این چه دامیست که از سُنبل مشکین داری
که به هر حلقهی آن صد دلِ مسکین داری
همه را نیشِ محبت زدهای بر دلِ ریش
این چه نوشیست که در چشمهی نوشین داری
خونبها از تو همین بس که زِ خونِ دلِ من
دستِ رنگین و کفِ پای نگارین داری
عرقت خوشهی پروین و رخت خرمن ماه
وه که بر خرمن مَه خوشهی پروین داری
همه صاحبنظران بر سر راهت جمعاند
خیز و بِخرام اگر قصد دل و دین داری
به چمن گر نَچَمی بهر تماشا نه عجب
کز خط و عارض خود سبزه و نسرین داری
من اگر سنگِ تو بر سینه زنم عیب مکن
زان که در سینهی سیمین دلِ سنگین داری
از شکرپاشی کِلک تو فروغی! پیداست
که به خاطر هوسِ آن لب شیرین داری
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
که به هر حلقهی آن صد دلِ مسکین داری
همه را نیشِ محبت زدهای بر دلِ ریش
این چه نوشیست که در چشمهی نوشین داری
خونبها از تو همین بس که زِ خونِ دلِ من
دستِ رنگین و کفِ پای نگارین داری
عرقت خوشهی پروین و رخت خرمن ماه
وه که بر خرمن مَه خوشهی پروین داری
همه صاحبنظران بر سر راهت جمعاند
خیز و بِخرام اگر قصد دل و دین داری
به چمن گر نَچَمی بهر تماشا نه عجب
کز خط و عارض خود سبزه و نسرین داری
من اگر سنگِ تو بر سینه زنم عیب مکن
زان که در سینهی سیمین دلِ سنگین داری
از شکرپاشی کِلک تو فروغی! پیداست
که به خاطر هوسِ آن لب شیرین داری
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
بوسه آخر نزدم آن دهنِ نوشین را
لبِ فرهاد نبوسید لب شیرین را
صدهزاران دلِ دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسلهی پُرچین را
گر شبی حلقهی آن طُرّهی مشکین گیرم
موبهمو عرضه دهم حالِ دل مسکین را
سیم اگر بر زِبَر سنگ ندیدی هرگز
بنگر آن سینهی سیمین و دل سنگین را
ره به سرچشمهی خورشیدِ حقیقت بردم
تا گشودم به رُخش چشم حقیقتبین را
کسی از خاکِ سرِ کوی تو بستر سازد
که سرش هیچ ندیدهست سرِ بالین را
گر به رُخ، اشکِ مرا در دلِ شب راه دهی
بشکنی رونق بازار مه و پروین را
گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار
برکنی ریشهی سرو و سمن و نسرین را
گر تو در بتکده با زلف چو زُنّار آیی
بتپرستان نپرستند بتِ سیمین را
کفرِ زلفِ تو چُنان زد ره دین و دل من
که مسلمان نتوان گفت منِ بیدین را
ترسم از تیرگیِ بخت فروغی! آخر
گِرد خورشید کشی دایرهی مشکین را
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
لبِ فرهاد نبوسید لب شیرین را
صدهزاران دلِ دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسلهی پُرچین را
گر شبی حلقهی آن طُرّهی مشکین گیرم
موبهمو عرضه دهم حالِ دل مسکین را
سیم اگر بر زِبَر سنگ ندیدی هرگز
بنگر آن سینهی سیمین و دل سنگین را
ره به سرچشمهی خورشیدِ حقیقت بردم
تا گشودم به رُخش چشم حقیقتبین را
کسی از خاکِ سرِ کوی تو بستر سازد
که سرش هیچ ندیدهست سرِ بالین را
گر به رُخ، اشکِ مرا در دلِ شب راه دهی
بشکنی رونق بازار مه و پروین را
گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار
برکنی ریشهی سرو و سمن و نسرین را
گر تو در بتکده با زلف چو زُنّار آیی
بتپرستان نپرستند بتِ سیمین را
کفرِ زلفِ تو چُنان زد ره دین و دل من
که مسلمان نتوان گفت منِ بیدین را
ترسم از تیرگیِ بخت فروغی! آخر
گِرد خورشید کشی دایرهی مشکین را
#فروغی_بسطامی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
چو در گِرِه فکنی آن کمند پُرچین را
چو تابِ طُرّه به هم بَرزنی همه چین را
به انتظارِ خیالِ تو هر شبی تا روز
گشودهام در مقصورهی جهانبین را
کجا تو صیدِ منِ خستهدل شوی هیهات!
