آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مینسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است
#عطار
@sadegh_hedayat©
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مینسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است
#عطار
@sadegh_hedayat©
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویشدار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
#عطار
@sadegh_hedayat©
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویشدار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
#عطار
@sadegh_hedayat©
شیخ ما (حلاج) دلتنگ یار بود.
به خانه یار رسید،
قدش به پنجره نرسید
سر خویش برید و زیر پا نهاد و قدش برسید معشوق تماشا کرد.
#عطار_نیشابوری
#تذکرةالاولیا
@sadegh_hedayat©
به خانه یار رسید،
قدش به پنجره نرسید
سر خویش برید و زیر پا نهاد و قدش برسید معشوق تماشا کرد.
#عطار_نیشابوری
#تذکرةالاولیا
@sadegh_hedayat©
و گفت: همه چیز اندر دو چیز یافتم؛ یکی مرا، و یکی نه مرا.
آن که مراست اگر بسیار از آن گریزم همی سوی من آید،و آن که نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم.
#تذکره_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
@Sadegh_Hedayat©
آن که مراست اگر بسیار از آن گریزم همی سوی من آید،و آن که نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم.
#تذکره_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
@Sadegh_Hedayat©
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند. یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»گفت:«من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ، و می دانستم».
#تذکره_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
@Sadegh_Hedayat©
#تذکره_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
@Sadegh_Hedayat©
کافه هدایت
Mohammad Reza Shajarian – Saz Va Avaz
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویشدار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
#عطار
@Sadegh_Hedayat©
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویشدار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
#عطار
@Sadegh_Hedayat©
05 Monajat
Shahram Nazeri
#شهرام_ناظری
#دشتی
ای ز شراب غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده
#عطار
@Sadegh_Hedayat©
#دشتی
ای ز شراب غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده
#عطار
@Sadegh_Hedayat©
Forwarded from اتچ بات
ای درس عشقت هر شبم، تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو، همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو، گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو، چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو، جان و دلم شیدای تو
گردون به زیر پای تو، چون خاک ره خوار آمده
جان بنده شد رای تو را، روی دلآرای تو را
خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده
چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم، شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم، هستم به زنهار آمده
ای جزع تو شکر فروش، ای لعل تو گوهر فروش
ای زلف تو عنبر فروش، از پیش عطار آمده
#عطار
#حسام_الدین_سراج
#تنبور
@Sadegh_Hedayat©
وی روز من بی روی تو، همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو، گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو، چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو، جان و دلم شیدای تو
گردون به زیر پای تو، چون خاک ره خوار آمده
جان بنده شد رای تو را، روی دلآرای تو را
خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده
چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم، شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم، هستم به زنهار آمده
ای جزع تو شکر فروش، ای لعل تو گوهر فروش
ای زلف تو عنبر فروش، از پیش عطار آمده
#عطار
#حسام_الدین_سراج
#تنبور
@Sadegh_Hedayat©
Telegram
attach 📎
The Inner World
Noirion
هزاران شب چو شمعی غرقه در اشک
سر خود در کنارم اوفتادهست
هزاران روز بس تنها و بیکس
مصیبت های زارم اوفتادهست
#عطار
@Sadegh_Hedayat©
سر خود در کنارم اوفتادهست
هزاران روز بس تنها و بیکس
مصیبت های زارم اوفتادهست
#عطار
@Sadegh_Hedayat©