دومان
170 subscribers
500 photos
67 videos
243 files
3.41K links
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
Download Telegram
باید همه تن طُرفه نگاهی شد و برخاست
چون شمع، سراپا همه آهی شد و برخاست

هر دانه‌ی اشکی که به راه تو فشاندم
از فیض وفا مهرگیاهی شد و برخاست

دل چون به تمنّای تو آسوده نشیند؟
کوه از غم عشقت پَرِ کاهی شد و برخاست

شب‌های جدایی به هواداری چشمم
هر مدّ نگه ابر سیاهی شد و برخاست

خون تو حزین! تا به ره عشق نخوابد
هر لاله ز خاک تو گواهی شد و برخاست

#حزین_لاهیجی

https://telegram.me/nimaasakk
کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید
نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید

دل بر آن شبنم لب‌تشنه مرا می سوزد
که به سرچشمه‌ی خورشید درخشان نرسید

تا به پای عَلَم دار نیاوردش عشق
سر شوریدهٔ منصور به سامان نرسید

شمع بالین من خسته شد آن گاه رخ‌اَش
کز ضعیفی نگهم تا سر مژگان نرسید

چشم دارم که رسد گریه‌ی مستانه به داد
گر به سرمنزل ما سیل بهاران نرسید

دیده دیری ست که در راه غبار درِ توست
نکهت مصر سفر کرد و به کنعان نرسید

من گرفتم به قفس تن زنم از دوری گل
چون ننالم که فغانم به گلستان نرسید؟

نگه عجز عجب قوّت تقریری داشت
این ستم شد که به آن چشمِ سخندان نرسید

نفس صبح قیامت علم افراشت حزین!
شب افسانه‌ی ما خوش که به پایان نرسید

#حزین_لاهیجی

https://telegram.me/nimaasakk
4_6030749711311306832.mp4
31.3 MB
🎼 #زی_العسل 🎼

                      🎤 #یارا

زَیّ العَسَل=چون عسل
https://telegram.me/nimaasakk
پریدختِ کمی لختِ زیادی نازِ واویلا
چه با من می‌کنی ای دلبرِ طنازِ واویلا

تراشت داده مرمرگون و قد موزون و مو زیتون
خدایی که زده نقشت در این اعجازِ واویلا

شمیمِ خنده‌هایت اصل و گلبرگِ طلایت اصل
لبانت زعفرانِ سرگُلِ ممتازِ واویلا

دو "نارنجِ قوام" آن سویِ "باغِ دلگشا" داری
غزل می‌خوانی از زیباییِ شیرازِ واویلا

کش و قوسِ تنت با چرخشی رویِ مدارِ دف
چه غوغایی به پا کرده به رقص و سازِ واویلا

"بنان" را صفحه‌صفحه می‌گذاری پشتِ سر با ناز
"قمر" مبهوتِ این تحریر و این آوازِ واویلا

چنین که می‌نوازد باد مویت را، گمان دارم
شده هر تار، کوکِ پنجه‌یِ شهنازِ واویلا

نه از اکنون که می‌ریزی به رگ‌هایم شرابِ ناب
شدم مستِ نگاهت از همان آغازِ واویلا

تو مقصود از تمامِ خلقتی و تا ابد با توست
هرآن‌کس باخبر شد چون من از این رازِ واویلا

سرودم باز در وصفت غزل تا باز بنویسند
امان از دستِ شهرادِ غزل‌پردازِ واویلا

#شهراد_میدری

https://telegram.me/nimaasakk
بُرد باد عوضی، روسری از سر چه کنیم؟
حال با عربده‌ی اکبر و اصغر چه کنیم؟

گفتی"ای خواهرِ من روسری‌ات را سر کن"
خواهران، مَحرم‌تانند برادر!  چه کنیم؟

حدّ آزادیِ ما را تو معیّن کردی
آه با این قفس و رنج کبوتر چه کنیم

دین و ایمان تو سست است به اندازه‌ی کاه
تار مویی اگرت کرده مکدر، چه کنیم؟

آن جهانِ تو پر از حوری عور است و پری
زن در این خاک به مویی شده کیفر چه کنیم؟

عالمی درصدد توسعه‌ی دانش و کشف
بحث گیسوست ولی معضل دیگر  چه کنیم؟

زلف زن عامل بدبختی  و بی‌بارانی‌ست!
سر خود را بتراشیم در آخر... چه کنیم؟

#مهنازمحمودی

@mahk3
https://telegram.me/nimaasakk
اى خشم به جان تاخته، توفان شرر شو
ای بغض گل‌انداخته، فریاد خطر شو!

