دومان
171 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
دیر است، گالیا!
در گوش من فسانه‌ی دلدادگی مخوان!
دیگر ز من ترانه‌ی شوریدگی مخواه!

دیر است گالیا!
به ره افتاد کاروان
عشق من و تو؟ ...آه
این هم حکایتی‌ست
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
شاد و شکفته در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک
امشب هزار دختر همسال تو ولی
خوابیده‌اند گرسنه و لخت روی خاک
زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو
بر پرده‌های ساز
اما هزار دختر بافنده این زمان
با چرک و خونِ زخمِ سرانگشت‌هایشان
جان می‌کَنَند در قفسِ تنگِ کارگاه
از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب می‌کنی تو به دامان یک گدا
وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ
در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ
اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی‌گناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان

دیر است گالیا!
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان
هنگامه‌ی رهایی لب‌ها و دست‌هاست
عصیان زندگی‌ست
در روی من مخند
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد
بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!
بر من حرام باد تپش‌های قلب شاد
یاران من به بند
در دخمه‌ های تیره و نمناک باغشاه
در عُزلتِ تب‌آور تبعیدگاهِ خاک
در هر کنار و گوشه‌ی این دوزخِ سیاه

زود است گاليا
در گوش من فسانه‌ی  دلدادگي مخوان
اکنون ز من ترانه‌ی شوریدگی مخواه
زود است گالیا! نرسیده‌ست کاروان
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت
روزی که گونه و لب یاران هم‌نبرد
رنگ نشاط و خنده‌ی گمگشته بازیافت
من نیز بازخواهم‌گردید آن زمان
سوی ترانه‌ها و غزل‌ها و بوسه‌ها
سوی بهارهای دل‌انگیزِ گل‌فشان
سوی تو
عشق من ...!

#هوشنگ_ابتهاج
عکس: گالیا

https://telegram.me/nimaasakk
بــغلـم کـن غـمِ در زخـم، شـنـاور شـده‌ام
بــغلـم کـن گـل بـی‌طـاقـتِ پـرپـر شـده‌ام

بغلم کن که جهان کوچک و غمگين نشود
بــغـلم کـن کـه خـدا دورتـر از ايـن نـشـود

#حامد‌_ابراهیم‌پور

https://telegram.me/nimaasakk
ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهیِ کجام کنی!

در این جهانِ غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی

بَسَم نوایِ خوش آموختی و آخرِ عمر
صلاحِ کار چه دیدی که بی‌نوام کنی

چنین عبث نگهم داشتی به عمرِ دراز
که از ملازمتِ همرهان جدام کنی

دگر هر آینه جز اشک و خون چه خواهی دید
گرفتم آنکه تو جامِ جهان‌نمام کنی

مرا که گنج دوعالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیرزم اگر بهام کنی

زمانه کرد و نشد، دستِ جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی‌وفام کنی

هزار نقشِ نواَم در ضمیر می‌آمد
تو خواستی که چو سایه غزل‌سرام کنی

لبِ تو نقطه‌ی پایانِ ماجرای من است
بیا که این غزلِ کهنه را تمام کنی

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
«تو می‌دانی كه از مرگ نمی‌ترسم
فقط حيف است هزار سال بخوابم
و خواب تو را نبينم...»

#عباس_معروفی

https://telegram.me/nimaasakk
صدچشمه، اشکِ غم شد و صد باغِ لاله، داغ

هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت...!

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/nimaasakk
چند روزی‌ست که تنها به‌تو می‌اندیشم
از خودم غافلم اما، به تو می‌اندیشم

شب که مهتاب در آیینه‌ی من می‌رقصد
می‌نشینم به تماشا، به تو می‌اندیشم

همه‌ی روز به تصویر تو می‌پردازم
همه‌ی گریه‌ی شب را به‌تو می‌اندیشم

چیستی؟ خواب‌وخیالی؟ سفری؟ خاطره‌ای؟
که دراین خلوتِ شب‌ها به تو می‌اندیشم

لحظه‌ای یاد تو از خاطرِ من خارج نیست
یا درآغوش منی یا به تو می‌اندیشم

اگر آینده به یک پنجره تبدیل شود
پشت آن پنجره حتی به تو می‌اندیشم

تو به‌حافظ، به‌حقیقت، به‌غزل، دلخوش باش
من به افسانه‌ی نیما، به تو می‌اندیشم

نه به اندیشه‌ی زیبا، نه به احساسِ لطیف
كه به تلفیقی از این‌ها به تو می‌اندیشم

تو به زیباییِ دنیای كه می‌اندیشی؟؟
من كه تنها به تو، تنها، به تو می‌اندیشم

#محمد_سلمانی

https://telegram.me/nimaasakk
شب از مهتاب سر می‌ره
تمام ماه تو آبه
شبیه عکسِ یک رویاست
تو خوابیدی، جهان خوابه!

زمین دورِ تو می‌گرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن، سکوتِ تو
عجب عمقی به شب داده

توو خواب انگار طرحی از
گل و مهتاب و لبخندی
شب از جایی شرو(ع) می‌شه
که تو چشماتو می‌بندی

تو رو آغوش می‌گیرم
تنم سرریزِ رویا شه
جهان قدّ‌ِ یه لالایی
تووی آغوش من جا شه

تو رو آغوش می‌گیرم
هوا تاریک‌تر می‌شه
خدا از دست‌های تو
به من نزدیک‌تر می‌شه

زمین دورِ تو می‌گرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن، سکوتِ تو
عجب عمقی به شب داده

تمام خونه پر می‌شه
از این تصویر رویایی
تماشا کن، تماشا کن
چه بی‌رحمانه زیبایی

#روزبه_بمانی

https://telegram.me/nimaasakk
آن شب در اندوه خیابان اشک می‌ریخت!
یکریز باران روی باران اشک می‌ریخت!

بیچاره حالش شکل توفان بود پاییز
از چشم‌های برگریزان اشک می‌ریخت!

بی‌شک هوا بس ناجوانمردانه سرد است
پاییز اینجا چون زمستان اشک می‌ریخت!

از ابتدای آتش سیگارِ بهمن
تا انتهای پاسداران اشک می‌ریخت!

یک بشکه‌ی خالی نفتی توی دستش
عرض خیابان تا جماران اشک می‌ریخت!

می‌گفت پول آب و برقش را ندارد
وقتی برای لقمه‌ای نان اشک می‌ریخت!

دیگر توان و تاب خودسوزی ندارد
او چکه‌چکه، رو به پایان اشک می‌ریخت!

#کامران_بردبار

https://telegram.me/nimaasakk
آسمان بی‌ماه بود آن شب
بغض باران در گلویش بود
ناودان با خویش نجوا داشت
کوچه گرم از گفتگویش بود

باد در شهر تهی می‌ریخت
بوی شب‌های بیابان را
تک چراغی خال می‌کوبید
گونه‌ی خیس خیابان را

من تهی بودم، تهی از خویش
من پر از اندوه او بودم
با خیال دور و نزدیکش
همچنان در گفتگو بودم

دیدم از حسرت فرو لغزید
اشک بر سیمای غمناکش
روزهای رفته را دیدم
در فضای چشم نمناکش

کوچه‌ی میعاد ما هر شب
چون رگی از خون ما پُر بود
خنده‌ها طعمی گوارا داشت
بوسه‌ها گرم و نفس‌بُر بود

بوی باران خورده‌ی دیوار
پلک سنگین مرا می‌بست
عطر زلفش در هوا می‌گشت
تا به بوی خاک می‌پیوست

ناگه از رفتن فرو می‌ماند
تن چو پیچک بر تنم می‌دوخت
تا از آن مستی به هوش آیم
بوسه لب‌های مرا می‌سوخت

راستی ای مونس دیرین
یاد از آن شب‌ها که می‌دانی
کوچه‌های پیج‌پیجِ شهر
روزهای سردِ بارانی

آسمان، امشب ندارد ماه
بغض باران در گلوی اوست
ناودان با خویش در نجواست
کوچه گرم از گفتگوی اوست

#نادر_نادرپور

https://telegram.me/nimaasakk
....................شطرنج....................

