کودکان
مردن را بلد نیستند
تنها گیج میشوند
دنبال توپ بدوند یا سرشان
حتی نمیدانند
چند تا از انگشتانشان کم شده است
خیال میکنند اتاقی به نام گمشدهها وجود دارد
که با بردن یک پا
پای دیگر را پس بگیرند
زنی که نمیدانست
کدام تکهی فرزندش را
در آغوش بگیرد
گفت:
شیرخوارهها را جایی خاک کنید
که گلهای سخنگو داشته باشد
کودکان خانهی گرمشان را
ترجیح میدهند به بهشت
و بوی تن مادرشان را به فرشتهها
در گورها خوابشان نمیبرد
تا بگوییم بازی تمام شد.
#نیر_فرزین
🖤🖤🖤
https://tttttt.me/Amnouri
مردن را بلد نیستند
تنها گیج میشوند
دنبال توپ بدوند یا سرشان
حتی نمیدانند
چند تا از انگشتانشان کم شده است
خیال میکنند اتاقی به نام گمشدهها وجود دارد
که با بردن یک پا
پای دیگر را پس بگیرند
زنی که نمیدانست
کدام تکهی فرزندش را
در آغوش بگیرد
گفت:
شیرخوارهها را جایی خاک کنید
که گلهای سخنگو داشته باشد
کودکان خانهی گرمشان را
ترجیح میدهند به بهشت
و بوی تن مادرشان را به فرشتهها
در گورها خوابشان نمیبرد
تا بگوییم بازی تمام شد.
#نیر_فرزین
🖤🖤🖤
https://tttttt.me/Amnouri
Telegram
عبدالمهدی نوری
من آنقدری که تو معشوقه ای شاعر نخواهم شد...
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
October 18, 2023
October 20, 2023
پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریدهام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را، خریدهام
بر قامتت که وسوسهٔ شستشو در اوست
پاشیدهام شراب کفآلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیدهام ز چشم حسودان، نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو گشودهام
از هر زنی، تراش تنی وام کردهام
از هر قدی، کرشمهٔ رقصی ربودهام
اما تو چون بتی که به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکندهای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت، کندهای
هشدار! زآنکه در پس این پردهٔ نیاز
آن بت تراش بوالهوس چشم بستهام
یک شب که خشم عشق تو دیوانهام کند
بینند سایهها که تو را هم شکستهام
#نادر_نادرپور
# چارپاره
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریدهام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را، خریدهام
بر قامتت که وسوسهٔ شستشو در اوست
پاشیدهام شراب کفآلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیدهام ز چشم حسودان، نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو گشودهام
از هر زنی، تراش تنی وام کردهام
از هر قدی، کرشمهٔ رقصی ربودهام
اما تو چون بتی که به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکندهای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت، کندهای
هشدار! زآنکه در پس این پردهٔ نیاز
آن بت تراش بوالهوس چشم بستهام
یک شب که خشم عشق تو دیوانهام کند
بینند سایهها که تو را هم شکستهام
#نادر_نادرپور
# چارپاره
October 24, 2023
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مثل لنجی که برنخواهد گشت، قسمتم کندن و جدا شدن است
این که دریا چقدر بی رحم است اولین درس ناخدا شدن است
دستهایت شبیه لنگرگاه، خسته و بی قرار و مضطربند
دست من مثل لنگری لرزان، غرق در وحشت رها شدن است
گفتی از من به بعد... گفتم نه! بعد تو، هیچ کس نخواهد بود
سینهام قبر یک نفر باشد بهتر از کاروان سرا شدن است
ما دو آواز تلخ و ناخوانده، ما دو فریاد در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بی شک، در تب و تاب هم صدا شدن است
در جهانی که عشق کافی نیست، چاره ای جز خیال بافی نیست
بافه هایی که دوست می داریم، همه در حال نخ نما شدن است
لنج من بی مهار و بی لنگر، روی آب ایستاده بی حرکت
این رها بودن و جدا نشدن بدترین شکل مبتلا شدن است
#عبدالمهدی_نوری
https://tttttt.me/Amnouri
این که دریا چقدر بی رحم است اولین درس ناخدا شدن است
دستهایت شبیه لنگرگاه، خسته و بی قرار و مضطربند
دست من مثل لنگری لرزان، غرق در وحشت رها شدن است
گفتی از من به بعد... گفتم نه! بعد تو، هیچ کس نخواهد بود
سینهام قبر یک نفر باشد بهتر از کاروان سرا شدن است
ما دو آواز تلخ و ناخوانده، ما دو فریاد در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بی شک، در تب و تاب هم صدا شدن است
در جهانی که عشق کافی نیست، چاره ای جز خیال بافی نیست
بافه هایی که دوست می داریم، همه در حال نخ نما شدن است
لنج من بی مهار و بی لنگر، روی آب ایستاده بی حرکت
این رها بودن و جدا نشدن بدترین شکل مبتلا شدن است
#عبدالمهدی_نوری
https://tttttt.me/Amnouri
October 30, 2023
October 31, 2023
عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفت
تا که در اوج بهاران برگریزانش گرفت
عمری از گندم نخورد و خوشه خوشه جمع کرد
عشق تو آتش شد و در خرمن جانش گرفت
ابرهای تیره را دید و دلش لرزید... باز
فالی از دیوان افکار پریشانش گرفت:
"یاری اندر کس نمی بینم..." غزل را گریه کرد
تا به خود آمد، دلش از دوست دارانش گرفت
پس تو را نوشید و دستت را فشرد و فکرکرد؛
خوب شد که شوکران از دست جانانش گرفت
چند گامی دور شد..اما دلش جا مانده بود
برنگشت و مانده ی جان را به دندانش گرفت!