اى روى برافروخته، خود پرچم ره باش
اى مشت برافراخته، افراخته‌تر شو

اى حافظ جان وطن، از خانه برون آى
از خانه برون چیست که از خویش به در شو

گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش
ور تیغ فرو بارد، اى سینه سپر شو

خاک پدران است که دست دگران است
هان اى پسرم، خانه نگهدار پدر شو

دیوار مصیبت‌کده‌ى حوصله بشکن
شرم آیدم از این همه صبر تو، ظفر شو

تا خود جگر روبهکان را بدرانى
چون شیر درین بیشه سراپاى جگر شو

مسپار وطن را به قضا و قدر اى دوست
خود بر سر آن تن به قضا داده، قَدَر شو

فریاد به فریاد بیفزاى، که وقت است
در یک نفس تازه اثرهاست، اثر شو

ایرانى آزاده! جهان چشم به راه است
ایران کهن در خطر افتاده، خبر شو

مشتى خس و خارند، به یک شعله بسوزان
بر ظلمت این شام سیه‌فام، سحر شو

#فریدون_مشیری

https://telegram.me/nimaasakk
فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بی‌اعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعه‌ی روسپیان 
 بازمی‌آمدند

باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد
که مادرانِ سیاه‌پوش
ــ داغ‌دارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها 
 سر برنگرفته‌اند!

#احمد_شاملو

https://telegram.me/nimaasakk
هزار سال فزون خوانده‌اید بر منبر
به‌گوش‌پیروجوان روضه‌ی‌علی‌اصغر

که‌‌عهدتیروکمان‌یافت‌طفل‌ِشش‌ماهه
زِ دست‌حرمله تیرِ سه‌شعبه در حنجر

ولی به‌دست شما ماند روی دست زمین
بلی جنازه‌ی هفتاد نوگل پرپر

یکی‌ از آن‌همه "مهسا"ست آن‌که اول‌بار
گرفت دامن‌تان‌ را و کردش از خون تر

که آوخ آوخ از آن خون پاکِ دامنگیر
که الله‌الله از آن زلفِ پیچ‌و‌تاب‌آور

که‌من‌چه‌گویم ازآن‌فتنه‌ی‌شکاف‌انداز
که من چه‌گویم از آن آتش شررگستر

دریدبرتن‌خورشیدِ روگرفته، حجاب
کشید چادر ابر سیاه را از سر

بقای مادر او آن‌که زاد از او این مه
فدای آن بشری کاین فرشته راست پدر

که اسم رمز "زن و زندگی و آزادی"
سند نمی‌خورد الا به نام این دختر

چه‌ دختری‌ که زمین زیرِ پاش می‌لرزد
چه دختری که می‌ارزد به صدهزار پسر

چه‌دختری‌ که از انسان بعید بود، پری
چه‌دختری‌ که ازاین‌سان نزاده ازمادر

چه دختری که جگرگوشه‌ی هزاران دل
چه‌ دختری‌ که یکی‌داغ‌ و بی‌شمار جگر

چه‌دختری‌ که یکی نوحه‌ی گریبان‌گیر
چه‌دختری‌که یکی صیحه‌ی گریبان‌در

چه‌دختری‌که به‌ گوش‌ فلک یکی‌ سیلی
چه‌دختری‌که به‌ جان‌ جهان یکی اخگر

چه‌دختری که چه کباده‌ها کشید از دست
چه‌دختری‌ که چه‌عمامه‌ها پراند از سر

چه‌دختری‌که برآورد رشک صد رهزن
چه دختری‌ که درآورد اشک صد رهبر!

چه دختری که به‌او چشم کشوری روشن
چه‌دختری‌ که‌ زد آتش‌ به‌ جان‌ عصرحجر

چه دختری که برآشفت خواب خردوکلان
که در رَوَند چنان چون فشنگ از بستر

چه‌دختری‌ که چنان خلق‌را به‌هوش آورد
که برجهند زِ جا چون سپند از مِجمر

چه‌دختری‌که‌به‌هرتارِموش‌حلقه‌به‌گوش
هزار کاوه‌ی ضحاک‌بندِ آهنگر

چه‌دختری‌که‌به‌یک‌ضربه‌جمع‌کردازبیخ
بساط امر به معروف و نهی از منکر

چه دختری که به خوبی خرید بی‌تقصیر
دراین‌معامله صدمُلک‌دل به نیم‌نظر

چه دختری که هنوز از قصور خود خجلم
اگر ز خامه بریزم به پاش دُرّ و گهر

چه‌دختری‌که‌برآمد گشاده‌رو ز محاق
که‌بی‌حجاب درآید ز پشت‌پرده قمر

چه‌دختری‌که بدان زلفکان روزافزون
سحرکشید چو شمشیر، شب‌فکند سپر

تبارک‌‌الله از آن زلفکانِ حلق‌آویز
که ریزد از سر هر تارشان هزار هنر

دو زلف بلکه دوپیچیده‌سر زِ حکم عسس
دوزلف بلکه دوگردن‌‌کشیده ازمعجر

دوزلف بلکه‌دوزنجیره‌باف گردنه‌گیر
دو زلف بلکه دولشکرشکاف غارتگر

دوزلف بلکه دو رودابه‌ی تهمتن‌زای
دو زلف بلکه دو گُردافرید گنداور

دوزلف‌بلکه دوکشورگشای‌شهرآشوب
قشون‌کشان به‌یسارویمین دواسکندر

دو زلف بلکه دو موج‌‌آفرین سیل‌آسا
که از تلاطم آن یک نفر نیافت مفر

دوزلف بلکه دو زاینده‌رود خون‌آلود
گذشته شهربه‌شهر آبش از سرِ کشور

دوزلف‌ بلکه دو ایمان‌پریش کافرکیش
کشیده یک‌تنه از خیل مومنان کیفر

دوزلف بلکه دو حبل‌المتین لامذهب
دوصد فقیه رسن‌تاب کرده در چنبر

دوزلف بلکه دو زاهدگداز مسئله‌ساز
که‌چشم‌زُهدشودکور، گوش‌شیطان‌کر

دو هم‌پیاله دو هم‌داستان دوهم‌بازی
دو هم‌قبیله دو هم‌راستا دو هم‌سنگر

از آن‌زمان که به‌هم‌ریخت نظم‌جنگل را
نظام جور نچرخیده بر همان محور!

وز آن‌دقیقه که ماشین‌سلطه را چپ کرد
هنوز حضرت‌آقا! نکرده راست کمر!

هنوز در شش‌وبش مانده بین خوف‌ورجا
نجسته راه برون‌رفت طفلک از ششدر

هنوز ارّه‌به‌ماتحت مانده تاچه‌شود
کند چماق اثر یا دهد هویج ثمر!

چنان درسته برآمد ز مار ظلم دمار
که‌بخت‌ظالم از آنروزخفته‌است دمر

بسان سیل روان‌گشت و ساخت کن‌فیکون
چنانکه زلزله لرزاند و کرد زیر و زبر

فشاند شعله در انبار کاه صاعقه‌وار
نشاند رعشه بر اندام‌کوه چون تندر

درید چادر ظلمت از انفجار فلق
پرید رنگ رخ شب از انقلاب سحر

که الله‌الله از آن خون پاک دامنگیر
که گرچه ریخت به‌ناحق ولی نرفت هدر

فرا رَوید از این‌خون فرا رَوید فرا...
حذرکنید از این‌خون حذرکنید حذر

جواب‌آن‌که«چه‌کرد و که‌بود»ازاین مُجمل
تو خود حدیث‌مفصل بخوان الی‌آخر

#حامد_احمدی

@sokhanshahi https://telegram.me/nimaasakk
ای همه آرامشم از تو، پریشانت نبینم
چون شب خاکستری سردرگریبانت نبینم

ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی
همچو ابر سوگوار این‌گونه گریانت نبینم

ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره
در میان کوچه‌ها افتان و خیزانت نبینم

مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم

تکیه‌کن‌بر‌شانه‌ام ای‌شاخه‌‌‌ی نیلوفری‌رنگ
تا غم بی‌تکیه‌گاهی را به چشمانت نبینم

قصه‌ی دلتنگی‌ات را خوبِ من بگذار و بگذر
گریه دریاچه‌ها را تا به دامانت نبینم

کاشکی قسمت کنی غم‌های خود را با دل من
تا که سیلِ اشک را زین بیش مهمانت نبینم

#هومن_ذکایی

https://telegram.me/nimaasakk
ArtMusic.iR
ArtMusic.iR
🎼 #تکیه‌گاه 🎼

                          🎤 #ستار

https://telegram.me/nimaasakk
بداهه‌سرایی در گروهی ادبی
با
مطلعی پیشنهادی
از
#مهدی_اخوان‌ثالث👇👇

🍁🍁🍁🍁🍁

با آرزوی تو ای دوست عمری‌ست در جست‌وجویم
اما چه دور است دردا دست من از آرزویم


دور از تو در التهابم، حسرت‌نصیبم، خرابم
کاشا تو را من بیابم، زیباترین آرزویم

آن‌سوتری از خیالم، بی‌تابم آشفته‌حالم
می‌خواهم امشب بنالم، بسته‌ست دستی گلویم

زیباست لعل لبانت، بگذار تا که ببوسم
گیراست عطر دهانت، بگذار تا که ببویم

امشب شکسته غرورم، خون می‌چکد از چگورم
تب کرده‌ام، در تنورم، از باده پر کن سبویم

ساقی بیا همرهی کن، جامی نصیبِ رهی کن
پُر کن زِ غم هی تَهی کن، لطفا نریز آبرویم

#قاسم_فرخی
#بداهه

https://telegram.me/nimaasakk
فریدون فروغی برای دومین بار می‌میرد. نخستین بار وقتی مُرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مُرد که می‌خواست بخواند. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت!