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
چو روی دوست بُوَد گو بهار و لاله مروی
چه حاجتاست به گُل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز!
به بوی یوسف گمگشته ابنیامین را
به شعلهای دمِ آتشفشان برافروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر زِ غصه بمیرند بلبلانِ چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
به حالِ زارِ جگرخستگانِ بازاری
چه التفات بُوَد حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
زِ خیلِ خانه برانَد گدای مسکین را
مرا به تیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعدِ نگارین را
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
به پای دوست درافکند جان شیرین را
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
چو تابِ طُرّه به هم بَرزنی همه چین را
به انتظارِ خیالِ تو هر شبی تا روز
گشودهام در مقصورهی جهانبین را
کجا تو صیدِ منِ خستهدل شوی هیهات!
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
چو روی دوست بُوَد گو بهار و لاله مروی
چه حاجتاست به گُل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز!
به بوی یوسف گمگشته ابنیامین را
به شعلهای دمِ آتشفشان برافروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر زِ غصه بمیرند بلبلانِ چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
به حالِ زارِ جگرخستگانِ بازاری
چه التفات بُوَد حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
زِ خیلِ خانه برانَد گدای مسکین را
مرا به تیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعدِ نگارین را
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
به پای دوست درافکند جان شیرین را
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
#غزل۷
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بُوَد جفا را
من بیتو زندگانی خود را نمیپسندم
کآسایشی نباشد بیدوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حالِ نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه مُلک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر! نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی بُرقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنونِ مبتلا را
سعدی قلم به سختی رفتهست و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بِنِه قضا را
شعر:
#سعدی
خوانش:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بُوَد جفا را
من بیتو زندگانی خود را نمیپسندم
کآسایشی نباشد بیدوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حالِ نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه مُلک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر! نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی بُرقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنونِ مبتلا را
سعدی قلم به سختی رفتهست و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بِنِه قضا را
شعر:
#سعدی
خوانش:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
شرر انداخت به جانمْ غزلِ آخریاش
با همانْ عشوهگریها و همانْ دلبریاش
دستی انگار به تأکیدِ غزل بُرد مرا
گره زد بالِ دلم را به پَرِ روسریاش
احتمالِ تبِ یک بوسه که حدسش زده بود
چه گُل انداخته بر گونهی ناباوریاش
من همان کافرِ گمراه، سه نقطه! که شبی
ها...مسلمان شدم از شیوهی پیغمبریاش
مثل یک مردِ جهانگرد، به شوق آمدهام
در پیِ جاذبههای تنِ گردشگریاش
اخوانْ ثالثِ زلفش، غمِ سهرابْ دلش
بیتِ خیّامْ لبش، مقبرهی انوریاش
گُل به گُلْ قالیِ کرمانِ تَنَشْ نقشِ جهان
تا دلِ جنگلِ گیلانی و چابکسریاش
چه بهشتی چه گُل و بلبل و چَهْچَهْ زدنی!
من و رؤیای شراب و شب و حور و پَریاش
بنویسید که من بودم و من بودم و من
اوّلینْ کُشتهی ابروی کجِ خنجریاش
#فرهاد_سالاری
https://telegram.me/nimaasakk
با همانْ عشوهگریها و همانْ دلبریاش
دستی انگار به تأکیدِ غزل بُرد مرا
گره زد بالِ دلم را به پَرِ روسریاش
احتمالِ تبِ یک بوسه که حدسش زده بود
چه گُل انداخته بر گونهی ناباوریاش
من همان کافرِ گمراه، سه نقطه! که شبی
ها...مسلمان شدم از شیوهی پیغمبریاش
مثل یک مردِ جهانگرد، به شوق آمدهام
در پیِ جاذبههای تنِ گردشگریاش
اخوانْ ثالثِ زلفش، غمِ سهرابْ دلش
بیتِ خیّامْ لبش، مقبرهی انوریاش
گُل به گُلْ قالیِ کرمانِ تَنَشْ نقشِ جهان
تا دلِ جنگلِ گیلانی و چابکسریاش
چه بهشتی چه گُل و بلبل و چَهْچَهْ زدنی!
