گمنامی هستیم در دنیایی که دام های بیشمار در پیش ما گسترده اند و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس میکند. درین سرزمین بیگانه بشهرها و مردمان و کشورها و گاهی به زنی برمیخوریم. اما باید سر بزیر از دالانی که در آن گیر کرده ایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا هر آن ممکن است جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم، چون محکومیت سربسته ای ما را دنبال میکند و قانونهایی که به رخ ما میکشند نمیشناسیم و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. بهر کس پناه میبریم از ما میپرسد: "شما هستید؟" و براه خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم و یا بطرز مبهمی از آن آگاهیم: این گناه وجود ماست. همینکه بدنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشتۀ کابوس است که در دندانه های چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیمه روز خفه ای، کسیکه بنام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند. - این نشان دورۀ ماست که شخصیتی در آن وجود ندارد و مانند قانون ناکسانه و سنگدلانه میباشد. هر چند منظره باندازۀ کافی سهمناک است، ولیکن خون از قلبمان سرازیر نمیشود. جای زخم قداره نیز در پس گردن به دشواری دیده میشود. خفقان یگانه راه گریز برای انسان میباشد که در سرتاسر زندگیش دچار خفقان و تنگی نفس بوده است.
#پیام_کافکا
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
این دنیا جای زیست نمیباشد و خفقانآور است، برای همین به جستجوی زمین و هوا و قانونی میرود تا بشود با آن زندگیِ آبرومندانهای کرد. کافکا معتقد است که این دنیایِ دروغ و تزویر و مسخره را باید خراب کرد و روی ویرانهاش دنیای بهتری ساخت.
#صادق_هدایت
#پیام_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
#صادق_هدایت
#پیام_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
در جایِ دیگر به طرزِ اسرار آمیزی یادداشت میکند: «قفسی به جستجویِ پرندهای رفت.» آیا قفس نمیخواهد ثابت کند که پرندهای وجود ندارد و همه جا تهی است؟ هر کسی قفسِ خود را به دنبالش میکشد، کسی که در قفس میماند و داخلِ هیاهو نمیشود، روشن بینیِ غریبی دارد و همه چیز را بهتر از دیگران میبیند و حتی در بدبینی قدمی فراتر از دیگران گذاشته، زیرا دنیا را خالی از اُمید نمیداند و در این صورت به بدبینی جنبهٔ عمومی نمیدهد و به پاسخِ دکتر برود میگوید: «پُر از اُمید است - اُمیدِ بسیاری وجود دارد - گیرم برایِ ما نیست.»
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
بالاخره مشمول مجازات اشدی می گردیم و در نیمروز خفه ای، کسی که به نام قانون ما را بازداشت کرده بود گزلیکی به قلبمان فرو می برد و سگ کش می شویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند.
#گروه_محکومین
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#گروه_محکومین
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
من دیوانه وار پُلها را از هر سو ویران خواهم کرد! همه را دشمن خودم می کنم و با کسی گفتگو نخواهم کرد. روش او خودداری سخت از نوشتن و امید داشتن است: آسمان گنگ است، فقط برای کرها پژواک دارد. زندگی جاودان در دسترس کسی نیست. زندگی روی زمین: بیابان معنوی است که در آنجا لاشه کاروان های روزهای گذشته و آینده تل انبار می شود: باید سری که پر از کینه و بیزاری است روی سینه خم کرد. و باید پائید که کسی گلویمان را نفشارد. و با یک جمله ردپائی که در دنیا از خود گذاشته گزارش می کند: من نفی زمانه را پیروزمندانه بر خود هموار کردم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