 از پس ِ پرده نگا کن
مثل ِ شطرنجه زمونه
هر کسی مثل ِ يه مهره
توی اين بازی می‌مونه

يکی مثلِ ما پياده
يکی صد ساله سواره
يه نفر خونه‌به‌دوشه
يکی دو تا قلعه داره

يه طرف همه سياه و
يه طرف همه سفيدن
رو به روی هم يه عمره
ما رو دارن بازی می‌دن

اونا که اولِ بازی
توی خونه‌ی تو و من
پيشِ پای اسبِ دشمن
اون همه سربازو چيدن

ببين امروزم تو بازی
ميونِ شاه و وزيرن
هنوزم بدون حرکت
پشتِ ما سنگر می‌گيرن

تاج و تختِ شاهِ ديروز
درِ قلعه‌شون نمی‌شه
به خيال‌شون که اين تاج
سرشونه تا هميشه

يادشون رفته که اون شاه
که به صد مهره نمی‌باخت
تاج و از سرش تو ميدون
لشکرِ پياده انداخت

اون که ما رو بازی می‌ده
اونی که مهره رو چيده
اون که نه شاهه، نه سرباز
نه سياهه، نه سفيده

از پسِ پرده نگاه کن...

#روزبه_بمانی

https://telegram.me/nimaasakk
پیش از تو، آفتاب دلی مهربان نداشت
شوقی برای دیدن رنگین‌کمان نداشت

اقرار می‌کنم که در آن فصل‌ها، دلم
حتی ستاره ای هم از این آسمان نداشت

اقرار می‌کنم، تو نبودی، در این فصول
این واژه‌ها، نشانه‌ای از ناگهان نداشت

در ابتدای راه زمین‌گیر می‌شدم
در زِلّ آفتاب، دلم سایه‌بان نداشت!

شیرین اگر بهانه‌ی این کوهکن نبود
هرگز برای کوه بریدن، توان نداشت!

مجنونِ بیدهایِ به لیلا دچار هم
سهمی از آب و آینه در این میان نداشت

بگذار صاف و ساده بگویم، که وَرقه هم
گلشاهی آن‌چنان‌که تویی، بی‌گمان نداشت!

تندیس‌واره‌ای فقط از عشق مانده بود
چشمان خوش‌تراش و چنین دلستان نداشت

چونان سراب بود، در این شهر، عاشقی
تصویرهای یخ‌زده‌ای بود، جان نداشت!

آن روزهای بی‌رمق، اردیبهشت هم
بی چشم‌های ساده‌ی تو، ارمغان نداشت

درها به روی شاعرِ چشمِ تو بسته بود
هرگز تصوّری هم از این داستان نداشت

افسرده می‌شد از غمِ تنهاییِ خودش
در سایه‌یِ نگاهت اگر آشیان نداشت!

دستم اگر به دامن باران نمی‌رسید
پیراهنِ بهار هم از گل نشان نداشت

شوقی نمانده بود برای پرنده‌ها
چیزی اگر شبیهِ تو را این جهان نداشت!

#خدابخش_صفادل
ورقه و گلشاه=منظومه‌ای عاشقانه، اثر عیّوقی شاعر سده‌ی پنجم مهشیدی

https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from اتچ بات
هَمو ریفیقُم که خیلی گُنده‌ لاته
مِکّه نِرِفته ولی حاج جِواته

نِماز نِخونده تَسبی‌شَم دُرشته!
اهل صِفا و ساز و سوُر و ساته

ماهِ مُحرّم با ریشای بلندش
«آنتالیا» که ِمره پای بِساطه!

یَک نِوِلِه‌ی شیرَه رِ حَب مِندِزه
خودش مِگه: ایی جزو لازماته!

رَختای نونو به تَنش مُشُرَّه
یعنی که آقازاده دیپلماته

هَم پیشِ پاش وَرمِخِزَن مِگن که
حاجی خودش دِفترِ اِجتهاته!

نوچه دِرِه صف می‌کیشن هزار تا
توو خرجِشا اُستای اقتصاته!

یَک تیلیفونم بِزِنه دُرسته
پارتیاشَم توو مُملِکَت زیاته!

از روی حَرفاش مِتِنی بفهمی
با ویزیر و ویکیل به اختلاطه

یَک‌ جوری صحبت مُکُنه که آدم
فکر بُکُنه که خیلی باسواته!

ژست می‌گیره که فکر کنن شهریه
اصلیَتش با ایی که از دِهاته!

طِیِّرِیه‌ی شخصی و اَسپَم دِره
توو دِست و پاش از ای چیزا زیاته

چُپُق‌شَه چاق مُکنن با دلار
یَک پاشَه اینجه، یکی توو «هِراته»

مو نِمدِنُم ایی همه پول از کُجه؟
وختی که بازار همه جا کساته!

از پای مِنقل نِمِرَه اووَرتر
خیلی زرنگه ولی ...ون‌گشاته!

پامِنبراشه که می‌بینی، میگی
او یره‌گه لباش خودِ دِواته!

...ایه دِری بُگو بالای چِشمت
ابرو دِری یا جزو منکراته؟

بِریز بپاشا مُکُنه که انگار
نادره و ایی گنجِ «سوُمِناته»!

لازم بِره شهرِه به‌هم می‌ریزه
با هف‌تیرش، فِک نِکُنی مِداته!

فِک نِکُنی دُرُغ مُگُم ریفیق‌جان!
دِداشِ ما حَلّالِ مُشکلاته

#سعید_تقی‌نیا

https://telegram.me/nimaasakk
بــا هـمـهـمـه‌ی مـبـهـم بـاغی در بـاد
بــا طــرح مــه‌آلــود کـلاغـی در بـاد

از دور صــدای پــای پــایــیــز آمــد
چون پچ‌پچ خاموش چراغی در باد

#قیصر_امین‌پور

https://telegram.me/nimaasakk
برایم قـایقی مخصوص بفرست
کـمی دریا کمی فانوس بفرست

بـیـا سـاحل کنار موج و مرجان
بزن چشمک برایم بـوس بفرست

#محمدحسین_افشار

https://telegram.me/nimaasakk
از جانبِ دوست، دشمنی را چه کنیم؟
نــفـریـنِ بــرادرِ تَــنـی را چــه کـنـیـم؟

آن حـرمله مُـرد و غـائله خـاتمه یافت
ایـن حـرمله‌های وطنی را چـه کنیم!؟

#شروین_سلیمانی
عکس: مهسا امینی

https://telegram.me/nimaasakk
عاشقان
سرشکسته گذشتند
شرمسارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش.


و کوچه‌ها
بی‌زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان
شکسته گذشتند
خسته
بر اسبانِ تشریح
و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری
نگونسار
بر نیزه‌هایشان.



تو را چه سود
فخر به فلک‌بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرینَت می‌کند؟

تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‌ها
به داس سخن گفته‌ای.

آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.



فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بی‌اعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعه‌ی روسپیان
بازمی‌آمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاه‌پوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها
سر برنگرفته‌اند

#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
بعد از کدام قرن بر این دشت
ساقه‌ای می‌روید
و ناله‌های زمین را
در باد می‌پراکنَد؟

#محمد_مختاری

https://telegram.me/nimaasakk