشته خدایا به کجاها برسد!

روزگاری‌ست دچارِ تبِ کاذب شده‌‌ایم
طبلِ رسوایی ما آن سرِ دنیا برسد

چه قَدَر پول در این کشورِ بی‌صاحب هست
که به مصر، اندونزی، لیبی، کوبا برسد!؟

نفت سرمایه‌ی ملی‌ست ولیکن حاشا!
پولی از نفت سرِ سفره‌ی ماها برسد

مُرده بی‌شک وطن، این مُرده نجنبد از جا
بر تن‌اَش گر دَمِ جان_بخشِ مسیحا برسد

گیرم این شامِ سیه طی بشود، وا اَسَفا!
بعد از این شامِ سیه، روزِ مبادا برسد

آب دریا هم از این بختِ سیه خشک شود
پای این قوم اگر، بر لبِ دریا برسد

ای شمایان که رعایا تهِ چاه افکندید!
بی‌گمان نسلِ شماها به یهودا برسد!!

سرنگون می‌شود این کاخِ ستم بی‌تردید
قدرت این بار اگر، دستِ رعایا برسد

بشکند هیبتِ پوشالیِ بت‌های بزرگ
تبر این بار به قصدِ سرِ بت‌ها برسد

ساعتی بیش نمانده‌ست به اعدامِ شما
زنگِ بی‌وقفه‌ی ناقوسِ کلیسا برسد!

#قاسم_فرخی

پ.ن: مطلع شعر با اندکی تغییر از علی‌اکبر دهخداست، ایشان در بندی از یک مخمس با عنوان وصف‌الحال لوطیانه می‌گویند:

بعد از این بر سر ماها چه بلاها برسه
چه بلاها که از این خلق به ماها برسه
به گوش ما و تو فردا چه صداها برسه
کار این مُلک از اینجا به کجاها برسه

تقی نجّار یه پا اوستایِ معمار شده

https://telegram.me/nimaasakk
هان ای بهار خسته که از راه‌های دور
موج صدای پای تو می‌آیدم به گوش
وز پشت بیشه‌های بلورین صبح‌دم
رو کرده‌ای به دامن این شهر بی‌خروش

برگرد ای مسافر گم‌کرده راهِ خویش
از نیمه‌راه خسته و لب‌تشنه بازگرد
اینجا میا...میا تو هم افسرده می‌شوی
در پنجه‌ی ستمگر این شام‌گاه سرد

برگرد ای بهار!‌ که در باغ‌های شهر
جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست
جز عقده‌های بسته‌ی یک رنج دیرپای
بر شاخه‌های خشک درختان جوانه نیست

برگرد و راه خویش بگردان از این دیار
بگریز از سیاهی این شام جاودان
رو سوی دشت‌های دگر نه که در رهت
گسترده‌اند بستر مواج پرنیان

این شهر سرد یخ‌زده در بستر سکوت
جای تو ای مسافر آزرده‌پای‌! نیست
بند است و وحشت است و در این دشت بی‌کران
جز سایه‌ی خموش غمی دیر‌پای نیست

دژخیم مرگ‌زای زمستان جاودان
بر بوستان خاطره‌ها سایه‌گستر است
گل‌های آرزو همه افسرده و کبود
شاخ امید‌ها همه بی‌برگ و بی‌بر است

برگرد از این دیار که هنگام بازگشت
وقتی به سرزمین دگر رو نهی خموش
غیر از سرشک درد نبینی به ارمغان
در کوله‌بار ابر که افکنده‌ای به دوش

آن‌جا برو که لرزش هر شاخه، گاهِ رقص
از خنده‌ی سپیده‌دمان گفت‌و‌گو کند
آن‌جا برو که جنبش موج نسیم و آب
جان را پر از شمیمِ گلِ آرزو کند

آن‌جا که دسته‌های پرستو سحرگهان
آهنگ‌های شادی خود ساز می‌کنند
پروانگان مست، پرافشان به بامداد
آزاد در پناه تو پرواز می‌کنند

آن‌جا برو که از سرِ هر شاخسار سبز
مست سرود و نغمه‌ی شبگیر می‌شوی
برگرد ای مسافر از این راه پرخطر
این‌جا میا که بسته به زنجیر می‌شوی

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

https://telegram.me/nimaasakk
چون آستین همیشه جبینم زِ چین پُر است
 
یعنی دلـم ز دسـت تـو ای نـازنـیـن پُـر است

#غنی_کشمیری

https://telegram.me/nimaasakk