#شهیار_قنبری

https://telegram.me/nimaasakk
خجسته زادروز بـاشکوهت
فـراتـر بـیـنم از البرزکوهت

بـمانی یک هزاره باطراوت
ببخشاید اهورا عمرِ نوحت

#قاسم_فرخی
عکس: حمید رستمی
🍁🍁🍁🍁
بداهه دوست عزیزم حمید رستمی در پاسخ به تبریک منظوم من

سـپـاس از مـهـربـانـی و مرامت
الـهـی کــه شـود دنـیـا بـه کامت

چنان در دل نشستی که نشسته
دلـم چـون کـفتر جلدی به بامت

#حمید_رستمی

https://telegram.me/nimaasakk
#بداهه_سرایی
در گروه ادبی ادبستان
با مطلع پیشنهادی:

برق با شوقم شراری بیش نیست
شعله، طفل نی‌سواری بیش نیست
از
#بیدل_دهلوی

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

زندگی برگ قماری بیش نیست
عرصه‌ی بی‌اعتباری بیش نیست

ای فغان در تنگنای زندگی
فرصت جیغ و هواری بیش نیست

طبع ناهنجار شعر ما رفیق
اژدهای خام‌خواری بیش نیست

وه که زین اهریمنان زشت‌خو
شهر ایران شوره‌زاری بیش نیست

توی این شهر هزارافراسیاب
رستمِ چابک‌سواری بیش نیست

ساقیا! نیما قناعت‌پیشه است
عاشق چشم خماری بیش نیست

هم‌سرایی ته کشید، این اتفاق
اتفاق ناگواری بیش نیست

#قاسم_فرخی

https://telegram.me/nimaasakk
اگر باید برایم بوسه با پیغام بفرستی
نمی‌خواهم خدایا می‌شود دشنام بفرستی؟
 
یقینم ته گرفت از بس که آیات تو را پختند
خدایا می‌شود یک بار دیگر خام بفرستی؟
 
تمام فتنه‌ها زیر سرِ دین‌های غوغایی‌ست
خدایا می‌شود پیغمبری آرام بفرستی؟
 
بس است این جنگ‌های رنگ‌های دین و دین با هم
نمی‌شد پرچمی بی‌رنگ‌تر بر بام بفرستی؟
 
یقین خشک ما دیگر ازین بهتر نخواهد شد
اگر پیغام بگذاری اگر پسغام بفرستی
 
ازین بهتر نخواهد شد اگر پیغمبرانت را
شبی یک بار از آغاز تا انجام بفرستی
 
تو که سر تا به پا نوری کتابت نور و نامت نور
چه می‌شد سوره‌ی صبحی برای شام بفرستی
 
فقط در شعرها دیدم دمشق و عشق را با هم
نشد قلبی برای شامِ خون‌آشام بفرستی
 
جهان غصه‌مرگ ما فقط لبخند می‌خواهد
خدایا می‌شود از این سبو یک جام بفرستی؟
 
زمینِ خسته از آشوب، شهر خنده خواهد شد
اگر پیغمبری را با همین پیغام بفرستی

#حسن_دلبری

https://telegram.me/nimaasakk
تصویر نامه تایپ‌شده داریوش مهرجویی
به:
فروغ فرخزاد

https://telegram.me/nimaasakk
بس تازه و تری، چمن‌آرای کیستی؟
نخل امید و شاخ تمنّای کیستی؟

روز آفتاب روزن و بام که می‌شوی؟
شب‌ها چراغ خلوت تنهای کیستی؟

رنگت چو بوی، دلکش و بویت چو روی، خوش
حوری سرشتِ من! گل رعنای کیستی؟

گل این وفا ندارد و گلزار این صفا
ای لاله‌ی غریب! ز صحرای کیستی؟

حالی ز غنچه‌ی دل ما بازکن گره
در انتظار  وعده‌ی فردای کیستی؟

چون من به بند عشق تو صد ماهرو اسیر
تو زلف‌تاب‌داده به سودای کیستی؟

بزمی پر از پری‌ست فغانی، تو در میان
دیوانه‌ی  کدامی و شیدای کیستی؟

#بابافغانی_شیرازی

https://telegram.me/nimaasakk