دومان
169 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
از ابرها
آن تکه که تویی
نخواهد بارید...!

#هوشنگ_چالنگی

https://telegram.me/nimaasakk
#غزل۶

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

قیمت عشق نداند، قدم صدق ندارد
سست‌عهدی که تحمل نکند بار جفا را

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را

باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بوده‌ست گرفتار بلا را

از سرِ زلفِ عروسانِ چمن دست بدارد
به سرِ زلف تو گر دست رسد باد صبا را

سرِ انگشتِ تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت‌نما را

آرزو می‌کندم شمع‌صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را

چشم کوته‌نظران بر ورقِ صورتِ خوبان
خط همی‌بیند و عارف قلمِ صُنعِ خدا را

همه را دیده به رویت نگران‌است ولیکن
خودپرستان زِ حقیقت نشناسند هوا را

مهربانی ز من آموز و گَرَم عُمر نمانَد
به سرِ تربتِ سعدی بطلب مهرگیا را

هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْد سُکاریٰ

شعر:
#سعدی

خوانش:
#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk
اللیلُ تاریخُ الحنین؛
وَ انتَ لَیلی‌!

شب تاریخ دلتنگی‌ست؛
و تو شبِ منی!

#محمود_درویش

https://telegram.me/nimaasakk
با تيربارانِ سگانِ خشمگينِ دِه، از گله‌مان يك مشت گاوِ كلّه‌خر مانده

سربازهای سر به راهِ ميرزا سرسخت، با چشم‌های بسته اينك: چشم فرمانده!


انبوهِ بی‌قلاده‌ی سگ‌های خونْ‌خورده در پنجه‌هاشان، پرچمِ فتحِ درِ دوزخ

فرمانِ آتش می‌دهد اسكندری از نو، دستی كه بر كبريت‌های بی‌خطر مانده!



قصاب‌های خشمگينِ شيهه‌كش در جوش، اسبانِ مادرمُرده‌ی در خونِ دندانْ خرد

از اين ستون تا آن ستون بند و جگر گوشه، از دل به دل راهی پر از خونِ جگر مانده!



در جبهه‌های حق عليهِ دشمنِ فرضی، خاموشی از نو، شورشِ شبْ‌تاب‌ها از نو

نه بوی يوسف می‌دهد نه روشنِ چشم است؛ پيراهنِ خونی كه در دستِ پدر مانده!



خوابِ نمكْ‌سودِ سرِ سبز و زبانِ سرخ، خودسوزیِ هر روزِ خورشيدی كه می‌بيند

تابوتِ بی‌چشم‌ولبِ يارِ دبستانی، بر شانه‌ی تاريخِ « مرزِ پُرگُهر » مانده!



خشتِ كج و بارِ كج و معمارِ كج‌انديش، «تاريخ»، اين بی‌افتخارِ تا ثريا كج!

گنجشك مفت و سنگ مفت و جانِ انسان مفت، از آخرين گنجشكْ‌پر، يك مشت پر مانده...!

#طاهره_خنیا

https://telegram.me/nimaasakk
داریوش!
صدای زخمی سرزمین من...
دومان
Rashid Behbudov - Doholchi.com
متن:

(آیریلیق)

فیکریندن گئجه لر یاتا بیلمیرم
بو فیکری باشیمدان آتا بیلمیرم
نئیله ییم که سنه چاتا بیلمیرم
آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولار یامان آیریلیق

اوزوندور هیجرینده قارا گئجه لر
بیلمیرم من گئدیم هارا گئجه لر
ووروبدور قلبیمه یارا گئجه لر
آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولار یامان آیریلیق


ترجمه:

(جدایی)

از فکر تو شبها خوابم نمیبره
نمیتونم این فکر رو از سرم بیرون کنم
اینا رو میگم چون نمیتونم بهت برسم
جدایی، جدایی، امان از جدایی
از هر دردی بدتر جدایی

در هجر تو سیاه و درازند شبا
نمیدونم کجا برم من شبا
قلب منو زخمی کرده شبا
جدایی، جدایی، امان از جدایی
از هر دردی بدتر جدایی

https://telegram.me/nimaasakk
تا کفر سر زلفت زد راه دل و دینم
جز عشق تو هر کیشی کفر است در آیینم

هر صبح ز روی تو همخانه‌ی خورشیدم
هر شام ز اشک خود همسایه‌ی پروینم

تو چشمه‌ی خورشیدی من ذرّه‌ی محتاجم
تو خواجه‌ی مستغنی، من بنده‌ی مسکینم

تا خط تو را دیدم، دادی رقم خونم
تا مهر تو ورزیدم، بستی کمر کینم

هم سلسله بر گردن زان کاکل پیچانم
هم غالیه در دامن زان سنبل پُرچینم

هم سِرّ دهانش را می‌جویم و می‌یابم
هم عکس جمالش را می‌خواهم و می‌بینم

هم باده‌ی عشقش را می‌گیرم و می‌نوشم
هم دانه‌ی مهرش را می‌کارم و می‌چینم

از قامت موزونش در سایه‌ی شمشادم
وز عارض گلگونش در دامن نسرینم

گر بر سر خاک من بنشینی و برخیزی
تا محشر از این شادی برخیزم و بنشینم

تا وصف لبت گفتم دُرهای دَری سفتم
الحق که در این معنی مستوجب تحسینم

تا ماه فروغی رخ، از کلبه‌ی من برتافت
از آه سحر هر شب شمعی‌ست به بالینم

#فروغی_بسطامی

https://telegram.me/nimaasakk
نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
چشم تو سرافکنده به هر انجمنش کرد

تا غنچه به باغ از دهن تنگ تو دم زد
عطّار صبا مُشک خُتَن در دهنش کرد

تا گل به هواخواهی روی تو درآمد
نقاش چمن صاحب وجه حَسَنَش کرد

تا سرو پی بندگی قدّ تو برخاست
دور فلک آزاد زِ بند محنش کرد

تا لاف به هم‌چشمی‌ات آهوی حَرَم زد
سلطان قضا امر به خون‌ریختنش کرد

هر خون که به خاک از دم تیغ تو فروریخت
فردای جزا کس نتواند ثَمَنَش کرد

هر جامه که بر قامت عُشّاق بُریدند
عشق تو به سرپنجه‌ی قدرت کفنش کرد

هر شام دل از یاد سرِ زلفِ تو نالید
مانند غریبی که هوای وطنش کرد

هر کس که به شیرین‌دهنی دل نسپارد
نتوان خبر از حال دل کوه‌کَنَش کرد

با هیچ نشانی نکند سخت کمانی
کاری که به دل غمزه‌ی ناوک‌فکنش کرد

دردا که زِ معشوق نشد چاره‌ی دردم
تا جذبه‌ی عشق آمد و همدرد مَنَش کرد

گفتم که دلِ اهلِ جنون را به چه بستی
دستی به سرِ زلفِ شکن‌برشکنش کرد

زنهار به مستِ درِ میخانه مخندید
کاین بی‌خبری باخبر از خویشتنش کرد

چشمی که به یک غمزه مرا طبع غزل داد
نسبت نتوانم به غزال خُتَنَش کرد

یاقوت‌صفت خونِ جگر خورد فروغی
تا جوهریِ عقل قبول سخنش کرد

#فروغی_بسطامی

https://telegram.me/nimaasakk
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چاره‌ی تنهاییِ من
که من از خویش روم چون‌ تو ز در بازآیی

کاش از مادر آن تُرک بپرسند که تو
گر نه‌ای از پَریان از چه پَری می‌زایی؟

شاه باید که خراجِ شکر از وی گیرد
که دُکان بسته ز شرمِ لبِ او حلوایی

تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه این‌قدر چرا می‌سایی؟

چه خلاف است ندانم که میان من و توست
کآن‌چه بر مِهر فزایم تو به جور افزایی

بعد از این در صفتِ حُسنِ تو خاموش شوم
زآن‌که در وصف تو گشتم خجل از‌ گویایی

دُرفشانیِ تو قاآنی‌ام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی

#قاآنی_شیرازی

https://telegram.me/nimaasakk
و گفت:
بیزارم از آن خدای که به طاعت من، از من خشنود شود و به معصیت من، از من خشم گیرد. پس او خود در بند من است تا من چه کنم!

تذکرة الاولیا/عطار نیشابوری

https://telegram.me/nimaasakk
ما کار دل به آن خَمِ ابرو گذاشتیم
سر چون کمانِ حلقه به زانو گذاشتیم

بستیم لب به شهد خموشی زِ گفتگو
شکّر به طوطیانِ سخنگو گذاشتیم

حاشا که تیغِ صبحِ قیامت جدا کند
از فکر او سری که به زانو گذاشتیم

شُستیم دست خود زِ ثمر پاک همچو سرو
روزی که پای بر لب این جو گذاشتیم

کردند همچو سرو، نَفَس راست بلبلان
تا از چمن به کنجِ قفس رو گذاشتیم

از جرم ما مپرس چه مقدار و چند بود
ما کوه قاف را به ترازو گذاشتیم

نتوان دریغ داشت زِ مَستان کباب را
دل را به آن دو نرگس جادو گذاشتیم

صائب! شدیم مرکزِ پرگارِ آسمان
از دست تا عنان تکاپو گذاشتیم

#صائب_تبریزی

https://telegram.me/nimaasakk
اهل دردی که زبانِ دلِ من داند نیست

دردمندم من و یاران همه بی‌دردانند!

#شهریار

https://telegram.me/nimaasakk
چون شفق گر چه مرا باده زِ خون جگر است
دل آزاده‌ام از صبح طربناک‌تر است

عاشقی مایه‌ی شادی بُوَد و گنجِ مراد
دلِ خالی زِ محبت صدف بی‌گُهر است

جلوه‌ی برق شتابنده بُوَد جلوه عمر
مگذر از باده‌ی مستانه که شب در گذر است

لب فروبسته‌ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتم‌زده در سینه‌ی من نوحه‌گر است

گریه و خنده‌ی آهسته و پیوسته‌ی من
همچو شمع سَحَر آمیخته با یکدگر است

داغِ جانسوزِ من از خنده‌ی خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم‌انگیزتر است

خاک شیراز که سرمنزل عشق است و امید
قبله‌ی مردمِ صاحب‌دل و صاحب‌نظر است

سرخوش از ناله‌ی مستانه‌ی سعدی‌ست رهی
همه گویند ولی گفته‌ی سعدی دگر است

#رهی_معیری

https://telegram.me/nimaasakk
چون بنای دوستی، هرگز نمی‌گردد خراب

عشق، هر ویرانه‌ای را کز پیِ تعمیر شد...!

#قدسی_مشهدی

https://telegram.me/nimaasakk
هر شور و شری که در جهان است
زان غمزه‌ی مستِ دلستان است

گفتم لب اوست جان، خرد گفت
جان چیست مگو چه جای جان است

وصفش چه کنی که هرچه گویی
گویند مگو که بیش از آن است

غم‌هاش به جان اگر فروشند
می‌خر که هنوز رایگان است

در عشق فنا و محو و مستی
سرمایه‌ی عمر جاودان است

در عشق چو یار، بی‌نشان شو
کان یارِ لطیف بی‌نشان است

تو آینه‌ی جمالِ اویی
وآیینه‌ی تو همه جهان است

ای ساقی بزمِ ما، سبک‌ خیز
می‌ده که سرم زِ می گران است

در جامِ جهان‌نمای ما ریز
آن باده که کیمیای جان است

ای مطرب ساده، ساز بنواز
کامشب شبِ بزمِ عاشقان است

از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است

ما را سرِ بودنِ جهان نیست
ما را سرِ یارِ مهربان است

این کار نه کار توست خاموش
کین راه به پای رهروان است

کاری‌ست بزرگ، راه عطار
وین کار نه بر سرِ زبان است

#عطار

https://telegram.me/nimaasakk