من و رؤیای شراب و شب و حور و پَریاش
بنویسید که من بودم و من بودم و من
اوّلینْ کُشتهی ابروی کجِ خنجریاش
#فرهاد_سالاری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
همنوای دلِ من بود به تنگامِ قفس
نالهای در غمِ مرغانِ همآوا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
تنگام=مکان تنگ/واژهای گیلکی
https://telegram.me/nimaasakk
نالهای در غمِ مرغانِ همآوا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
تنگام=مکان تنگ/واژهای گیلکی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
توضیح: 《ام》پسوند مکان در زبان پارسی است که امروزه تقریبا مهجور و متروک است
تنگام= مکان تنگ
چرام= محل چرا
کتام=تالار یا آلونک نگهبان جالیز
آن شنیدی که در ولایت شام
برده بودند اشتران به چرام؟
(حدیقه سنایی/باب ششم)
https://telegram.me/nimaasakk
تنگام= مکان تنگ
چرام= محل چرا
کتام=تالار یا آلونک نگهبان جالیز
آن شنیدی که در ولایت شام
برده بودند اشتران به چرام؟
(حدیقه سنایی/باب ششم)
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
در بلخ و بامیان و نشابور و قندهار
ای بس کسان که چون حسنک بر بلندِ دار
بر مسندِ قضاوت و فتوا نشستهاند
بوسهلهای زوزنی پستِ مردهخوار
با مادران بس جگرآور گریستیم
در حبس نای و سو وُ مرنجاب مردهایم
منصوروار در شبِ مهتاب مردهایم
در باغهای حیرت بودا تمامِ عمر
نیلوفرانه در تهِ مرداب مردهایم
با سر بهدارهای دلاور گریستیم
از ماهیان کرخه و کارون جدا شدیم
در وحشت جزیرهی مجنون رها شدیم
آتش زدند در دلِ نیزارهایمان
خاکسترانه همسفرِ بادها شدیم
با نخلهای تشنهی بیسر گریستیم
چسبیدهاند مسند و دیهیم و تخت را
سر میبُرند مردمِ تاریکبخت را
رخت عزا به قامت هر باغ دوختند
سوزاندهاند ریشهی دار و درخت را
در قتلعام سرو و صنوبر گریستیم
با من در انتظار بهاری که نیست باش
در حسرت وصالِ نگاری که نیست باش
در جادههای غربت شب، روزهایِ روز
بنشین در انتظار سواری که نیست باش
با شاعرانِ باختهباور گریستیم
#محمدجلیل_مظفری
https://telegram.me/nimaasakk
ای بس کسان که چون حسنک بر بلندِ دار
بر مسندِ قضاوت و فتوا نشستهاند
بوسهلهای زوزنی پستِ مردهخوار
با مادران بس جگرآور گریستیم
در حبس نای و سو وُ مرنجاب مردهایم
منصوروار در شبِ مهتاب مردهایم
در باغهای حیرت بودا تمامِ عمر
نیلوفرانه در تهِ مرداب مردهایم
با سر بهدارهای دلاور گریستیم
از ماهیان کرخه و کارون جدا شدیم
در وحشت جزیرهی مجنون رها شدیم
آتش زدند در دلِ نیزارهایمان
خاکسترانه همسفرِ بادها شدیم
با نخلهای تشنهی بیسر گریستیم
چسبیدهاند مسند و دیهیم و تخت را
سر میبُرند مردمِ تاریکبخت را
رخت عزا به قامت هر باغ دوختند
سوزاندهاند ریشهی دار و درخت را
در قتلعام سرو و صنوبر گریستیم
با من در انتظار بهاری که نیست باش
در حسرت وصالِ نگاری که نیست باش
در جادههای غربت شب، روزهایِ روز
بنشین در انتظار سواری که نیست باش
با شاعرانِ باختهباور گریستیم
#محمدجلیل_مظفری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
نكند با ژنِ مرغوب الكی غم بخوريد
نگران، آنچه پدر كرده فراهم، بخوريد
میدهم قول اگر غصه و غم كم بخوريد
بدهم تا همه را، هر چه كه دارم بخوريد
بنشينيد و سپس پپسی و زمزم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
ايهاالغالباً از بينیِ فيل افتاده!
دائماً بستر عياشیتان آماده!
ای به بالشت پرِ قو همهشب لم داده!
واقعاً در خورتان واژهی نكبتزاده
كه الهی زِ خدا سيلیِ محكم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
مثل طفلی كه نظر كرده به ميراث پدر
از كف دشت گرفته برو تا كوه و كمر
غير از اينها كه ربوديد و نيامد به نظر
در خور خوردنتان هست اگر چيز دگر
در تعاريف شما حق مسلم، بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
ظاهراً آب حيات است كه خوردن دارد
بهتر از نقل و نبات است كه خوردن دارد
باب ميل حضرات است كه خوردن دارد
گرچه اِند بركات است كه خوردن دارد
با طمأنينه و آهسته و كمكم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
هر كه كمتر بخورد خفتن راحت دارد
خوردن بی حد و اندازه كراهت دارد
هضم آن هم به يقين درد و جراحت دارد
شرح الباقیِ امراض قِباحت دارد
ذكر اين نكته به ما چه، به جهنم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
نكند باد كند كيسهی صفرای شما
يا كه بر هم بخورد بلغم و سودای شما
يا فشار آمده باشد به فلان جای شما
نگرانيم همانگونه كه بابای شما
تا نچاييد، سرش زيره و شلغم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
میپرانيد سرِ سفره به هم سنگ چرا
تا صفا مانده عزيزانِ دلم! جنگ چرا
خوردن از خوانِ كَرَم با نظرِ تنگ چرا
میگذاريد به پيشانیِ خود ننگ چرا
با هم و مثل دو تا بچهی آدم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
بعد از اين نيز در آفاق بگرديد دقيق
نكنيد اصلاً از اين گردش و تحقيق دريغ
از نوك كوه دماوند الی چاه عميق
هرچه جامانده به اينها كه زديد از همه تيغ
كرده اِلحاق به عنوان مُتَمَم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
#احمد_آوازه
https://telegram.me/nimaasakk
نگران، آنچه پدر كرده فراهم، بخوريد
میدهم قول اگر غصه و غم كم بخوريد
بدهم تا همه را، هر چه كه دارم بخوريد
بنشينيد و سپس پپسی و زمزم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
ايهاالغالباً از بينیِ فيل افتاده!
دائماً بستر عياشیتان آماده!
ای به بالشت پرِ قو همهشب لم داده!
واقعاً در خورتان واژهی نكبتزاده
كه الهی زِ خدا سيلیِ محكم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
مثل طفلی كه نظر كرده به ميراث پدر
از كف دشت گرفته برو تا كوه و كمر
غير از اينها كه ربوديد و نيامد به نظر
در خور خوردنتان هست اگر چيز دگر
در تعاريف شما حق مسلم، بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
ظاهراً آب حيات است كه خوردن دارد
بهتر از نقل و نبات است كه خوردن دارد
باب ميل حضرات است كه خوردن دارد
گرچه اِند بركات است كه خوردن دارد
با طمأنينه و آهسته و كمكم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
هر كه كمتر بخورد خفتن راحت دارد
خوردن بی حد و اندازه كراهت دارد
هضم آن هم به يقين درد و جراحت دارد
شرح الباقیِ امراض قِباحت دارد
ذكر اين نكته به ما چه، به جهنم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
نكند باد كند كيسهی صفرای شما
يا كه بر هم بخورد بلغم و سودای شما
يا فشار آمده باشد به فلان جای شما
نگرانيم همانگونه كه بابای شما
تا نچاييد، سرش زيره و شلغم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
میپرانيد سرِ سفره به هم سنگ چرا
تا صفا مانده عزيزانِ دلم! جنگ چرا
خوردن از خوانِ كَرَم با نظرِ تنگ چرا
میگذاريد به پيشانیِ خود ننگ چرا
با هم و مثل دو تا بچهی آدم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
بعد از اين نيز در آفاق بگرديد دقيق
نكنيد اصلاً از اين گردش و تحقيق دريغ
از نوك كوه دماوند الی چاه عميق
هرچه جامانده به اينها كه زديد از همه تيغ
كرده اِلحاق به عنوان مُتَمَم بخوريد
مال ما را همه خوردند شما هم بخوريد!
#احمد_آوازه
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
رفتیم سراغِ فالِ آخر، قهوه!
بردیم پناه آخرش بر، قهوه
دیدیم که فال ما تفاوت دارد
با فالِ مدیرهای ما در قهوه!!
#مهدی_خداپرست
https://telegram.me/nimaasakk
بردیم پناه آخرش بر، قهوه
دیدیم که فال ما تفاوت دارد
با فالِ مدیرهای ما در قهوه!!
#مهدی_خداپرست
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
در مُحَرّم اهل ری خود را دگرگون میکنند
از زمین آه و فغان را زیبِ گردون میکنند
گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند پشت
گه کفن پوشیده فرق خویش پُرخون میکنند
گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را
در معابر با شَرَقِّ دست، گلگون میکنند
گه به یادِ تشنهکامانِ زمینِ کربلا
جویبار دیده را از گریه جیحون میکنند
وز دروغ گندهی «یا لَیتَنا کُنّا مَعَک»
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون میکنند
صبح برجسته جُنُب تا ظهر میریزند اشک
ظهر تا شب نوحه میخوانند و شبکون میکنند
خادم شمر کنونی گشته وانگه نالهها
با دوصد لعنت، زِ دستِ شمر ملعون میکنند
بر یزید زنده میگویند هردم صد مجیز
پس شماتت بر یزید مردهی دون میکنند
پیش ایشان صد عبیداللهِ سرپا، وین گروه
ناله از دست عبیداللهِ مدفون میکنند
حق گواه است ار محمد زنده گردد ور علی
هر دو را تسلیمِ نُواب همایون میکنند
آید از دروازهی شمران اگر روزی حسین
شامش از دروازهی دولاب بیرون میکنند
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب
مشکِ او را در دمِ دروازه وارون میکنند
قائم آل محمد، گر کند ناگه ظهور
کلهاش داغان، به ضربِ چوب قانون میکنند
گر علیاصغر بیاید بر در دکانشان
در دو پول آن طفل را یک پول مغبون میکنند
ور علیاکبر بخواهد یاری از این کوفیان
روز پنهان گشته شب بر وی شبیخون میکنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابنسعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد
خاک پایش را به آب دیده معجون میکنند
ور بساید دستشان با دست اولاد علی
دست خود را شستشو با سِدر و صابون میکنند
جمله مجنونند و لیلای وطن در دست غیر
هی لمیده صحبت از لیلی و مجنون میکنند
سندیِ شاهک بَرِ زُهّادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسیرانند در بند جفای ظالمان
بر اسیران عرب این نوحهها چون میکنند؟
تا خرند این قوم، رندان خرسواری میکنند
وین خران در زیر ایشان آه و زاری میکنند
#ملکالشعرا_بهار
https://telegram.me/nimaasakk
از زمین آه و فغان را زیبِ گردون میکنند
گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند پشت
گه کفن پوشیده فرق خویش پُرخون میکنند
گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را
در معابر با شَرَقِّ دست، گلگون میکنند
گه به یادِ تشنهکامانِ زمینِ کربلا
جویبار دیده را از گریه جیحون میکنند
وز دروغ گندهی «یا لَیتَنا کُنّا مَعَک»
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون میکنند
صبح برجسته جُنُب تا ظهر میریزند اشک
ظهر تا شب نوحه میخوانند و شب
خادم شمر کنونی گشته وانگه نالهها
با دوصد لعنت، زِ دستِ شمر ملعون میکنند
بر یزید زنده میگویند هردم صد مجیز
پس شماتت بر یزید مردهی دون میکنند
پیش ایشان صد عبیداللهِ سرپا، وین گروه
ناله از دست عبیداللهِ مدفون میکنند
حق گواه است ار محمد زنده گردد ور علی
هر دو را تسلیمِ نُواب همایون میکنند
آید از دروازهی شمران اگر روزی حسین
شامش از دروازهی دولاب بیرون میکنند
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب
مشکِ او را در دمِ دروازه وارون میکنند
قائم آل محمد، گر کند ناگه ظهور
کلهاش داغان، به ضربِ چوب قانون میکنند
گر علیاصغر بیاید بر در دکانشان
در دو پول آن طفل را یک پول مغبون میکنند
ور علیاکبر بخواهد یاری از این کوفیان
روز پنهان گشته شب بر وی شبیخون میکنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابنسعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد
خاک پایش را به آب دیده معجون میکنند
ور بساید دستشان با دست اولاد علی
دست خود را شستشو با سِدر و صابون میکنند
جمله مجنونند و لیلای وطن در دست غیر
هی لمیده صحبت از لیلی و مجنون میکنند
سندیِ شاهک بَرِ زُهّادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسیرانند در بند جفای ظالمان
بر اسیران عرب این نوحهها چون میکنند؟
تا خرند این قوم، رندان خرسواری میکنند
وین خران در زیر ایشان آه و زاری میکنند
#ملکالشعرا_بهار
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak