بگو که حال تمام پرندگان خوب است
ستاره خوب و خدا خوب و آسمان خوب است
زمانه چون سرِ ناسازگاریاش گُل کرد
پناه بردنِ مردان به شوکران خوب است
اگرچه باغ در آغوش باد پرپر شد
بگو به اهل محل، حال باغبان خوب است
برای من که گرفتار آسمان شدهام
پریدن و نرسیدن به آشیان خوب است
تمام عقربهها را به هم بچسبانید
که این معامله، با گردش زمان خوب است
اگرچه قصهی ما، بد شروع شد اما
صبور باش که پایانِ داستان خوب است
#محمدابراهیم_لگزیان
https://telegram.me/nimaasakk
ستاره خوب و خدا خوب و آسمان خوب است
زمانه چون سرِ ناسازگاریاش گُل کرد
پناه بردنِ مردان به شوکران خوب است
اگرچه باغ در آغوش باد پرپر شد
بگو به اهل محل، حال باغبان خوب است
برای من که گرفتار آسمان شدهام
پریدن و نرسیدن به آشیان خوب است
تمام عقربهها را به هم بچسبانید
که این معامله، با گردش زمان خوب است
اگرچه قصهی ما، بد شروع شد اما
صبور باش که پایانِ داستان خوب است
#محمدابراهیم_لگزیان
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
مبادا این بیابان باد را از پا بیندازد
مبادا بیستون فرهاد را از پا بیندازد
صدا پشت صدا در دشت میپیچد، چرا باید
سکوت بیمحل، فریاد را از پا بیندازد
مبادا این، مبادا آن، دراین بحبوحه میترسم
نگاهی هرچه باداباد را از پا بیندازد
مگر از غیب دستی وا کند بال و پر ما را
مگر این دادها، بیداد را از پا بیندازد
مباش آسوده از افسون بیدردی که این صحرا
به آهوبرهای، صیاد را از پا بیندازد!
خودت کوتاه کن دست مرا از آسمان، مگذار
نسیم این مرغ آتشزاد را از پا بیندازد
کمک کن تا کمی با مرگ امشب مهربان باشم
بمان، تا گردنم جلاد را از پا بیندازد!
#محمدابراهیم_لگزیان
https://telegram.me/nimaasakk
مبادا بیستون فرهاد را از پا بیندازد
صدا پشت صدا در دشت میپیچد، چرا باید
سکوت بیمحل، فریاد را از پا بیندازد
مبادا این، مبادا آن، دراین بحبوحه میترسم
نگاهی هرچه باداباد را از پا بیندازد
مگر از غیب دستی وا کند بال و پر ما را
مگر این دادها، بیداد را از پا بیندازد
مباش آسوده از افسون بیدردی که این صحرا
به آهوبرهای، صیاد را از پا بیندازد!
خودت کوتاه کن دست مرا از آسمان، مگذار
نسیم این مرغ آتشزاد را از پا بیندازد
کمک کن تا کمی با مرگ امشب مهربان باشم
بمان، تا گردنم جلاد را از پا بیندازد!
#محمدابراهیم_لگزیان
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
از من امروز، هلالی، مطلب خاطر جمع
که دل آشفتهی آن زلف مشوش دارم...!
#هلالی_جغتایی
https://telegram.me/nimaasakk
که دل آشفتهی آن زلف مشوش دارم...!
#هلالی_جغتایی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
به خواب از آن نرود چشم خستهام تا صبح
که همچو مرغ شب افسانهگوی خویشتنم!
#رهی_معیری
https://telegram.me/nimaasakk
که همچو مرغ شب افسانهگوی خویشتنم!
#رهی_معیری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
سرِ افعی و سرِ شیخ بکوبید به سنگ
که در آن زهر و در این وسوسهی اوهام است
از در خانهی زاهد گذری وا پس رو
که به هرجایی از آن کوچه نهی پا، دام است
#عارف_قزوینی
https://telegram.me/nimaasakk
که در آن زهر و در این وسوسهی اوهام است
از در خانهی زاهد گذری وا پس رو
که به هرجایی از آن کوچه نهی پا، دام است
#عارف_قزوینی
https://telegram.me/nimaasakk
Forwarded from دومان (|\|€|\|\@)
4_628171625971319253.MP3
4.9 MB
چه بنویسم، چه ننویسم، چه بسرایم چه نسرایم
تویی تو، گفته و ناگفته، بانوی غزلهایم
تمام عشقها، پیش از تو مثل رودها بودند
که باید میرساندندم به تو، آری به دریایم
به بام انس تو خو کردهام چون کفتر جلدی
که از هر گوشهای پر وا کنم، سوی تو میآیم
پس از فرزند مریم اینک این من: عیسیِ دیگر!