داشت از دیدار چشمان تو بر می گشت که
"محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت"
#عبدالمهدی_نوری
https://tttttt.me/Amnouri
تا که در اوج بهاران برگریزانش گرفت
عمری از گندم نخورد و خوشه خوشه جمع کرد
عشق تو آتش شد و در خرمن جانش گرفت
ابرهای تیره را دید و دلش لرزید... باز
فالی از دیوان افکار پریشانش گرفت:
"یاری اندر کس نمی بینم..." غزل را گریه کرد
تا به خود آمد، دلش از دوست دارانش گرفت
پس تو را نوشید و دستت را فشرد و فکرکرد؛
خوب شد که شوکران از دست جانانش گرفت
چند گامی دور شد..اما دلش جا مانده بود
برنگشت و مانده ی جان را به دندانش گرفت!
داشت از دیدار چشمان تو بر می گشت که
"محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت"
#عبدالمهدی_نوری
https://tttttt.me/Amnouri
Telegram
عبدالمهدی نوری
من آنقدری که تو معشوقه ای شاعر نخواهم شد...
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
October 31, 2023
در همین هوایی که نیست،
با همین لبخندهایی که نیست،
و دلخوشی به همین چیزهایی که نیست،
نفس نفس این عصر را تجربه میکنم
من،
سهم این سالهای وطنم
سهم گذر ثانیهها پشت چراغهای قرمز
سهم عبور از میان خطوط ممتد
سهم رعایت موازات خط اتوی پاچههای شلوار
سهم خرید فال
از کودکان چهارراه
من،
همان تاریخ شرمنده ام
که بر سنگ گورهای این عصر
حک شده است
منم،
همان مشتهای شرمندهی پنهان
در جیبهای سرد زمستان
منم،
این ذهنهای بی جهت سرشار
از نیچه و مارکس و سارتر
من،
سالهای تجربههای آزمودهام!
من،
شبهای سلب چراغ روا بر خانهام!
...
کاش تاریخ مرا
در روزهای بهتری تکرار کند
تا بتوانم
فریادی بلند
بر این روزها
بر این سالها
بر مردم سهیمِ این نفسها
سربکشم،
جرعه جرعه
وطنم را
غم هموطنم را
سر بکشم
کاش تاریخ مرا ...
#داود_جهانوند
#شعر_خوب_بخوانیم
کانال شعرهای داود جهانوند عزیز👇
@Davood_Jahanvand
با همین لبخندهایی که نیست،
و دلخوشی به همین چیزهایی که نیست،
نفس نفس این عصر را تجربه میکنم
من،
سهم این سالهای وطنم
سهم گذر ثانیهها پشت چراغهای قرمز
سهم عبور از میان خطوط ممتد
سهم رعایت موازات خط اتوی پاچههای شلوار
سهم خرید فال
از کودکان چهارراه
من،
همان تاریخ شرمنده ام
که بر سنگ گورهای این عصر
حک شده است
منم،
همان مشتهای شرمندهی پنهان
در جیبهای سرد زمستان
منم،
این ذهنهای بی جهت سرشار
از نیچه و مارکس و سارتر
من،
سالهای تجربههای آزمودهام!
من،
شبهای سلب چراغ روا بر خانهام!
...
کاش تاریخ مرا
در روزهای بهتری تکرار کند
تا بتوانم
فریادی بلند
بر این روزها
بر این سالها
بر مردم سهیمِ این نفسها
سربکشم،
جرعه جرعه
وطنم را
غم هموطنم را
سر بکشم
کاش تاریخ مرا ...
#داود_جهانوند
#شعر_خوب_بخوانیم
کانال شعرهای داود جهانوند عزیز👇
@Davood_Jahanvand
November 1, 2023
شنیدم آنکه سر دار زیر لب میگفت:
شرف نداشته هرکس هنوز سر دارد!
و خاک بر سر شعرت اگر تو را آخر
به دست بوسی دربار مفتخر دارد!
#عبدالمهدی_نوری
شرف نداشته هرکس هنوز سر دارد!
و خاک بر سر شعرت اگر تو را آخر
به دست بوسی دربار مفتخر دارد!
#عبدالمهدی_نوری
November 1, 2023
من دستگاه گوارش ضعیفی دارم و حالم از خیلی از چیزها بهم میخورد، اما در فهرست طولانی مشمئزکنندگان من، #شاعران_وابسته یکی از نخستینها هستند!
به گواهی تاریخ #شعر_فارسی در اکثر ادوار، هنری درباری و دیوانی بوده و شاید پیشرفت چشمگیر شعر در ایران، بیارتباط به جریان مالی قدرتهای حامی شاعران نبوده است.
حتی شاعران بزرگ ایران نیز دست کم در دورهای خاص از زندگی با دربار یا دیگر مراکز قدرت ارتباط خوبی داشتند و از همین طریق دیوانشان به دست ما رسیده است.
البته قطعا ما در مقام قضاوت رفتار سیاسی بزرگان ادبیات نیستیم، چراکه در آن دوران تنها راه ماندگاری و حتی انتشار یک شعر، رونویسی از آن بوده که قطعا رونویسی از دیوان در تعداد بالا با درآمد عادی هیچ انسانی تناسب نداشته است.
اما این روزها داستان تغییر کرده است. من قبول دارم #فردوسی جز از راه تقدیم #شاهنامه به قدرت، راهی برای جاودانگی نداشته، اما عمیقا معتقدم قواره این استدلال، بر اندام مزخرف سرایان و حتی بهترین شاعران امروز طوری زار میزند که نیازی به تشریح و توجیه بیشتر نداشته باشد!
همینجا باید بگویم برای من در این مقوله، دربار شاه و خانقاه شیخ تفاوت چندانی ندارد، چراکه #شاعر_وابسته بعد از مدتی دیگر شاعر نیست، یک ربات کشف روابط زبانی در مسیر جریانات سیاسی است!
من اصلا از کشف هم قافیه بودن #مهسا و #آرمیتا به وجد نمیآیم. همانطور که با آوردن #تلاویو و #تهران در یک مصرع احساس شاخ غول شکستن نمیکنم.
من مترصد یک فاجعه نیستم تا سریعا دستگاه تولید شعرم را به برق بزنم و روضه یا حماسهای سر هم کنم و تا از دهن نیفتاده توییت بزنم و لایک بگیرم!
باورش برای این کسبه سخت است، اما #شاعران_مستقل بیرون از این بازیها و خیلی واقعی درد میکشند!
همین است که حالم از تمام این چاپلوسیهای زبان محور دوستان شاعرم که به نوعی سنگ هر یک از مدعیان قدرت را به سینه می زنند، بهم میخورد!
همین است که دستگاه گوارشم جواب نمیدهد و دوست دارم روی تمام بیلبوردهای شاعرانه شهر بالابیاورم! روی تمام توییتها و پستهای مخاطب پسند بیمایه و مخالف و موافق نظام!
روی تمام آنها که خون جاری در کوچه ها را فرصت میبینند... روی تمامشان بالا بیاورم... آنقدر که دیگر عروض و قافیه و تاویل در متن و تخیلِ بر پرده زبان یادم برود!
آنوقت بنشینم یک گوشه و بیهیچ سواد و درکی از هنر به زشتترین شکل ممکن گریه کنم! برای تک تک آرزوهایی که در این دنیا زیر آوار #فقر و #تبعیض و #موشک و #فساد و #تزویر آرام آرام خفه شدند و هیچ سگ زنده یابی برایشان پارس نکرد!
#عبدالمهدی_نوری
من دستگاه گوارش ضعیفی دارم و حالم از خیلی از چیزها بهم میخورد، اما در فهرست طولانی مشمئزکنندگان من، #شاعران_وابسته یکی از نخستینها هستند!
به گواهی تاریخ #شعر_فارسی در اکثر ادوار، هنری درباری و دیوانی بوده و شاید پیشرفت چشمگیر شعر در ایران، بیارتباط به جریان مالی قدرتهای حامی شاعران نبوده است.
حتی شاعران بزرگ ایران نیز دست کم در دورهای خاص از زندگی با دربار یا دیگر مراکز قدرت ارتباط خوبی داشتند و از همین طریق دیوانشان به دست ما رسیده است.
البته قطعا ما در مقام قضاوت رفتار سیاسی بزرگان ادبیات نیستیم، چراکه در آن دوران تنها راه ماندگاری و حتی انتشار یک شعر، رونویسی از آن بوده که قطعا رونویسی از دیوان در تعداد بالا با درآمد عادی هیچ انسانی تناسب نداشته است.
اما این روزها داستان تغییر کرده است. من قبول دارم #فردوسی جز از راه تقدیم #شاهنامه به قدرت، راهی برای جاودانگی نداشته، اما عمیقا معتقدم قواره این استدلال، بر اندام مزخرف سرایان و حتی بهترین شاعران امروز طوری زار میزند که نیازی به تشریح و توجیه بیشتر نداشته باشد!
همینجا باید بگویم برای من در این مقوله، دربار شاه و خانقاه شیخ تفاوت چندانی ندارد، چراکه #شاعر_وابسته بعد از مدتی دیگر شاعر نیست، یک ربات کشف روابط زبانی در مسیر جریانات سیاسی است!
من اصلا از کشف هم قافیه بودن #مهسا و #آرمیتا به وجد نمیآیم. همانطور که با آوردن #تلاویو و #تهران در یک مصرع احساس شاخ غول شکستن نمیکنم.
من مترصد یک فاجعه نیستم تا سریعا دستگاه تولید شعرم را به برق بزنم و روضه یا حماسهای سر هم کنم و تا از دهن نیفتاده توییت بزنم و لایک بگیرم!
باورش برای این کسبه سخت است، اما #شاعران_مستقل بیرون از این بازیها و خیلی واقعی درد میکشند!
همین است که حالم از تمام این چاپلوسیهای زبان محور دوستان شاعرم که به نوعی سنگ هر یک از مدعیان قدرت را به سینه می زنند، بهم میخورد!
همین است که دستگاه گوارشم جواب نمیدهد و دوست دارم روی تمام بیلبوردهای شاعرانه شهر بالابیاورم! روی تمام توییتها و پستهای مخاطب پسند بیمایه و مخالف و موافق نظام!
روی تمام آنها که خون جاری در کوچه ها را فرصت میبینند... روی تمامشان بالا بیاورم... آنقدر که دیگر عروض و قافیه و تاویل در متن و تخیلِ بر پرده زبان یادم برود!
آنوقت بنشینم یک گوشه و بیهیچ سواد و درکی از هنر به زشتترین شکل ممکن گریه کنم! برای تک تک آرزوهایی که در این دنیا زیر آوار #فقر و #تبعیض و #موشک و #فساد و #تزویر آرام آرام خفه شدند و هیچ سگ زنده یابی برایشان پارس نکرد!
#عبدالمهدی_نوری
November 2, 2023
November 3, 2023
November 5, 2023
پرش شکست ولی گفت آسمان به سلامت
پرنده رد نشد از رؤیت کمان به سلامت
دو جفت چشم به یک چارپایه زل زده بودند
صدای یک لگد آمد: که هی جوان به سلامت
به التماس ستاره محل نداد مناره
دوباره خواند دوباره سر اذان به سلامت!
چه جرم داشت مسافر؟ مگر نگفت غریبم
چه شد که قاصدک ما نبرد جان به سلامت...
چه گفت آینه؟ جز آه در بساط ندارم...
چه گفت سنگ به غیر از بساط خان به سلامت...
درست گفت فرشته به بچهها که نخندید
که دیو عاشق اشک است روضهخوان به سلامت
و باغ غنچهی خود را که گرم باز شدن بود
چگونه کرد در آن کوه یخ نهان به سلامت
هنوز بحث سر سین و صاد و سید و صید است
که صالحان همه در تب که سالحان به سلامت...
#علی_فرزانه_موحد
#شعر_خوب_بخوانیم
https://tttttt.me/Amnouri
پرنده رد نشد از رؤیت کمان به سلامت
دو جفت چشم به یک چارپایه زل زده بودند
صدای یک لگد آمد: که هی جوان به سلامت
به التماس ستاره محل نداد مناره
دوباره خواند دوباره سر اذان به سلامت!
چه جرم داشت مسافر؟ مگر نگفت غریبم
چه شد که قاصدک ما نبرد جان به سلامت...
چه گفت آینه؟ جز آه در بساط ندارم...
چه گفت سنگ به غیر از بساط خان به سلامت...
درست گفت فرشته به بچهها که نخندید
که دیو عاشق اشک است روضهخوان به سلامت
و باغ غنچهی خود را که گرم باز شدن بود
چگونه کرد در آن کوه یخ نهان به سلامت
هنوز بحث سر سین و صاد و سید و صید است
که صالحان همه در تب که سالحان به سلامت...
#علی_فرزانه_موحد
#شعر_خوب_بخوانیم
https://tttttt.me/Amnouri
Telegram
عبدالمهدی نوری
من آنقدری که تو معشوقه ای شاعر نخواهم شد...
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
November 7, 2023
همی گویم و گفتهام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
بروناند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دلافگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل
نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها
چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر تودههایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان
نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزادهاند
بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفتهاند
چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت، سبزه به هامون و دشت
زند بارگه، گل به گلزارها
رود شاخ گل در بر نیلفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردهی غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گلرُخان
بکش جام در بزم میخوارها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده، دشوارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
#علامه_طباطبایی
#شعر_خوب_بخوانیم
https://tttttt.me/Amnouri
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
بروناند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دلافگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل
نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها
چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر تودههایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان
نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزادهاند
بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفتهاند
چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت، سبزه به هامون و دشت
زند بارگه، گل به گلزارها
رود شاخ گل در بر نیلفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردهی غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گلرُخان
بکش جام در بزم میخوارها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده، دشوارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
#علامه_طباطبایی
#شعر_خوب_بخوانیم
https://tttttt.me/Amnouri
November 9, 2023
نقد وقتی ویرانگر میشود و ناسودمند که جنبه ی تاجرانه میگیرد و آلوده میشود به اغراض، نقدی که در آن حریفان یا رقبا به همدیگر نان قرض میدهند، یک نوع تبلیغات است، توطئه ای است که یک عده برای ترویج متاع شرکا، یا کاسد کردن و بر زمین زدن متاع رقیبان به کار می برند.
نظیر نقدی که در بعضی مجلات امروز ما رایج است و آن را نقد بازاری باید خواند و نقد آوازه گران، یک شاعر نو رسیده کار خود را با ستایش یک شاعر پر آوازه آغاز میکند و او که این طبلِ بلند بانگِ پر دعوی را زیر بال میگیرد همه جا وی را تحسین میکند و ترویج!
قصه ی پسافو که اراسموس حکیم هلندی روایت میکند، حسب حالیست از کار این منتقدان تاجر مآب امروز، این پسافو در آفریقا داعیه خدایی یافت، یک عده طوطی را گرفت و تربیت کرد به آنها یاد داد که دائم بگویند پسافو خداست! بعد آنها را رها کرد تا بروند و به همه جا پرواز کنند، چندی بعد مردم در همه جا طوطی هایی را دیدند که یکبند زمزمه می کردند: پسافو خداست
خب دیگر چه آیتی بهتر از یک چنین شاهدی غیبی؟!
آوازه گران مطبوعات ما هم بعضی پسافو هستند و بعضی طوطی های او ،
و این یک جنبه ی نقد است که خشم و نارضایتی شاعران را بر ضد نقد و نقادی بر می انگیزد
#شعر_بی_دروغ
#شعر_بی_نقاب
#عبدالحسین_زرین_کوب
منبع :
کانال شاعر خوب و آزاده ما
#سیامک_کیهانی
@siyamakkeyhani
https://tttttt.me/Amnouri
نظیر نقدی که در بعضی مجلات امروز ما رایج است و آن را نقد بازاری باید خواند و نقد آوازه گران، یک شاعر نو رسیده کار خود را با ستایش یک شاعر پر آوازه آغاز میکند و او که این طبلِ بلند بانگِ پر دعوی را زیر بال میگیرد همه جا وی را تحسین میکند و ترویج!
قصه ی پسافو که اراسموس حکیم هلندی روایت میکند، حسب حالیست از کار این منتقدان تاجر مآب امروز، این پسافو در آفریقا داعیه خدایی یافت، یک عده طوطی را گرفت و تربیت کرد به آنها یاد داد که دائم بگویند پسافو خداست! بعد آنها را رها کرد تا بروند و به همه جا پرواز کنند، چندی بعد مردم در همه جا طوطی هایی را دیدند که یکبند زمزمه می کردند: پسافو خداست
خب دیگر چه آیتی بهتر از یک چنین شاهدی غیبی؟!
