کافه هدایت
9.25K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
540 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
در سقوطی سرسام آور در کنار رود سورن، دیده راوی از ملکوت رویا و گذشته به برهوت زمین و حال رانده می شود و دریچه ی دیدش بر می گشاید که آبستن واقعیت است.قصرهای پوشالی که بر نردبان خواب و خیال سر به آسمان گذاشته بودند با وزش نسیم بیداری متلاشی می شوند.فرشته اثیری در نتیجه یک لغزش به لکاته بدل می شود.زیبایی می رود و زشتی سر می رسد.همبستگی می گذرد و غربت می آید.آداب و رسوم تحمیلی و بیگانه جای ارزشهای اصیل و بومی را می گیرد.مادیات جای معنویات می نشیند.چادر بی حجابی را می راند و پرده ای از ابهام و پوشیده گویی بر تمامی مناسبات سایه می افکند.


همان گونه که امیال سرکوب شده و آرزوهای محال در خواب کمتر تحت سلطه خود سانسوری،محظورات اخلاقی و قیدهای اجتماعی قرار می گیرند و آزادانه عرض وجود می کنند، در بن بستهای پرپیچ و خم بوف کور نیز عمیقترین نیازهای راوی داستان(و در غایت خود هدایت)نقش می بندند.((قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است.آرزوهایی که به آن نرسیده اند، آرزوهایی که هر مَتَل سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده است.))

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
رویایی از گذشته با زن رویایی در آثار هدایت
#فرزانه_میلانی

@sadegh_hedayat©
وسوسه خودکشی، پیش از آن که موضوع نوشته های هدایت باشد و به آخرین حرف او در آثارش و به اقدام نهائی وی در زندگی اش تبدیل شود،در وجود او بوده.این فکر و اقدام به عملی کردن آن به عنوان مشغله ذهنی در ادبیات و تقدیر نویسنده، در ایران بکلی تازه بود.هدایت نخستین چهره ادبیات ایران است که خودکشی کرده و کینه ای که جماعت ظاهرالصلاح، از هر تیره و طایفه، به وی نشان داده اند و همیشه هم نشان خواهند داد از همین جاست.
تاثیر منفی این خودکشی هم چیزی است در حد ارزش واقعی آن.داشتن دوستانی که بیشتر هوایش را داشته باشند، شرایط زندگی بهتر ، یا فلان و بهمان اتفاق گذرا ، هیچکدام ممکن نبود مانع خودکشی وی شود.
هدایت نمیتوانست شرایط زندگی بهتری داشته باشد، یا از تنهائی به در آید و امیدوار شود، زیرا هدایت همانی بود که بود.خودکشی اش به اوضاع و احوال ربطی نداشت و امری وجودی بود.حتی از حالت امر وجودی که ممکن است فقط بیانگر جنبه های شخصی باشد خارج بود: خودکشی هدایت از مقوله "تقدیر" یا به عبارت دیگر از مقوله ضرورت بود.
غریب در دیار خود، تک و تنها در بین جماعت ادبای ایرانی، و تنها در میانه ی شرق و غرب.
اگر می خواست یا می توانست غیر از "هدایتی" باشد که اکنون برای همیشه هست شاید برایش آسان بود کاری کند که همه دور و برش را بگیرند و کمکش کنند.
نگذارند کارمندان دون پایه اداره ی فرهنگ و هنر باشد با چندرغاز حقوق که مجبور شود کتابخانه اش را بفروشد تا به پاریس برود و کلک خودش را در آنجا بکند.

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
#بر_مزار_صادق_هدایت
#یوسف_اسحاق‌پور
@sadegh_hedayat©
در سقوطی سرسام آور در کنار رود سورن، دیده راوی از ملکوت رویا و گذشته به برهوت زمین و حال رانده می شود و دریچه ی دیدش بر می گشاید که آبستن واقعیت است.قصرهای پوشالی که بر نردبان خواب و خیال سر به آسمان گذاشته بودند با وزش نسیم بیداری متلاشی می شوند.فرشته اثیری در نتیجه یک لغزش به لکاته بدل می شود.زیبایی می رود و زشتی سر می رسد.همبستگی می گذرد و غربت می آید.آداب و رسوم تحمیلی و بیگانه جای ارزشهای اصیل و بومی را می گیرد.مادیات جای معنویات می نشیند.چادر بی حجابی را می راند و پرده ای از ابهام و پوشیده گویی بر تمامی مناسبات سایه می افکند.


همان گونه که امیال سرکوب شده و آرزوهای محال در خواب کمتر تحت سلطه خود سانسوری،محظورات اخلاقی و قیدهای اجتماعی قرار می گیرند و آزادانه عرض وجود می کنند، در بن بستهای پرپیچ و خم بوف کور نیز عمیقترین نیازهای راوی داستان(و در غایت خود هدایت)نقش می بندند.((قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است.آرزوهایی که به آن نرسیده اند، آرزوهایی که هر مَتَل سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده است.))

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
رویایی از گذشته با زن رویایی در آثار هدایت
#فرزانه_میلانی

@sadegh_hedayat©
کافه هدایت
رفتم جلوی آینه ولی از شدت ترس دستهایم را جلو صورتم گرفتم. دیدم شبیهِ- نه اصلا- پیرمرد خنزر پنزری شده بودم. موهای سر وریشم مثل موهای سر و صورت کسی بود که زنده از اطاقی بیرون بیاید که یک مارِ ناگ در آنجا بوده؛ همه سفید شده بود. لبم مثل لب پیرمرد دریده بود؛ چشمهایم…
بوف کور درگیر اندیشه های نیست انگارانه ی نیچه و پیروی از آن هاست. نیچه در بوف کور در هیئت پیرمرد خنزر پنزری نمایان می شود و راهنمای راوی در طول داستان است؛ به گونه ای که راوی هیچ گاه او را با خود بیگانه نمی یابد؛ به مقایسه این پیرمرد با نیاکان خویش می پردازدو اندیشه او را با آن ها نزدیک و بلکه یکسان می بیند؛ می کوشد پا به پای پیر مرد قوزی مراحل شش گانه نیست انگاری را طی کندتا از آنچه نیچه آن را تاریکیِ وهم می خواند گذشته، به روشنایی خرد دست یابد. داستان خطای بشر را با او مرور می کند و تلاش خود را صرف در آمدن از آن می نماید.اما به ناگاه متوجه می شود این راه پایان روشنی ندارد. او تحمل خود را برای به دوش کشیدن تنهایی دهشتناک زندگی جدید ناکافی می بیند. از طرفی مجذوب این پیرمرد است و از دیگر سو خود را ناتوان از ادامه راهی می بیند که او پیش پایش نهاده است.

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
#پوچ_انگاری_منفعل
#کاظم_موسوی

@sadegh_hedayat©
وسوسه خودکشی، پیش از آن که موضوع نوشته های هدایت باشد و به آخرین حرف او در آثارش و به اقدام نهائی وی در زندگی اش تبدیل شود،در وجود او بوده.این فکر و اقدام به عملی کردن آن به عنوان مشغله ذهنی در ادبیات و تقدیر نویسنده، در ایران بکلی تازه بود.هدایت نخستین چهره ادبیات ایران است که خودکشی کرده و کینه ای که جماعت ظاهرالصلاح، از هر تیره و طایفه، به وی نشان داده اند و همیشه هم نشان خواهند داد از همین جاست.
تاثیر منفی این خودکشی هم چیزی است در حد ارزش واقعی آن.داشتن دوستانی که بیشتر هوایش را داشته باشند، شرایط زندگی بهتر ، یا فلان و بهمان اتفاق گذرا ، هیچکدام ممکن نبود مانع خودکشی وی شود.
هدایت نمیتوانست شرایط زندگی بهتری داشته باشد، یا از تنهائی به در آید و امیدوار شود، زیرا هدایت همانی بود که بود.خودکشی اش به اوضاع و احوال ربطی نداشت و امری وجودی بود.حتی از حالت امر وجودی که ممکن است فقط بیانگر جنبه های شخصی باشد خارج بود: خودکشی هدایت از مقوله "تقدیر" یا به عبارت دیگر از مقوله ضرورت بود.
غریب در دیار خود، تک و تنها در بین جماعت ادبای ایرانی، و تنها در میانه ی شرق و غرب.
اگر می خواست یا می توانست غیر از "هدایتی" باشد که اکنون برای همیشه هست شاید برایش آسان بود کاری کند که همه دور و برش را بگیرند و کمکش کنند.
نگذارند کارمندان دون پایه اداره ی فرهنگ و هنر باشد با چندرغاز حقوق که مجبور شود کتابخانه اش را بفروشد تا به پاریس برود و کلک خودش را در آنجا بکند.

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
#بر_مزار_صادق_هدایت
#یوسف_اسحاق‌پور
@sadegh_hedayat©
در سقوطی سرسام آور در کنار رود سورن، دیده راوی از ملکوت رویا و گذشته به برهوت زمین و حال رانده می شود و دریچه ی دیدش بر می گشاید که آبستن واقعیت است.قصرهای پوشالی که بر نردبان خواب و خیال سر به آسمان گذاشته بودند با وزش نسیم بیداری متلاشی می شوند.فرشته اثیری در نتیجه یک لغزش به لکاته بدل می شود.زیبایی می رود و زشتی سر می رسد.همبستگی می گذرد و غربت می آید.آداب و رسوم تحمیلی و بیگانه جای ارزشهای اصیل و بومی را می گیرد.مادیات جای معنویات می نشیند.چادر بی حجابی را می راند و پرده ای از ابهام و پوشیده گویی بر تمامی مناسبات سایه می افکند.


همان گونه که امیال سرکوب شده و آرزوهای محال در خواب کمتر تحت سلطه خود سانسوری،محظورات اخلاقی و قیدهای اجتماعی قرار می گیرند و آزادانه عرض وجود می کنند، در بن بستهای پرپیچ و خم بوف کور نیز عمیقترین نیازهای راوی داستان(و در غایت خود هدایت)نقش می بندند.((قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است.آرزوهایی که به آن نرسیده اند، آرزوهایی که هر مَتَل سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده است.))

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
رویایی از گذشته با زن رویایی در آثار هدایت
#فرزانه_میلانی

@Sadegh_Hedayat©
در سقوطی سرسام آور در کنار رود سورن، دیده راوی از ملکوت رویا و گذشته به برهوت زمین و حال رانده می شود و دریچه ی دیدش بر می گشاید که آبستن واقعیت است.قصرهای پوشالی که بر نردبان خواب و خیال سر به آسمان گذاشته بودند با وزش نسیم بیداری متلاشی می شوند.فرشته اثیری در نتیجه یک لغزش به لکاته بدل می شود.زیبایی می رود و زشتی سر می رسد.همبستگی می گذرد و غربت می آید.آداب و رسوم تحمیلی و بیگانه جای ارزشهای اصیل و بومی را می گیرد.مادیات جای معنویات می نشیند.چادر بی حجابی را می راند و پرده ای از ابهام و پوشیده گویی بر تمامی مناسبات سایه می افکند.


همان گونه که امیال سرکوب شده و آرزوهای محال در خواب کمتر تحت سلطه خود سانسوری،محظورات اخلاقی و قیدهای اجتماعی قرار می گیرند و آزادانه عرض وجود می کنند، در بن بستهای پرپیچ و خم بوف کور نیز عمیقترین نیازهای راوی داستان(و در غایت خود هدایت)نقش می بندند.((قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است.آرزوهایی که به آن نرسیده اند، آرزوهایی که هر مَتَل سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده است.))

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
رویایی از گذشته با زن رویایی در آثار هدایت
#فرزانه_میلانی

@Sadegh_Hedayat©
وسوسه خودکشی، پیش از آن که موضوع نوشته های هدایت باشد و به آخرین حرف او در آثارش و به اقدام نهائی وی در زندگی اش تبدیل شود،در وجود او بوده.این فکر و اقدام به عملی کردن آن به عنوان مشغله ذهنی در ادبیات و تقدیر نویسنده، در ایران بکلی تازه بود.هدایت نخستین چهره ادبیات ایران است که خودکشی کرده و کینه ای که جماعت ظاهرالصلاح، از هر تیره و طایفه، به وی نشان داده اند و همیشه هم نشان خواهند داد از همین جاست.
تاثیر منفی این خودکشی هم چیزی است در حد ارزش واقعی آن.داشتن دوستانی که بیشتر هوایش را داشته باشند، شرایط زندگی بهتر ، یا فلان و بهمان اتفاق گذرا ، هیچکدام ممکن نبود مانع خودکشی وی شود.
هدایت نمیتوانست شرایط زندگی بهتری داشته باشد، یا از تنهائی به در آید و امیدوار شود، زیرا هدایت همانی بود که بود.خودکشی اش به اوضاع و احوال ربطی نداشت و امری وجودی بود.حتی از حالت امر وجودی که ممکن است فقط بیانگر جنبه های شخصی باشد خارج بود: خودکشی هدایت از مقوله "تقدیر" یا به عبارت دیگر از مقوله ضرورت بود.
غریب در دیار خود، تک و تنها در بین جماعت ادبای ایرانی، و تنها در میانه ی شرق و غرب.
اگر می خواست یا می توانست غیر از "هدایتی" باشد که اکنون برای همیشه هست شاید برایش آسان بود کاری کند که همه دور و برش را بگیرند و کمکش کنند.
نگذارند کارمندان دون پایه اداره ی فرهنگ و هنر باشد با چندرغاز حقوق که مجبور شود کتابخانه اش را بفروشد تا به پاریس برود و کلک خودش را در آنجا بکند.

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
#بر_مزار_صادق_هدایت
#یوسف_اسحاق‌پور
@Sadegh_Hedayat©
وسوسه خودکشی، پیش از آن که موضوع نوشته های هدایت باشد و به آخرین حرف او در آثارش و به اقدام نهائی وی در زندگی اش تبدیل شود،در وجود او بوده.این فکر و اقدام به عملی کردن آن به عنوان مشغله ذهنی در ادبیات و تقدیر نویسنده، در ایران بکلی تازه بود.هدایت نخستین چهره ادبیات ایران است که خودکشی کرده و کینه ای که جماعت ظاهرالصلاح، از هر تیره و طایفه، به وی نشان داده اند و همیشه هم نشان خواهند داد از همین جاست.
تاثیر منفی این خودکشی هم چیزی است در حد ارزش واقعی آن.داشتن دوستانی که بیشتر هوایش را داشته باشند، شرایط زندگی بهتر ، یا فلان و بهمان اتفاق گذرا ، هیچکدام ممکن نبود مانع خودکشی وی شود.
هدایت نمیتوانست شرایط زندگی بهتری داشته باشد، یا از تنهائی به در آید و امیدوار شود، زیرا هدایت همانی بود که بود.خودکشی اش به اوضاع و احوال ربطی نداشت و امری وجودی بود.حتی از حالت امر وجودی که ممکن است فقط بیانگر جنبه های شخصی باشد خارج بود: خودکشی هدایت از مقوله "تقدیر" یا به عبارت دیگر از مقوله ضرورت بود.
غریب در دیار خود، تک و تنها در بین جماعت ادبای ایرانی، و تنها در میانه ی شرق و غرب.
اگر می خواست یا می توانست غیر از "هدایتی" باشد که اکنون برای همیشه هست شاید برایش آسان بود کاری کند که همه دور و برش را بگیرند و کمکش کنند.
نگذارند کارمندان دون پایه اداره ی فرهنگ و هنر باشد با چندرغاز حقوق که مجبور شود کتابخانه اش را بفروشد تا به پاریس برود و کلک خودش را در آنجا بکند.

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
#بر_مزار_صادق_هدایت
#یوسف_اسحاق‌پور
@Sadegh_Hedayat©
در سقوطی سرسام آور در کنار رود سورن، دیده راوی از ملکوت رویا و گذشته به برهوت زمین و حال رانده می شود و دریچه ی دیدش بر می گشاید که آبستن واقعیت است.قصرهای پوشالی که بر نردبان خواب و خیال سر به آسمان گذاشته بودند با وزش نسیم بیداری متلاشی می شوند.فرشته اثیری در نتیجه یک لغزش به لکاته بدل می شود.زیبایی می رود و زشتی سر می رسد.همبستگی می گذرد و غربت می آید.آداب و رسوم تحمیلی و بیگانه جای ارزشهای اصیل و بومی را می گیرد.مادیات جای معنویات می نشیند.چادر بی حجابی را می راند و پرده ای از ابهام و پوشیده گویی بر تمامی مناسبات سایه می افکند.


همان گونه که امیال سرکوب شده و آرزوهای محال در خواب کمتر تحت سلطه خود سانسوری،محظورات اخلاقی و قیدهای اجتماعی قرار می گیرند و آزادانه عرض وجود می کنند، در بن بستهای پرپیچ و خم بوف کور نیز عمیقترین نیازهای راوی داستان(و در غایت خود هدایت)نقش می بندند.((قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است.آرزوهایی که به آن نرسیده اند، آرزوهایی که هر مَتَل سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده است.))

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
رویایی از گذشته با زن رویایی در آثار هدایت
#فرزانه_میلانی

@Sadegh_Hedayat©
در سقوطی سرسام آور در کنار رود سورن، دیده راوی از ملکوت رویا و گذشته به برهوت زمین و حال رانده می شود و دریچه ی دیدش بر می گشاید که آبستن واقعیت است.قصرهای پوشالی که بر نردبان خواب و خیال سر به آسمان گذاشته بودند با وزش نسیم بیداری متلاشی می شوند.فرشته اثیری در نتیجه یک لغزش به لکاته بدل می شود.زیبایی می رود و زشتی سر می رسد.همبستگی می گذرد و غربت می آید.آداب و رسوم تحمیلی و بیگانه جای ارزشهای اصیل و بومی را می گیرد.مادیات جای معنویات می نشیند.چادر بی حجابی را می راند و پرده ای از ابهام و پوشیده گویی بر تمامی مناسبات سایه می افکند.


همان گونه که امیال سرکوب شده و آرزوهای محال در خواب کمتر تحت سلطه خود سانسوری،محظورات اخلاقی و قیدهای اجتماعی قرار می گیرند و آزادانه عرض وجود می کنند، در بن بستهای پرپیچ و خم بوف کور نیز عمیقترین نیازهای راوی داستان(و در غایت خود هدایت)نقش می بندند.((قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است.آرزوهایی که به آن نرسیده اند، آرزوهایی که هر مَتَل سازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده است.))

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
رویایی از گذشته با زن رویایی در آثار هدایت
#فرزانه_میلانی

@Sadegh_Hedayat©
بوف کور درگیر اندیشه های نیست انگارانه ی نیچه و پیروی از آن هاست. نیچه در بوف کور در هیئت پیرمرد خنزر پنزری نمایان می شود و راهنمای راوی در طول داستان است؛ به گونه ای که راوی هیچ گاه او را با خود بیگانه نمی یابد؛ به مقایسه این پیرمرد با نیاکان خویش می پردازدو اندیشه او را با آن ها نزدیک و بلکه یکسان می بیند؛ می کوشد پا به پای پیر مرد قوزی مراحل شش گانه نیست انگاری را طی کندتا از آنچه نیچه آن را تاریکیِ وهم می خواند گذشته، به روشنایی خرد دست یابد. داستان خطای بشر را با او مرور می کند و تلاش خود را صرف در آمدن از آن می نماید.اما به ناگاه متوجه می شود این راه پایان روشنی ندارد. او تحمل خود را برای به دوش کشیدن تنهایی دهشتناک زندگی جدید ناکافی می بیند. از طرفی مجذوب این پیرمرد است و از دیگر سو خود را ناتوان از ادامه راهی می بیند که او پیش پایش نهاده است.

#مقالاتی_درباره_بوف_کور
#پوچ_انگاری_منفعل
#کاظم_موسوی

@Sadegh_Hedayat©