کافه هدایت
9.26K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
539 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
A Deceptive And Distant Howl
Christopher Bissonnette
من تظاهر به شادی می‌کنم تا بتوانم در پس آن محو شوم.
خندهٔ من دیوار سیمانی است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@Sadegh_Hedayat©️
کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به‌ دید شخص بستگی دارد. منظورم این‌ است که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه‌ی مرگ را که وجودش را می‌جَوَد، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟‌- یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟ - خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگ‌های کشیده گردنش نمایان شد.

«حالِ کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رو در رویش ایستاده‌ام.»


#گوستاو_یانوش
#گفتگو_با_کافکا

@Sadegh_Hedayat©️
Light On The High Wall
Braveyoung
من اسکیمو نیستم ، اما مثل اکثر مردم این عصر در یخبندان زندگی می کنم...

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@Sadegh_Hedayat©
کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به‌ دید شخص بستگی دارد. منظورم این‌ است که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه‌ی مرگ را که وجودش را می‌جَوَد، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟‌- یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟ - خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگ‌های کشیده گردنش نمایان شد.

«حالِ کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رو در رویش ایستاده‌ام.»


#گوستاو_یانوش
#گفتگو_با_کافکا

@Sadegh_Hedayat©️
وقتی کسی حرفی نمی‌فهمد،
مضحک نیست،
تنهاست،
بیچاره است،
متروک است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@Sadegh_Hedayat©️
کافکا با آرامش تمام گفت: "ولی اکثر مردم هم زندگی درستی ندارند. همانطور که مرجانها به صخره می چسبند، آنها هم به زندگی چسبیده اند. ولی وضع انسانها از وضع این موجودات تکامل نیافته هم بدتر است. صخره محکمی که قدرت مقاومت در برابر موجها را داشته باشد، ندارند. حتی پوشش آهکی هم ندارند. فقط صفرای تندی از خود بیرون می دهند که ناتوان تر و تنهاترشان می کند، چون میان آنها و همنوعشان جدائی می اندازد. در چنین وضعی چه باید کرد؟"

دکتر کافکا دستها را بالا برد و بعد، درمانده رهایشان کرد.
آیا باید به مخالفت با دریا برخاست که چرا به این مخلوقات تکامل نیافته جان داده است؟ اگر چنین کنی، به مخالفت با زندگی خودت برخاسته ای، چون خودت هم مثل مرجانها بدبخت هستی. تنها راهی که برایت می ماند اینست که تحمل کنی و زرداب تندی را که از درونت بیرون می زند، خاموش فرو ببری. اگر بخواهی از مردم و خودت خجلت زده نشوی، تنها چاره ات همین است.



#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@Sadegh_Hedayat©️
وقتی کسی حرفی نمی‌فهمد،
مضحک نیست،
تنهاست،
بیچاره است،
متروک است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@Sadegh_Hedayat©️
Reflection Nebula, Rec008 - ∃ND
Reflection Nebula, Rec008
من تظاهر به شادی می‌کنم تا بتوانم در پس آن محو شوم.
خندهٔ من دیوار سیمانی است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

Dark Ambient
Doom Drone

@Sadegh_Hedayat©️
کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به‌ دید شخص بستگی دارد. منظورم این‌ است که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه‌ی مرگ را که وجودش را می‌جَوَد، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟‌- یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟ - خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگ‌های کشیده گردنش نمایان شد.

«حالِ کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رو در رویش ایستاده‌ام.»


#گوستاو_یانوش
#گفتگو_با_کافکا

@Sadegh_Hedayat©️
IX (Conciliation)
Reflection Nebula
می توانم خیلی ساده بهانه بتراشم و بگویم حال مزاجی ام خوب نیست. ولی متاسفانه چنین چیزی در بین نیست. فقط هر وقت چیزی مسحورم می کند، نوعی خستگی و خلاء مرگبار بر من چیره می شود. شاید تخیل ندارم. اشیا به نوسان می افتند و محو می شوند. آنچه می ماند زندان بی رنگ و بی تسکین من است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش


@Sadegh_Hedayat©
Low Visibility
Antendex(@Pranaa_Art)
این مردم به کجا می روند؟ چه می خواهند؟ ما دیگر از مناسباتی که، ورای فرد،‌ میان مفاهیم اشیا موجود است، خبری نداریم. همه ی ما به رغم هنگامه، خاموشیم و در خود محبوس. ارزیابی فرد، تناسب خود را از دست داده اند. ما نه در جهانی ویران، بلکه در جهانی مختل زندگی می کنیم. صدای شکستن تدریجی بَست های کشتی پوسیده مان را می شنویم‌.


#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

Modern Classic Ambient
Drone #YaR

@Sadegh_Hedayat©
شما نمی دانید چه قدرتی در سکوت نهفته است. پرخاش، معمولاً چیزی جز تظاهر نیست، تظاهری که با آن می خواهیم ضعفمان را در برابر خود و جهان، پرده پوشی کنیم. نیروی واقعی و پایدار، تنها در تحمل است. فقط ضعفا هستند که بی صبر و خشن واکنش نشان می دهند و با این رفتار، وقار بشری خود را ضایع می کنند.


#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش
#فرامرز_بهزاد

@Sadegh_Hedayat©
Inflorescences of Shadows
Your Schizophrenia
می توانم خیلی ساده بهانه بتراشم و بگویم حال مزاجی ام خوب نیست. ولی متاسفانه چنین چیزی در بین نیست. فقط هر وقت چیزی مسحورم می کند، نوعی خستگی و خلاء مرگبار بر من چیره می شود. شاید تخیل ندارم. اشیا به نوسان می افتند و محو می شوند. آنچه می ماند زندان بی رنگ و بی تسکین من است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

#Modern_Classic
#Depressing
#Ambient
#YaR

@Sadegh_Hedayat©
آدمِ خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش، صدای موریانه مرگ را که وجودش را می‌جود، می‌پوشاند.
خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آن‌که در حال سقوطیم.
این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟
و یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمرده‌شدن راضی هستید؟
حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟

گفتگو با کافکا
#گوستاو_یانوش

@Sadegh_Hedayat©
کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به‌ دید شخص بستگی دارد. منظورم این‌ است که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه‌ی مرگ را که وجودش را می‌جَوَد، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟‌- یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟ - خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگ‌های کشیده گردنش نمایان شد.

«حالِ کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رو در رویش ایستاده‌ام.»


#گوستاو_یانوش
#گفتگو_با_کافکا

@Sadegh_Hedayat©️