آوازه گران مطبوعات ما هم بعضی پسافو هستند و بعضی طوطی های او ،
و این یک جنبه ی نقد است که خشم و نارضایتی شاعران را بر ضد نقد و نقادی بر می انگیزد
#شعر_بی_دروغ
#شعر_بی_نقاب
#عبدالحسین_زرین_کوب
منبع :
کانال شاعر خوب و آزاده ما
#سیامک_کیهانی
@siyamakkeyhani
https://tttttt.me/Amnouri
November 10, 2023
https://www.taranomesher.ir/sl/n/1083
مصاحبه من با پایگاه خبری #ترنم_شعر
با موضوع شعر مستقل را در این لینک بخوانید و حتما نظرات منتقدانه و آزادانه خود را با من و دیگران به اشتراک بگذارید
🙏🙏
مصاحبه من با پایگاه خبری #ترنم_شعر
با موضوع شعر مستقل را در این لینک بخوانید و حتما نظرات منتقدانه و آزادانه خود را با من و دیگران به اشتراک بگذارید
🙏🙏
ترنم شعر
حالا که رفته ای
حالا که رفته ای ، بیا بیا برویم بعد ِ مرگت قدمی بزنیم ماه را بیاوریم و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم بعد موهایت
November 11, 2023
عبدالمهدی نوری
https://www.taranomesher.ir/sl/n/1083 مصاحبه من با پایگاه خبری #ترنم_شعر با موضوع شعر مستقل را در این لینک بخوانید و حتما نظرات منتقدانه و آزادانه خود را با من و دیگران به اشتراک بگذارید 🙏🙏
متن کامل مصاحبه
صفحه شخصی پرحاشیهای دارد. درحالیکه خودش بسیار آرام و متین است، بیشتر اوقات درحال انتقاد به وضعیت ادبی کشور است. داعیهی شعر مستقل دارد و نشست ادبی آیینه را هر سهشنبه مدیریت میکند. داستانهای زیادی هم نوشته اما به جز اولین مجموعه اشعارش و چند کتاب حقوقی چیزی منتشر نکرده است. با عبدالمهدی نوری به گفتگو نشستیم تا از خودش بگوید؛
اولین چیزی که با دیدن صفحه شما به چشم میخورد، منفعل نبودن شما نسبت به مسائل اجتماعی است. آیا این واکنشها که برخلاف شاعران دیگر با شعر همراه نیستند، وظیفه شاعر است؟ آیا تنها یک وظیفه انسانی است یا چیز دیگر؟
من فکر میکنم همه ما فارغ از اینکه کارمند، شاعر، نویسنده، بازاری یا هر شخصیت اجتماعی دیگری داشته باشیم، یک انسانیم و معتقدم چیزی که ما را از باقی جوامع زنده متمایز میکند، این است که وظیفه داریم هر کداممان نقش خودمان را بازی کنیم. ما مثل واگنهای قطار نیستیم که همه پشت سر هم حرکت کنیم.
به شخصه در مواجهه با مسائل اجتماعی وقتی میبینم قشر کثیری از جامعه به چیزی واکنش یکسان نشان میدهند، شک میکنم و ناخودآگاه با موج همراه نمیشوم و بیشتر سعی میکنم از زاویه دیگری به مسئله نگاه و دریچه تازهتری را برای مخاطبانم باز کنم.
البته که بر خلاف برهی شاعران با شعرم واکنش نشان نمیدهم. چرا که منتظر یک اتفاق در جامعه نیستم تا شعرم را نمایش دهم. شاعر برای دیده شدن و خوانده شدن به واکنش فوری به اتفاقات اجتماعی نیاز ندارد. شعر عاشقانه، اجتماعی یا سیاسی قطعاً با نگاه و زاویه جدید می تواند رستاخیزی که باید باشد
در مورد انجمن شعر آیینه صحبت کنید. به شدت روی مستقل بودن آن تاکید دارید. چرا مدت زیادی این انجمن چراغ خاموش حرکت کرد و امروز عمومی شده؟
ما هیچ وقت محدودیتی برای ورود مهمانها نداشتیم. در مکان قبلی محدودیت جا داشتیم و به هر جای دیگری مراجعه کردیم، یا دنبال نظارت بر محتوای جلسه ما بودند یا خواستههای غیرمنطقی داشتند که ما هیچ وقت زیر بار نرفتیم. نکتهای که در مورد جلسه شعر آیینه وجود دارد این است که هر شعری با هر تفکری با هر محتوا و فرمی در این نشست شنیده میشود.
شعر مستقل را چگونه تعریف میکنید؟
شعر سابقا یک هنر دیوانی و درباری بوده چرا که نیاز به حمایت داشته! اما شعر مستقل، مدعی استقلال از جریانهای سیاسی حامی مادی و معنوی از هر سویی است. اگر انسانی شاعر مستقل نباشد لزوماً شاعر بدی نیست. قطعاً بین شاعران وابسته شاعر خوب هم داریم و برعکس؛ چرا که شاعری و وابستگی دو خصیصه مستقل است.
به عنوان مثال ما در جلسات آینه هیچگاه کسی را دعوت نمیکنیم که مثلا مشروعیت بیابیم. بر خلاف جلسات شعر دیگر که پوسترهای متعددی میزنند، درب این نشست به روی همه باز است و از این مسیر همیشه استقلال خود را حفظ میکند.
آیا استقلال اثرات هنری با تعهدات فرامتنی مثل تعهدات اجتماعی و سیاسی منافات دارد؟
خیر. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که شاعر یا هنرمند همیشه چپ باشد. هنرمند لزوماً نباید چپگرا باشد که البته این موضوع از سیطره ادبیات روسیه به ادبیات ما وارد شده و ما همچنان زیر سایه آن هستیم. برخی معتقدند که اگر شاعر چپگرا نباشد انگار اصلاً شعر سیاسی یا اجتماعی نگفته است. ما سالهای طولانی در مورد آزادی و آزادگی شعر داشتیم و حاکمیت امروز پس از سالها تازه به شُعرایی رسیده که سالها در باب آزادگی و آزادی شعر سرودهاند اما نمیتوان در کتاب درسی و بیلبورد بیاید. چرا که مصادیق ( آن پادشه که ده خرد و ملک) از گذشته تا امروز تغییر کردند.
امکان دارد شاعر مستقلی وجود داشته باشد، حامی حاکمیت باشد، راستگرا باشد و از قضا شاعر خوبی هم باشد. من با شاعری که با اعتقاد و باور درونی و حقیقی خودش شعر مینویسد، هیچ مشکلی ندارم. خواه راستگرا و خواه چپگرا. مشکل من با شاعرانیست که اصولا اعتقادی ندارند یا فکر میکنند اعتقاد سیاسی آنها یک امتیاز است. به نظر من حاکمیت بر دوش مردم حرکت میکند. حاکمیت بدون مردم وجود ندارد. با اینکه امروز مردم ناراضیاند، از همین حاکمیت ارتزاق میکنند. نکته این است که شاعر مستقل ممکن است به هر جرمی محکوم شود اما به ریا، تزویر و دورویی حتی متهم هم نخواهد شد.
صفحه شخصی پرحاشیهای دارد. درحالیکه خودش بسیار آرام و متین است، بیشتر اوقات درحال انتقاد به وضعیت ادبی کشور است. داعیهی شعر مستقل دارد و نشست ادبی آیینه را هر سهشنبه مدیریت میکند. داستانهای زیادی هم نوشته اما به جز اولین مجموعه اشعارش و چند کتاب حقوقی چیزی منتشر نکرده است. با عبدالمهدی نوری به گفتگو نشستیم تا از خودش بگوید؛
اولین چیزی که با دیدن صفحه شما به چشم میخورد، منفعل نبودن شما نسبت به مسائل اجتماعی است. آیا این واکنشها که برخلاف شاعران دیگر با شعر همراه نیستند، وظیفه شاعر است؟ آیا تنها یک وظیفه انسانی است یا چیز دیگر؟
من فکر میکنم همه ما فارغ از اینکه کارمند، شاعر، نویسنده، بازاری یا هر شخصیت اجتماعی دیگری داشته باشیم، یک انسانیم و معتقدم چیزی که ما را از باقی جوامع زنده متمایز میکند، این است که وظیفه داریم هر کداممان نقش خودمان را بازی کنیم. ما مثل واگنهای قطار نیستیم که همه پشت سر هم حرکت کنیم.
به شخصه در مواجهه با مسائل اجتماعی وقتی میبینم قشر کثیری از جامعه به چیزی واکنش یکسان نشان میدهند، شک میکنم و ناخودآگاه با موج همراه نمیشوم و بیشتر سعی میکنم از زاویه دیگری به مسئله نگاه و دریچه تازهتری را برای مخاطبانم باز کنم.
البته که بر خلاف برهی شاعران با شعرم واکنش نشان نمیدهم. چرا که منتظر یک اتفاق در جامعه نیستم تا شعرم را نمایش دهم. شاعر برای دیده شدن و خوانده شدن به واکنش فوری به اتفاقات اجتماعی نیاز ندارد. شعر عاشقانه، اجتماعی یا سیاسی قطعاً با نگاه و زاویه جدید می تواند رستاخیزی که باید باشد
در مورد انجمن شعر آیینه صحبت کنید. به شدت روی مستقل بودن آن تاکید دارید. چرا مدت زیادی این انجمن چراغ خاموش حرکت کرد و امروز عمومی شده؟
ما هیچ وقت محدودیتی برای ورود مهمانها نداشتیم. در مکان قبلی محدودیت جا داشتیم و به هر جای دیگری مراجعه کردیم، یا دنبال نظارت بر محتوای جلسه ما بودند یا خواستههای غیرمنطقی داشتند که ما هیچ وقت زیر بار نرفتیم. نکتهای که در مورد جلسه شعر آیینه وجود دارد این است که هر شعری با هر تفکری با هر محتوا و فرمی در این نشست شنیده میشود.
شعر مستقل را چگونه تعریف میکنید؟
شعر سابقا یک هنر دیوانی و درباری بوده چرا که نیاز به حمایت داشته! اما شعر مستقل، مدعی استقلال از جریانهای سیاسی حامی مادی و معنوی از هر سویی است. اگر انسانی شاعر مستقل نباشد لزوماً شاعر بدی نیست. قطعاً بین شاعران وابسته شاعر خوب هم داریم و برعکس؛ چرا که شاعری و وابستگی دو خصیصه مستقل است.
به عنوان مثال ما در جلسات آینه هیچگاه کسی را دعوت نمیکنیم که مثلا مشروعیت بیابیم. بر خلاف جلسات شعر دیگر که پوسترهای متعددی میزنند، درب این نشست به روی همه باز است و از این مسیر همیشه استقلال خود را حفظ میکند.
آیا استقلال اثرات هنری با تعهدات فرامتنی مثل تعهدات اجتماعی و سیاسی منافات دارد؟
خیر. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که شاعر یا هنرمند همیشه چپ باشد. هنرمند لزوماً نباید چپگرا باشد که البته این موضوع از سیطره ادبیات روسیه به ادبیات ما وارد شده و ما همچنان زیر سایه آن هستیم. برخی معتقدند که اگر شاعر چپگرا نباشد انگار اصلاً شعر سیاسی یا اجتماعی نگفته است. ما سالهای طولانی در مورد آزادی و آزادگی شعر داشتیم و حاکمیت امروز پس از سالها تازه به شُعرایی رسیده که سالها در باب آزادگی و آزادی شعر سرودهاند اما نمیتوان در کتاب درسی و بیلبورد بیاید. چرا که مصادیق ( آن پادشه که ده خرد و ملک) از گذشته تا امروز تغییر کردند.