"زاری و شیونی که سر بالین مُرده میکنند چنین میرساند که او هنوز به معنی تمام کلمه نمرده است. باید به این طرز مردن تن در بدهیم: ما بازی در می آوریم." همچنین این جمله که روشن تر از جمله پیش نیست: "رهایی ما در مرگ است، اما نه این مرگ." پس در حقیقت ما نمی میریم، اما چنین بدست می آید که زنده هم نیستیم، در حالیکه زنده هستیم مُرده ایم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
سه موضوع سرنوشتِ کافکا را تعیین کرده است : مخالفتِ پدر و در نتیجه مخالفت با جامعهٔ یهود، زندگیِ مجرد و ناخوشی. از آنجا که پدر را نمایندهٔ قانون و جامعهٔ یهود می داند، برایِ درکِ الوهیت به جستجویِ شخصی می پردازد، اما دستِ خالی بر می گردد. از لحاظِ اینکه صورتِ جدی به تنهاییِ خود بدهد، مانندِ «کیرک گارد» نامزدیِ خود را پس می خواند و از زناشویی چشم می پوشد...نامه ای که کافکا به پدرش نوشته و «ماکس برود» تکه هایی از آن را منتشر کرده، تا اندازه ای اساسِ کشمکشِ او را با پدرش روشن می کند و علتِ جستجویش را در سنتِ پدری یهود آشکار می سازد. پدر مدعی بوده که یگانه مظهرِ حقیقی یهودیت است. این ادعا مسائلِ درهمی را بر می انگیزد و برایِ کافکا پذیرفتنِ چنین موضوعی تحمل ناپذیر است...و دربارهٔ اعتقادِ پدر می نویسد :« بعدها در جوانی، من نمی فهمیدم با این یهودیتِ ناچیز، که تو بهش چسبیده بودی، چطور به من سرزنش می کردی که چرا در جلو چنین چیزِ "پوچی" سرِ تسلیم فرود نمی آورم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشمار در پیش ما گستردهاند و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس میکند. در این سرزمین بیگانه به شهرها و مردمان و کشورها و گاهی به زنی برمیخوریم. اما باید سر به زیر از دالانی که در آن گیر کردهایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا هر آن ممکن است جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم، چون محکومیت سربستهای ما را دنبال میکند و قانونهایی که به رخ ما میکشند نمیشناسیم و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. به هر کس پناه میبریم از ما میپرسد: "شما هستید؟" و به راه خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم و یا به طرز مبهمی از آن آگاهیم: این گناه وجود ماست. همینکه به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشتهی کابوس است که در دندانههای چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیمه روز خفهای، کسی که بنام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کُش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند. - این نشان دورهی ماست که شخصیتی در آن وجود ندارد و مانند قانون ناکسانه و سنگدلانه میباشد. هر چند منظره باندازهی کافی سهمناک است، ولیکن خون از قلبمان سرازیر نمیشود. جای زخم قداره نیز در پس گردن به دشواری دیده میشود. خفقان یگانه راه گریز برای انسان میباشد که در سرتاسر زندگیش دچار خفقان و تنگی نفس بوده است.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
در جایِ دیگر به طرزِ اسرار آمیزی یادداشت میکند: «قفسی به جستجویِ پرندهای رفت.» آیا قفس نمیخواهد ثابت کند که پرندهای وجود ندارد و همه جا تهی است؟ هر کسی قفسِ خود را به دنبالش میکشد، کسی که در قفس میماند و داخلِ هیاهو نمیشود، روشن بینیِ غریبی دارد و همه چیز را بهتر از دیگران میبیند و حتی در بدبینی قدمی فراتر از دیگران گذاشته، زیرا دنیا را خالی از اُمید نمیداند و در این صورت به بدبینی جنبهٔ عمومی نمیدهد و به پاسخِ دکتر برود میگوید: «پُر از اُمید است - اُمیدِ بسیاری وجود دارد - گیرم برایِ ما نیست.»
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
بالاخره مشمول مجازات اشدی می گردیم و در نیمروز خفه ای، کسی که به نام قانون ما را بازداشت کرده بود گزلیکی به قلبمان فرو می برد و سگ کش می شویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند.
#گروه_محکومین
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#گروه_محکومین
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
سه موضوع سرنوشتِ کافکا را تعیین کرده است : مخالفتِ پدر و در نتیجه مخالفت با جامعهٔ یهود، زندگیِ مجرد و ناخوشی. از آنجا که پدر را نمایندهٔ قانون و جامعهٔ یهود می داند، برایِ درکِ الوهیت به جستجویِ شخصی می پردازد، اما دستِ خالی بر می گردد. از لحاظِ اینکه صورتِ جدی به تنهاییِ خود بدهد، مانندِ «کیرک گارد» نامزدیِ خود را پس می خواند و از زناشویی چشم می پوشد...نامه ای که کافکا به پدرش نوشته و «ماکس برود» تکه هایی از آن را منتشر کرده، تا اندازه ای اساسِ کشمکشِ او را با پدرش روشن می کند و علتِ جستجویش را در سنتِ پدری یهود آشکار می سازد. پدر مدعی بوده که یگانه مظهرِ حقیقی یهودیت است. این ادعا مسائلِ درهمی را بر می انگیزد و برایِ کافکا پذیرفتنِ چنین موضوعی تحمل ناپذیر است...و دربارهٔ اعتقادِ پدر می نویسد :« بعدها در جوانی، من نمی فهمیدم با این یهودیتِ ناچیز، که تو بهش چسبیده بودی، چطور به من سرزنش می کردی که چرا در جلو چنین چیزِ "پوچی" سرِ تسلیم فرود نمی آورم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
من دیوانه وار پُلها را از هر سو ویران خواهم کرد! همه را دشمن خودم می کنم و با کسی گفتگو نخواهم کرد. روش او خودداری سخت از نوشتن و امید داشتن است: آسمان گنگ است، فقط برای کرها پژواک دارد. زندگی جاودان در دسترس کسی نیست. زندگی روی زمین: بیابان معنوی است که در آنجا لاشه کاروان های روزهای گذشته و آینده تل انبار می شود: باید سری که پر از کینه و بیزاری است روی سینه خم کرد. و باید پائید که کسی گلویمان را نفشارد. و با یک جمله ردپائی که در دنیا از خود گذاشته گزارش می کند: من نفی زمانه را پیروزمندانه بر خود هموار کردم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
از این پس ما او را در نوشتههایش جستجو میکنیم.
این اثر ورقههای پراکندهی وجودیست که با آن در میآمیزد و در پیرامون این وجود دوباره تشکیل مییابد،
از این رو گواه زندگی برگزیدهایست که بدون آن برای همیشه ناپدید میشد، پس این کتابها زبان حال نویسنده است در صورتی که نوشته شده برای اینکه نویسنده خود را فراموش کند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
این اثر ورقههای پراکندهی وجودیست که با آن در میآمیزد و در پیرامون این وجود دوباره تشکیل مییابد،
از این رو گواه زندگی برگزیدهایست که بدون آن برای همیشه ناپدید میشد، پس این کتابها زبان حال نویسنده است در صورتی که نوشته شده برای اینکه نویسنده خود را فراموش کند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
کافکا نخستین کسی است که وضع نکبتبار انسان را در دنیایی که جای خدا در آن نیست، شرح میدهد.
دنیای پوچی که از این به بعد هیچ فردی نمیتواند پشت گرمی داشته باشد؛ مگر به نیروی خود برای اینکه بتواند سرنوشتش را تعیین بکند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
دنیای پوچی که از این به بعد هیچ فردی نمیتواند پشت گرمی داشته باشد؛ مگر به نیروی خود برای اینکه بتواند سرنوشتش را تعیین بکند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشمار در پیش ما گستردهاند و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس میکند. در این سرزمین بیگانه به شهرها و مردمان و کشورها و گاهی به زنی برمیخوریم. اما باید سر به زیر از دالانی که در آن گیر کردهایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا هر آن ممکن است جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم، چون محکومیت سربستهای ما را دنبال میکند و قانونهایی که به رخ ما میکشند نمیشناسیم و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. به هر کس پناه میبریم از ما میپرسد: "شما هستید؟" و به راه خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم و یا به طرز مبهمی از آن آگاهیم: این گناه وجود ماست. همینکه به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشتهی کابوس است که در دندانههای چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیمه روز خفهای، کسی که بنام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کُش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند. - این نشان دورهی ماست که شخصیتی در آن وجود ندارد و مانند قانون ناکسانه و سنگدلانه میباشد. هر چند منظره باندازهی کافی سهمناک است، ولیکن خون از قلبمان سرازیر نمیشود. جای زخم قداره نیز در پس گردن به دشواری دیده میشود. خفقان یگانه راه گریز برای انسان میباشد که در سرتاسر زندگیش دچار خفقان و تنگی نفس بوده است.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©