کانال آثار عبدالرضا قنبری
121 subscribers
214 photos
20 videos
40 files
24 links
عبدالرضا قنبری:
نویسنده
مترجم
شاعر
‌این کانال با نظارت استاد #عبدالرضا_قنبری توسط ادمین اداره می شود.


آدرس صفحه اینستاگرام
https://www.instagram.com/ghanbariabdolreza
Download Telegram
بخوان بسان باران
تا جوانه زند
خشک شاخه های این کهن درخت
پژواک صدایت
بیداد
بیداد
بیداد

عبدالرضا قنبری
@abdolrezaghanbari
#شه_رک
#شهرک
نمایشنامه به مازندرانی با ترجمه فارسی
نویسنده: #عبدالرضا_قنبری
انتشارات: #ملرد
آبان ۹۹
انتشار نخست
در ابتدای این کتاب نویسنده هدف خود را از نوشتن این کتاب بیان می کند و بر اهمیت زبان مادری اشاره دارد.
@Abdolrezaghanbari
جدیدترین اثر مازنی #عبدالرضا_قنبری نمایشنامه ای است با عنوان #شه_رک(شهرک) و با ترجمه فارسی که از سوی انتشارات #ملرد در آبان ۹۹ منتشر شده است.نویسنده در مقدمه کتاب به اهمیت زبان مادری اشاره می کند و هدف خود را از نوشتن این نمایش به زبان محلی،توجه به زبان و فرهنگ محلی و پاسبانی از میراث مادری عنوان می نماید.
@Abdolrezaghanbari
یادداشت عبدالرضا قنبری را با عنوان «پاییز در شعر شاعران»منتشر شده در ماهنامه انشا و نویسندگی را در زیر بخوانید.
@Abdolrezaghanbari👇👇👇👇👇
یادداشت عبدالرضا قنبری با عنوان:«نگاهی به مرگ لورکا» اثر خوزه لویس ویلاسان خوان را در شماره ۲۲ ماهنامه ندای قلم بخوانید.
@Abdolrezaghanbari
👇👇👇👇👇👇
آقای قنبری.docx
30.2 KB
یادداشت عبدالرضا قنبری با عنوان:«نگاهی به مرگ لورکا» اثر خوزه لویس ویلاسان خوان منتشر شده در شماره ۲۲
نشریه ندای قلم
@Abdolrezaghanbari
بغض پنجره ی کوچک رو به دیوار
در بارش باران
با غمی تلخ می شکند
و باد
واژه‌های مبهم درختان را
_به یاد بهار _
می سراید
و ما دیریست
همنشین سکوت
در این سوی دیوار های سرد
راز مرداب خاموش را
با واژه های غریب زمزمه می کنیم
سوگند به باران
که آفتاب
روزی بر پنجره ی کوچک جاری می شود
و درخت
در وزش سرکش باد
بهار را به تماشا می نشاند
و مرداب
با گل های نیلوفر
میزبان چشم های دریایی می شود
و من
در التهاب زمین
به رویش گیاه
شعر می سرایم.
@Abdolrezaghanbari
💠 از خون جوانان وطن...


نیم نگاهی به زندگی عارف قزوینی ، پس ازپیروزی مشروطیت

نویسنده: عبدالرضا قنبری

قسمت یکم

🔹 بی تردید انقلاب مشروطیت، در تاریخ ایران یکی از درخشان‌ترین ومهم ترین رویدادهای اجتماعی سیاسی است. انقلاب مشروطه ایران، مردان و زنان فداکار وجان برکف بسیاری را در راه آزادی میهن از چنگال استبداد، برای تاریخ درخشان میهن به یادگار گذاشته است. با نزدیک شدن چهاردهم امرداد، نشریات کشور عکس‌ها ومقالات وشرح حال هایی از بزرگان مشروطیت ایران ،از جمله؛ ستارخان سردار ملی، باقر خان سالار ملی ، آیت‌الله طباطبائی وبهبهانی، صوراسرافیل، ملک المتکلمین و سید جمال اصفهانی و...، آنهایی که آزادی و مشروطیت ایران را بنیانگذاری کردند را منتشر کرده و می کنند.اما حق مطلب درباره یکی از خدمتگزاران واقعی مشروطیت، آن گونه که شایسته است ادا نمی شود.

🔹 از خدمتگزاران واقعی مشروطه ایران که در بیداری مردم نقش بزرگی داشته است، شاعر وتصنیف ساز وترانه سرای آزادی‌خواه، ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۳۱۲-۱۲۵۸ ش)است. او که ستم ها دیده بود و روحی آزاده داشت، با آغاز نهضت مشروطیت به آزادی‌خواهان پیوست و با قریحه خوشی که داشت به سرایش اشعاری نغز، روشنگر و انگیزاننده پرداخت وهم صدا با آزادی‌خواهان وانقلابیون، در راه آزادی میهن و مبارزه با بیگانه‌‌پرستی گام‌های موثری برداشته است.

🔹 عارف بیشتر از هرکسی در تنویر افکار و روشن نمودن اذهان توده‌ی مردم، نقش داشت و در مقام شاعری،‌ توجه ویژه ای به مضامین سیاسی و اجتماعی ومسائل و جریانات روز داشته و با شاعران وادبای زمان خود نظیر ادیب‌الممالک، عشقی، فرخی یزدی، لاهوتی، آخوند زاده و آقاخان کرمانی، همراه بوده است. او با منش آزادی طلبی و ضد استبدادی، در زندگی با ناملایمات زیادی دست به گریبان بود. در تصنیف ‌ها،اشعار و نمایشنامه های خود؛ مبارزه با استبداد و بیگانه پرستی، استقرار مشروطیت وتعالی میهن را به زیباترین شکل بیان کرده است.

🔻غزلی از او که برای کشته شدگان راه آزادی سروده است؛

" آورد بوی زلف توام باد زنده باد
زآشفتگی نمود مرا شاد زنده باد
جست ارچه در وصال تو خسرو حیات خویش
مُرد ارچه در فراق تو فرهاد زنده باد
هرگزنمیرد آن پدری کو تو پرورید
وان مادری که چون تو پسر زاد زنده باد
دلخوش نیم ز خضر که خورد آب زندگی
آن کو بخضر آب بقا داد زنده باد
نابود باد ظلم چو ضحاک مار دوش
تا بود و هست کاوه حداد زنده باد
بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور
عارف هر آن کسی که کند یاد زنده باد."

و یا پس از به دار کشیده شدن ثقةالاسلام، انسان شریفی که از دوستان عارف بود، توسط روس های تزاری، این ابیات را سرود:

" ... در دل آشوب چو تبریز دگر بهر نفس
سینه چون چوبه دار ثقة الاسلام است
کشتگان ره آزادی این خاک بخاک
خفته وین خاک زخائن بر دشمن وام است."

فرم ومحتوای اشعار عارف،درقالب تصانیف باعث شد که مردم به راحتی آن را در خاطر خود حفظ کنند.
عارف شاعری بود که درد مردمش را فریاد می کرد. بیشترین مضامین شعری وی "آزادی" و "وطن" بوده است.

🔹 می گوید:
" اگر من هیچ خدمتی دیگر به موسیقی وادبیات ایران نکرده باشم، وقتی تصنیف وطنی ساخته‌ام که ایرانی از هر ده هزار نفر، یک نفرش نمی دانست وطن یعنی چه؟ تنها تصور می کردند وطن، شهر یا دهی است که انسان در آنجا زاییده شده باشد!"


ادامه دارد...


📌#درگذشت دوم بهمن ۱۳۱۲
#نشر_آگاهی
#فرهنگ_و_ادبیات
#تاریخ_مشروطه


@Abdolrezaghanbari
تاملی بر شعر نادر نادر پور
یادداشتی از عبدالرضا قنبری منتشر شده در ماهنامه ندای قلم ص ۱
@Abdolrezaghanbari
تاملی بر شعر نادر نادر پور
یادداشتی از عبدالرضا قنبری منتشر شده در ماهنامه ندای قلم ص۲
@Abdolrezaghanbari
برای پرواز، بال

و برای دوست داشتن، قلب
می‌خواهیم

اما در نابه‌هنگامی

بال‌ و قلب ما را
شکستند

#عبدالرضا_قنبری

۵ اسفند ۹۹
@abdolrezaghanbari
📰 *هفته‌نامه پیغام* منتشر شد...

🔻در صفحه ادبی *بوطیقا* می‌خوانید:


🔎 نقد ادبی:

☆ *ابوالقاسم ایرانی، شاعر شعرهای دریایی*

" نقد مجموعه "جاده تا آنجا که ایستاده‌ای می‌آید"
اثر *ابوالقاسم ایرانی*

✍🏼 نویسنده: *عبدالرضا قنبری*
(شاعر ، منتقد ادبی و مدرس دانشگاه)


☆ *شعرهای بی‌نظیر*

یادداشتی بر شعر و زندگی ابوالقاسم ایرانی

✍🏼نویسنده:
*شادروان سیمین بهبهانی*



☯️ با نوشتاری از :

*ابوالقاسم ایرانی*
*احمد فریدمند*
*حسین باقری*
*موسا زنگنه*
*محمد محمدزادگان


*غلامرضا ابراهیمی(الف/دریا)*
دبیر سرویس ادبی هفته‌نامه پیغام
@abdolrezaghanbari
یا حق!

به اطلاع همه دوستان و علاقمندان استاد عبدالرضا قنبری می رسانیم با توجه به اینکه اخیرا ایشان برای درمان عوارض ناشی از عارضه قلبی،چند روزی در بیمارستان بستری بودند و پس از ترخیص بنا به تجویز پزشک،باید چند هفته به صورت مطلق در منزل استراحت کنند و از گوشی همراه دور باشند،استاد قنبری بدین وسیله مراتب سپاسگزاری و قدردانی خود را از همه دوستانی که پیگیر احوال ایشان طی این مدت بودند،ابراز داشته اند.به ویژه مراتب تشکر ویژه خود را از همه کنشگران و فعالان صنفی معلم که به طور مرتب پیگیر احوال ایشان بودند،اعلام کردند.

با تشکر ادمین کانال #عبدالرضا_قنبری
@abdolrezaghanbari
شعری از عبدالرضا قنبری به یاد
آفریننده ماهی سیاه کوچولو
دوم تیر زاد روز معلم راستین صمد بهرنگی گرامی باد!

ارس!
رود خروشان
جاری در خیال دشت
آن یاد و یادگاری ات
جاودانه !
برما چه گذشت
در سال های نامیرای قحط آبی
از گمشدگان برکه‌ی ماندن‌های کوچک
جز ماهیان سرگردان
در چنبرتکرار
بر ما
جز زخم‌های کهنه‌ی درد فراموشی
در دامگاه مرگ، چه مانده است؟
ارس!
با خیل خرچنگ‌ها و کفچه ماهی‌های پیش رو
در حلقه‌ی مداوم آه و فسوس
چه رازی نهفته در دل داری؟!
از آن غریب گمشده
در وسعت دریا – ماهی سیاه کوچولو –
اسکلت مانده بر ماسه‌های داغ
ارس!
ماهی قرمز کوچک
– باز مانده از یازده هزار و نهصد ونود ونه خواب زده – را گو
در پهنه‌ی وسیع این بیابان
در آسمان
مرغ پیر ماهی‌خوار
در کمین است تا باورت شود
هنوز در ذهن برکه
زمزمه جویبار و ماهی سیاه کوچولو
افسانه‌ی عبور مسافران خواب‌آلود
در بی ستاره‌ترین شب است.
و هیچ وسوسه‌ای
حتا هزاران خنجر
دل سپردگان به برکه‌های ماندن را
یازده هزار و نهصد ونود ونه خواب زده را
بیدار نخواهد کرد
این را
همسایه‌ها و حلزون پیچ پیچی
حتا پیر ماهی‌های درمانده نیز می‌دانند
که آن سوی برکه ی تکرار
دریاست
و خوب می‌دانند که روزی
داستان ماهی سیاه کوچولو
با یادگاری از غرور و خون
خواب قرن‌هایشان را آشفته
و زندگی و مرگ را برای فرزاندانش معنا می‌کند
ارس !
نشسته بر بلندای آشنایی‌ها
یادگار صلابت آن با نشان مرد آزاده، صمد
نام شریف تو را
تمام مردم آزاده دانستند
آن یاد و یادگاری‌ات
جاودانه!

#صمد_بهرنگی #عبدالرضا_قنبری
@Abdolrezaghanbari
به بهانه سالروز کوچ علی اشرف درویشیان روزنامه همدلی ۶ آبان ۱۳۹۶


: عبدالرضا قنبری


🔸علی اشرف درویشیان، رفیق فرودستان 

«علی اشرف درویشیان»، شرف قلم، ملقب به لطیف تلخستانی را همه می‌شناسند. اکنون از میان ما رفت. او در زمینه داستان و پژوهش، کارهای خوبی انجام داده است. «صمد جاودانه شد» نخستین کتاب علی اشرف بود که به مناسبت مرگِ «صمد بهرنگی» نوشته شده است. «از این ولایت»، «آبشوران»، «درشتی» و… از مجموعه داستان‌های او هستند. رمان «سال‌های ابری» و «سلول ۱۸» نیز در کارنامه او می‌درخشند. علی اشرف کارهای پژوهشی در زمینه‌های مختلف نیز دارد. «افسانه‌های مردم ایران» در 19 جلد که با همکاری «رضا خندان»(مهابادی) کار شده، یکی از این پژوهش‌ها است که در آن، قصه‌ها و افسانه‌های ایران، گردآوری شده است.
درباره درویشیان بسیار سخن گفتند و ناگفتنی‌های بسیاری نیز هم‌چنان مکتوم مانده است. نویسنده‌ای که تلخی قلمش، برای صاحبان قدرت، آزردگی به همراه داشت . قلم او درد «نداری» و فقر را تصویر می‌کرد. دردی که هیچ‌وقت درمان نشد و در سینه‌اش ماند و ماند تا ازپایش انداخت. او راوی مردمان حاشیه «آبشوران»، مردمان «لب آب» و «ناکامان دره فره‌سو» بود. درویشیان معلمی بود که در کنار معلمی، همچون دیگر نویسندگان تاثیرگذار ایرانی، نویسندگی می‌کرد. آن‌قدر نوشت و نوشت تا به زندانش افکندند .او بخش‌هایی از زندگی اجتماعی خودش را در داستان‌هایش به تصویر کشیده است. درویشیان کوشیده تا راه صمد بهرنگی را ادامه دهد.
««کارِ بزرگِ» صمد بهرنگی همین بود، که ادبیات را برد توی مردم؛ خیلی از مردمِ ما، بی‌سواد بودند و او را می‌شناختند. مادرِ من بی‌سواد بود ولی او را می‌شناخت و به‌خاطر صمد بهرنگی رفت کلاس شبانه، سواد یاد گرفت. من تمام فکر و ذکرم این بود که فضای بین صمد بهرنگی و مثلا ً آثار زنده‌یاد «هوشنگ گلشیری» را که سطحِ بالا بود و مدرن بود، با نوشته‌هایم پر بکنم. این فضا را پر کنم که مردم از این‌جا برسند به آن جا.»
اشرف درویشیان ، در کودکی خود رنج‌های بسیاری را برای تکه‌ای نان تجربه کرد. «در مدرسه بر دستان کوچکش ترکه‌های چوب شکست تا از او انسانی فرمان‌بر بسازند، اما او فرمان نبرد تا از قامت آموزگاری که واژگان را با مهر بر زبان می‌راند و در دل دانش‌آموزان روستایی و محروم شهری می‌نشاند، فراتر رود و نویسنده «ایستادگی» معنا شود». زندان انگیزه او را در بیان فقر و نداری مردم بیشتر کرد و فرصتی شد برای نوشتن. داستان‌های او را می‌توان حبسیه نامید. در مجموعه «از این ولایت» می‌گوید:«باید اعتراف کنم که این زندان کرمانشاه بود که به‌طور خیلی جدی، مرا به نوشتن داستان واداشت. اوایل مرداد 1350 در کنگاور کرمانشاه دستگیر شدم. در آنجا مشغول گردآوری افسانه‌های کردی بودم و شب‌ها در قهوه‌خانه‌ها می‌خوابیدم؛ پلیس مشکوک شد و مرا تحویل ساواک داد... دوران سخت بازجویی که تمام شد و توانستم در میان زندانیان سیاسی و عادی، گوشه‌ای، جایی برای خودم دست و پا کنم، نشستم به مرور زندگیم و حوادث و تجربه‌هایی که دیده و اندوخته بودم و ناگهان در آن گوشه دلگیر، دور از چشم جاسوسان، بغض قلمم ترکید و داستان «ندارد» را نوشتم». شخصیت‌های او در داستان، در واقع مجموعه‌ای از تیپ‌های دور و بر خودش بودند.
شخصیت‌های داستان «از این ولایت»، بسیار ساده و سطحی‌اند. نویسنده با شرح چهره نیاز علی، او را قهرمان داستان خود انتخاب می‌کند. «این پسربچه، همان ندارهای سراسر کشور ماست که با سن اندکشان، با دنیایی از مشکلات و محرومیت‌ها مواجه بوده و جز نان خالی برای خوردن و پاره‌پوش‌هایی برای پوشش بدن نحیف و درمانده خود نداشته‌اند . در واقع، «ندارد» درویشیان، نماینده فقر وسیعی از جامعه ماست؛ چراکه این نداردها ماحصل سیستم ظالمانه سرمایه‌داری دوران پیشین‌اند.» نویسنده از عنصر «گفت‌وگو» هم در معرفی او استفاده می‌کند. او در داستان‌هایش به مردم فرودست می‌پردازد و رفیق راهشان است . 
او راوی مردمان حاشیه آبشوران، مردمان لب آب و ناکامان دره فره‌سو بود. او شصت‌سال برای بیداری جامعه‌ای که خوابش سنگین‌تر از کوه دماوند است، رنج برد. می‌توان او را چهره رنجور ادبیات ایران نامید. او دق‌مرگ مردم خود شد. در گفت‌وگویی که با علی کاکاوند داشت، در پاسخ به سوالی که «آیا شما در تصویر کودکان فقیر غلو کرده‌اید؟»، پاسخ داد:«نه، به هیچ وجه، چون این بچه‌ها، شاگردهای من در «گیلان‌غرب» بودند؛ که فقیر بودند؛ که ناشتا سر کلاس غش می‌کردند؛ سال به سال چیزی روی آتش نمی‌جوشید که این‌ها بخورند؛ سالیانه گوشت نمی‌خوردند؛ هیچ‌وقت. درست بوده و شاید هم من کم نوشتم؛ اگر حالا بود شاید بیش‌تر می‌توانستم بگویم آن‌جا چه بوده، هیچ غلوی نکرده‌ام؛ درست بوده. و بعد هم «آبشوران» که خانواده خودم بودند؛ خودمان بودیم،
@Abdolrezaghanbari
(ادامه متن در صفحه ۲) 👇
(صفحه ۲) 👆

من و برادرهایم. تازمانی که ظلم و بی‌عدالتی و فقر در جامعه هست، این کارها ادامه دارد؛ خواننده دارد. مگر افرادی که برایشان این مسائل بی‌اهمیت است، از کنارش بگذرند. تا زمانی که بیدادگری و ظلم و فقر و استثمار ادامه دارد، این‌ها هم ادامه خواهد داشت و من هم زندگی این چیزها را نوشتم.» 
شخصیت اصغر در داستان «فصل نان» نماد فقر هزاران هزار کودکی است که «صندوق بدبختی» خود را هرروز، در خیابان‌ها و سر گذرها، به دوش می‌کشند و شب ننه پیر بالای سرش، غصه‌دار می‌خواند:«ای کوچولوی نان‌آورم! ای گربه خاک‌آلودم! قربان دست‌های زبر و ترک‌خورده‌ات بروم عزیزکم».
او ایران را دوست داشت با همه آشفتگی‌هایش. در این باره گفته است:«ایران را دوست دارم چون که مزرعه‌های سرسبز و معطر برنج شمال را دوست دارم. چون جنگل‌های انبوه مازندران و رشت را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون فردوسی و شاهنامه‌اش را دوست دارم. چون رستم و سهراب و گردآفرید و تهمینه را دوست دارم. چون شیراز را دوست دارم. حافظ و سعدی را دوست دارم. چون کرمانشاه را دوست دارم و ابوالقاسم لاهوتی، شاعر نامدار کرمانشاهی را دوست دارم. باغ‌های کرمانشاه و درخت‌های آلوچه و انگور و سیب و گلابی‌اش را دوست دارم. چون بیستون و شیرین و فرهاد را دوست دارم. چون لاله‌های واژگون لرستان را دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا دکتر محمد مصدق، خسرو روزبه، خسرو گلسرخی و قهرمانانی چون بیژن جزنی و محمد مختاری و جعفر پوینده و ... را دوست دارم. کوچه‌های بچگی‌ام را که در ایران است، دوست دارم. معلم‌های گذشته‌ام را، استادانم را، همه و همه را دوست دارم و ایران را که جایگاه ستارخان و باقرخان و یارمحمد خان کرمانشاهی و صفرخان و صمد بهرنگی است، دوست دارم . ایران را دوست دارم زیرا شعرهای شاملو و فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی را دوست دارم و در پایان کلمه «پایان» را دوست دارم؛ زیرا وقتی در دوران بچگی‌ام، در مدرسه مشق‌هایم تمام می‌شد و به پایان می‌رسیدم، شاد می‌شدم؛ چون می‌دانستم که دوران زحمت‌ها و خستگی‌هایم به پایان رسیده است.
نویسنده آزاده و جوانمرد ما امروز از میان غایب است اما طنین صدای او را تا سال‌های سال، بلکه ده‌ها و صدها سال، همه فرودستان به گوش جان خواهند شنید.

بدرود رفیق فرودستان! 

و ایرج صف شکن چه نیکو سرود:

«خطاب به درویشیان گفتند
فقر سهم جاودانه فقیران است
تو اما سرودی
ما می‌رویم
اما، جهان در تسخیر توده‌هاست».


@abdolrezaghanbari
رها که باشی...
_از روزن باغ_
نسیم می گوید؛
رها که باشی آسمان رنگ دیگری می گیرد
و باد
جاری گیسوانت را شانه می زند
و کوه
جاری گام هایت را
در امتداد دستان نی زار
لبریز ترانه می کند

رها که باشی...
زندگی زیباست
نسیم می گوید

*عبدالرضا قنبری
@Abdolrezaghanbari