امکان دارد شاعر مستقلی وجود داشته باشد، حامی حاکمیت باشد، راستگرا باشد و از قضا شاعر خوبی هم باشد. من با شاعری که با اعتقاد و باور درونی و حقیقی خودش شعر مینویسد، هیچ مشکلی ندارم. خواه راستگرا و خواه چپگرا. مشکل من با شاعرانیست که اصولا اعتقادی ندارند یا فکر میکنند اعتقاد سیاسی آنها یک امتیاز است. به نظر من حاکمیت بر دوش مردم حرکت میکند. حاکمیت بدون مردم وجود ندارد. با اینکه امروز مردم ناراضیاند، از همین حاکمیت ارتزاق میکنند. نکته این است که شاعر مستقل ممکن است به هر جرمی محکوم شود اما به ریا، تزویر و دورویی حتی متهم هم نخواهد شد.
November 12, 2023
عبدالمهدی نوری
متن کامل مصاحبه صفحه شخصی پرحاشیهای دارد. درحالیکه خودش بسیار آرام و متین است، بیشتر اوقات درحال انتقاد به وضعیت ادبی کشور است. داعیهی شعر مستقل دارد و نشست ادبی آیینه را هر سهشنبه مدیریت میکند. داستانهای زیادی هم نوشته اما به جز اولین مجموعه اشعارش…
کدام جریان شعر مستقل در شعر امروز ایران قابل شناسایی است؟
فکر میکنم غزل نئوکلاسیک و شعر آزاد به عنوان جریانهایی که میتوان تا سالها در موردشان صحبت کرد قابل شناسایی هستند. باقی جریانها به زعم من هنوز آنقدر جدی نیستند که بتوان درباره آنها حرف زد. این تقسیم بندی های یکی دو دهه اخیر که هر کدام چند پدر و مادر مدعی دارند، خورشان هم نمیتوانند حدود خود را مشخص کنند. ما نمی توانیم یک چهارچوب فرضی تعریف کنیم و عدهای را مجبور کنیم در آن چهارچوب شعر بگویند! این احمقانهترین کار جهان است و این فقط از توابع شهوت نام برمیآید.
چون شاعران شهرت طلب راهی جز مانیفست دادن و مکتب سازی در ادبیات ندارند.
به نظر من فاضل نظری غزل نئوکلاسیک خوب مینویسد و حامد احمدی قصیده سرای بسیار قابلی است. گروس و عسکری ساج آزاد خوب می نویسند. چیزی که یک جریان شعری را در این آشفته بازار پررنگ میکند، پیروان جدی آن جریان هستند نه نمایش دادن آن.
شاعر مستقل آیا لزوماً یک فرمالیست است؟
خیر. اصلا شاعر مستقل لزوماً شاعر خوبی نیست. او یک انسان خوب و آزاده است. شاید بپرسید چرا مستقل بودن واجب است؟ چون تنها شرافت انسان آزادگی اوست. اگر آزادی وجود نداشت، مستقل بودن فقط حماقت بود. شاعر مستقل تنها فرمالیست نیست؛ حتی میتواند ساختارگرا یا اصولگرا باشد. استقلال یعنی شاعر از شعرش انتظار سیر کردن شکم و حل مسائل مالیاش را نداشته باشد.
نمیترسید این حرفها از جانب مخاطبتان شعار تلقی شود؟
مهم نیست. دغدغه من تعداد مخاطب نیست. دغدغهام این است که تا کجا چراغها را برای مخاطب روشن میکنم. در مورد اشعار خودم نظر یک نفر که شعر را به درستی بشناسد، به اندازه یک میلیون لایک اهمیت دارد. تعداد مهم نیست و اتهام شعار زدگی از جانب مخاطب چندان اهمیتی ندارد. من سالهاست این چنینم.
فرم و محتوا در شعر مستقل چه جایگاهی دارد و شامل چه مفاهیم و صورتهایی میشود؟
شعر مستقل در فرم عموماً فرمهای جوانتری را انتخاب میکند. آن هم به خاطر این است که شاعر مستقل سرِ پرشورتری دارد. کمتر دیدیم شاعری در سن ۶۰ سالگی وارد جریان شعر مستقل شود. چرا که سالهاست راه خودش را پیدا کرده و مسیر خودش را رفته است.
در محتوا شعر مستقل اول عاشقانه و بعد اجتماعیست. عاشقانههایی که در شعر مستقل میشنویم سویههای اجتماعی دارند. در واقع ما شعر مستقل نداریم، شاعر مستقل داریم. هنر مستقل نداریم، هنرمند مستقل داریم.
چهرههای برتر شعر مستقل از نظر شما چه کسانی هستند؟
شاید بهتر باشد بگوییم شاعرهایی که شاید اسمشان به گوش خیلیها آشنا نیست چون سودای شهرت ندارند و دغدغه آزادگی دارند. اما در بین چهرههای آشنای ادبیات علی اکبر یاغیتبار، پانتهآ صفایی و میلاد مهاد، حسین نادری و از بزرگان محمد سلمانی و ساعد باقری را جزو شاعران مستقل میشناسم.
کانال تلگرامی مزخرفگرام؟
اسمهای زیادی پشت کانال مزخرفگرام بودند. چرا که شهرت لذت بخش است. اما کانال مزخرفگرام به نظرم در یک فضایی شکل گرفت که شعرها نه به اندازه افتضاحِ امروز که در زمان خودش بسیار مزخرف شده بودند و لازم بود نیشتری به شاعرانشان زده شود. بدون رودربایستی و تعارف، فقط با نگاه ادبی و کمی هم شوخی. خاطرم هست که از خودم هم شعر در کانال مزخرفگرام منتشر شد. ما مرزهای توهین را در این کانال کاملاً رعایت میکردیم و در کل مزخرفگرام سنگ محک خوبی برای تحمل نقد شاعران هم بود. مزخرفگرام دو چیز را به مخاطبان شعر ثابت کرد: یکی اینکه همه ممکن است مزخرف بسرایند و دوم اینکه هیچ اسمی در ادبیات معصوم نیست و به مخاطب یاد داد که به اسمها نگاه نکنید و فقط شعر را ببینید.
حرف آخر؟
من معتقدم همه ما برای یک لحظه قبل از مرگ زندگی میکنیم و قرار است همه چیز را مثل پدر، مادر، فرزند، بدن، ثروت، زندگی، عشق و... را از دست بدهیم و حقیقت رعبآور مرگ را تنها و تنها در آن لحظه درک میکنیم و من فقط برای آن لحظه زندگی میکنم که نگویم «لعنت به زندگی». بهتر بگویم آن لحظه صادقترین لحظه مواجهه ما با خودمان است. هیچ درگذشتی به هنگام نیست. بسیار مرگاندیش هستم و به همین دلیل به زیباترین شکل ممکن زندگی میکنم و مستقل بودن همین است. مستقل از زندگی، زندگی کنیم. زندگی خوب وجود ندارد و من معتقدم فقط مرگ خوب وجود دارد و آن زمانیست که لحظه آخر با یک لبخند خوب تمام شود.
November 12, 2023
لختی برقص، باغ تنت را به هم بریز...
منظومه های در بدنت را به هم بریز
محکم بغل بگیر غمت را، به من بچسب
پست و بلند پیرهنت را به هم بریز!
در من بچرخ جنگل رنگ رها شده
پاییز مانده در شکنت را به هم بریز
جاری شو از خودت، غزل انتزاعیام
تعبیرهای در دهنت را به هم بریز!
با سبک چشمهای خودت انقلاب کن
در من شیوع کن، وطنت را به هم بریز!
در من شهید شو، شفق زیر خاک من!
رنگین کمان بزن، کفنت را به هم بریز
در تو ضمیر مفرد من جمع می شود
از تو شما بساز، منت را به هم بریز!
تو غنچهی همیشهی شببوترین گلی
امشب زمان وا شدنت را به هم بریز!
در من خیال زن شدنت را... پرنده شو
تردیدهای پر زدنت را به هم بریز!
#علی_جهانیان
#شعر_خوب_بخوانیم
https://tttttt.me/Amnouri
منظومه های در بدنت را به هم بریز
محکم بغل بگیر غمت را، به من بچسب
پست و بلند پیرهنت را به هم بریز!
در من بچرخ جنگل رنگ رها شده
پاییز مانده در شکنت را به هم بریز
جاری شو از خودت، غزل انتزاعیام
تعبیرهای در دهنت را به هم بریز!
با سبک چشمهای خودت انقلاب کن
در من شیوع کن، وطنت را به هم بریز!
در من شهید شو، شفق زیر خاک من!
رنگین کمان بزن، کفنت را به هم بریز
در تو ضمیر مفرد من جمع می شود
از تو شما بساز، منت را به هم بریز!
تو غنچهی همیشهی شببوترین گلی
امشب زمان وا شدنت را به هم بریز!
در من خیال زن شدنت را... پرنده شو
تردیدهای پر زدنت را به هم بریز!
#علی_جهانیان
#شعر_خوب_بخوانیم
https://tttttt.me/Amnouri
Telegram
عبدالمهدی نوری
من آنقدری که تو معشوقه ای شاعر نخواهم شد...
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
November 14, 2023
November 18, 2023
به خنده گفت: «از آن سالها که طرد شدی
شبیه تارزنی گنگ و دورهگرد شدی!
چقدر کال و گس و سبز بودی آن دوران
چه سرخ از دلم افتادی و چه زرد شدی
هنوز گرمی دستت به کوچه ها جاری است
سه سال از فورانت گذشته! سرد شدی؟
زنی شبیه مرا عشق تو به اوج رساند
خودت چگونه هم آغوش آه و درد شدی؟
زنی شبیه من اکنون در اختیار دلت
غنیمتم که تو پیروز این نبرد شدی...»
نگاه کردم و با نیشخند گفتم: «چشم!»
به خنده گفت: «نه عاقل شدی، نه مرد شدی»
به خنده گفت و دلم طعنهای به شعرم زد
که باز شاعر آن خندهای که کرد شدی!
#عبدالمهدی_نوری
https://tttttt.me/Amnouri
شبیه تارزنی گنگ و دورهگرد شدی!
چقدر کال و گس و سبز بودی آن دوران
چه سرخ از دلم افتادی و چه زرد شدی
هنوز گرمی دستت به کوچه ها جاری است
سه سال از فورانت گذشته! سرد شدی؟
زنی شبیه مرا عشق تو به اوج رساند
خودت چگونه هم آغوش آه و درد شدی؟
زنی شبیه من اکنون در اختیار دلت
غنیمتم که تو پیروز این نبرد شدی...»
نگاه کردم و با نیشخند گفتم: «چشم!»
به خنده گفت: «نه عاقل شدی، نه مرد شدی»
به خنده گفت و دلم طعنهای به شعرم زد
که باز شاعر آن خندهای که کرد شدی!
#عبدالمهدی_نوری
https://tttttt.me/Amnouri
Telegram
عبدالمهدی نوری
من آنقدری که تو معشوقه ای شاعر نخواهم شد...
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
شعرها و قصهها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
November 23, 2023