آغاز فروردین شروعی تازه در من بود
روزی که میلاد غرورانگیز آن زن بود
عشقوجنونازهرطرفچون کرمِ ابریشم
تا ژرفنای روحِ من، غرقِ تنیدن بود
سبز_آبیِ دریا_چمن بر بوم میپاشید
دستی که روز و شب به کارِ آفریدن بود
در خلسهی رویایی آن طرح سبز_آبی
حس غریبی در دلم گرمِ شکفتن بود
هی زیرورو، هی زیرورو، هی زیرورو میشد
قلبی که هرشب در تکاپو، در تپیدن بود
روح مرا تا دوردست عاشقی میبرد
چشمان سبزی که کمی مایل به روشن بود
دلدادگیهای من و دلبردن آن ماه
افسانهی تهمینه گویی با تهمتن بود
در خاطرات دور و دیرم هرچه کاویدم
یک زن، پریواری شبیه سایه با من بود
سردرگمِ توفان و دریا، دورترها باز
با شوق ساحل زورقی بیتابِ رفتن بود
"فانوس دریایی من از دور میتابید
فانوس دریایی من چشمان آن زن بود!"
#قاسم_فرخی
پ.ن:
۱- دو چشم داشت، دو سبز_آبیِ بلاتکلیف/که بر دوراهی دریا_چمن مردد بود(حسین منزوی)
۲- بیت پایانی بیتیست از حسین محمدیفرد از غزلی با مطلع:
در زوزههای باد پیغام نرفتن بود/دریا خروشان بود و آری وقت رفتن بود
https://telegram.me/nimaasakk
روزی که میلاد غرورانگیز آن زن بود
عشقوجنونازهرطرفچون کرمِ ابریشم
تا ژرفنای روحِ من، غرقِ تنیدن بود
سبز_آبیِ دریا_چمن بر بوم میپاشید
دستی که روز و شب به کارِ آفریدن بود
در خلسهی رویایی آن طرح سبز_آبی
حس غریبی در دلم گرمِ شکفتن بود
هی زیرورو، هی زیرورو، هی زیرورو میشد
قلبی که هرشب در تکاپو، در تپیدن بود
روح مرا تا دوردست عاشقی میبرد
چشمان سبزی که کمی مایل به روشن بود
دلدادگیهای من و دلبردن آن ماه
افسانهی تهمینه گویی با تهمتن بود
در خاطرات دور و دیرم هرچه کاویدم
یک زن، پریواری شبیه سایه با من بود
سردرگمِ توفان و دریا، دورترها باز
با شوق ساحل زورقی بیتابِ رفتن بود
"فانوس دریایی من از دور میتابید
فانوس دریایی من چشمان آن زن بود!"
#قاسم_فرخی
پ.ن:
۱- دو چشم داشت، دو سبز_آبیِ بلاتکلیف/که بر دوراهی دریا_چمن مردد بود(حسین منزوی)
۲- بیت پایانی بیتیست از حسین محمدیفرد از غزلی با مطلع:
در زوزههای باد پیغام نرفتن بود/دریا خروشان بود و آری وقت رفتن بود
https://telegram.me/nimaasakk
تاریخ شما شرح برانداختنِ ماست
این کهنهکتابیست که جلدش کفن ماست
این گربهی کِز کردهی چسبیده به دیوار
تهماندهای از بیشهی شیر وطن ماست
بیپرده بگوییم که در پرده نگنجیم
عریانی ما پاکترین پیرهنِ ماست
چیزی که نداریم به تاراج شما رفت
آنچیزکهماندهستهمانفوتوفنماست!
سرسختی فردوسی و سرمستیِ حافظ
آن لشکر پنهانشده در خویشتنِ ماست
معشوق غزل جلوهای از روح حماسهست
سهراب، همان سروِ چمانِ چمنِ ماست
ای آنکه به آیینِ عجم خُرده گرفتی
نوروز همان پاسخ دندانشکن ماست
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
این آیهی کوتاه، تمامِ سخن ماست
#حسن_قریبی
https://telegram.me/nimaasakk
این کهنهکتابیست که جلدش کفن ماست
این گربهی کِز کردهی چسبیده به دیوار
تهماندهای از بیشهی شیر وطن ماست
بیپرده بگوییم که در پرده نگنجیم
عریانی ما پاکترین پیرهنِ ماست
چیزی که نداریم به تاراج شما رفت
آنچیزکهماندهستهمانفوتوفنماست!
سرسختی فردوسی و سرمستیِ حافظ
آن لشکر پنهانشده در خویشتنِ ماست
معشوق غزل جلوهای از روح حماسهست
سهراب، همان سروِ چمانِ چمنِ ماست
ای آنکه به آیینِ عجم خُرده گرفتی
نوروز همان پاسخ دندانشکن ماست
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
این آیهی کوتاه، تمامِ سخن ماست
#حسن_قریبی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
بهار میگذرد، خيز و دست دلبر گير
به پای لاله و گل، دور عشرت از سر گير
کنون که بادِ صبا چنگ زد به دامنِ سرو
تو نيز دامنِ آن سروِ نازپرور گير
به رغمِ خاطرِ غم، همچو غنچه خندان باش
به شادی رخِ گل، همچو لاله ساغر گير
به يک دو جام، اگر در نيامد از پا عقل
ز دستِ يارِ پریچهره، جامِ ديگر گير
نسيم از رخ گل، دادِ خويشتن بستاند
تو نيز از لبِ معشوق، کامِ دل برگير
ببوس از سرِ آن سرو سيمتن تا پای
به پای او چو رسی، اين رويه از سر گير
چو شرم چيره شود، باده را پياپي زن
چو دست مست شود، بوسه را مکرر گير
دلا به پای امل راه خوشدلی بسپار
رهی به دستِ طرب بار غم زِ دل برگير
#رهی_معیری
https://telegram.me/nimaasakk
به پای لاله و گل، دور عشرت از سر گير
کنون که بادِ صبا چنگ زد به دامنِ سرو
تو نيز دامنِ آن سروِ نازپرور گير
به رغمِ خاطرِ غم، همچو غنچه خندان باش
به شادی رخِ گل، همچو لاله ساغر گير
به يک دو جام، اگر در نيامد از پا عقل
ز دستِ يارِ پریچهره، جامِ ديگر گير
نسيم از رخ گل، دادِ خويشتن بستاند
تو نيز از لبِ معشوق، کامِ دل برگير
ببوس از سرِ آن سرو سيمتن تا پای
به پای او چو رسی، اين رويه از سر گير
چو شرم چيره شود، باده را پياپي زن
چو دست مست شود، بوسه را مکرر گير
دلا به پای امل راه خوشدلی بسپار
رهی به دستِ طرب بار غم زِ دل برگير
#رهی_معیری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
زان زلف مُشکرنگ نسیمی به ما فرست
یکمویسر، بهمِهر، به دستِ صبا فرست
گاهی به دستِ خواب پیامِ وصال ده
گـه بـر زبانِ باد سلامِ وفا فرست
#خاقانی
https://telegram.me/nimaasakk
یکمویسر، بهمِهر، به دستِ صبا فرست
گاهی به دستِ خواب پیامِ وصال ده
گـه بـر زبانِ باد سلامِ وفا فرست
#خاقانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
به من بگو، بگو
چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را زِ شاخهها؟
به من بگو، بگو
چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟
من از درخت زادهام
تو ای که گفتنت وزیدن نسیمهاست بر درختها
به من بگو، بگو
درخت را که زاده است؟
مرا ستاره زاده است
تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد
به من بگو، بگو
ستاره را که زاده است؟
ستاره را، درخت را تو زادهای
تو ای که گفتنت پریدن پرندههاست
به من بگو، بگو
تو را که زاده است؟
#رضا_براهنی
رضا براهنی جاودانه شد🖤
https://telegram.me/nimaasakk
چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را زِ شاخهها؟
به من بگو، بگو
چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟
من از درخت زادهام
تو ای که گفتنت وزیدن نسیمهاست بر درختها
به من بگو، بگو
درخت را که زاده است؟
مرا ستاره زاده است
تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد
به من بگو، بگو
ستاره را که زاده است؟
ستاره را، درخت را تو زادهای
تو ای که گفتنت پریدن پرندههاست
به من بگو، بگو
تو را که زاده است؟
#رضا_براهنی
رضا براهنی جاودانه شد🖤
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
ﺑﻪﺳﺘﺎرهای ﺳﺤﺮ ﮐﻦ ره وادی
ﺷﺐ ﻣﻦ
ﮐﻪ ﺳﭙﯿﺪه ﺳــﺮ ﺑﺮ آرم ﺑﻪ دﯾﺎر
روﺷﻨﺎﯾﯽ
#شهریار
https://telegram.me/nimaasakk
ﺷﺐ ﻣﻦ
ﮐﻪ ﺳﭙﯿﺪه ﺳــﺮ ﺑﺮ آرم ﺑﻪ دﯾﺎر
روﺷﻨﺎﯾﯽ
#شهریار
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
همچو بوتیمارِ مجروحی ــنشسته بر لبِ دریاچهی شبــ میخورَد اندوه
شامگاه
اندیشناک و خسته و مغموم.
کاجهای پیر تاریکند و در اندیشهی تاریک.
من غمین و خسته و اندیشناکم چون غروبِ شوم.
من چنان
چون کاجهای پیر
تاریکم که پنداری
دیرگاهی هست
تا خورشید
بر جانم نتابیدهست.
میکشم بینقشه
در غمخانهی خود
پای
میکشم بیوقفه
بر پیشانیِ خود
دست...
#احمد_شاملو
https://telegram.me/nimaasakk
شامگاه
اندیشناک و خسته و مغموم.
کاجهای پیر تاریکند و در اندیشهی تاریک.
من غمین و خسته و اندیشناکم چون غروبِ شوم.
من چنان
چون کاجهای پیر
تاریکم که پنداری
دیرگاهی هست
تا خورشید
بر جانم نتابیدهست.
میکشم بینقشه
در غمخانهی خود
پای
میکشم بیوقفه
بر پیشانیِ خود
دست...
#احمد_شاملو
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
چُنانت دوست میدارم که گر روزی فِراق افتد
تو صبرازمن توانی کرد و من صبرازتو نتوانم!
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
تو صبرازمن توانی کرد و من صبرازتو نتوانم!
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
هر کسی را سَرِ چیزی و تمنای کسیست
مـا بــه غـیـر از تـو نـداریـم تـمـنـای دگـر
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
مـا بــه غـیـر از تـو نـداریـم تـمـنـای دگـر
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
مجال خواب نمیباشدم زِ دست خیال
درِ سـرای نـشـایـد بـر آشـنـایـان بـست
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
درِ سـرای نـشـایـد بـر آشـنـایـان بـست
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
زخم شمشیر اَجَل بِه که سرِ نیش فِراقت
کشتن اولیتر از آن کِهم به جراحت بگذاری
تنِ آسوده چه داند که دلِ خسته چه باشد
من گرفتارِ کمندم تو چه دانی که سواری
کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی
وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری
عَرَقَت بر ورقِ روی نگارین به چه ماند
همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری
طوطیان دیدم و خوشتر زِ حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
آرزو میکُنَدَم با تو شبی بودن و روزی
یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری
هم اگر عمر بُوَد دامن کامی به کف آید
که گل از خار همیآید و صبح از شب تاری
سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد
خوش بُوَد هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
زخم شمشیر اَجَل بِه که سرِ نیش فِراقت
کشتن اولیتر از آن کِهم به جراحت بگذاری
تنِ آسوده چه داند که دلِ خسته چه باشد
من گرفتارِ کمندم تو چه دانی که سواری
کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی
وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری
عَرَقَت بر ورقِ روی نگارین به چه ماند
همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری
طوطیان دیدم و خوشتر زِ حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
آرزو میکُنَدَم با تو شبی بودن و روزی
یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری
هم اگر عمر بُوَد دامن کامی به کف آید
که گل از خار همیآید و صبح از شب تاری
سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد
خوش بُوَد هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری
#سعدی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
عيد ِ گلت خجسته، گل بیخزان من
یاس ِ سپيد واشده در بازوان من…!
باد بهار كز سر زلف تو میوزد
با گل نوشته نام تو را، برخزان من
ناشكری است جز تو و مهر تو از خدا
چيز دگر بخواهم اگر، مهربان من
با شادی تو شادم و با غصهات غمین
آری همه به جان تو بستهست جان من
هنگامه میكند سخنم در حديث عشق
واكرده تا كليد تو، قفل زبان من
بگشای سينه تا كه در آئينه گل كنند
باهم اميد تازه و بخت جوان من
دستیكه مینوشت بر اوراق سرنوشت
پيوست داستان تو با داستان من
گل میكند به شوق تو شعرم در اين بهار
ای مايهی شکفتگی واژگان من…!
اما، مرا نمیرسد از راه عيد، گل
تا بوسهی تو گل نكند بر دهان من
#حسین_منزوی
یاس ِ سپيد واشده در بازوان من…!
باد بهار كز سر زلف تو میوزد
با گل نوشته نام تو را، برخزان من
ناشكری است جز تو و مهر تو از خدا
چيز دگر بخواهم اگر، مهربان من
با شادی تو شادم و با غصهات غمین
آری همه به جان تو بستهست جان من
هنگامه میكند سخنم در حديث عشق
واكرده تا كليد تو، قفل زبان من
بگشای سينه تا كه در آئينه گل كنند
باهم اميد تازه و بخت جوان من
دستیكه مینوشت بر اوراق سرنوشت
پيوست داستان تو با داستان من
گل میكند به شوق تو شعرم در اين بهار
ای مايهی شکفتگی واژگان من…!
اما، مرا نمیرسد از راه عيد، گل
تا بوسهی تو گل نكند بر دهان من
#حسین_منزوی
Forwarded from |\|€|\|\@
شریفی، پارسایی، پاکزادی
یکی از مردم نیکونهادی
برای دیگران شاید "مرید"ی
برای من، ولی بیشک، مرادی
#قاسم_فرخی
عکس: حاجداراب بدخشان(مرید بجنوردی)
https://telegram.me/nimaasakk
یکی از مردم نیکونهادی
برای دیگران شاید "مرید"ی
برای من، ولی بیشک، مرادی
#قاسم_فرخی
عکس: حاجداراب بدخشان(مرید بجنوردی)
https://telegram.me/nimaasakk
دشتی شقایق هدیه آوردم برایت
شاید عوض شد نازنین! حال و هوایت
فردا که پلکی می گشایی و سلامی
پیچیده عطر صد شقایق در صدایت
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
شاید عوض شد نازنین! حال و هوایت
فردا که پلکی می گشایی و سلامی
پیچیده عطر صد شقایق در صدایت
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk