کافه هدایت
9.24K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
540 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
آغاز انهدام چنین است
این گونه بود آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر گور من بنویسید
یک جنگجو که نجنگید
اما... شکست خورد!
@sadegh_hedayatt
___________________________
#نصرت_رحمانی
#انهدام
ای دوست
این روزها، با هرکه دوست می شوم احساس می کنم
آن قدر دوست بوده ایم
که دیگر وقت خیانت است! #نصرت_رحمانی @sadegh_hedayatt
از بوف کور صادق هدایت چند سال می گذرد ، پنجاه و خرده ای می گذرد . هنوز روشنفکران مملکت نمی دانند بوف کور راجع به چی نوشته شده و واقعا توش سرگردان می شوند .
من خیلی ها را دیدم که آمده اند پیش من و گفته اند ما چیزی نفهمیدیم .
پس این خیلی عقب است دیگر ، اگر نسل قبل را می شناخت ، اگر می دید ما از لحاظ داستان نویسی چقدر ضعیف هستیم ، آن وقت می فهمید که صادق هدایت چقدر بزرگ است .

🆔: @sadegh_hedayat
#نصرت_رحمانی
انهدام


اين روزها
اينگونه ام ،‌ببين:
دستم، چه كند پيش مي رود، ‌انگار
هر شعر باكره ای را سروده ام
پايم چه خسته می كشدم ،‌گوئی
كت بسته از زخَم هر راه رفته ام
تا زير هركجا


حتی شنوده ام
هربار شيون تير خلاص را


ای دوست
اين روزها
با هركه دوست می شوم احساس می كنم
آنقدر دوست بوده ايم كه ديگر
وقت خيانت است

 
انبوه غم حريم و حرمت خود را
از دست داده است
ديريست هيچ كار ندارم
مانند یک وزير

وقتی كه هيچ كار نداری
تو هيچ كاره ای
من هيچ كاره ام؛ يعنی كه شاعرم
گيرم از اين كنايه هيچ نفهمی


اين روزها
اينگونه ام :
فرهاد واره ای كه تيشه ی خود را
گم كرده است


آغاز انهدام چنين است
اينگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان


ياران
وقتي صدای حادثه خوابيد
بر سنگ گور من بنويسيد:
- يك جنگجو كه نجنگيد
 اما...، شكست خورد

#نصرت_رحمانی
#انهدام

@Sadegh_hedayat
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام ، یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی

این روزها اینگونه ام
فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان

یاران وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید :
یک جنگجو که نجنگید
اما شکست خورد

#نصرت_رحمانی

27خرداد سالمرگ #نصرت_رحمانی
هشدار
نوک پرنده را
هرگز مبند
با بالهایش آواز خواهد خواند
پر و بالش را در هم مشکن
با آوازش خواهد پرید تا اوج کهکشان
لبان شاعر را مبند

#نصرت_رحمانی

@Sadegh_hedayat
هدایت پدر شعر منثور ایران است. گذشته از آثار عمیقی که در قصه دارد، #بوف_کور او کاملا شعر است. شعر ناب بدون تزئین. به این قطعه توجه کنید:

*پاورچین، پاورچین می‌رفت
صداهای دوردست خفیف بگوش می‌رسید
من، صدای رویش گیاهان را می‌شنیدم
شاید یک مرغ، یا پرنده رهگذری
خواب می‌دید.*

یا به این تکه:

*لحظه به لحظه
کوچکتر و بچه‌تر می‌شوم
ناگهان افکارم محو و تاریک شد
بنظرم آمد تمام هستی من بر سر یک چنگک باریک آویخته شده.
در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان شدم
می‌لغریدم، دور می‌شدم و به هیچ مانعی برنمیخوردم.
یک پرتگاه بی‌پایان در یک شب جاودانی*

#بوف_کور از اول تا آخر شعر است. خیلی‌ها هم از او تاثیر گرفته‌اند. متاسفانه مستشرقینی که به معرفی آثار هدایت پرداخته‌اند، از قبیل 《هانری ماسه》و 《رژه لسکو》به این جنبه از آثار او توجهی نشان ندادند.

#نصرت_رحمانی

@sadegh_hedayat
فکر کردم اگر روزی از من بپرسند که زیبا ترین آثار #صادق_هدایت چیست، بی شک خواهم گفت: خودکشی اوست.

او بر خلاف آنچه شایع است و آنچه کج اندیشان و حسودان می اندیشند انسان ترین و شایسته ترین فرزندان زمان خویش بود.

او همه چیز از همه آن چیز ها که دیگران برای بدست آوردنش از خون ریختن و خون خوردن دریغ نمیکنند دست کشید.


او از طالار ها و چهل چراغها و کاخ ها دست کشید، تا در میان مردم تن خسته خودرا کشید
اما مردم را چنان افسانه های سردر گمی سرگرم کرده بود، که کسی مجال دیدن صادق را نداشت.

ستاره صادق می سوخت نور می ریخت در شب می سوخت و نور می ریخت اما مردم از ترس ستاره شناس هابه ستاره آسمان نمی نگریستند!

دیدم که صادق تمام تلاش خود را کرد از محیط و طبقه خود چشم پوشیدزندگی دیگری را برگزید حتی می توان گفت بخاطر مردم از هنرخود، تنها چیزی که می توانست او را قانع کند، تا حدی صرف نظر کرد و دلیلش را می توان در کتاب "حاجی آقا"ی او یافت...


#مردی_که_در_غبار_گم_شد
#نصرت_رحمانی

@sadegh_hedayat©
"حاجی آقا" اثری نبود که بتواند طبع نادرپسند صادق را راضی کند ، حتی از لحاظ هنری با هیچکدام از آثار دیگر او قابل مقایسه نیست.

ولی صادق نوشت ، برای ما نوشت، چون ما نیاز داشتیم نوشت .
صادق فریاد زد، فریاد زد، تا آخرین نفس فریاد زد
از دست رجاله ها فریاد زد ، اما مردم این سرزمین نفرین شده گوشهایمان را بسته بودیم ودست های گداصفت خود رادراز کرده بودیم
صادق دیگر نفسی باقی نداشت، تمام تلاش و کوشش او با یاس منتهی شده بود.
اگر نفسی در او باقی مانده بود سرود مرگ بود نه ترانه زندگی.
چنین انسانی به چه می تواند پناه ببرد؟ شما بگویید

انسانی که از خود گریخت تا به من و تو برسد ولی ما او را نفهمیدیم.

پناهگاه، پناهگاه

به تریاک به کوکایین پناه برد تا آرامش یابد، آرامش دروغین.
حتی برای یک لحظه مواد مخدره نیز نتوانست او را بیش از چندی فریب دهد.
او مردی بزرگتر و سرکش تر ازین بود که این پندها بتواند برای او لگامی باشد.

ناچار چون صادق ادای زنده ها را نمیخواست در اورد.
چون نمیخواست و نمیتوانست دروغین زندگی کند.

چون خودرا سراپا در یاس و بدبینی یافت، دید پیش از آنکه بتواند مثمرثمری واقع شود، " بوف کور" شده برروی ویرانه های این خاک طلسم شده ، خودرا کشت.

خودرا کشت تا من وتو رابه درد بی درمان یاس و بدبینی خود مبتلا نکند.

صادق خودرا کشت تا ما زندگی کنیم، آیا این خود شهامتی بزرگ نبود؟
او خود را کشت ولی ما زندگی نکردیم.

تنها چند ناشر و چند مرده خوارمثل همیشه خودکشی اورا مستمسک اندیشه های سیاه خود قرار دادند و از این مرگ جانکاه زندگی ها کردند.

از اسمش استفاده کردند پول درآوردند، ادیب شدند،شغل گرفتند،
چه بگویم؟ چه کارها که نکردند....


#مردی_که_در_غبار_گم_شد
#نصرت_رحمانی

@sadegh_hedayat©
هدایت پدر شعر منثور ایران است. گذشته از آثار عمیقی که در قصه دارد، بوف کور او کاملا شعر است. شعر ناب بدون تزئین. به این قطعه توجه کنید:

*پاورچین، پاورچین می‌رفت
صداهای دوردست خفیف بگوش می‌رسید
من، صدای رویش گیاهان را می‌شنیدم
شاید یک مرغ، یا پرنده رهگذری
خواب می‌دید.*

یا به این تکه:

*لحظه به لحظه
کوچکتر و بچه‌تر می‌شوم
ناگهان افکارم محو و تاریک شد
بنظرم آمد تمام هستی من بر سر یک چنگک باریک آویخته شده.
در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان شدم
می‌لغریدم، دور می‌شدم و به هیچ مانعی برنمیخوردم.
یک پرتگاه بی‌پایان در یک شب جاودانی*

#بوف_کور از اول تا آخر شعر است. خیلی‌ها هم از او تاثیر گرفته‌اند. متاسفانه مستشرقینی که به معرفی آثار هدایت پرداخته‌اند، از قبیل 《هانری ماسه》و 《رژه لسکو》به این جنبه از آثار او توجهی نشان ندادند.

#نصرت_رحمانی

@Sadegh_Hedayat©