که شد بالای عشق و بازوی شعرم چلیپایم
خوشم میآید از شادی، ولی هر بار میخوانم
همین تحریر محنت میتراود از غمآوایم
به سختی خستهام از زندگی، وز خود، کجایی تا
به قدر یک نفس در سایهی سروت بیاسایم؟
کلیدی دارم از شعر، این فلزّ تُرد سحرآمیز
که قفل بوسه از لبهای شیرینِ تو بگشایم
دوباره میکشد سر، آتش از خاکستر شعرم
که من هم در غزل از جوجه ققنوسانِ نیمایم
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakkْ
تویی تو، گفته و ناگفته، بانوی غزلهایم
تمام عشقها، پیش از تو مثل رودها بودند
که باید میرساندندم به تو، آری به دریایم
به بام انس تو خو کردهام چون کفتر جلدی
که از هر گوشهای پر وا کنم، سوی تو میآیم
پس از فرزند مریم اینک این من: عیسیِ دیگر!
که شد بالای عشق و بازوی شعرم چلیپایم
خوشم میآید از شادی، ولی هر بار میخوانم
همین تحریر محنت میتراود از غمآوایم
به سختی خستهام از زندگی، وز خود، کجایی تا
به قدر یک نفس در سایهی سروت بیاسایم؟
کلیدی دارم از شعر، این فلزّ تُرد سحرآمیز
که قفل بوسه از لبهای شیرینِ تو بگشایم
دوباره میکشد سر، آتش از خاکستر شعرم
که من هم در غزل از جوجه ققنوسانِ نیمایم
#حسین_منزوی
https://telegram.me/nimaasakkْ
دل، اهل مکدر شدن از حرف
کسی نیست
ای آه جـگرســوز! بــه آیـیـنـه
چــه گفتی؟
#فاضل_نظری
https://telegram.me/nimaasakk
کسی نیست
ای آه جـگرســوز! بــه آیـیـنـه
چــه گفتی؟
#فاضل_نظری
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
بر کُنده ی تمام درختان جنگلی
نام تو را به ناخن برکَندم
اکنون تو را، تمام درختان
با نام میشناسند
نام تو را به گُردهی گور و گوزن
با ناخن پلنگان بنوشتم
اکنون تو را تمام پلنگان کوهها
اکنون تورا تمام گوزنان زردموی
با نام میشناسند
دیگر نام تو را، تمام درختان
گاهِ بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغهای خوشخوان
صبح بهار نام تو را
به جوجههای کوچک خود، یاد خواهند داد
ای بیخیال مانده زِ من دوست!
دیگر تو را زمین و زمان
از برکت جنون نجیب من
با نام میشناسند
ای آهوی رمندهی صحرای خاطره
در واپسین غروب بهار!
#منوچهر_آتشی
https://telegram.me/nimaasakk
نام تو را به ناخن برکَندم
اکنون تو را، تمام درختان
با نام میشناسند
نام تو را به گُردهی گور و گوزن
با ناخن پلنگان بنوشتم
اکنون تو را تمام پلنگان کوهها
اکنون تورا تمام گوزنان زردموی
با نام میشناسند
دیگر نام تو را، تمام درختان
گاهِ بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغهای خوشخوان
صبح بهار نام تو را
به جوجههای کوچک خود، یاد خواهند داد
ای بیخیال مانده زِ من دوست!
دیگر تو را زمین و زمان
از برکت جنون نجیب من
با نام میشناسند
ای آهوی رمندهی صحرای خاطره
در واپسین غروب بهار!
#منوچهر_آتشی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
رفتند ماهیها و ماه از آبگیرت
تو ماندهای و سرنوشت ناگزیرت
با قلههای خستهی در مه خزیده
با آبشارانِ نجیب سربهزیرت
خالیست از آوای دُرناهای عاشق
آغوش باز بیدریغ گرمسیرت
در آسمانت رد قوهای مهاجر
کوچیدهاند از پرچمت، شمشیر و شیرت
با بیپناهی نسبتی دیرینه دارند
دریا و دشت و جنگل و کوه و کویرت
بُغضی هزارانساله پنهان کرده در خویش
جغرافیای زخمیات، تاریخ پیرت
تو ماندهای و گزمگان دشنه در دست
حمام فین و تیغ و رگهای امیرت
ایران من، ای رستم خنجر به پهلو!
افتاده سمت نابرادرها مسیرت
تنهای تنها ماندی و کاری نکردند
سیمرغ و زال و گرز و رخش بینظیرت
یک روز باطل میشود افسون این دیو
از کوزه بیرون میزند روح اسیرت
روزی که میرقصند زیر چتر باران
مردان عاشقپیشه، زنهای دلیرت
#حسنروشان
https://telegram.me/nimaasakk
تو ماندهای و سرنوشت ناگزیرت
با قلههای خستهی در مه خزیده
با آبشارانِ نجیب سربهزیرت
خالیست از آوای دُرناهای عاشق
آغوش باز بیدریغ گرمسیرت
در آسمانت رد قوهای مهاجر
کوچیدهاند از پرچمت، شمشیر و شیرت
با بیپناهی نسبتی دیرینه دارند
دریا و دشت و جنگل و کوه و کویرت
بُغضی هزارانساله پنهان کرده در خویش
جغرافیای زخمیات، تاریخ پیرت
تو ماندهای و گزمگان دشنه در دست
حمام فین و تیغ و رگهای امیرت
ایران من، ای رستم خنجر به پهلو!
