دومان
171 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
که آفتاب بیاید، نیامد
رضا براهنی
که آفتاب بیاید
نیامد...


شعر و دکلمه:
#رضا_براهنی

https://telegram.me/nimaasakk
ما شاهدان تاريخی
تاريخ را
در نقب شوم يک شب ظلمانی
ديديم
تاريخ
مثل كتيبه‌های جذامی بود
با صورتی كه نيمی از آن را
كفتارهای فربه‌ی امروزی
بلعيده بودند...

#رضا_براهنی

https://telegram.me/nimaasakk
باور سبز من سپیدارا
دوست دارم تو را و دریا را

هر شب از چشم‌هات می‌شنوم
نفس پاک صبح فردا را

بر‌نمی‌گیرم از دو چشمت چشم
رونقی داده‌ای تماشا را

مهِ ابهامِ آسمان در پیش
به کجا می‌بری دل ما را...؟

برتر از آفتاب می‌تابی
چون نظر می‌کنیم بالا را

رودها بی‌شکیب می‌رانند
تا تو در آب می‌نهی پا را

بی‌نصیبم زِ لطف شبنم هم
کی توانم نوشت دریا را؟

#سلمان‌_هراتی

https://telegram.me/nimaasakk
ما پادشاه را کشتیم،
سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم
‏حالا تنها چیزی که گیرمان آمده، یک پادشاه جدید است که از قبلی بهتر نیست.
‏اینجا سرزمینی‌ست که برای آزادی جنگیدیم ولی حالا برای نان می‌جنگیم!
‏نکته‌ی عدالت این است که همه وقتی برابر می‌شوند که مرده‌اند!

#ویکتور_هوگو

https://telegram.me/nimaasakk
ای نگاهت خنده ی مهتاب‌ها!
بر پَرَندِ رنگ‌رنگِ خواب‌ها

ای صفای جاودانِ هرچه هست
باغ‌ها، گل‌ها، سَحَرها، آب‌ها

ای نگاهت جاودان افروخته
شمع‌ها، خورشیدها، مهتاب‌ها

ای طلوع بی‌زوالِ آرزو!
در صفای روشنِ محراب‌ها

ناز نوشینی تو و دیدار توست
خنده‌ی مهتاب در مرداب‌ها

در خرامِ نازنینت جلوه کرد
رقصِ ماهی‌ها و پیچ‌وتاب‌ها

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

https://telegram.me/nimaasakk
از روی دست‌خط قشنگش كه مانده بود
ديشب به احتمال قوی شعر خوانده بود

اسمش بهار بود، ولی موج انفجار
پروانه‌های روسری‌اش را پرانده بود

پرتاب ناگهانی خون روی صورتش
چندين گل شقايق كوچک نشانده بود

وقتی پليس وارد اين اتفاق شد
چيزی برای ثبت جنايت نمانده بود

گفتند: مرد، نيمه‌ی شب با دوچرخه‌اش
خود را به كوچه‌ی گل مريم رسانده بود

می‌خواست اعتراف بزرگی كند ولی
زن ماشه را دو ثانيه قبلش چكانده بود...

#کوروش_کیانی_قلعه‌سردی

https://telegram.me/nimaasakk
آيا شود بهار كه لبخندمان زند؟
از ما گذشت‌، جانب فرزندمان زند

آيا شود كه بَرْش‌زن‌ِ پيرِ دوره‌گرد
مانند كاسه‌‌های كهن بندمان زند؟

ما شاخه‌های سركش سيبيم‌، عين هم‌
يک باغبان بيايد و پيوندمان زند 

مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد
ديگر كسی نمانده كه ترفندمان زند 

نانی به آشكار به انبانِ ما نهد
زهری نهان به كاسه‌ی گُل‌قندمان زند 

ما نشكنيم اگرچه دگرباره گردباد
بردارد و به كوه دماوندمان زند 

رويين‌‌تنيم‌، اگرچه تهمتن به مكرِ زال‌
تير دو سر به ساحل هِلمندمان زند

سر می‌دهيم زمزمه‌‌های يگانه را
حتی اگر زمانه دهان‌‌بندمان زند

#محمدکاظم_کاظمی

https://telegram.me/nimaasakk
آقا خموش! شعر مخوان، ما گرسنه‌ایم
آوازمان مده، مَنِشان، ما گرسنه‌ایم

این حرف‌های بی‌هنرت را میار پیش
ما را شکم تهی‌ست زِ نان، ما گرسنه‌ایم

وجد بهار و وهم گریزنده‌‌ی نسیم
ما را چه می‌دهد؟ برسان، ما گرسنه‌ایم

تحقیر دیده‌ایم و اهانت کشیده‌ایم
تکلیف‌مان مده به زبان، ما گرسنه‌ایم

دندان معنویت ما را کشیده‌اند
ما را گزیر نیست از آن، ما گرسنه‌ایم

آیینه‌داری‌ات چه به ما آب می‌دهد؟
یادش به‌خیر چهره‌‌ی‌مان، ما گرسنه‌ایم

گفتی چراغ‌دارِ شب و روزِ ماستی
سودات خوش، برادرِ جان، ما گرسنه‌ایم

#قهار_عاصی

https://telegram.me/nimaasakk
چه شعبده‌ست که در چشمکانِ آبی تو

نـهـفـتـه‌انـد شـبِ مـاهـتـابِ دریـا را...!

#شهریار

https://telegram.me/nimaasakk
به چشمک این‌همه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه به هم می زنند دنیا را

چه شعبده‌ست که در چشمکانِ آبی تو
نهفته‌اند شبِ ماهتابِ دریا را

تو خود به جامه‌ی خوابی و ساقیانِ صبوح
به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را

کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن
که چشم، مانده به ره، آهوان صحرا را

به شهر ما چه غزالان که باده‌پیمایند
چه جای عشوه غزالان بادپیما را

فریب عشق به دعوی اشک و آه مخور
که درد و داغ بُوَد عاشقان شیدا را

هنوز زین همه نقاش ماه‌واختر، نیست
شبیه‌سازتر از اشکِ من ثریا را

اشاره‌ی غزل خواجه با غزاله‌ی تُست
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

به یارِ ما نتوان یافت شهریارا عیب
جز این‌قَدَر که فراموش می‌کند ما را

#شهریار

https://telegram.me/nimaasakk
لب‌های پر‌تلاطم تو لحظه‌ی سکوت، مثلِ دو کشتی‌اند که لنگر گرفته‌اند
جادوگران مصری و مرتاض‌های هند، آن‌سوی پلک‌های تو سنگر گرفته‌اند

از خونِ عاشقان زده سر لاله‌های گوش، افتاده گیسوان سیاه تو روی دوش
هر لحظه در تشنج و هر لحظه در خروش، چون خواهران که سوگ برادر گرفته‌اند

خونِ بهار هستی و نبضت مقدس است، در خاک تیره جنبش سبزت مقدس است
گل‌ها به اعتقاد تو گردن کشیده‌اند، قوها به امتداد تنت پر گرفته‌اند

مردِ توام، زنانگی‌ات را به من بده، تشویش‌های خانگی‌ات را به من بده
کابوسِ بی‌ترانگی‌ات را به من بده، این واژه‌ها صدای تو را سر گرفته‌اند

زیبایی‌ات مقدمه‌ی آفرینش است، هر شعر، کودکِ من و لبخند‌های توست
برگرد از بهشت دروغی که ساختی، این بچه‌ها بهانه‌ی مادر گرفته‌اند

#محمودرضا_برامکه

https://telegram.me/nimaasakk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این هموطن باصفای اهل میبُد یزد، شعر "ناشکری" بنده رو به طور کامل و از حفظ میخونه و چه چیزی برای یک شاعر لذت‌بخش‌تر از این🌹💚

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
یه روز خدا دعاها رو چک می‌کرد
می‌شنيدشونو به اونا فک می‌کرد

یکی از آمریکا، یکی از ژاپن
یکی از آنگولا، یکی از گابُن

هرکی یه چیزی می‌خواست از خدا
یکی شوهر می‌خواست، یکی هم شفا

یکی می‌خواست ردیف و پولدار بشه
یکی می‌خواست صاحب اُسکار بشه

یکی مریض بود و می‌خواست نميره
یکی می‌خواست مرگو بغل بگيره

خدا دیدش این آدمای خاکی
یا که ازش طلبکارن، یا شاکی

اینا که هر کدوم تو یه فازی‌ان
کُلُّهُم از زندگی ناراضی‌ان

ولی یکی از دعاها عجیب بود
صاحب اون یه آدم غریب بود

غریب که نه، یه آدم ايرونی
از اونايی که حالشو می‌دونی

دعا می‌کرد با دست و روی شُسته
خدا جونم کارت خیلی درسته!

شما دیگه به حال ما فک نکن
دعای ایرونیا رو چک نکن

وضع ماها خوبه و مشکلی نیس
سرخوشيم و غصه تو هیچ دلی نیس

ایرانو ول کن، به اروپا برس
به مردم خوب یواِس‌آ برس

اینجا بهشته، وضع ما عالیه
جای ملائکه فقط خالیه!

به لطف‌تون شاديم و غم نداريم
اوضاع رديفه، هیچی کم نداريم!

خدای مهربون که چاره می‌ساخت
گفت به همه: این به ما تیکه انداخت

ماهو نشون گرفتو سايه‌شو زد
این ایرونی به ما کنايه‌شو زد

اون روز دیگه خدا دعایی نشنفت
ایرونيو صداش زد و بهش گفت

کشورتون که کشور خوبیه
مملکت باحال و مرغوبيه

تو خاک‌تون دریای نفت که دارین
انقلاب پنجاه‌وهفت که دارین

با کمک ما شاهو کَلّه کردین
چراغونی توی محله کردین

درآمدِ نفتِ نجومی دارین
دانش هسته‌ایِ بومی دارین!

کشورتون کشورِ چارفصله
از دو طرف به سه تا دریا وصله

اندازه‌ی کل جهان گاز دارین
توی خلیج صدتا بارانداز دارین

کشورتون معدنِ خاوياره
صندوق ارزی‌تون پُر از دلاره

پسته و فرش‌تون تو دنیا تَکِه
مظهر خودکفايی‌تون موشکه!

برای زعفرون‌تون که بيسته
حتی اوباما توی صف می‌ايسته!

کلی طلا و آهن و مس دارین
هزار تا عنوان توی گينس دارين

تنگه‌ی هرمز که تو مشت‌تونه
ملتِ در صحنه که پشت‌تونه

توی فضا صاحب ماهواره‌اید
ناقلاها معلومه اینکاره‌اید!

انرژی هسته‌ای‌تون به‌راهه
اینو اگه شکر نکنین گناهه

یارانه‌تونم سرِ ماه می‌ريزن
اونايی که ناراضی‌ان، مريضن!

این دیگه ناشکريه که می‌نالید
باید به سرزمين‌تون ببالید

ایرونیه حرف خدا رو شنید
از دوسه‌جا برق سه‌فازش پريد!

گفت به خدا یه حرفی تو گلومه
بذار اونم بگم دیگه تمومه

با این همه لطف شما جالبه
کشور ما "شِعب‌ابی‌طالبه" !

#شروین_سلیمانی

https://telegram.me/nimaasakk
‍ چشمی به بادها سپرده‌ام
دلی
ــ چنان‌که برگِ سبزی ــ
به منقارِ کبوتری

فرازِ شَهرت سرگشته‌ام
گِردِ بامت می‌گردم
و بر آن حیاط کوچک / که از کف آن
چون نهالِ میخکِ دوردستی
جلوه می‌کنی
بی‌قرار می‌شوم و
دِل‌دِل می‌زنم
به سنیه‌ی ابر و به منقارِ کبوتر

شعرم از جنسِ گیاه و آتش است:
سرو است
که صدای بلندِ سبزِ مغرور دارد
و فرسوده که شود
درختِ گلگونِ شعله خواهد شد

آمیزه‌ی آتش و سبزینه است کلامم
زمستان گرمت می‌کند
بهار منظرت را می‌آراید
و تابستان که فرارسد
سایه می‌اندازد / تا دراز بکشی
و زنبوران کندوی خورشید را نظاره کنی

هر کجای جهان باشی
دلی به پاره‌‌ابری و / چشمی
به منقار کبوتری توان سپرد.

#منوچهر_آتشی

https://telegram.me/nimaasakk
آزادی!؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی‌ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می‌زنند

سرزمین!؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می‌برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده‌اند؟
یا آن شاخه‌ای
که تخته‌ی تابوت شد؟

کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟

نمی‌دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است
نمی‌دانم!

آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه‌اش را غارت کردید؟
آن معشوقه‌ای که در خواب
چشم‌هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهاردهش را ربودید؟

آزادی، اسبی‌ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می‌زنند

#شیرکو_بیکس
برگردان: #بابک_زمانی

https://telegram.me/nimaasakk
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد 
دعای یک لبِ مستم که مستجاب نشد 

من آن گُلم که در آتش دمید و پرپر شد 
به شکلِ اشک درآمد ولی گلاب نشد 

 نه گُل که خوشه‌ی انگورِ گورِخودشده‌ای 
که روی شاخه دلش خون شد و شراب نشد 

 پیمبری که به شوقِ رسالتی ابدی 
درونِ غار فنا گشت و انتخاب نشد 

نه من که بالِ هزاران چو من به خون غلتید 
ولی بنای قفس در جهان خراب نشد 

هزار پرتوِ نور از هزار سو نیزه 
به شب زدند و جهان غرقِ آفتاب نشد 

به خواب رفت جهان آن‌چنان که تا به ابد 
صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد

#غلامرضا_طریقی

https://telegram.me/nimaasakk