دومان
169 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
کل‌کلِ شاعرانه!

شریف از بس که شیطون و زرنگه
ســراپـا زنـدگـی پـیـشـش دو رنگه

نــکـن از ایـــن زرنــگـی‌هــا عزیزم
بـه جـونـت دسـت بانو قُلوه‌سنگه

#قاسم_فرخی
#بداهه

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

بـه جـون تـو کـه  دستم زیر سنگه
چـه می‌گی دست بـانو قلوه‌سنگه؟

نــپـنـدار ایـن ســخـن را از زرنــگی
بـــرایــم زنــدگــی کـــلا دورنــگــه!

#حسین_شریف
#بداهه

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

بــرایـت زنـدگـی کـلا دو رنـگه!؟
شِکر پاره! تو دستت زیرِ سنگه!؟

قناری رنگ کردی، جای گنجشک
به ما قالب کنی!؟ خیلی قشنگه!

#قاسم_فرخی
#بداهه

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

قناری جای گُنجش! رنگ کردم؟!
عزیزم! کـی چنین نیرنگ کردم؟!

فقط گفتم کـه من از چند رنـگی
خـدا دانـد کـه گاهی هَنگ کردم!

#حسین_شریف
#بداهه

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

تـو گـفـتی زنـدگی کلا دو رنگه
بـه جـان تـو همین اعلانِ جنگه

قـشـنـگه زنـدگی، رنگین کمونه
قشنگی‌شـو نمی‌بینی، قشنگه!؟

#قاسم_فرخی
#بداهه

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

مــنِ بیچاره نــه ســربـازِ جنگـم
نه مردی که حریص نام و ننگـم

قـشـنـگـه زنـدگی رنگین کـمونـه
ولـیـکن گـویـمـت مــن کوررنگم

#حسین_شریف
#بداهه

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

نـکن کل‌کل تـو هی با من، قشنگه!
قلم نیست این که می‌بینی، تفنگه

نـلـغـزه کـاش انـگـشـتـم رو ماشه
به جان تو که خرجت یک فشنگه!

#قاسم_فرخی
#بداهه

https://telegram.me/nimaasakk
مثل «داش آکل» که برقِ چَشمِ یک دختر به بادش داده باشد
مثل «فرمانی» که نارو خوردن از «قیصر» به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض، چون مردی که بی‌رحمانه ترکش کرده باشند
بدتر از آن، مثلِ فرزندی که یک مادر به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض از تصویر دنیایی که بی تو جای من نیست
بغض دارم؛ مثل یک «باور» که یک «یاور» به بادش داده باشد

مثل «دارا»یی که «اسکندر» ذلیلش کرده باشد درد دارد
پشتِ سالاری که دستِ غَدرِ هم‌سنگر به بادش داده باشد

حال من؟: حالِِ غرورِ شاعرِ فَحلی که شاگردِ عزیزش
با سرآمد خواندنِ یک شاعرِ دیگر به بادش داده باشد

شانه‌ام هم‌وزنِ نامِ خانه‌ام ویران و رنج‌آجین و زخمی‌ست
مثل یک کشور که ظلمِ حاکمی خودسر به بادش داده باشد

حسِّ مافوقِ به سربازان خیانت کرده حسِّ دردناکی‌ست
مثل ایمانی که کفرِ شخصِ پیغمبر به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض، هم‌سنگِ «برادرخوانده»‌ی خودخوانده‌ای که
نارفیقی،  تحتِ نامِ نامیِ «خواهر» به بادش داده باشد

شکّ ندارم که تو برمی‌گردی؛ امّا بر نخواهد گشت دیگر
حرمتِ شعری که مدحِ یک ستم‌پرور به بادش داده باشد

شانه یعنی مار؟... یا نه! مار یعنی شانه؟... تعبیر دقیقش؟
شانه، یعنی هرچه یک هم‌گریه با خنجر به بادش داده باشد

#علی‌اکبر_یاغی‌تبار

https://telegram.me/nimaasakk
تهران! من از تو هیچ نمی‌خواهم، جز تکه‌پاره‌های گریبانم

نوستالژیای مرگ مکرر را  تزریق کن دوباره، پریشانم

تهران دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگ‌خیز تو وهم‌آلود

پهلوی پهنه‌های تو خون‌آلود، پس یا بمیر یا که بمیرانم

من زخمی از توام تو چرا زخمی؟ ابرو شکسته خسته پر از اَخمی

ای پایتخت بخت چه سرسختی!؟ انکارکن بگو که نمی‌دانم

امّ‌القرای غربتی‌ و دیزی، ای باغ دشنه! باغچه‌ی تیزی!

گور اقاقی‌ و ون و تبریزی، حالا تو را چگونه بترسانم؟

ای سرزمین آدمک‌ و مردک، الّاکلنگ دوز و کلک بی‌شک

چـاه درَک مخازن نارنجک، فندک بزن بسوز و بسوزانم

شمس‌العماره‌های پر از ماری، دیوآشیان بی‌در و دیواری

سردابی از جنازه‌ و مرداری، از عشق‌های بی‌سروسامانم

ای شهر شحنه‌خیز چه مشکوکی، چه کافه‌های خلوت متروکی

گردوی سرنوشت چرا پوکی؟ از روز و روزگار گریزانم

ده‌ماهِ سال عاطلی‌و تعطیل، قانون‌تو قواعد هردمبیل

ای جنگل زنان‌ و صف‌ و زنبیل، هم میهنان مرد پشیمانم

قاجار غرق سور و سرورت کرد، صاحبقران تنور بلورت کرد

دارالفنون قرین غرورت کرد، در فکر پیش از این و پس از آنم

مشروطه شهر شعر و شعورت کرد، شاهی دوباره از همه دورت کرد

تا کودتا که زنده‌به‌گورت کرد، خون می‌خورم هر آینه می‌خوانم

دیدی‌ که دختر لر از اینجا رفت، حتی امیر دلخور از اینجا رفت

دل نیز با دل پُـر از اینجا رفت، من دلشکسته‌ام که نمی‌مانم

شریان فاضلاب‌ترین‌هایی، شن‌زاری از سراب‌ترین‌هایی

ویران‌تر از خراب‌ترین‌هایی، من روح رودهای خروشانم

هر شنبه‌سوری تو پُر از کوری، مامورهای خنگ به مزدوری

با لحن خشک‌ و جمله‌ی دستوری، اما به‌ من‌ چه من نه‌ مسلمانم

قحطی زد و دیار دمشقم سوخت، خانه‌به‌خانه لانه‌ی عشقم سوخت

در پلک خود کفن شد و از غم سوخت، هر دختری که شد دل‌ و شد جانم

#محمدرضا_حاج‌رستم‌بگلو

https://telegram.me/nimaasakk
Habib-Kavir-Bavar
@jmctv♪telegram channel♪
🎼 #کویر_باور 🎼

                 🎤 #حبیب

https://telegram.me/nimaasakk
یاد گریه‌هات
حبیب
🎼 #یاد_گریه‌هات 🎼

                  🎤 #حبیب

https://telegram.me/nimaasakk
تا افق پله به پله
شب به نرمی گام برداشت
در كنار پله‌ها
فانوس روشن بود
بادبادك‌های بازيگوش
دم تكان دادند
بادبادك رفت بالا
قرقره از غصه لاغر شد!

بادبادك‌جان چه می‌بينی از آن بالا؟
بادبادك‌جان چه می‌بيني از آن بالا؟
در ميان جاده‌ها آيا غباری هست؟
بر فراز تخته‌سنگ آيا
نشان از نعل اسب تك‌سواری هست؟
بادبادك جان ببين آيا بهاری هست؟
بادبادك‌جان ببين آيا
جای پايی سبز خواهد شد؟
بر سر سفره
بغض سنگينی برايم لقمه می‌گيرد
بادبادك‌جان ببين پيك اميد آيا
روی دوشش كوله‌باری هست؟
من دلم با خويش می‌گويد
كه آری هست
من دلم با خويش می‌گويد
كه آری هست!

#عمران_صلاحی

https://telegram.me/nimaasakk
BADBADKHA
HBيB
🎼 #بادبادک‌‌ها 🎼

                         🎤 #حبیب

https://telegram.me/nimaasakk
دنیا
حبیب
🎼 #دنیا 🎼

                         🎤 #حبیب

https://telegram.me/nimaasakk
تـنـهاتـر از همواره در خـاک آرمیدی
در دخمه‌ای تـاریک و نمناک آرمیدی

چون روح بی‌تابی که آرامش ندارد
از خـاک رستی و بـر افلاک آرمیدی
🖤
🖤
🖤
#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk
مـــانـنـد ابـــراهــیــم از آتـــش
گذشتی
عـصیان‌گر و تـوفنده و سرکش
گذشتی

بـــــا اژدهای مــــــرگ رو در رو
نشستی
از قید جان وارسته چـون آرش
گذشتی
🖤
🖤
🖤
#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk
رفـتـی فـراتـر از زمـیـن، تـا آسـمـان‌هـا
آن‌سـوتـر از مـرز عـدم، تـا بـی‌کـران‌هـا

سوسوی دوری، شعله‌ی خردی، شـراری
مـثـل سـتـاره گـم شـدی در کهکشان‌هـا
🖤
🖤
🖤
#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk
چـونـان سـتـاره میهمان آسـمـانی
بی‌ردّپایی، شعله‌ای، نامی، نشانی

شاید شهابی در دل سیاره‌ای دور
سـیـاره‌ای در دوردست کـهکشانی
🖤
🖤
🖤
#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk
کــوچ تـو پـایـان شـب تــنـهـایـی‌ات بـود
پــایــان غـــم‌هــای دلِ دریــایــی‌ات بـود

افسانه خواهی‌شد پس‌ازمرگت که‌مرگت
غـمـگـیـن‌تـریـن افـسانـه‌ی نیمایی‌ات بود
🖤
🖤
🖤
#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk
خوان هشتم

یادم آمد هان
داشتم می‌گفتم: آن شب نیز
سورت سرمای دی بیدادها می‌کرد
و چه سرمایی، چه سرمایی
بادبرف و سوز وحشتناک
لیک آخر سرپناهی یافتم جایی
گرچه بیرون تیره بود و سرد، همچون ترس
قهوه‌خانه گرم و روشن بود، همچون شرم
همگنان را خون گرمی بود
قهوه‌خانه گرم و روشن، مرد نقال آتشین پیغام
راستی کانون گرمی بود
مرد نقال –آن صدایش گرم نایش گرم
آن سکوتش ساکت و گیرا
و دمش، چونان حدیث آشنایش گرم-
راه می‌رفت و سخن می‌گفت.
چوبدستی منتشا مانند در دستش
مستِ شور و گرمِ گفتن بود
صحنه‌ی میدانک خود را
تند و گاه آرام می‌پیمود
همگنان خاموش
گِرد بر گِردش، به کردار صدف بر گِردِ مروارید
پای تا سر گوش:
هفت‌خوان را زاد سروِ مرو
یا به قولی "ماخ سالار " آن گرامی‌مرد
آن هریوه‌ی خوب و پاک‌آیین، روایت کرد:
خوان هشتم را
من روایت می‌کنم اکنون
همچنان می‌رفت و می‌آمد.
همچنان می‌گفت و می‌گفت و قدم می‌زد:
قصه است این، قصه، آری قصه‌ی درد است
شعر نیست
این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است
بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست
هیچ -همچون پوچ- عالی نیست
این گلیم تیره بختی‌هاست
خیسِ خونِ داغ رستم با سیاوش‌ها
روکش تابوت تختی‌هاست
اندکی اِستاد و خامُش ماند
پس هم‌آوای خروشِ خشم
با صدایی مرتعش، لحنی رجز مانند و دردآلود، خواند:
آه! دیگر اکنون آن عماد تکیه و امیدِ ایرانشهر
شیرمردِ عرصه‌ی ناوردهای هول
پورِ زال زر جهان پَهلَو
آن خداوند و سوار رخشِ بی‌مانند
آن که هرگز چون کلید گنج مروارید
گم نمی‌شد از لبش لبخند
خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان
خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند
آری اکنون شیرِ ایرانشهر
تهمتن گُرد سجستانی
کوه‌کوهان، مرد مردستان، رستم دستان ،
در تگ تاریک ژرف چاه پهناور
کشته هرسو بر کف و دیوارهایش نیزه و خنجر
چاه غَدر ناجوانمردان
چاه پَستان، چاه بی‌دردان
چاه چونان ژرفی و پهناش، بی شرمیش ناباور
و غم‌انگیز و شگفت‌آور
آری اکنون تهمتن با رخشِ غیرتمند
در بُنِ این چاهِ آبش زهر شمشیر و سنان گُم بود
پهلوان هفت‌خوان اکنون
طعمه‌ی دام و دهانِ خوانِ هشتم بود
و می‌اندیشید
که نباید که بگوید هیچ
بس که بی‌شرمانه و پست است این تزویر
چشم را باید ببندد تا نبیند هیچ
بعدِ چندی که گشودش چشم
رخش خود را دید
بس که خونش رفته بود از تن
بس که زهر زخم‌ها کاریش
گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت می‌خوابید
او از تن خود
- بس بتر از رخش–
بی‌خبر بود و نبودش اعتنا با خویش
رخش را می پایید
رخش، آن طاق عزیز، آن تای بی همتا
رخش رخشنده
به هزاران یادهای روشن و زنده
گفت در دل: "رخش! طفلک رخش‌! آه!"
این نخستین بار شاید بود
کان کلیدِ گنجِ مرواریدِ او گم شد
ناگهان انگار
بر لب آن چاه
سایه‌ای دید
او شغاد، آن نابرادر بود
که درون چَه نگه می‌کرد و می‌خندید
و صدای شوم و نامردانه‌اش در چاهسارِ گوش می‌پیچید
باز چشم او به رخش افتاد اما وای!
دید
رخشِ زیبا، رخشِ غیرتمند، رخشِ بی‌مانند
با هزارش یادبود خوب
خوابیده‌ست
آنچنان که راستی گویی
آن هزاران یادبود خوب را در خواب می‌دیده‌ست
بعد از آن تا مدتی دیر
یال و رویش را
هی نوازش کرد، هی بویید، هی بوسید
رو به یال و چشم او مالید
مرد نقال از صدایش ضجه می‌بارید
و نگاهش مثل خنجر بود:
و نشست آرام، یال رخش در دستش،
باز با آن آخرین اندیشه ها سرگرم:
جنگ بود این یا شکار؟ آیا
میزبانی بود یا تزویر؟
قصه می‌گوید که بی‌شک می‌توانست او اگر می‌خواست
که شغاد نابرادر را بدوزد
–همچنان که دوخت-
با تیر و کمان
بر درختی که به زیرش ایستاده بود
و بر آن
تکیه داده بود
و درون چََه نگه می‌کرد
قصه می‌گوید
این برایش سخت آسان بود و ساده بود
همچنان که می‌توانست او اگر می‌خواست
کان کمند شصت‌خَمّ خویش بگشاید
و بیندازد به بالا بر درختی، گیره‌ای سنگی
و فراز آید
ور بپرسی راست، گویم راست
قصه بی‌شک راست می‌گوید
می توانست او اگر می خواست
لیک...

#مهدی_اخوان‌ثالث

https://telegram.me/nimaasakk
صحبتِ‌بی‌گفت‌وگویی‌داشتم‌ با‌خامشی
برق زد جرئت، لبی واکردم و تنها شدم
 
آسمان‌بامن‌صفایی‌داشت‌تابودم‌خموش
ناله‌ای  کردم  غبار  عالم  بالا  شدم


#بیدل
بیدل کشوری‌ست که به دست آوردن ویزای مسافرت بدان، به آسانی حاصل نمی‌شود و به هر کس اجازه ی ورود نمی‌دهد ولی اگر کسی این ویزا را گرفت تقاضای اقامت دائم خواهد کرد.

📚شاعرِ آیینه‌ها/دکتر شفیعی کدکنی

https://telegram.me/nimaasakk
همه‌کس‌ کشیده محمل به جناب‌ کبریایت
من و خجلت سجودی‌ که نریخت‌ گل به پایت

نه به خاک دربسودم نه به سنگش آزمودم
به‌ کجا برم سری را که نکرده‌ام فدایت

نشود خمار شبنم می جام انفعالم
چو سحر چه مغز چیند سرِ خالی از هوایت

طرب بهار امکان به چه حسرتم فریبد
به برِ خیال دارم‌ گل رنگی از قبایت

هوس دِماغِ شاهی چه خیال دارد اینجا
به فلک فرو نیاید سرِ کاسه‌ی گدایت

به بهار نکته سازم ز بهشت بی‌نیازم
چمن‌آفرینِ نازم به تصور لقایت

نتوان کشید دامن زِ غبار مستمندان
بخرام و نازها کن سرِ ما و نقش پایت

نفس از تو صبح‌ خرمن نگه از تو گل به دامن
تویی آن‌که در برِ من تهی از من است جایت

زِ وصال بی‌حضورم به پیام ناصبورم
چقَدَر زِ خویش دورم ‌که به من رسد صدایت

نفس هوس‌خیالان به هزار نغمه صرف است
سر دردسر ندارم منِ بیدل و دعایت

#بیدل

https://telegram.me/nimaasakk