افتاده سمت نابرادرها مسیرت
تنهای تنها ماندی و کاری نکردند
سیمرغ و زال و گرز و رخش بینظیرت
یک روز باطل میشود افسون این دیو
از کوزه بیرون میزند روح اسیرت
روزی که میرقصند زیر چتر باران
مردان عاشقپیشه، زنهای دلیرت
#حسنروشان
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
بـا وسعت بیکرانهی خود برگشت
بـا روح پـر از ترانهی خود برگشت
پیچید صفیر صبح در مشرق قاف
سـیمرغ بـه آشیانهی خـود برگشت
#احمدرضا_قدیریان
https://telegram.me/nimaasakk
بـا روح پـر از ترانهی خود برگشت
پیچید صفیر صبح در مشرق قاف
سـیمرغ بـه آشیانهی خـود برگشت
#احمدرضا_قدیریان
https://telegram.me/nimaasakk
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخارِ شبِ بیقراریام
تا شد هزار پاره دل از يک نگاه تو
ديدم هزار چشم در آيينهکاریام
گر من به شوق ديدنت از خويش میروم
از خويش میروم که تو با خود بياریام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به ياریام
کاری به کار غير ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نامِ تو بر زخمِ کاریام
تا ساحلِ نگاه تو چون موجِ بیقرار
با رود، رو به سوی تو دارم که جاریام
با ناخنم به سنگ نوشتم: بيا! بيا
زان پيشتر که پاک شود يادگاریام
#قیصر_امینپور
https://telegram.me/nimaasakk
گل کرد خارخارِ شبِ بیقراریام
تا شد هزار پاره دل از يک نگاه تو
ديدم هزار چشم در آيينهکاریام
گر من به شوق ديدنت از خويش میروم
از خويش میروم که تو با خود بياریام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به ياریام
کاری به کار غير ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نامِ تو بر زخمِ کاریام
تا ساحلِ نگاه تو چون موجِ بیقرار
با رود، رو به سوی تو دارم که جاریام
با ناخنم به سنگ نوشتم: بيا! بيا
زان پيشتر که پاک شود يادگاریام
#قیصر_امینپور
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
ابر گريان غروبم که به خونابهی اشک
میکشم در دل خود آتش اندوهی را
سينهی تنگ من از بار غمی سنگين است
پاره ابرم که نهان ساختهام کوهی را
آسمان گريهی مستانه کند بر سر خاک
بینوا من که درين گريهی من مستی نيست
همچو مه، کاهش من از غم بیفردایی ست
همچو نی، وحشتم از باد تهيدستی نيست
آسمان، بستری افکنده ز خاکستر ابر
آتش ماه درين بستر سرد افتاده ست
دل خونين مرا بستر غم خوابگه است
خال سرخیست که بر گونهی زرد افتادهست
در دل اين شب تاريک، تو فانوس منی
گِرد تو، خرمن بارانزدهی هالهی توست
آبی و نالهی تو يخ زده در سينهی سنگ
چشمهی خشک دلم منتظر نالهی توست
ای که در خلوت من بوی تو پيچيده هنوز
ياد شيرين تو تا مرگ همآغوشم باد
ابر تاريکم و از گريهی اندوه پرم
حسرت ديدن خورشيد فراموشم باد
#نادر_نادرپور
https://telegram.me/nimaasakk
میکشم در دل خود آتش اندوهی را
سينهی تنگ من از بار غمی سنگين است
پاره ابرم که نهان ساختهام کوهی را
آسمان گريهی مستانه کند بر سر خاک
بینوا من که درين گريهی من مستی نيست
همچو مه، کاهش من از غم بیفردایی ست
همچو نی، وحشتم از باد تهيدستی نيست
آسمان، بستری افکنده ز خاکستر ابر
آتش ماه درين بستر سرد افتاده ست
دل خونين مرا بستر غم خوابگه است
خال سرخیست که بر گونهی زرد افتادهست
در دل اين شب تاريک، تو فانوس منی
گِرد تو، خرمن بارانزدهی هالهی توست
آبی و نالهی تو يخ زده در سينهی سنگ
چشمهی خشک دلم منتظر نالهی توست
ای که در خلوت من بوی تو پيچيده هنوز
ياد شيرين تو تا مرگ همآغوشم باد
ابر تاريکم و از گريهی اندوه پرم
حسرت ديدن خورشيد فراموشم باد
#نادر_نادرپور
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
صـبحانە تـمـام بـاغ لبریز تو بود
آمـیـزەای از حـس دلاویز تو بود
تـصـنـیـف، تـرانـە، تـار، آواز بـنان
اینها همە از عطر دلانگیز تو بود
#مهدی_رستمی
https://telegram.me/nimaasakk
آمـیـزەای از حـس دلاویز تو بود
تـصـنـیـف، تـرانـە، تـار، آواز بـنان
اینها همە از عطر دلانگیز تو بود
#مهدی_رستمی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak