کافه هدایت
9.26K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
539 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
چون چند ماهی در یکی از مدارس رفته باشی و چند کلامی از یک زبان خارج مذهب آموخته، به حدی که بتوانی فقط اسم نویسنده کتاب یا عنوان مقاله‌ای را بخوانی، میتوانی خود را در زمره مترجمین مشهور بچپانی. پس بکوش تا بدانی فلان کتاب از کیست و درباره چیست، آنگاه هرچه دم قلمت بیاید غلط‌انداز بنویس و بنام نامی نویسنده اصلی منتشر کن؛ هر چه خواستی از قول او بساز و هیچ خود را مباز.

#قضیه_اختلاط_نومچه
#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
این ها قابل نیستند قدر ما را بدانند... همان بهتر که ندانند!

میلیاردها سال باید بگذرد و زمین دور خودش و خورشید گیج گیجی بخورد و صدها میلیون نسل بشر روی زمین بیایند و خاک شوند و اثری از آن ها باقی نماند تا ژن هایی مثل ما پیدا شود. پیدا شود؟!! نه! تازه آیا بشود ، آیا نشود!
اگر در مماکت خارج پرست بودیم برایمان سر و دست می شکستند. آنجا احترامات گوناگون است که روی سر نویسنده می بارد، تشویق هاست که مستقیم و غیرمستقیم از او به عمل می آید، جایزه هاست که تقدیمش می شود، دعوت هاست که از او به شهرهای دیگر و حتی ممالک خارج می شود، مرد و زن امضایش را می قاپند و کلکسیون می کنند، خانه اش را از طرف دولت یا ملت زیارتگاه عمومی قرار می دهند و از قلم و صندلی و کتاب ها و لباس ها و عکس ها و اسباب و اثاثیه اش موزه درست می کنند. زن های مثل ماه نزد او می روند و اگر موفق شدند آشکارا افتخار می کنند که من با فلان نویسنده ی بزرگ خابیده ام. هر حرفی که بزند توی صدها روزنامه به چاپ می رسد و اثر خودش را می بخشد، کله گنده ها خوشایندش را می گویند و از او هزار جور دلجویی می کنند.
اما اینجا هر کسی که مطابق میل موقتی چهار تا جنده لگوری یک عبارت های پوچ و بی لطف پشت هم ریسه کرد خودش را نویسنده ی محترم و عالی مقدار می پندارد!

#وغ‌_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
چند ساعت بعد...

روی تخت خواب فنری بزرگ، چهار ساق پا، زیر شمد بی حرکت بودند.
دو ساق پا ظریف و نرم و سفید بود که روی برجستگی پای یکی از آنها جای دو تسمه کفش قدری فرو رفته و سرخ شده بود. ولی دو ساق پای دیگر پشم آلود و زمخت بود. جوراب گل بهی روی صندلی پهلوی تخت، بغل لباس زنانه مغز پسته ای افتاده بود. کفش های تسمه دار زنانه پهلوی کفش های برقی پایین تخت گذاشته شده بود. و گویی خود را در حضور آنها از ترس جمع کرده بودند. بوی عطر ملایمی از ملافه در هوا پراکنده می شد و امواج حرارت خفیفی از ساق های زن بیرون فرستاده می شد. ساق های زن رو به طرف ساق های مرد روی یکدیگر قرار گرفته بودند. اما ساق های مرد به همان حالت سرد و بی اعتنای توی کافه بودند - روی آنها به طرف طاق اطاق بود، و موهای سیاه و درشت آن از زور رطوبت به هم چسبیده بود.


#قضیه_ساق_پا
#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
این ها قابل نیستند قدر ما را بدانند... همان بهتر که ندانند!

میلیاردها سال باید بگذرد و زمین دور خودش و خورشید گیج گیجی بخورد و صدها میلیون نسل بشر روی زمین بیایند و خاک شوند و اثری از آن ها باقی نماند تا ژن هایی مثل ما پیدا شود. پیدا شود؟!! نه! تازه آیا بشود ، آیا نشود!
اگر در مماکت خارج پرست بودیم برایمان سر و دست می شکستند. آنجا احترامات گوناگون است که روی سر نویسنده می بارد، تشویق هاست که مستقیم و غیرمستقیم از او به عمل می آید، جایزه هاست که تقدیمش می شود، دعوت هاست که از او به شهرهای دیگر و حتی ممالک خارج می شود، مرد و زن امضایش را می قاپند و کلکسیون می کنند، خانه اش را از طرف دولت یا ملت زیارتگاه عمومی قرار می دهند و از قلم و صندلی و کتاب ها و لباس ها و عکس ها و اسباب و اثاثیه اش موزه درست می کنند. زن های مثل ماه نزد او می روند و اگر موفق شدند آشکارا افتخار می کنند که من با فلان نویسنده ی بزرگ خابیده ام. هر حرفی که بزند توی صدها روزنامه به چاپ می رسد و اثر خودش را می بخشد، کله گنده ها خوشایندش را می گویند و از او هزار جور دلجویی می کنند.
اما اینجا هر کسی که مطابق میل موقتی چهار تا جنده لگوری یک عبارت های پوچ و بی لطف پشت هم ریسه کرد خودش را نویسنده ی محترم و عالی مقدار می پندارد!

#وغ‌_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
اگر هیچ‌یک از آن کارها که پیش گفتم از تو ساخته نباشد، فیلسوف و اخلاق‌نویس بشو. زیرا این فن را اساس و مایه‌ای در کار نیست، همین که چند لغت قلنبه از بر کردی هرکجا رسیدی آن را تکرار کن و در خلال سطور همه نوشته‌هایت بگنجان. البته آب‌ و تاب لازمه آن است. همواره از مطالب قلنبه و پیچ‌ در پیچ دم بزن و دل و روده خود و شنوندگان را بر هم بزن، تا بگویند دریای علومی و واقف بر مجهول و معلوم.

#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
چون چند ماهی در یکی از مدارس رفته باشی و چند کلامی از یک زبان خارج مذهب آموخته، به حدی که بتوانی فقط اسم نویسنده کتاب یا عنوان مقاله ای را بخوانی، میتوانی خود را در زمره مترجمین مشهور بچپانی. پس بکوش تا بدانی فلان کتاب از کیست و درباره چیست، آنگاه هر چه دم قلمت بیاید غلط انداز بنویس و به نام نامی نویسنده اصلی منتشر کن؛ هر چه خواستی از قول او بساز و هیچ خود را مباز.


#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
اگر در ممالک خاج پرست بودیم برایمان سر و دست می شکستند. آنجا احترامات گوناگون است که روی سر نویسنده می بارد، تشویق هاست که مستقیم و غیرمستقیم از او به عمل می آید، جایزه هاست که تقدیمش می شود، دعوت هاست که از او به شهرهای دیگر و حتا ممالک خارج می شود، مرد و زن امضایش را می قاپند و کلکسیون می کنند، خانه اش را از طرف دولت یا ملت زیارتگاه عمومی قرار می دهند و از قلم و صندلی و کتاب ها و لباس ها و عکس ها و اسباب و اثاثیه اش موزه درست می کنند. زن های مثل ماه نزد او می روند و اگر موفق شدند آشکارا افتخار می کنند که من با فلان نویسنده ی بزرگ خوابیده ام. هر حرفی که بزند توی صدها روزنامه به چاپ می رسد و اثر خودش را می بخشد، کله گنده ها خوشایندش را می گویند و از او هزار جور دلجویی می کنند.
اما اینجا هر کسی که مطابق میل موقتی چهار تا جنده لگوری یک عبارت های پوچ و بی لطف پشت هم ریسه کرد خودش را نویسنده ی محترم و عالیمقدار می پندارد!


#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
اما اینجا هر کسی مطابق میل موقتی چارتا جنده لگوری یک عبارتهای پوچ و بیلطف و حتی پُر از غلطهای گرامری زبان مادری خودش پشت هم ریسه کرد و به زور هو چند صد نسخه از آن را به فروش رسانیده خودش را نویسندۀ محترم و عالیمقدار میپندارد. چاق میشود. اخمهای خودش را قدری توی هم میکند تا قیافه اش سرد و بی اعتنا و بزرگوار جلوه کند، گردن خودش را در اعماق یخه پالتوش فرو میکند تا آتمسفر مرموزی دور خودش احداث نماید و هر وقت به یکی از بالادستهای خودش میرسد فیس کرده با منتهای پُرروئی باو میگوید: "جامعه به نوشتجات من خوشبین است!" دیگر اسم کامل کتاب خودش را بر زبان نمیآورد و فقط به لفظ "کتاب" اکتفا میکند و در هر مجلسی هر مطلبی موضوع گفتگو بشود او قر گردنی آمده میگوید: "این نکته در "کتاب" شرح داده شده است." و بجای مواجب کلفت خانه اش چندتا از کتابهای خودش را میدهد که دور خیابانها افتاده بفروشد اجرت کار خودش را دربیاورد.

#صادق_هدایت
#وغ_وغ_ساهاب

@Sadegh_Hedayat©️
چون چند ماهی در یکی از مدارس رفته باشی و چند کلامی از یک زبان خارج مذهب آموخته، به حدی که بتوانی فقط اسم نویسنده کتاب یا عنوان مقاله ای را بخوانی، میتوانی خود را در زمره مترجمین مشهور بچپانی. پس بکوش تا بدانی فلان کتاب از کیست و درباره چیست، آنگاه هر چه دم قلمت بیاید غلط انداز بنویس و به نام نامی نویسنده اصلی منتشر کن؛ هر چه خواستی از قول او بساز و هیچ خود را مباز.


#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
اما اینجا هر کسی مطابق میل موقتی چارتا جنده لگوری یک عبارتهای پوچ و بیلطف و حتی پُر از غلطهای گرامری زبان مادری خودش پشت هم ریسه کرد و به زور هو چند صد نسخه از آن را به فروش رسانیده خودش را نویسندۀ محترم و عالیمقدار میپندارد. چاق میشود. اخمهای خودش را قدری توی هم میکند تا قیافه اش سرد و بی اعتنا و بزرگوار جلوه کند، گردن خودش را در اعماق یخه پالتوش فرو میکند تا آتمسفر مرموزی دور خودش احداث نماید و هر وقت به یکی از بالادستهای خودش میرسد فیس کرده با منتهای پُرروئی باو میگوید: "جامعه به نوشتجات من خوشبین است!" دیگر اسم کامل کتاب خودش را بر زبان نمیآورد و فقط به لفظ "کتاب" اکتفا میکند و در هر مجلسی هر مطلبی موضوع گفتگو بشود او قر گردنی آمده میگوید: "این نکته در "کتاب" شرح داده شده است." و بجای مواجب کلفت خانه اش چندتا از کتابهای خودش را میدهد که دور خیابانها افتاده بفروشد اجرت کار خودش را دربیاورد.

#صادق_هدایت
#وغ_وغ_ساهاب

@Sadegh_Hedayat©️
چون چند ماهی در یکی از مدارس رفته باشی و چند کلامی از یک زبان خارج مذهب آموخته، به حدی که بتوانی فقط اسم نویسنده کتاب یا عنوان مقاله‌ای را بخوانی، میتوانی خود را در زمره مترجمین مشهور بچپانی. پس بکوش تا بدانی فلان کتاب از کیست و درباره چیست، آنگاه هرچه دم قلمت بیاید غلط‌انداز بنویس و بنام نامی نویسنده اصلی منتشر کن؛ هر چه خواستی از قول او بساز و هیچ خود را مباز.

#قضیه_اختلاط_نومچه
#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©