براى شعر چشمانت هواى تازه میخواهم
مرا بيدار کن صبحى، صداى تازه میخواهم
#محمد_قبادی
https://telegram.me/nimaasakk
مرا بيدار کن صبحى، صداى تازه میخواهم
#محمد_قبادی
https://telegram.me/nimaasakk
مونیخ، ونیز، کراچی، دوشنبه، دهلیِ نو
غـــروب ابری پاریس، متروی توکیـــو
فقط خودش باشد، اهل هر کجایی شد
چــه فرق دارد برلین، دمشق یا ورشو؟
چه فرق میکند اصلا چه رنگ میپوشد
چـه فرق دارد با ساری است یا کیمـونـو
قدمقدم دنیا را پیاده طـی کردی
به این امید که یکروز، نیمِ دیگرِ تو
تــو را بیابد و یک پازل دقیق شوید
و آسمان را خورشید پر کند از نو
قرارتان دور از چشم گزمههای سِویل
و پنـــجِ عصـــر سرِ قتلـــگاهِ فدریکو
قرارتان باشد باز هـــم بِکِت خواندن
و قهوه خوردن در نیمروز کافه گودو
دوباره زمزمـهی بازگشت آلمودوار
چهارصد ضربه روی سینهی تروفو
قرارتان همــــهی عمر سینما رفتن
بوگارت، برتون، ردفورد، مرلینمونرو
قرارتان همه ی روز سینما ماندن
ریو براوو، عصر جدید، سـرپیـــکو
تمام شب سیگار و کتـــاب، همراه
صدای ناظری از چشم روشن رادیو
تهوعی ابدی در دل سیمون دوبُوار
شکوه لذت در اعترافهای روسو
و حفظ کردن یک شعر، بعدِ هر بوسه
چــــه فرق دارد اول قصیده یا هایکو ؟
چقدر زندگـی عاشقانهای دارید!
تمام عمر فقط رقص باشد و پیانو
چه قدر زندگیِ ... بعد میپری از خواب!
تویی و پاکت خالی و شیشههای ولو
تو هیچوقت به شیرین نمیرسی مجنون!
تو هیچوقت به لیلی نمیرسی رومئو!
برای داشتنش شهرشهر جنگیدی
تمــــــام عمرت بیـروت، بصره و کوزُوو
دلت گرفته ازین قصههای عامهپسند
تمـــام دنیا سگدانــیِ تارانتیــــنو
و آخرین سفرت هجو زندگــی باشد
غروبِ مردهی پاریس، آخرین تانگو
وجبوجب دنیا را پیاده طــی کردی
قدمقدم دنیا را ... بس است مارکوپولو!
#حامد_ابراهیم_پور
https://telegram.me/nimaasakk
غـــروب ابری پاریس، متروی توکیـــو
فقط خودش باشد، اهل هر کجایی شد
چــه فرق دارد برلین، دمشق یا ورشو؟
چه فرق میکند اصلا چه رنگ میپوشد
چـه فرق دارد با ساری است یا کیمـونـو
قدمقدم دنیا را پیاده طـی کردی
به این امید که یکروز، نیمِ دیگرِ تو
تــو را بیابد و یک پازل دقیق شوید
و آسمان را خورشید پر کند از نو
قرارتان دور از چشم گزمههای سِویل
و پنـــجِ عصـــر سرِ قتلـــگاهِ فدریکو
قرارتان باشد باز هـــم بِکِت خواندن
و قهوه خوردن در نیمروز کافه گودو
دوباره زمزمـهی بازگشت آلمودوار
چهارصد ضربه روی سینهی تروفو
قرارتان همــــهی عمر سینما رفتن
بوگارت، برتون، ردفورد، مرلینمونرو
قرارتان همه ی روز سینما ماندن
ریو براوو، عصر جدید، سـرپیـــکو
تمام شب سیگار و کتـــاب، همراه
صدای ناظری از چشم روشن رادیو
تهوعی ابدی در دل سیمون دوبُوار
شکوه لذت در اعترافهای روسو
و حفظ کردن یک شعر، بعدِ هر بوسه
چــــه فرق دارد اول قصیده یا هایکو ؟
چقدر زندگـی عاشقانهای دارید!
تمام عمر فقط رقص باشد و پیانو
چه قدر زندگیِ ... بعد میپری از خواب!
تویی و پاکت خالی و شیشههای ولو
تو هیچوقت به شیرین نمیرسی مجنون!
تو هیچوقت به لیلی نمیرسی رومئو!
برای داشتنش شهرشهر جنگیدی
تمــــــام عمرت بیـروت، بصره و کوزُوو
دلت گرفته ازین قصههای عامهپسند
تمـــام دنیا سگدانــیِ تارانتیــــنو
و آخرین سفرت هجو زندگــی باشد
غروبِ مردهی پاریس، آخرین تانگو
وجبوجب دنیا را پیاده طــی کردی
قدمقدم دنیا را ... بس است مارکوپولو!
#حامد_ابراهیم_پور
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
سرگشتگی باد بهاری از من آموخت
ابر بهار از چشم من باریدن آموخت
در آرزوی صبح و شور روشنایی
مرغ شباهنگ از دل من شیون آموخت
می پرسم از حسرت درون خانهای که
دلتنگی و ظلمت به چاه بیژن آموخت
از روز من آموخت شب تاریکی، آری
تا روشنایی از تو، صبح روشن آموخت
ویرانگی را من به گلخن یاد دادم
چندان که از تو، تازگی را گلشن آموخت
یک شیشه و این پاکی و این تابناکی؟
آیینه را دیدار رویت این فن آموخت
تا هر غروب آویزد از دامان آفاق
خورشید هم خونیندلی را از من آموخت
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakk
ابر بهار از چشم من باریدن آموخت
در آرزوی صبح و شور روشنایی
مرغ شباهنگ از دل من شیون آموخت
می پرسم از حسرت درون خانهای که
دلتنگی و ظلمت به چاه بیژن آموخت
از روز من آموخت شب تاریکی، آری
تا روشنایی از تو، صبح روشن آموخت
ویرانگی را من به گلخن یاد دادم
چندان که از تو، تازگی را گلشن آموخت
یک شیشه و این پاکی و این تابناکی؟
آیینه را دیدار رویت این فن آموخت
تا هر غروب آویزد از دامان آفاق
خورشید هم خونیندلی را از من آموخت
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
Forwarded from اتچ بات
ای بوسهات شراب و از هر شراب خوشتر
ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر
بیتو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن از هر شباب خوشتر
جز طرح چشم مستت بر صفحهی امیدم
خطی اگر کشیدم نقش بر آب خوشتر
خورشید گو نخندد صبحی تُتُق نبندد
ای برق خندههایت از آفتاب خوشتر
هر فصل از آن جهانیست هر برگ داستانی
ای دفتر تن تو از هر کتاب خوشتر
چون پرسم از پناهی پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت از هر جواب خوشتر
خامُش نشسته شعرم در پیش دیدگانت
ای شیوهی نگاهت از شعر ناب خوشتر
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakk
ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر
بیتو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن از هر شباب خوشتر
جز طرح چشم مستت بر صفحهی امیدم
خطی اگر کشیدم نقش بر آب خوشتر
خورشید گو نخندد صبحی تُتُق نبندد
ای برق خندههایت از آفتاب خوشتر
هر فصل از آن جهانیست هر برگ داستانی
ای دفتر تن تو از هر کتاب خوشتر
چون پرسم از پناهی پشتی و تکیهگاهی
آغوش مهربانت از هر جواب خوشتر
خامُش نشسته شعرم در پیش دیدگانت
ای شیوهی نگاهت از شعر ناب خوشتر
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
attach 📎
جام دریا
از شراب بوسهی خورشید لبریز است
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران
خیال انگیز
ما به قدر جام چشمان خود از افسون این خمخانه سرمستیم
در من این احساس؛
مهر میورزیم
پس هستیم...!
#فریدون_مشیری
https://telegram.me/nimaasakkْ
از شراب بوسهی خورشید لبریز است
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران
خیال انگیز
ما به قدر جام چشمان خود از افسون این خمخانه سرمستیم
در من این احساس؛
مهر میورزیم
پس هستیم...!
#فریدون_مشیری
https://telegram.me/nimaasakkْ
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب، پناهگاه من است
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakkْ
سیاه چادرش امشب، پناهگاه من است
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakkْ
مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوشهایم را بگذارید
تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
چشمانم را گلمیخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
در سینهام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا
در مرغزارهایم بازی کنند!
#احمدرضا_احمدی
https://telegram.me/nimaasakkْ
مرا بکارید
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوشهایم را بگذارید
تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
چشمانم را گلمیخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
در سینهام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا
در مرغزارهایم بازی کنند!
#احمدرضا_احمدی
https://telegram.me/nimaasakkْ
شبِ گرگ در پویهی بچهآهو
شبِ لَهلَهِ تشنگی بر لبِ جو
شبِ موج و خیزاب و طغیانِ دریا
شبِ حسرت ساحل از مرگ یک قو
شبِ کنجِ آلونکی تنگ و تاریک
و تشویشِ درویش در بانگِ یاهو
شبِ تُردِ نیلوفریهای این باغ
شبِ سوگ لادن در اندوهِ شببو
شبِ ناجوانمردِ سرما و بوران
شبِ تیرهی انجمادِ پرستو
شبِ درنوردیدنِ جاده، تنها
دویدن کران تا کران سوی بیسو
و یلدایی از برف و توفیدنِ باد
فرو هِشته بر شانهها موجِ گیسو
شبِ درد و انبوهی از دار و دُژخیم
شبِ گریهی تلخِ من، خندهی او
شبِ چوبهی دار و قدقامتِ مرد
شبِ مرگ در تیرگی، بیهیاهو
#اقبال_مظفری
عکس: رجبعلی اعتمادی(ر. اعتمادی🖤)
https://telegram.me/nimaasakk
شبِ لَهلَهِ تشنگی بر لبِ جو
شبِ موج و خیزاب و طغیانِ دریا
شبِ حسرت ساحل از مرگ یک قو
شبِ کنجِ آلونکی تنگ و تاریک
و تشویشِ درویش در بانگِ یاهو
شبِ تُردِ نیلوفریهای این باغ
شبِ سوگ لادن در اندوهِ شببو
شبِ ناجوانمردِ سرما و بوران
شبِ تیرهی انجمادِ پرستو
شبِ درنوردیدنِ جاده، تنها
دویدن کران تا کران سوی بیسو
و یلدایی از برف و توفیدنِ باد
فرو هِشته بر شانهها موجِ گیسو
شبِ درد و انبوهی از دار و دُژخیم
شبِ گریهی تلخِ من، خندهی او
شبِ چوبهی دار و قدقامتِ مرد
شبِ مرگ در تیرگی، بیهیاهو
#اقبال_مظفری
عکس: رجبعلی اعتمادی(ر. اعتمادی🖤)
https://telegram.me/nimaasakk
ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست
جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست
تنم از مِهر رُخت مویی و از مویی کم
صد گره در خم هر مویت و هر مویی شست
هر که چون ماه نو انگشتنما شد در شهر
همچو ابروی تو در باده پرستان پیوست
تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق
میپرستی که بُوَد بیخبر از جام الست
تو مپندار که از خود خبرم هست که نیست
یا دلم بستهی بند کمرت نیست که هست
آنچنان در دل تنگم زدهای خیمهی انس
که کسی را نَبُود جز تو در او جای نشست
همه را کار، شرابست و مرا کار، خراب
همه را باده به دستست و مرا باد به دست
چون بدیدم که سر زلف کژت بشکستند
راستی را دل من نیز به غایت بشکست
کار یاقوت تو تا بادهفروشی باشد
نتوان گفت بهخواجو که مشو بادهپرست
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست
تنم از مِهر رُخت مویی و از مویی کم
صد گره در خم هر مویت و هر مویی شست
هر که چون ماه نو انگشتنما شد در شهر
همچو ابروی تو در باده پرستان پیوست
تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق
میپرستی که بُوَد بیخبر از جام الست
تو مپندار که از خود خبرم هست که نیست
یا دلم بستهی بند کمرت نیست که هست
آنچنان در دل تنگم زدهای خیمهی انس
که کسی را نَبُود جز تو در او جای نشست
همه را کار، شرابست و مرا کار، خراب
همه را باده به دستست و مرا باد به دست
چون بدیدم که سر زلف کژت بشکستند
راستی را دل من نیز به غایت بشکست
کار یاقوت تو تا بادهفروشی باشد
نتوان گفت بهخواجو که مشو بادهپرست
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak