این پنجره بیتابِ تو و خندهی صبح است
خورشید! بیا، پنجره شرمندهی صبح است
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
خورشید! بیا، پنجره شرمندهی صبح است
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
مـانـدهست چو من پنجره بیدارِ تو تا صبح
چشمیست که وامانده به دیدارِ تو تا صبح
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
چشمیست که وامانده به دیدارِ تو تا صبح
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
ایـن پـنـجـره بـاز است به امید نگاهی
دزدیده نگاهم کن از این پنجره، گاهی
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
دزدیده نگاهم کن از این پنجره، گاهی
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
در قاب دل و پنجره یک پُرتره از توست
ممنونِ خیالم که پُـر از خاطره از توست
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
ممنونِ خیالم که پُـر از خاطره از توست
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
ایـن پنجره تا صبح دمی پلک نبستهست
بشتاب پری! جان تو نیمای تو خستهست
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
بشتاب پری! جان تو نیمای تو خستهست
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
من چشم به این پنجره بستم که بیایی
دلــتـنـگِ تـوام بـاز پـرینـاز! کـجـایـی!؟
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
دلــتـنـگِ تـوام بـاز پـرینـاز! کـجـایـی!؟
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
ای کاش که این پنجرهها را بگشایی
بــا نــازِ نـگـاهـی دلِ مــا را بـربـایـی
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
بــا نــازِ نـگـاهـی دلِ مــا را بـربـایـی
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
عیار عشق، در این خاکِ مهربان چند است
بگو بهشت به ایرانِ پاک، مانند است؟
دیار آتش زرتشت و غیرت یعقوب
دیار مثنوی و شاهنامه و زند است
جهانیان همه سوغات خویش میدانند
زبان پارسیاش را که در مَثَل، قند است
تبر به قامت او کارگر نمیاُفتد
که بین مردم و این کوه و دشت، پیوند است
اگرچه زال به البرز نیست، "مردی" هست
گواه محکم من قامت دماوند است
هنوز اگرچه سیاوش ز داغ میسوزد
اگرچه دشنه رستم به جان فرزند است
صبور باش که آرش دوباره میآید
صبور باش که پایان ماه اسفند است
نشاط و قدر ت و فرهنگ را دلم هرروز
برای مردم این مرز، آرزومند است
#جواد_کلیدری
https://telegram.me/nimaasakk
بگو بهشت به ایرانِ پاک، مانند است؟
دیار آتش زرتشت و غیرت یعقوب
دیار مثنوی و شاهنامه و زند است
جهانیان همه سوغات خویش میدانند
زبان پارسیاش را که در مَثَل، قند است
تبر به قامت او کارگر نمیاُفتد
که بین مردم و این کوه و دشت، پیوند است
اگرچه زال به البرز نیست، "مردی" هست
گواه محکم من قامت دماوند است
هنوز اگرچه سیاوش ز داغ میسوزد
اگرچه دشنه رستم به جان فرزند است
صبور باش که آرش دوباره میآید
صبور باش که پایان ماه اسفند است
نشاط و قدر ت و فرهنگ را دلم هرروز
برای مردم این مرز، آرزومند است
#جواد_کلیدری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
هـمـایـون زادروزت نـازنـیـنـم
خـجسته شـاعرِ ایرانزمـیـنـم
تــو هـمـزادِ بـهـارانـی و بـاران
رفــیــقِ اولــیــن و آخــریــنـم
#قاسم_فرخی
#بداهه
عکس: جواد کلیدری
https://telegram.me/nimaasakk
خـجسته شـاعرِ ایرانزمـیـنـم
تــو هـمـزادِ بـهـارانـی و بـاران
رفــیــقِ اولــیــن و آخــریــنـم
#قاسم_فرخی
#بداهه
عکس: جواد کلیدری
https://telegram.me/nimaasakk
شــبـت آرام و رویـایـی پـرینـاز!
جـهـانــت غـرق زیبایـی پـرینـاز!
هــزارویــک شـبـت آکـنـده بـاد از
شـکـوه شـعـر نـیـمـایـی پـرینـاز!
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
جـهـانــت غـرق زیبایـی پـرینـاز!
هــزارویــک شـبـت آکـنـده بـاد از
شـکـوه شـعـر نـیـمـایـی پـرینـاز!
#قاسم_فرخی
#بداهه
https://telegram.me/nimaasakk
اولین روزهای خرداد است
تختِ اردیبهشت بر باد است
زیر هر توت، باز روی زمین
سفرهای چسبناک افتاده ست
نغمه سرداده است بُلبلِ مست
گویی از هفت دولت آزاد است
رقص گندم، میانِ گندمزار
خوش به حالش که این قَدَر شاد است!
چشمه هرچند شیشه نیست ولی
آنچه قُل می زند از آن، بادهست
یا بکوبیم یا برافشانیم
کاش ما هم به شوق، پا یا دست!
دادِِ هر کَس به گوشهای دادند
گوشِ ما هم به دستِ بیداد است
خانهی روزگار، آبادان!
که از او خانهی من آباد است!
وضعِ ما شکل مبهمی بینِ
بَعدِ فریاد و قبلِ فریاد است
رنگِ گل تا شکست، دانستم
این جهان سخت، سُستْ بنیاد است
طعمِ شیرینِ این دقایق را
هر که فهمیده است، فرهاد است
#هادی_اسماعیلی
https://telegram.me/nimaasakk
تختِ اردیبهشت بر باد است
زیر هر توت، باز روی زمین
سفرهای چسبناک افتاده ست
نغمه سرداده است بُلبلِ مست
گویی از هفت دولت آزاد است
رقص گندم، میانِ گندمزار
خوش به حالش که این قَدَر شاد است!
چشمه هرچند شیشه نیست ولی
آنچه قُل می زند از آن، بادهست
یا بکوبیم یا برافشانیم
کاش ما هم به شوق، پا یا دست!
دادِِ هر کَس به گوشهای دادند
گوشِ ما هم به دستِ بیداد است
خانهی روزگار، آبادان!
که از او خانهی من آباد است!
وضعِ ما شکل مبهمی بینِ
بَعدِ فریاد و قبلِ فریاد است
رنگِ گل تا شکست، دانستم
این جهان سخت، سُستْ بنیاد است
طعمِ شیرینِ این دقایق را
هر که فهمیده است، فرهاد است
#هادی_اسماعیلی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
غروبِ سومِ خرداد ماه، ساعتِ هفت
نشسته بود، پدر، رو به ماه، ساعتِ هفت
حضورِ گنگِ پدر بود و بهتِ عاصیِ کوه
غروب و خستگیِ «کوچ راه»، ساعتِ هفت
و داشت عقربه در خود تلوتلو میخورد
در این میانه زنی پا به ماه، ساعتِ هفت
گرفته بود به دندان، لبِ کبودش را
و ضجّههای هر از گاهگاه، ساعتِ هفت
تمامِ دردِ خودش را به کوه میپاشید
به این صبورترین تکیهگاه، ساعتِ هفت
صدا به کوه زد و سمت ایل واپس خورد
طنینِ مرتعشِ آه ... آه ... ساعتِ هفت
نشسته بود خدا رو به روی بوم و قلم
در آستانهی یک اشتباه، ساعتِ هفت
چکید از قلمش قطرهای و شکل گرفت
خطوطِ حادثهای راهراه، ساعتِ هفت
سیاهمشقِ خدا، داشت شکلِ من میشد
درست مثلِ خودِ من سیاه، ساعتِ هفت
هزار حادثه در نبضِ دشت، جریان داشت
سکوت، گریه، تبسّم، نگاه، ساعتِ هفت
سیاهچادر و اسپند و هالهای از دود
غروبِ سومِ خرداد ماه، ساعتِ هفت
#حسن_روشان
https://telegram.me/nimaasakk
نشسته بود، پدر، رو به ماه، ساعتِ هفت
حضورِ گنگِ پدر بود و بهتِ عاصیِ کوه
غروب و خستگیِ «کوچ راه»، ساعتِ هفت
و داشت عقربه در خود تلوتلو میخورد
در این میانه زنی پا به ماه، ساعتِ هفت
گرفته بود به دندان، لبِ کبودش را
و ضجّههای هر از گاهگاه، ساعتِ هفت
تمامِ دردِ خودش را به کوه میپاشید
به این صبورترین تکیهگاه، ساعتِ هفت
صدا به کوه زد و سمت ایل واپس خورد
طنینِ مرتعشِ آه ... آه ... ساعتِ هفت
نشسته بود خدا رو به روی بوم و قلم
در آستانهی یک اشتباه، ساعتِ هفت
چکید از قلمش قطرهای و شکل گرفت
خطوطِ حادثهای راهراه، ساعتِ هفت
سیاهمشقِ خدا، داشت شکلِ من میشد
درست مثلِ خودِ من سیاه، ساعتِ هفت
هزار حادثه در نبضِ دشت، جریان داشت
سکوت، گریه، تبسّم، نگاه، ساعتِ هفت
سیاهچادر و اسپند و هالهای از دود
غروبِ سومِ خرداد ماه، ساعتِ هفت
#حسن_روشان
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
بـا تـو هـر ویـرانـهای آبادی است
چشمهایت برکههای شادی است
طـرح لـبـخـنـدِ تـو پـیرنـگِ بـهـار
زادروزت مــــــژدهی آزادی اســت
#قاسم_فرخی
#بداهه
عکس: حسن روشان
https://telegram.me/nimaasakk
چشمهایت برکههای شادی است
طـرح لـبـخـنـدِ تـو پـیرنـگِ بـهـار
زادروزت مــــــژدهی آزادی اســت
#قاسم_فرخی
#بداهه
عکس: حسن روشان
https://telegram.me/nimaasakk
زان فشانم اشک در هر رهگذاری
تا به دامان تو ننشیند غباری
زلفت از هر حلقه میبندد اسیری
چشمت از هر گوشه میگیرد شکاری
از برای بی قراران محبت
آه اگر زلف تو نگذارد قراری
اختیاری آید اندر دست ما را
گر گذارد عشق در دست اختیاری
چشم تو گر گوشهٔ کارم نگیرد
پیش نتوانم گرفتن هیچ کاری
رنج عشقت راحت هر دردمندی
زخم تیغت مرهم هر دل فکاری
از کنارم رفته تا آن سرو بالا
جوی اشکم میرود از هر کناری
گوشهای خواهم نهان از چشم مردم
تا به کام دل بِگِریم روزگاری
تا گره بگشاید از کارم فروغی
بستهام دل را به زلف تابداری
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
تا به دامان تو ننشیند غباری
زلفت از هر حلقه میبندد اسیری
چشمت از هر گوشه میگیرد شکاری
از برای بی قراران محبت
آه اگر زلف تو نگذارد قراری
اختیاری آید اندر دست ما را
گر گذارد عشق در دست اختیاری
چشم تو گر گوشهٔ کارم نگیرد
پیش نتوانم گرفتن هیچ کاری
رنج عشقت راحت هر دردمندی
زخم تیغت مرهم هر دل فکاری
از کنارم رفته تا آن سرو بالا
جوی اشکم میرود از هر کناری
گوشهای خواهم نهان از چشم مردم
تا به کام دل بِگِریم روزگاری
تا گره بگشاید از کارم فروغی
بستهام دل را به زلف تابداری
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
گِرد مَه، خط سیهکار نداری، داری
روزِ روشن به شب تار نداری، داری
صنعت دلکش داوود ندانی، دانی
زره از طُرّهٔ طرار نداری، داری
زلف را دام دلآویز نسازی، سازی
فکر دلهای گرفتار نداری، داری
صف دلها همه از تیر ندوزی، دوزی
خم ابروی کماندار نداری، داری
خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی
چشم سرمست دلآزار نداری، داری
بیدلان را همه رنجور نخواهی، خواهی
عاشقان را همه بیمار نداری، داری
چشم صاحبنظر از سحر نبندی، بندی
چشم افسونگر سحار نداری، داری
پی خونریزی عشاق نکوشی، کوشی
سپه غمزه خونخوار نداری، داری
بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی
بر قمر عقرب جرار نداری، داری
جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی
سر خونخواریام ای یار نداری، داری
بر فروغی زِ جفا تیغ نیازی، یازی
قصد یاران وفادار نداری، داری
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
روزِ روشن به شب تار نداری، داری
صنعت دلکش داوود ندانی، دانی
زره از طُرّهٔ طرار نداری، داری
زلف را دام دلآویز نسازی، سازی
فکر دلهای گرفتار نداری، داری
صف دلها همه از تیر ندوزی، دوزی
خم ابروی کماندار نداری، داری
خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی
چشم سرمست دلآزار نداری، داری
بیدلان را همه رنجور نخواهی، خواهی
عاشقان را همه بیمار نداری، داری
چشم صاحبنظر از سحر نبندی، بندی
چشم افسونگر سحار نداری، داری
پی خونریزی عشاق نکوشی، کوشی
سپه غمزه خونخوار نداری، داری
بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی
بر قمر عقرب جرار نداری، داری
جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی
سر خونخواریام ای یار نداری، داری
بر فروغی زِ جفا تیغ نیازی، یازی
قصد یاران وفادار نداری، داری
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
قطرهی اشکمْ، زِ چشمِ روزگار افتادهام
شبنمَم، از دستِ گُل در پای خار افتادهام
#جلالالدین_همایی
با دلِ روشن در این ظلمتسَرا افتادهام
نورِ مهتابمْ که در ویرانهها افتادهام
#رهی_معیری
https://telegram.me/nimaasakk
شبنمَم، از دستِ گُل در پای خار افتادهام
#جلالالدین_همایی
با دلِ روشن در این ظلمتسَرا افتادهام
نورِ مهتابمْ که در ویرانهها افتادهام
#رهی_معیری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
میبینمت که چشم به پرچین نشستهای
از صخرهای نیامده پایین، نشستهای
منظومهای ستارهی پرپر به پشت ابر
چشمی به هفت خوشهی پروین نشستهای
همپای ایل آمدهای سوی دهکده
یا با شکار کبک به خُرجین نشستهای
پیچیده شور نیلبکی در شیار کوه
محو کدام چشمهی شیرین نشستهای؟
گردیست از تطاول تاتارها به دشت
دلواپس هجوم تموچین نشستهای
دست دعای توست به هفتآسمان بلند
از هر پرنده گوش به آمین نشستهای
میگویی: آی، کبکِ فرو برده سر به برف!
فارغ زِ ضرب پنجهی شاهین نشستهای!
صبح آمدهست و نافلهی غنچهها بلند
بر جانمازِ زنبق و نسرین نشستهای
انجیرزار، دستخوش بادِ صبح و تو
سرشار از تلاوت "والتّین" نشستهای
در صبح شاعران، کلماتیست از اَلَست
بیتاب، با ترانهی تکوین نشستهای
چشمت به سیر مزرعهای زعفرانی است
حس میکنی که در "تِلِکابین" نشستهای
شعر آمدهست چون هیجانِ پرندگان
مست و قلم به دست، به تمکین نشستهای
بارانِ یاس بر سرِ شعرت چکیده است
تا در شمیمِ سورهی یاسین نشستهای
گلهای این مکاشفه یکسر محمدیست
با شورِ شعر و دغدغهی دین نشستهای
با خود تو را به باغ گل سرخ میبرند
محوِ پلاک و چفیه و پوتین نشستهای
تنگ غروب، از غمِ لبنان سرودهای
محوِ پرندگان فلسطین نشستهای
در عصرِ بیپرندگی پایتخت نیز
دور از درخت، خسته به ماشین نشستهای
در هر کتیبه با "اخوان" راه رفتهای
با موبدی بر "آذر بُرزین" نشستهای
ابری وزیده از شبِ دریا به دفترت
مبهوتِ رقص ماهی و دُلفین نشستهای
شکر خدا که پشت تمام غبارها
میبینمت که آینهآیین نشستهای
در برگریزِ ما، سخن از "فتح میزها" ست!
اما تو فکر "وقفه ی گلچین" نشستهای
چرخیدهاند درگذرِ باد، عدهای
تو با همان اصالت دیرین نشستهای
#محمدحسین_انصارینژاد
https://telegram.me/nimaasakk
از صخرهای نیامده پایین، نشستهای
منظومهای ستارهی پرپر به پشت ابر
چشمی به هفت خوشهی پروین نشستهای
همپای ایل آمدهای سوی دهکده
یا با شکار کبک به خُرجین نشستهای
پیچیده شور نیلبکی در شیار کوه
محو کدام چشمهی شیرین نشستهای؟
گردیست از تطاول تاتارها به دشت
دلواپس هجوم تموچین نشستهای
دست دعای توست به هفتآسمان بلند
از هر پرنده گوش به آمین نشستهای
میگویی: آی، کبکِ فرو برده سر به برف!
فارغ زِ ضرب پنجهی شاهین نشستهای!
صبح آمدهست و نافلهی غنچهها بلند
بر جانمازِ زنبق و نسرین نشستهای
انجیرزار، دستخوش بادِ صبح و تو
سرشار از تلاوت "والتّین" نشستهای
در صبح شاعران، کلماتیست از اَلَست
بیتاب، با ترانهی تکوین نشستهای
چشمت به سیر مزرعهای زعفرانی است
حس میکنی که در "تِلِکابین" نشستهای
شعر آمدهست چون هیجانِ پرندگان
مست و قلم به دست، به تمکین نشستهای
بارانِ یاس بر سرِ شعرت چکیده است
تا در شمیمِ سورهی یاسین نشستهای
گلهای این مکاشفه یکسر محمدیست
با شورِ شعر و دغدغهی دین نشستهای
با خود تو را به باغ گل سرخ میبرند
محوِ پلاک و چفیه و پوتین نشستهای
تنگ غروب، از غمِ لبنان سرودهای
محوِ پرندگان فلسطین نشستهای
در عصرِ بیپرندگی پایتخت نیز
دور از درخت، خسته به ماشین نشستهای
در هر کتیبه با "اخوان" راه رفتهای
با موبدی بر "آذر بُرزین" نشستهای
ابری وزیده از شبِ دریا به دفترت
مبهوتِ رقص ماهی و دُلفین نشستهای
شکر خدا که پشت تمام غبارها
میبینمت که آینهآیین نشستهای
در برگریزِ ما، سخن از "فتح میزها" ست!
اما تو فکر "وقفه ی گلچین" نشستهای
چرخیدهاند درگذرِ باد، عدهای
تو با همان اصالت دیرین نشستهای
#محمدحسین_انصارینژاد
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
زندان
باغِ آزاده مردمْ است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وَهْنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزشهای اوست
زبانِ شعرِ شاملو، همچون درختی است که ریشهی آن در زبانِ نظم و نثرِ فارسیِ دَری تا حدودِ قرنِ هشتم استوار شده و شاخ و برگ آن در فضای زبانِ امروز، افشان گردیده است.
به همین جهت، شُکوه و استواریِ زبانِ دیروز، و طراوت و تازگیِ زبانِ امروز را در خود جمع دارد.
بی گمان، رازِ زیبایی و موفقیتِ شعرهای سپید شاملو تا حدودی مرهونِ همین زبان است.
با توجه به تاریخِ سرایشِ شعرهای شاملو، میتوان به آسانی دریافت که دست یافتن به این زبان و تسلط بر آن، بعد از تجربیات و تمرینِ بسیار، برای او حاصل شدهاست.
زبانِ شعریِ شاملو، پس از مجموعه ی "هوای تازه" ، و همینطور مجموعههای "آیدا در آینه" و "آیدا، درخت و خنجر و خاطره" ، در مجموعههای "ققنوس در باران" ، "مرثیه های خاک" و "شکفتن در مِه" ، به کمالی سخت دلپذیر رسیده است.
تو
آن جُرعه ی آبی
که غلامان
به کبوتران مینوشانند
از آن پیشتر
که خنجر
به گلوگاهشان نَهَند.
📘 #سفر_در_مه
✍ #تقی_پورنامداریان
انتشارات زمستان چاپ اول ۱۳۷۴
https://telegram.me/nimaasakk
باغِ آزاده مردمْ است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وَهْنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزشهای اوست
زبانِ شعرِ شاملو، همچون درختی است که ریشهی آن در زبانِ نظم و نثرِ فارسیِ دَری تا حدودِ قرنِ هشتم استوار شده و شاخ و برگ آن در فضای زبانِ امروز، افشان گردیده است.
به همین جهت، شُکوه و استواریِ زبانِ دیروز، و طراوت و تازگیِ زبانِ امروز را در خود جمع دارد.
بی گمان، رازِ زیبایی و موفقیتِ شعرهای سپید شاملو تا حدودی مرهونِ همین زبان است.
با توجه به تاریخِ سرایشِ شعرهای شاملو، میتوان به آسانی دریافت که دست یافتن به این زبان و تسلط بر آن، بعد از تجربیات و تمرینِ بسیار، برای او حاصل شدهاست.
زبانِ شعریِ شاملو، پس از مجموعه ی "هوای تازه" ، و همینطور مجموعههای "آیدا در آینه" و "آیدا، درخت و خنجر و خاطره" ، در مجموعههای "ققنوس در باران" ، "مرثیه های خاک" و "شکفتن در مِه" ، به کمالی سخت دلپذیر رسیده است.
تو
آن جُرعه ی آبی
که غلامان
به کبوتران مینوشانند
از آن پیشتر
که خنجر
به گلوگاهشان نَهَند.
📘 #سفر_در_مه
✍ #تقی_پورنامداریان
انتشارات زمستان چاپ اول ۱۳۷۴
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
اگر آوارگیهایِ مُدامم در پناهِ تو وطن دارند
یقین کن اتفاق شادی و غم ریشه در روحی کهن دارند
صداهایی غریبه میچکد از اشکهایم وقتِ دلتنگی
برایِ دردهایم، چشمهایم در گلوشان چند زن دارند
خلافِ دیگران، تو در سکوتم دیدهای فریادهایم را
تمامِ واژههای صامتی که در نگاه تو دهن دارند
تویی ماهیِ حوضِ دیدگانم که زلالِ چشمهای من
برای ماهیانِ دیگر اما تیره هستند و لجن دارند
برایم یک غزل از آیههای منزوی امشب بخوان، این زن
ردیفِ کفشهای تابهتایش شوقِ پیشت آمدن دارند
#مینا_سراوانی
https://telegram.me/nimaasakk
یقین کن اتفاق شادی و غم ریشه در روحی کهن دارند
صداهایی غریبه میچکد از اشکهایم وقتِ دلتنگی
برایِ دردهایم، چشمهایم در گلوشان چند زن دارند
خلافِ دیگران، تو در سکوتم دیدهای فریادهایم را
تمامِ واژههای صامتی که در نگاه تو دهن دارند
تویی ماهیِ حوضِ دیدگانم که زلالِ چشمهای من
برای ماهیانِ دیگر اما تیره هستند و لجن دارند
برایم یک غزل از آیههای منزوی امشب بخوان، این زن
ردیفِ کفشهای تابهتایش شوقِ پیشت آمدن دارند
#مینا_سراوانی
https://telegram.me/nimaasakk
لكنّ قلبي والفؤادَ ومُهجَتي
أسرى لديكِ
فأكرمي أسرَاكِ...
قَلب و خِرد و روح و رواناَم
نزد تو اَسیرند!
اسیرانت را گِرامی دار...!
#یحیی_توفیق_حسن
https://telegram.me/nimaasakk
أسرى لديكِ
فأكرمي أسرَاكِ...
قَلب و خِرد و روح و رواناَم
نزد تو اَسیرند!
اسیرانت را گِرامی دار...!
#یحیی_توفیق_حسن
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak