درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
4.1K subscribers
223 photos
68 videos
41 files
1.83K links
هدف کانال معرفی مکاتب و نظریه های علوم سیاسی و روابط بین الملل و ارائه فایل، سخنرانی، بخشهایی از کتاب‌های تخصصی رشته علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی میباشد.
ارتباط با ادمین و ارسال مطالب و تحلیلها:

@ngolizadehmoghadam
Download Telegram
نظام شورایی را هنگامی می‌توان درک کرد که در نظر بگیریم قدمت آن به همان اندازه نظام حزبی است، با سیستم حزبی به وجود آمده و هر بار توسط همان سیستم نابود شده است. شوراها تا به امروز یگانه بدیل در مقابل سیستم حزبی یعنی تنها بدیل برای یک حکومت دمکراسی در عصر جدید، بوده اند. شوراها ضد پارلمان نیستند بلکه عرضه کننده نوعی دیگر از نمایندگی ملت اند. شوراها تنها بر حسب ماهیت خود ضد حزب یعنی علیه آنگونه از نمایندگی ملت هستند که از يک سو بر حسب منافع طبقاتی و از سوی دیگر مبتنی بر ایدئولوژی ها و جهان بینی مختلف تعیین می شود. در حالی که از لحاظ منشاد و مبدأ سیستم حزبی پارلمان است، شوراها فقط و فقط از راه عمل یکپارچه و از طریق خواست های خودجوش و خودانگیخته ملت به وجود می آیند. هيچگونه ایدئولوژی در پس شوراها وجود ندارد و هیچ تئوری سیاسی در باب بهترین نوع حکومت نیز، پیدایش آنرا در نظر نگرفته است، چه رسد به آن که طرحشان را ریخته باشد. در هر جا که شوراها بوجود آمدند، مجموعه ی دیوانسالاری حزبی از راستِ راست تا چپِ چپ، در نهایتِ خصومت، به مقابله با آن پرداخت. دانشمندان و عالمانِ دولت شناس و تئوری های سیاسی نیز تابحال در مورد آنها سکوتی مرگ آسا و نادیده گیری کامل در پيش گرفته اند. با این حال هیچ جای سوال نیست که نظام شورایی، روحی کاملا دمکراتیک دارد ولی دمکراسی در آن به گونه ای ظاهر می شود که قبلا نه به آن شکل هرگز دیده و نه اندیشیده شده است. آنچه بیشتر مشخصه این دمکراسی است، پافشاری حیرت آوری است که هر بار ملتی امکان می‌یابد، به آن دست می‌زند و رای خود را به آن می دهد. در این جا با نوعی از خودانگیختگی واقعی روبه‌رو می‌شویم که بیواسطه از کردار برمی‌خیزد، نه از منافعی که خارج از این اقدام یا در تئوری قرار دارد که از خارج بر آن وارد می‌شود. در شرایط امروزی اصولا فقط دو امکان برای حکومت دموکراسی وجود دارد : یکی نظام حزبی که از صد سال پیش تاکنون همواره با پیروزی قرین بوده و دیگری نظام شورایی که از صد سال پیش تابحال پیوسته مغلوب واقع شده است. این دو نظام در بسیاری نکات در تضاد شدید با يکديگر قرار دارند. مثلا افرادِ برگزیده در شوراها از پایین و از طریق انتخابات مستقیم تعیین می شوند، در حالی که در سیستم حزبی، احزاب، نامزدها را از بالا به انتخاب کنندگان پیش نهاد می‌کنند، حال چه ایشان را در گزینش نامزدها مخیر کند و چه آنان را به قبول لیستی از نامزدها وادار کند. بسته به نوع نظام، نوع انتخاب نماینده نیز متفاوت است. تعيين نامزدهایی را که حزب برمی‌گزیند، بستگی به برنامه یا ایدئولوژی حزبی دارد و صلاحیت ایشان بر حسب آن سنجیده می‌شود، در صورتی که در مورد نامزدهای انتخاباتی در سیستم شورایی، فقط این امر مطرح است که شخص نماینده، امانت، شجاعت و قدرت قضاوتش آن اندازه ایمان آفرین باشد که بتوان نمایندگی خود را در تمام امور سیاسی به او واگذار کرد. از این رو فردِ انتخاب شده هیچ بندی بر دست و پای خود ندارد، جز این تعهد که شایستهء اعتمادی باشد که به او شده است. افتخار چنین فردی در آن است که از سوی هم پايگانِ خود مثلاً «از جانب کارگران، نه از طریق یک حکومت» یا دستگاه حزبی منسوب شده است.

هنگامی که جمعی از چنین افراد معتمدی بر روی کار آمدند، طبیعی است که در میانشان اختلاف عقاید هم پیش بیاید و ممکن است منجر به تشکیل احزاب شود. اما چنین گروه‌بندی میان انسانهای همفکر در سیستم شورایی بمعنای واقعی نظام حزبی نیست. اینان بیش تر به جناح های پارلمانی می‌مانند که احزاب در اصل از آنها پدید آمده اند. تا زمانی که انتخاب نامزدی، نه بر حسب تعلقش به جناحی خاص بلکه بر حسب میزان نیروی شخصی وی در متقاعد کردن دیگران، نحوه ی بیان و دفاع از عقایدش انجام می شود، بعبارت دیگر تا موقعی که انتخابات بر پايه ی خصوصیات شخصی انجام شود، تشکیل حزب از درون چنین جناح هایی حتمی نیست. اما این بدان معنا خواهد بود که شوراها، بجای آنکه نماینده و معرف جناح های حزبی باشند، آنها را تحت کنترل خویش قرار می‌دهند. در آن صورت قدرت هر جناح نه به دستگاه بروکراتیک یا موضوع برنامه اش و نه به جذابیت جهان بینی آن، بلکه بسته به آن است که چه شمار از انسان‌هایی با خصوصیات اعتماد آفرین به آن تعلق دارند. بعبارت دیگر موجودیت آنها بستگی به آن دارد که به نحو احسن محبوب عام باشند.

و بالاخره این که قابلیت موجود در نظام شورایی از اهميت تعیین کننده ای برخوردار است. این نظام جز تجمع و عمل یکپارچه ی شمار خاصی از انسانها در مدت زمانی معین و نه چندان کوتاه، مبتنی بر چیز دیگری است و بستگی به شرایط دیگری ندارد.

#نظام شورایی و نظام حزبی
📗انقلاب مجارستان/مقاومت مردمی علیه توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://tttttt.me/ecopolitist
کاربرد سیاسی فقه مذهبی و بهره گیری از آن در جدال‌های سیاسیِ خیالی علیه مخالفین یا درآوردنِ آن به خدمتِ تحکیم بنای سست مشروعیت سیاسی قدرت. تاریخ قدرت سیاسی، شاهد زنجیره ای از دگرگونی ها در مواضع فقیهان و ارباب مذاهب است. بزرگترین زیانکار، خودِ فقیه بوده است؛ کسی که هیچگاه از نعمت آزادی و استقلال بهره ای نبرده، افزون بر گرایش های درونی در مذاهب فقهی در هر دو سطح اصول و فروع دین، فقیه در استوارسازیِ جایِ پایِ خود در جامعه، جز از راه میانجی های سیاسی و پشتیبانی خارجی، ترفندی برای جلب حمایت و کسب مشروعیت نداشته است. و آن چیزی است که( بتعبیر وجیه قانصو)؛ «سراپای فقه را به بحرانِ سرنوشت و جدالی حیاتی گرفتار نموه و به سقوطش در دام رقابت ها بر سرِ مشروعیتِ دینی انجامیده، و او را به جست-و-جویِ پایگاه قدرت و کانون های نفوذ و تأثیر واداشته، و به سبب‌ فاصله گیری و دوری گزینی اش از عموم مردم، هم پیمانی او با سلطان طبیعی می‌نمود. در نتیجه، مکتب فقهی به جزئی از تکوینِ خودِ قدرت بدل شده و عنصری از بن پاره های تداوم و مشروعیت آن گرديد.»


📗الخطاب الفقهی بین النهوض و السقوط
العربی إدناصر

https://tttttt.me/ecopolitist
از جمله علل و حکمت‌های غيبت امام زمان (عج) ، به حکومت رسیدن تمام اصناف و گروه‌ها ، برای اتمام حجّت تا آنکه نگویند که اگر این مهم (امر حکومتداری به ما می‌رسید ما هم به عدالت رفتار میکردیم :


قالَ الإِمَامُ الصّادِقُ (صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْه):
ما یكون هذا الامر حتى لا یبقى صنف من الناس إلا وقد ولوا على الناس حتى لا یقول قائل إنا لو ولینا لعدلنا ، ثم یقوم القائم بالحق والعدل.

حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:
اين امر (فرج) محقّق نخواهد شد ، تا اينکه هيچ صنف و گروهی از مردم باقى نماند ، مگر اينکه بر مردم حکومت کنند ؛ تا آنکه - در زمان ظهور حضرت - کسی نگويد: اگر ما حاکم می‌شدیم ، به عدالت رفتار می‌کردیم!
سپس حضرت قائم (عج) بحقّ و عدالت قيام می‌کند.
منبع:
الغيبة للنعماني: باب 53 ، ص 274.

ﺍﺯ ﺍﻳﻦ حدیث شریف ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻰ‌ﺷﻮﺩ که همهء نظامهای حکومتی ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻈﺎﻡ ﻇﻠﻢ ﻭ ﺟﻮﺭ ﺍﺳﺖ. چنانچه حدیث دیگری صاحب هر پرچمی قبل از قائم را طاغوت معرفی می کند.

عنْ أَبِي‌جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ ﺍﻟﺴﻠَﺎﻡُ) قَالَ: دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ، وَ لَنْ‏ يَبْقَ أَهْلُ‏ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مُلِّكُوا قَبْلَنَا، لِئَلَّا يَقُولُوا: إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا مُلِّكْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏: ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏﴾.

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمودند:
همانا دولت ما پايان دولتها است
و هيچ خاندانى باقى نمانند که سهمی از دولت و سلطنت داشته باشند، جز اینکه پيش از (حکومت) ما به سلطنت و حکومت برسند ؛ تا اينکه چون راه و روش حکومت ما را ببينند ، نتوانند بگويند: اگر ما به سلطنت و حکومت رسيم، مانند ايشان رفتار می‌کردیم
و
همين است (معناى) گفتار خداى تعالى: «و پايان کارها از آن پرهيزکاران است».

#الغيبة (للطوسي): ص 473 بسنده عن کتاب الفضل بن شاذان بسنده.

https://tttttt.me/ecopolitist
معترضان مصر بمانند مردم تونس(در جریان بهار عربی) فقدان حقوق سیاسی را علت بنیادین مشکلات اقتصادی خود می‌دانستند؛ از نظر آنها آنچه که آنها را عقب نگه داشته است دولتی فاسد و ناکارآمد، و جامعه ای است که نمی‌تواند از استعداد، همت، خلاقیت و آموخته های مردم بهره بگیرد. در عین حال آنها معتقدند که ریشه همه این مشکلات، سیاسی است و تمامی موانع اقتصادی که با آن روبرو هستند از نحوه اعمال قدرت سیاسی و به انحصار درآوردنِ آن توسط گروه اندک فرادستان ریشه میگیرد. در واقع آنچه باعث شده بود تا مصر فقیر باشد این بود که مصر توسط فرادستانی اداره می‌گردد که جامعه را در راستای منافع خود و به هزینه انبوه مردم اداره می‌کنند. برعکس بریتانیا و ایالات متحده آمریکا که در آن شهروندان، حلقه بسته و تنگ فرادستان صاحب قدرت را شکستند و جامعه ای با حقوق سیاسی فراگیر بنا نهادند، در طول تاریخ، قدرت سیاسی در مصر  در دست عده ای بود که دوست نداشتند عامه مردم به ثروت و موفقیت دست بیابند و همواره این الگو خود را بازتولید می‌کرد به گونه ای که چه در زمان حکمرانی امپراتوری عثمانی و چه در زمانی که ناپلئون بناپارت به سلطه عثمانی ها بر این کشور پایان داد و چه در دوره حکمرانی استعمار انگلیسی ها بر مصر، احدی برای افزایش شکوفایی اقتصادی آن تلاشی نکرد، و در ادامه نیز هیچ یک از انقلابهایی که مردم مصر تجربه کردند تغییری در زندگی آنها ایجاد نکرد، زیرا آنانی که بنای این انقلابها را برافراشتند صرفاً زمام امور را از چنگ پيشينيان خود درآورده و دوباره نظامی مشابه نظام سرنگون شده ایجاد می کردند.


📙چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟
✍️دارون عجم اوغلو، جیمز ای رابینسون


https://tttttt.me/ecopolitist
فرمولی که یک آمریکایی برای طرح ریزی و ايجاد حکومت ارائه می دهد در بسیاری از کشورهای در حال توسعه بی معناست. انتخابات برای آن که معنایی در بر داشته باشد، به سطح معینی از سازماندهی سیاسی نیاز دارد. مسئله این کشورها نه برگزاری انتخابات بلکه ایجاد سازمانهاست. انتخابات در بسیاری از کشورهای روبه رشد، تنها به تقویت قدرت نیروهای اجتماعی تفرقه انداز و غالباً ارتجاعی کمک می رساند و به گسیختگی سازمان اقتدار عمومی می انجامد. مدیسون در کتاب فدرالیست هشدار می‌دهد که «در ساختن هر حکومتی که باید انسانها را به وسیله انسانهای دیگر اداره کند، بزرگ‌ترین دشواری از این واقعیت سرچشمه می گیرد که نخست باید حکومت را قادر ساخت تا بر حکومت شوندگان نظارت کند و در مرحلهٔ دوم باید آن حکومت را واداشت که رفتارش را تحت نظارت قرار دهد». در بسیاری از کشورهای رو به رشد، حکومت‌ها نمی‌توانند نخستین وظیفه یاد شده را انجام دهند و از آن کمتر، از عهده وظیفه دوم نیز بر نمی آیند. مسئله اصلی این کشورها نه آزادی بلکه ايجاد یک سامان عمومی مشروع است. انسانها ممکن است بدون آزادی از سامان برخوردار باشند، ولی بدون سامان نمی‌توانند هیچگونه آزادی را نگاه دارند. پیش از محدود ساختن دامنه اقتدار، باید اقتداری وجود داشته باشد و همین اقتدار است که در کشورهای در حال توسعه کمتر پیدا می شود، زیرا در این کشورها روشنفکران از خود بیگانه، سرهنگان سرکش و دانشجویان شورشی حکومت را پیوسته در معرض تهدید قرار می دهند.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://tttttt.me/ecopolitist
جاذبه شر و جنایت برای ذهن اوباش، چیز تازه ای نیست. این امر پیوسته حقیقت داشته است که اوباش «کردارهای تجاوزگرانه را با نگاه ستایش آمیز مینگرند: فلانی ممکن است پست باشد، اما بسیار زیرک است». عامل تکان دهنده در پیروزی توتالیتاریسم، همان بی خویشتنی هواداران این جنبش است. کاملا قابل درک است که چرا یک نازی بلشویک از ارتکاب جنایت علیه مردمی که به جنبش تعلق ندارند یا با آن دشمنند خم به ابرو نمی آورد؛ اما شگفت اینجاست که زمانی که غول توتالیتاریسم آغاز به بلعیدن فرزندانش می‌کند و ممکن است خود آن فرد هم قربانی این جریان گردد، باز هم دچار تردید نمی‌شود، حتی اگر دستگیر و محکوم گردد و یا از حزب تصفیه شود و به یک اردوگاه کار یا کار اجباری فرستاده شود. برعکس، آنچه که سرتاسر جهان متمدن را شگفت زده می سازد، این است که او حتی ممکن است به دستگیری و مرگ خویش نیز کمک کند، به شرط آنکه پایگاه او بعنوان عضو جنبش دست‌نخورده بماند. ساده انديشی خواهد بود اگر این سرسختی در اعتقاد را که هر گونه تجربه عملی را بی اعتبار می‌سازد و بر هرگونه مصلحت شخصی فوری قلم بطلان می‌کشد، با تعبیر ساده آرمان پرستیِ تب آلود توجیه کنیم. آرمان پرستی چه ابلهانه و چه قهرمانانه، پیوسته از نوعی تصميم و اعتقاد فردی سرچشمه می گیرد و تابع تجربه و استدلال است. تعصب شدید جنبش توتالیتر، برعکس همه صورت های آرمان پرستی، به محض آنکه جنبش پیروان متعصب خود را بی پناه می‌گذارد، در هم می‌شکند و هر گونه اعتقادی که ممکن است پس از سقوط جنبش باقی بماند، در دل این پیروان می‌میرد و نابود می‌شود. اما در چهارچوب سازمانی جنبش، تا زمانی که جنبش انسجام خود را از دست نداده باشد، بهیچروی نمی‌توان اعضای متعصب آنرا از راهی که در پيش گرفته اند، به تجربه و یا استدلال منصرف ساخت. یکی شدن جنبش و سازگاری تام با آن، هرگونه ظرفیت فراگیری از تجارب را در انسان از بین می برد، حتی اگر آن تجربه به شدت شکنجه و یا هراس از مرگ باشد.

📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://tttttt.me/ecopolitist
«هدف حزب جلوگیری از ایجاد رابطهٔ عاطفی بین زنان و مردان بود زیرا توان آن را نداشت چنین روابطی را کنترل کند. علاوه بر این، هدف ناگفته و واقعی حزب، از بین بردن کامل تمایل جنسی بود. میل جنسی، چه در چارچوب روابط زناشویی و چه خارج از آن، از عشق خطرناک‌تر بود. همهٔ ازدواج‌هایی که بین افراد حزب صورت می‌گرفت باید به تأیید کمیته‌ای می‌رسید که به همین منظور انتخاب شده بود، و در صورتی که زوج مذکور علائمی از علاقهٔ جسمانی به یکدیگر نشان می‌دادند، کمیته از صدور رأی موافق خودداری می‌کرد - البته همیشه از ابراز علنی این اصل پرهیز می‌کرد. تنها هدفی که برای ازدواج به رسمیت شناخته می‌شد به دنیا آوردن بچه‌هایی برای خدمت به حزب بود

#جورج اورول
#رمان ١٩٨٤

https://tttttt.me/ecopolitist
تاریخ بخوبی نشان می دهد که هر چند حکومت های کمونیست از جهت مبارزه با قحطی، افزایش سطح بهداشت، گسترش حجم محصولات ملی، ایحاد صنعت و بالا بردن سطح رفاه از حکومت های آزاد بهتر نیستند، اما از پس یک کار بخوبی بر می آيند و آن اینست که آنها اقتدار موثری را می‌توانند پایه ریزی کنند. ایدئولوژی پایه مشروعیت را برای این حکومت‌ها فراهم می سازد و سازمان حزبی شان مکانیسم نهادی لازم را برای جلب پشتیبانی از سیاست های حکومتی و اجرای آنها در دسترس شان قرار می دهد. سرنگونی حکومت در بسیاری از کشورهای در حال توسعه کار ساده ای است و یک گردان، دو تانک و چند سرهنگ برای اینکار کفایت می کند. اما هیچ حکومت کمونیستی را در این کشورها نمی‌توان سراغ کرد که با یک کودتا سرنگون شده باشد. شگرد راستین کمونیستها در کشورهای در حال توسعه این نیست که آنها در سرنگون کردن حکومت‌ها چیره دست اند، بلکه می‌توانند حکومت را به خوبی پایه ریزی کنند(کاری که بس دشوار است). کمونیستها شاید که آزادی را به ارمغان نیاورند، اما بیگمان پایه های اقتدار را می‌توانند فراهم سازند و قادرند حکومت هایی را برپا کنند که توانایی حکومت کردن را دارند. برخلافِ آمریکایی ها که سرسختانه می‌کوشند تا شکاف اقتصادی را تنگتر سازند، کمونیست ها به کشورهای رو به رشد روش آزموده و اثبات شده پر کردن شکاف سیاسی را ارمغان می دهند. کمونیست ها در هنگامه کشمکش ها و خشونت های اجتماعی که بلایی برای کشورهای رو به رشدند، نوعی اطمينان به سامان سیاسی را به بار می آورند.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://tttttt.me/ecopolitist
🔖🔖خلاصه نامه مرحوم آخوند به مرحوم نائينى وپيش بينى مشكلات وبحران هاى ناشى از تاسيس حكومت اسلامى توسط فقهاء در حدود بيش از ١٠٠ سال قبل

@ecopolitist

🔹 دیگر ادیان هم ترغیب می شوند حکومت متعصب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل می گیرد.

🔹وقتی روحانیون پا به حکومت بگذارند دیگر نمی توانند عیوب خود را ببینند و توجیه می کنند و فسادها را نادیده می‌گیرند.

🔹 مسند روحانیت مسند مبارزه با فساد است و مسند حاکمان همواره توام با فساد. با این کار هم مسند مبارزه با فساد را از دست می دهیم و هم روحانیت را مفسد می کنیم. وای به روزی که بگندد نمک / حتی اگر فاسد نشویم همه مفاسد را به گردن روحانیت می نویسند و دین نابود می شود.

🔹 علم حکومت داری و سیاست یک علم و فن است و روحانیون از این علم حداقل تا الان کاملاً تهی هستند و ورود بدون علم و تجربه و فن به این حوزه بدون طی مراحل آن باعث آبروریزی برای روحانیون می شود. صرف اینکه روحانیون انسانهای خوبی هستند که دلیل نمی شود هر علمی و هر فنی را بلد باشند

🔹 آمال وآرزوی ما تبعیت حکومت از دین است در حالیکه اگر حکومت را در دست گیریم، به تبعیت دین از حکومت دچار خواهیم شد.

🔹چون مردم ما را نایبان امام زمان می دانند انتظار دارند حکومت دینی هم همان شرایط را ایجاد کند و وقتی نتوانیم در آن سطح عدالت را برقرار کنیم نسبت به امام زمان و دین سست عقیده می شوند.

🔹اکنون که مناصب حکومتی نداریم، اینهمه اختلاف نظر وجود دارد. اگر به حکومت برسیم این اختلاف نظر باعث چندپارگی دین و ایجاد فرقه های جدید و آسیب به دین می شود.

🔹 ما فقط سواد فقهی داریم و چون فقیه خوبی هستیم که تازه همه ابواب فقه را هم نمی دانیم، دلیل نمی شود که به علوم دیگر مانند مدیریت و ... هم تسلط داشته باشیم. علم فقه یک علم است با مسائل خودش و ربطی به اداره جامعه و مسائل آن ندارد.

🔹بستگان ما در صورت حکومت از موقعیت استفاده خواهند کرد و باعث آبرو ریزی برای مرجعیت و دین اسلام خواهند شد و مردم آنها را به پای ما می نویسند.

🔹 مردم تاوقتی فکر کنند که هدف از مبارزه ، برچیدن ظلم است با ما همراهی می کنند. اما به محضی که احساس کنند تلاش های ما برای رسیدن به قدرت و مقام و منصب است، دیگر اطراف ما را خالی می کنند و حمایت آنها کمرنگ می شود. خصوصاً آنکه نسبت به دین هم بدبین می شوند.

🔹 ذات حکومت کردن دروغ گفتن است و نمی شود حکومت با اخلاق داشت. لذا در شان روحانیت نیست که دروغ بگوید و دامن دین را بیالاید.

🔹حب نفس باعث می شود حاکم اسلامی نتواند مسائل را درست ببیند و در جهت منافع خودش در برخی موارد حکم کند و حتی دین را تغییر دهد. لذا باعث می شود هم دین آسیب ببیند و هم حکومت.

🔹اسلام را در طول چندین قرن، حکومت اسلامی نگه نداشته است بلکه حوزه های علمیه نگه داشته اند.

ادامه ⬇️⬇️
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
🔖🔖خلاصه نامه مرحوم آخوند به مرحوم نائينى وپيش بينى مشكلات وبحران هاى ناشى از تاسيس حكومت اسلامى توسط فقهاء در حدود بيش از ١٠٠ سال قبل @ecopolitist 🔹 دیگر ادیان هم ترغیب می شوند حکومت متعصب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل می گیرد. 🔹وقتی روحانیون پا به…
🔹دامن حکومت مطلقه آلوده به فساد است و ما مشروطه برپا کردیم تا استبداد و خود رأیی کنار رود. در صورتی که عالم دینی در راس قرار گیرد، این نقد ها هم دامن حکومت را می گیرد و هم دامن دین را و به بن بستهایی می رسیم که دیگر یارای حل مشکلات دینی - حکومتی را نداریم.

🔹هزاران نفر در اثر بیماری می میرند ولی ایرادی به روحانیت نمی گیرند. اگر روحانیت متولی امور حکومت شود، همه مشکلات بهداشتی، حکومتی، مالی، عدالتی و ... را به پای روحانیت و دین می گذارند. و این مساله اجتناب ناپذیر است و با زوال حکومت دینی ، زوال دین پدیدار خواهد شد.

🔹 تا جامعه به بلوغ کافی نرسیده باشد ما نباید به دنبال کسب مقام و منصب حکومتی باشیم. فقط در صورتی باید به حکومت روی بیاوریم که مردم بخواهند. در غیر اینصورت باید کار فرهنگی انجام داد.

🔹 تشکیل حکومت اسلامی انتظار ایجاد عدالت کامل و آرمان نهایی را تداعی می کند و برای ما که ناتوان و کم تجربه هستیم سنگ بزرگ است و باعث می شود به اساس مساله آسیب بزنیم . باید سنگ های کوچک تر برداریم تا از افراط و تفریط مردم در عصر های مختلف جلوگیری کنیم. کم کم به سمت ایجاد عدالت و اصلاح امور گام برداشته شود تا به هدف آرمانی نهایی برسیم . لذا این ایده (تشکیل  حکومت دینی توسط روحانیت ) محکوم به افراط و سپس تفریط و در نهایت آسیب دیدن حکومت و دین خواهد بود.

🔹 مشکلی که اهل سنت با آن مواجه شد و باعث شد باب اجتهاد در سنی ها بسته شود این بود که در هر عصری گروهی از علمای سنی با حکومت هم جهت می شدند و به نفع حکومت کاری می کردند که غیر از دیدگاه آنها، دیدگاه های دیگر مجتهدانه سرکوب و منکوب شوند. کم کم باعث شد که از اجتهاد در اهل سنت هیچ باقی نماند. لذا اگر حکومت دینی را تشکیل دهیم، آنها که در راس هستند اجازه فتاوای مختلف و اجتهاد در دین را نخواهند داد و نظر خود را به زور غالب خواهند کرد و باعث مرگ شیعه و حوزه های دینی خواهد شد.

🔹 دسترسی به مرجعیت امروز از دسترسی به هر فرد دیگری راحت تر است. اگر من حکومت را در دست بگیرم دسترسی به من سخت از هر کسی خواهد شد و این یعنی فاصله مرجعیت با مردم.

🔹جریان های سیاسی غیر از روحانیت قدرت زیادی دارند و برخی از آنها تحت هیچ شرایطی سازش با ما نمی کنند و ممکن است منتج به جنگ داخلی و یا تفرقه های جدی شود و از هدف اصلی باز بمانیم و همه عمرمان را به جای کار دینی و فرهنگی درگیر منازعات سیاسی شویم.

🔹علمای شیعه همواره با احتیاط فراوان فعالیت می کردند و حتی کار مباح نمی کردند که دامنشان آلوده نشود. حکومت یک امر بسیار پیچیده و سخت است و دامن روحانیت را آلوده به گناه می کند.

https://tttttt.me/ecopolitist
معمولاً یونانی ها بخاطر ابداع دمکراسی دارای اعتبار هستند؛ نظامی که در آن حاکمان موروثی نبودند بلکه با رای گیری انتخاب می شدند. اکثر جوامع قبیله ای نیز نسبتاً مساوات طلب اند و حاکمانشان را برمی‌گزینند اما یونانی ها با معرفی مفهوم شهروند که بیشتر مبتنی بر معیار سیاسی بود و نه خویشاوندی از آن فراتر رفتند. شکل حکومتی که در آتنِ قرن پنجم یا در دوران جمهوری رم پياده می شد احتمالاً با عنوان «جمهوری خواهی کلاسیک» بهتر توصیف می شود تا «دموکراسی» زیرا حق رای فقط به تعداد محدودی از شهروندان داده می‌شد و تمایزات شدیدی وجود داشت که تعداد زیادی از مردم را از مشارکت سیاسی محروم می کرد. افزون بر این، اینها دولتهای لیبرال نبودند بلکه دولت‌های اشتراکی بودند که به حریم خصوصی یا استقلال شهروندان احترام نمی‌گذاشتند.  جمهوری کلاسیک که به دست یونان و رم تاسیس شد از سوی بسیاری دیگر از جوامع کپی برداری شد، اما این شکل از حکومت نقص مهلکی داشت که بعدها توسط کسانی همچون پدران بنیانگذار آمریکا تشخيص داده شد؛ جمهوری خواهی کلاسیک وزن خوبی ندارد. این نوع حکومت در جوامع کوچک و یکدست مانند دولت - شهرهای یونان قرن پنجم یا رم در سال‌های اوایل کارش بهتر جواب میداد. اما هر چه این جمهوری ها از طریق فتح سرزمینی یا رشد اقتصادی بزرگتر می‌شدند، تداوم مطالب ارزشهای اشتراکی که آنها را به هم پیوند می داد غیرممكنتر شد. جمهوری رم با گسترش جمعیتی و جغرافیایی با نزاع های غیر قابل حلی بر سر تقسیم غنایم و برخورداری از امتیازات شهروندی مواجه شد و این جمهوری، پس از یک جنگ داخلی طولانی، جای خود را به امپراتوری داد و سلطنت توانایی خود را برای اداره امپراتوری و افزایش قدرت و وسعت اثبات کرد و دولت - شهرهای یونان نیز همگی از سوی پادشاهی ها فتح شدند.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://tttttt.me/ecopolitist
یکی از ویژگی‌های سر بر کشیدنِ جنبش نازی در آلمان و جنبش‌های کمونيستی در اروپا پس از سال ١٩٣٠، این بود که آنها اعضایشان را از میان توده ها یا مردمِ آشکارا بیتفاوت پیدا می‌کردند،مردمی که احزاب دیگر بدلیل بی حسی و یا خرفتی مفرط شان آنها را نادیده می گرفتند. پیامد این گونه عضوگیری آن بود که اکثریت اعضای این جنبشها را کسانی تشکیل می دادند که پیش از آن، هرگز در صحنه سیاسی حضور پیدا نکرده بودند. این وضع به پیدایش روش‌های کاملا نو پدید در تبلیغات سیاسی و بی‌تفاوتی نسبت به استدلالهای مخالفان سیاسی جنبش کمک کرد؛ این جنبشها نه تنها خودشان را بیرون و علیه هر گونه نظام حزبی قرار داده بودند، بل که اعضایی نیز پیدا کرده بودند که هرگز به یک نظام حزبی دسترسی نیافته و «آلودهٔ» آن نگشته بودند. از همین‌رو، آنها نیازی به رد استدلال های مخالف احساس نمی‌کردند و پیوسته روش‌های منتهی به مرگ را برتری می‌دادند و بیشتر با زبان ارعاب سخن می گفتند تا بیان متقاعد کننده. آنها عدم توافق‌ها را به چنان شیوه ای ارائه می کردند که تو گویی از سرچشمه های عمیقاً طبیعی، اجتماعی یا روانشناختی آب می‌خورند و از همینرو در فراسوی قدرتِ خرد جای دارند. این روش آنها در صورتی یک کاستی بود که در یک رقابت صمیمانه با احزاب دیگر وارد میشدند؛ اما این برای آنها کاستی نبود، چرا که مطمئن بودند با مردمی سروکار دارند که به دلایلی با همه احزاب بیکسان دشمنی دارند.


📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://tttttt.me/ecopolitist
یکی از راه‌های راستی آزمایی مشروعیت هر نظام حکومتی مقایسه عملکرد آن با حکومت معیار و الگو است.

عملکرد این روزهای مدعیان نیابت عامه فقهاء از معصومین علیهم السلام در زمان غیبت را مقایسه کنید با کلام و عمل حکومت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) بعنوان الگوی ایده آل حکومت اسلامی :

«و من نمى‌توانم شما را به كارى وادارم كه خود نمى‌خواهيد.»
(خطبه۱۹۹)

«دادگری را به کار بر و از زورگویی و رو آوردن به ستم بپرهیز زیرا زورگویی مردم را به کوچ و پراکندگی می‌کشاند و ستمگری آنان را به شورش مسلحانه فرا می‌خواند.»
(حکمت۴۷۶)

«به خدا سوگند، اگر شب را تا بامداد بر بسترى از خار سخت بيدار بمانم يا بسته به زنجيرم بر روى زمين بكشانند، مرا دوست داشتنى‌تر از آن است كه در روز شمار به ديدار خدا و پيامبرش روم، در حالى كه، به يكى از بندگانش ستمى كرده يا پشيزى از مال مردم را به غصب گرفته باشم.
چگونه بر كسى ستم روا دارم به خاطر نفسى كه پيوسته روى در فنا دارد و سالها و سالها زير خاک آرميدن خواهد.»
(خطبه۲۱۵، ترجمه عبدالمحمد آیتی)

«بپرهيز از خون‌ها و خونريزی‌های به‌ناحق. زيرا هيچ چيز، بيش از خونريزی به‌ناحق، موجب کيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد.
و رشته عمر را نبُرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوری در ميان مردم پردازد، نخستين داوری او درباره‌ خون‌هايی است که مردم از يکديگر ريخته‌اند.

پس مباد که حکومت خود را با ريختن خون حرام تقويت کنی، زيرا ريختن چنان خونی نه تنها حکومت را ناتوان و سست سازد، بلکه آن را از ميان برمی‌دارد يا به ديگران می‌سپارد.»
(نامه۵۳،)

«سخنى از آن حضرت (علیه السلام) هنگامى كه شنيد گروهى از اصحابش در جنگ صفين، شاميان را دشنام مى گويند چنين فرمود:

دوست ندارم كه شما دشنام‌دهنده باشيد. ولى اگر به توصيف اعمال و بيان حالشان بپردازيد، سخنتان به صواب نزديک‌تر و عذرتان پذيرفته‌تر است.

به جاى آنكه دشنامشان دهيد، بگوييد: بار خدايا خونهاى ما و آنها را از ريختن نگه دار و ميان ما و ايشان آشتى انداز و آنها را كه در اين گمراهى هستند راه بنماى. تا هر كه حق را نمى‌شناسد، بشناسد و هر كه آزمند گمراهى و دشمنى است از آن باز ايستد.»
(خطبه۱۹۷،)

«از سخيف‌ترين حالات واليان در نزد مردم صالح اين است كه مردم پندارند كه آنان دوستدار فخر و مباهات‌اند. و بناى كار خود بر كبر و غرور مى‌نهند.

من ناخوش دارم كه در پندار شما چنين آيد كه من خواهان ثنا و ستايشم و سپاس خدا را كه چنين نيستم. اگر هم دوست مى‌داشتم كه بستايندم به سبب فروتنى در برابر پروردگارم آن را ترک مى‌كردم. زيرا تنها اوست كه سزاوار عظمت و كبرياست.

بسيار افتد كه مردم پس از انجام كار مهمى كه كرده‌اند، خواهند كه آنان را بستايند، ولى مرا به سبب فرمانبرداريم از خدا و نيز رفتار نيكويى كه با شما داشته‌ام، به نيكى مستاييد زيرا هنوز حقوقى است كه من ادايشان نكرده‌ام و فرايضى بر گردن من است كه بايد آنها را بگزارم.

آنسان كه با جباران سخن مى‌گويند، با من سخن مگوييد و از من پنهان مداريد آنچه را از مردم خشمگين به هنگام خشمشان پنهان مى‌دارند. نيز به چاپلوسى و تملق با من آميزش مكنيد.

و مپنداريد كه گفتن حق بر من گران مى‌آيد. و نخواهم كه مرا بزرگ انگاريد، زيرا هر كه شنيدن حق بر او گران آيد، يا نتواند اندرز كسى را در باب عدالت بشنود، عمل كردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است.

پس با من از گفتن حق يا رأى زدن به عدل باز نايستيد، زيرا من در نظر خود بزرگتر از آن نيستم كه مرتكب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ايمن باشم. مگر آنكه، خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، كفايت كند زيرا او تواناتر از من به من است.»
(خطبه۲۰۷)

«برای کسانی که به تو نياز دارند، زمانی معين کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان پردازی. برای ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين، مجلسی که همگان در آن حاضر توانند شد و، برای خدايی که آفريدگار توست، در برابرشان فروتنی نمايی و بفرمای تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسپانان به يک سو شوند، تا سخنگويشان بی‌هراس و بی‌لکنت زبان سخن خويش بگويد.

که من از رسول‌الله (صلی‌الله‌عليه‌وآله) بارها شنيدم که می‌گفت: پاک و آراسته نيست امتی که در آن امت، زيردست نتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوی‌دست بستاند.

پس تحمل نمای، درشت‌گويی يا عجز آنها را در سخن گفتن. و تنگ‌حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمتش را به روی تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد.»
(نامه۵۳)

«بايد که محبوبترين کارها در نزد تو، کارهايی باشد که با ميانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودی رعيت را در پی داشته باشد زيرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزديکان را زير پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزديکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچيز گردد.»
(نامه ۵۳)

https://tttttt.me/ecopolitist
روند توسعه سیاسی شباهت زیادی به تکامل بیولوژیکی ارائه شده توسط داروین دارد؛ تکامل داروینی حول دو اصل «اختلاف» و «انتخاب» دور می‌زند: ارگانیسم‌ها جهش ژنتیکی تصادفی را تجربه می کنند و آنهایی که به بهترین وجه با محیط خود سازگار می‌شوند زنده مانده و تکثیر می یابند. و در توسعه سیاسی اینگونه است که: در نهادهای سیاسی تنوع وجود دارد و آنهایی که به بهترین شکل با محیط فیزیکی و اجتماعی خود سازگار شوند بقا یافته و تکثیر می‌شوند. از سوی دیگر اما تفاوت‌های بسیار مهمی میان تکامل بیولوژیکی و سیاسی وجود دارد : نهادهای بشری، برخلافِ ژن‌ها، در معرض طراحی و انتخاب آگاهانه هستند؛ آن‌ها در طول زمان به شکل فرهنگی و نه ژنتیکی انتقال می‌یابند؛ با ارزش ذاتی از طریق مجموعه ای از ساز و کارهای فیزیکی و اجتماعی که تغییر آنها را دشوار می سازد بر روی آنها سرمایه گذاری می‌شود. از این رو، محافظه کاری ذاتی نهادهای انسانی توضیح می‌دهد که چرا اغلب توسعه سیاسی با زوال سیاسی معکوس می شود چرا که اغلب یک واماندگی اساسی میان تغییرات در محیط بیرونی که باید سبب ساز تغییر نهادی شود و تمایل واقعی جوامع برای ايجاد تغییرات وجود دارد.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://tttttt.me/ecopolitist
پیروزی جنبش های توتالیتر در میان توده ها، بمعنای پایان دو توهم بود، یکی توهم وجود کشورهای دارای حکومت دمکراتیک و دیگری توهم وجود دولت‌های ملی در اروپا و بویژه نظام حزبی در این دولت‌ها. توهم نخست از این تصور برمیخاست که اکثریت مردم در حکومت فعالانه سهیم بودند و توهم دوم بر این پندار استوار بود که هر فردی با حزب خود یا حزب فرد دیگر همفکری داشت. برعکس، این جنبشها نشان دادند که توده های از نظر سیاسی خنثی و بی‌تفاوت، بآسانی می‌توانند در کشوری که بگونه ای دمکراتیک اداره می شود اکثریت را تشکیل دهند و از همینروی، یک دمکراسی می‌تواند بر طبق قوانینی کارکرد داشته باشد که تنها یک اقلیت آنها را به رسمیت می شناسد. دومین توهم دمکراتیکی که با پیدایش جنبشهای توتالیتر نقش بر آب شد، بر این تصور استوار بود که این توده های از نظر سیاسی بیتفاوت، اهمیتی ندارند و این آدمهای براستی خنثی، برای حیات سیاسی یک ملت چیزی بیش از یک زمینه حاشیه ای و گنگ نیستند. اکنون همین توده ها این واقعیت را که هیچ ارگان دیگری از افکار عمومی نتوانسته بود نشان دهد، آشکار ساخته بودند که حکومت دمکراتیک بیشتر بر پایه موافقت خاموش و بردباری بخشهای بی‌تفاوت و بی سروصدای مردم استوار بود تا بر نهادها و سازمان‌های محسوس و ملموس کشور. از همین رو زمانی که جنبش‌های توتالیترِ متنفر از حکومتهای پارلمانی به پارلمان هجوم بردند، تنها واکنش این حکومت‌ها بی ثباتی بود؛ جنبش های توتالیتر عملا موفق شده بودند که بیشتر مردم را متقاعد سازند که اکثریت های پارلمانی دروغین هستند و با واقعیت های کشور ضرورتاً تطابق ندارند و بدین‌ترتیب توانستند اعتماد به نفس حکومتهایی را که به فرمانروایی اکثریت بیشتر از قانون اساسی اعتقاد داشتند، از بین ببرند.


📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://tttttt.me/ecopolitist
استفاده از قدرت برای تحدید قدرت طلبی در صحنه بین المللی شیوه خام و غیر قابل اعتماد است. اگر در سیاست بین الملل، شناخت انگیزه های پنهانِ مبارزه قدرت و مکانیسم هایی که قدرت از طریق آن اعمال می‌شود، کافی بود، صحنه سیاست بین الملل در حقیقت مشابه وضع طبیعی می شد که هابز آن را «جنگ همه علیه همه» می‌داند. سیاست بین الملل منحصراً تابع مقتضیات سیاسی است که ماکیاولی به دقیق ترین و منصفانه ترین شکل آن را شرح داده است. در چنین جهانی، ضعیف در چنگال قوی و به واقع حق با قوی است.

البته عملاً این تهدید دنیایی که قدرت، حاکم بلامنازع آن است، شورشی علیه قدرت برمی‌انگیزد که مانند قدرت‌طلبی پدیده ای جهانشمول است. قدرت طلبان برای دفع این شورش، و تسکین خشم و خصومتی که با تشخیص ماهیت سائق قدرت به وجود می آید از ایدئولوژی ها برای اختفای اهداف خود استفاده می‌کنند. بدین ترتیب، به نظر می‌رسد که آنچه عملاً قدرت‌طلبی محسوب می شود، چیز دیگری است، چیزی هماهنگ با مقتضیات منطق، اخلاق و عدالت. بنیان ایدئولوژی‌های سیاست بین الملل را باید در دستور های هنجاری، اخلاق، رسوم و قوانین یافت.

کار ویژه اصلی نظام های هنجاری، از انجیل تا اخلاقیات و ترتیبات حقوق اساسی در دموکراسی‌های نوین، حفظ قدرت طلبی در چارچوب اجتماعیِ قابل تحمل بوده است. همه اخلاقیات، رسوم و نظام های حقوقی حاکم بر تمدن غرب، حضور گسترده سائق های قدرت را تشخیص می دهند و آن را محکوم می‌کنند. برعکس، فلسفه های سیاسی نظیر فلسفه ماکیاولی و هابز، حضور همه سائقهای قدرت را اصلی ترین واقعیت زندگی اجتماعی می دانند، که به جای محکوم و محدود کردن، باید آنها را پذیرفت. این فلسفه سیاسی بر خلاف فلسفه های سیاسی آگوستین قدیس و لاک که به نیروهای توانمند در تمدن غرب تبدیل شدند، فاقد نفوذ فکری و عملی بودند.

از سوی دیگر، با همین سنت تمدن غرب که می‌کوشد قدرت برتر اقویا را به خاطر ضعفا محدود کند، بعنوان سنتی اطوار گونه، احساساتی و منحط مخالفت شده است. مخالفین، کسانی بودند که مانند نیچه، هیتلر و موسولینی نه تنها اراده معطوف به قدرت و مبارزه قدرت را واقعیات اساسی جامعه می دانند، بلکه جلوه های نامحدود آن را ارج می‌نهند و فقدان محدودیت را آرمان جامعه و قاعده رفتاری فرد تلقی می‌کنند. اما فلسفه ها و نظام های سیاسی که حرص و آز و مبارزه قدرت را نقطه اتکای خود قرار می‌دهند، در بلندمدت، ناتوان و خود - ویرانگر بوده اند. ضعف آنها نشانگر توان سنت غربی است که حداقل، اگر خواهان امحاء سائق های قدرت نباشد، می خواهد این سائقها را تنظیم و محدود کند، و الا آنها یا جامعه را از هم می‌پاشند یا زندگی و نیکبختی ضعفا را تسلیم اراده خودکامانهٔ اقویا می سازند.
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
استفاده از قدرت برای تحدید قدرت طلبی در صحنه بین المللی شیوه خام و غیر قابل اعتماد است. اگر در سیاست بین الملل، شناخت انگیزه های پنهانِ مبارزه قدرت و مکانیسم هایی که قدرت از طریق آن اعمال می‌شود، کافی بود، صحنه سیاست بین الملل در حقیقت مشابه وضع طبیعی می شد…
در این دو نقطه است که اخلاق، آداب و قانون برای حفظ جامعه در مقابل از هم گسیختگی و حفظ فرد در برابر انقیاد و انقراض، مداخله می کنند. هنگامیکه جامعه یا بعضی از اعضای آن می توانند با اتکاء به قدرت خویش، خود را در برابر سائقهای قدرت دیگران حفظ کنند - به عبارت دیگر، هنگامی که ضعف ابعاد فنی سیاست قدرت، همانگونه که انتظار می‌رود، دیر یا زود آشکار می‌شود - این نظام‌های هنجاری می کوشند با قواعد رفتاری خود، جای سیاست قدرت را بگیرند. پیام نظام های هنجاری به اقویا و ضعفا این است : قدرت فائقه، متضمن این حق قانونی یا حقوقی نیست که بتوان از قدرت برای انجام هر کاری که از نظر فیزیکی امکان پذیر است استفاده کرد. قدرت، به نفع جامعه در کل و تک‌تک اعضای آن، تابع محدودیت هایی است که پیامد مکانیزم مبارزه قدرت نیست، بلکه به اراده خود اعضای جامعه، و به شکل هنجارها و قواعد رفتاری بر مبارزه قدرت اعمال می‌شود.

سه نوع هنجار یا قاعده رفتاری در همه جوامع پیشرفته تر اعمال می شود: اخلاق، رسوم و قانون. در مورد ویژگی های شاخص آنها در آثار فلسفی و حقوقی های زیادی شده است ذکر این نکته در اینجا کافی است که هر قاعده رفتاری، دو عنصر دارد: فرمان و ضمانت اجرا. هیچ فرمان خاصی مختص هنجار خاصی نیست- «قتل نفس مکن» می تواند فرمان اخلاق، رسوم یا قانون باشد. ضمانت اجرا این است که این نوع قاعده رفتاری را از یکدیگر متمایز می کند.

اگر ضمانت اجرایی که برای تخلف از فرمان «قتل نفس مکن» و تنبیه متخلف و پیشگیری از تخلفات بعدی اعمال می شود، خاص اخلاق، رسوم یا قانون باشد، فرمان مزبور اخلاقی، سنتی یا قانونی است. اگر فردی شخصی را به قتل برساند و پس از آن دچار عذاب وجدان یا ندامت شود، ما با ضمانت اجرای خاص اخلاق، و بنابراین هنجاری اخلاقی روبرو هستیم. در همین وضعیت یعنی قتل شخصی بدست دیگری، اگر جامعه غیرمتشکل با اظهار مخالفت های خود جوش، مانند تحریم شغلی، طرد اجتماعی و مانند آن واکنش نشان دهد، ما با ضمانت اجرای خاص آداب و رسوم سنتی روبرو هستیم. در همین وضعیت یعنی قتل یک شخص توسط دیگر، اگر جامعه به شکل جریانی عقلانی و با اقدامات پلیسی معین، پیگرد قانونی، محاکمه، صدور حکم و مجازات واکنش نشان دهد، ضمانت اجرا، ماهیت حقوقی دارد و بنابراین، هنجار از مقوله قانون است.
مجموعهٔ پیچیده ای از این نوع قواعد رفتاری، که موید یا متناقض یکدیگرند و یا مستقل از یکدیگر عمل می‌کنند، همه جوامع داخلی را تنظیم می‌کند. هر چقدر جامعه ای منافع و ارزش ها را ( که می کوشد آنها را با قواعد رفتاری حفظ کند) مهمتر تلقی نماید، ضمانت‌های اجرایی جامعه برای مقابله با تخلف از قواعدش قوی تر خواهد بود. جامعه بیشترین فشار را اعمال میکند و بنابراین هنگامی که جامعه انواع مختلف ضمانت های اجرایی را به طور همزمان برای تحمیل بر متخلفین از قواعد خود در اختیار داشته باشد، بهترین فرصت را برای اجرای قواعد رفتاری خود علیه اعضای سرکش دارد. هنگامی که یکی از انواع ضمانت های اجرایی از منافع و ارزش‌های آن حمایت می کند، جامعه بسیار ضعیف است و بنابراین به احتمال قوی ضمانت‌های اجرایی آن غیر موثر است. در مواردی که قاعده های رفتاری مستلزم اقدامی است که قاعده رفتاری دیگر آن را محکوم می‌کند، سرشت منافع یا ارزش های مربوطه به توان نسبی ضمانت هایی بستگی دارد که از فرمان های متناقض حمایت می کنند...
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
در این دو نقطه است که اخلاق، آداب و قانون برای حفظ جامعه در مقابل از هم گسیختگی و حفظ فرد در برابر انقیاد و انقراض، مداخله می کنند. هنگامیکه جامعه یا بعضی از اعضای آن می توانند با اتکاء به قدرت خویش، خود را در برابر سائقهای قدرت دیگران حفظ کنند - به عبارت…
جامعه در مقابل خیانت یا انقلاب که موجودیت آن را تهدید می‌کند و یا وقتی که از طریق قتل، اعضای منفرد آن تهدید می‌شوند هر سه نوع ضمانت اجرایی را به کار می گیرد. بدین ترتیب، اخلاق، رسوم، و قانون با تقویت یکدیگر، از حیات اجتماعی و زندگی افراد تشکیل دهنده آن حمایت می کنند. خائن یا قاتل بالقوه با عذاب وجدان و واکنش‌های خودجوش جامعه، به شکل طرد و مجازات قانون روبرو است. همین وضعیت در مواردی که موجودیت جامعه یا اعضای منفرد آن در خطر نیست، بلکه اموال آنها در معرض خطر میباشد، حاکم است. مالکیت نیز در محاصره دیوار سه گانه اخلاق،رسوم و قانون میباشد. جامعه میان سارق و تقلب و اموالی که او بدان طمع دارد، همه ضمانتهای اجرایی را که می تواند به کار گیرد، وارد می کند.

در مواردی که منافع و ارزش‌های کم بهاتری در معرض خطر هستند، جامعه ممکن است به یکی از این ضمانت های اجرایی متوسل شود. بدین ترتیب، با بعضی از انواع اعمال رقابت آمیز در کار و سیاست، مانند دروغگویی، تنها از طریق اخلاقیات مقابله می شود. رسوم تنها در موارد حاد وارد میدان می شوند؛ برای مثال در صورتيکه مقدار و میزان دروغ از حدی که جامعه قابل تحمل می‌داند، فراتر می‌رود. قانون اگر نه به دلیل دیگر، به این علت که هیچ قانونی را نمی‌توان برای ممنوعیت دروغهای معمولی اجرا کرد، در این مورد سکوت می کند و تنها در مورد دروغهای معینی مانند سوگند دروغ و تقلب که منافع و ارزش‌هایی فراتر از حقیقت محض را در معرض تهدید قرار می دهد، اظهار نظر می کند. از سوی دیگر، قواعد مربوط به مُد را منحصراً رسوم تعیین می کنند، زیرا مسائل مربوط آنچنان اهمیتی ندارند که اخلاق و قانون به آنها توجه کنند. سرانجام، قانون به تنهایی تخلف از برخی مقررات راهنمایی و رانندگی را اعمال می کند. اخلاق و رسوم در اجرای آن نقشی ندارند، زیرا ضمانت های اجرایی قانونی عموماً برای ایجاد نوعی نظم مکانیکی در حوزه راهنمایی و رانندگی کافی است.

تعارض میان قواعد مختلف رفتاری را فشار نسبی ضمانت‌های اجرایی قواعد متعارض بر اراده افراد، حل می کند. فردی که نمیتواند با همه هنجارهایی که به طور همزمان او را مخاطب خود قرار می‌دهند، خود را تطبیق دهد، باید یکی را برگزیند و از بقیه سرپیچی کند. توان نسبی این فشارها به نوبه خود، مبین توان نسبی نیروهای اجتماعی است که از مجموعه ای از ارزش‌ها و منافع در مقابل مجموعه ای دیگر حمایت می‌کنند. نظم هنجاری جامعه‌ای که هدف آن حفظ قدرت طلبی هر یک از اعضای جامعه در چهارچوبی قابل تحمل است، خود تا حدی برآیند نیروهای اجتماعی است که از طریق نفوذ خود، مثلاً بر تصمیمات محاکم یا قوه مقننه، برای سلطه بر جامعه با یکدیگر رقابت می‌کنند...
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
جامعه در مقابل خیانت یا انقلاب که موجودیت آن را تهدید می‌کند و یا وقتی که از طریق قتل، اعضای منفرد آن تهدید می‌شوند هر سه نوع ضمانت اجرایی را به کار می گیرد. بدین ترتیب، اخلاق، رسوم، و قانون با تقویت یکدیگر، از حیات اجتماعی و زندگی افراد تشکیل دهنده آن حمایت…
حیات اجتماعی به شکلی خارق العاده از واکنش های متوالی در مقابل فشارهای جامع بر اعضایش از طریق قواعد رفتاری تشکیل می‌شود که تا حد زیادی خودکار شده اند. این قواعد رفتاری از بامداد تا شامگاه بر فرد تامین می شوند و رفتارهای او را هماهنگ با معیارهای جامعه شکل می دهند. حتی می‌توان گفت که جامعه به عنوان نیروی پویا چیزی جز مجموع قواعد رفتاری آن نیست که الگوهای رفتار را به اعضا تحمیل می‌کند. آنچه که ما تمدن می نامیم، به یک معنا واکنش های خودکار اعضای جامعه در برابر قواعد رفتاری است که جامعه از طریق آن ها می کوشد اعضای خود را با معیارهای عینی خاصی انطباق دهد، در قدرت‌طلبی آنها محدودیت ایجاد کند و در همه جوانب مهم اجتماعی، آنها را رام و آرام کند. در میان تمدن های موجود، تمدن غرب تا حد زیادی در این تلاش موفق بوده است. البته این تمدن، آن‌گونه که بسیاری از نویسندگان قرن نوزدهم و بیستم باور داشتند، مبارزه قدرت را در کل از صحنه داخلی حذف نکرده و چیزی متفاوت و بهتر مانند تعاون، هماهنگی، صلح پایدار و از این قبیل را جایگزین آن ننموده و چنین هدفی نیز نداشته است. بهترین چیزی که تمدن غرب توانسته به آن نائل شود - و تا آنجا که ما می دانیم، بهترین چیزی است که هر تمدنی می تواند به آن دست یابد - کاهش مبارزه قدرت در صحنه داخلی، متمدن کردن ابزار آن و هدایت آن به سوی اهدافی است، که در صورت نیل به آنها، میزان تداخل مبارزه قدرت در زندگی، آزادی و سعادت طلبی هر یک از اعضای جامعه به حداقل می رسد. بالاخص، ابزار ظریف رقابت اجتماعی، تجاری و حرفه ای جایگزین روشهای نزاع شخصی شده است. مبارزه قدرت تنها از طریق سلاح های مرگبار صورت نمی‌گیرد، بلکه با آزمونهای رقابت آمیز، رقابت بر سر تمایزات اجتماعی، انتخابات ادواری برای مناصب عمومی و خصوصی، و بالاتر از همه رقابت بر سر تملک پول (با توجه به اینکه پول به نماد بارز تملک قدرت مبدل شده است) و اشیایی که میتوان آنها را با پول سنجید نیز صورت می گیرد. قدرت طلبی فردی در جوامع غربی از طریق رقابت برای کسب پول، مفری هماهنگ با اصول تمدن و قواعد رفتاری و جامعه است و دستورهای هنجار های مختلف علیه قتل نفس و هر نوع خشونت فردی و جمعی در ایجاد شرایط هنجاری لازم برای این هدایت مجدد و متمدن مبارزه قدرت است. ابزارها و نهادهای اجتماعی مربوط به ابزار رقابت آمیز مختلف جامعه، در خدمت حذف مبارزه قدرت نیستند، بلکه هدف از همه آنها ایجاد جایگزین‌هایی هماهنگ با اصول تمدن برای سبعیت و خشونت مبارزه قدرت نامحدود و نامنظم است.


📕سیاست میان ملتها
✍️هانس جی مورگنتا


https://tttttt.me/ecopolitist
در تحلیل نهایی، فرمانروایان توتالیتر، از راه فراگستراندن تمهید «گناه همدستی» تا دورترین و غریب ترین حد آن، توانسته اند جامعه ای متشکل از افراد جدا جدا و ذره ذره شده بیافرینند که همانند آن تاکنون نه دیده شده و نه رویدادها و مصائب روزگار بتنهایی قادر به خلق چنین جامعه ای هستند؛ تبديل جامعه شوروی به توده ای از ذرات، با استفاده از تصفیه های مکرر که مقدم بر هر گونه انهدام بالفعل گروهی بود، مثال بارز این اقدام است. برای نابود ساختن هر گونه بستگی اجتماعی و خانوادگی، تصفیه ها بشیوه ای اعمال می‌شدند که متهم و بستگان نزدیک او، از آشنایان صرف تا نزدیکترین دوستان و خویشاوندان، را سرنوشتی یکسان تهدید کند. پیامد ترفند ساده و ماهرانهٔ گناه همدستی این بود که همینکه فردی متهم واقع می‌شد، دوستان پیشین او بی‌درنگ بگونهٔ سرسختترین دشمنان او در می آمدند. بستگان و دوستان متهم برای نجات جان خودشان داوطلبانه علیه او گواهی می‌دادند و او را زیر رگبار نکوهشهایشان می‌گرفتند و بدینگونه، مدارک واهی علیه متهم را تأیید می کردند؛ این تنها راه اثبات قابل اعتماد بودن خودشان بود. آنها می‌کوشیدند تا ثابت کنند که آشنایی و دوستی شان با متهم، تنها برای سر درآوردن از کارهای او و کشف خرابکاریهای او بعنوان یک تروتسکیست، جاسوس یا فاشیست بود. در اینجا، شایستگی هر فرد، « با شماره نکوهشهای دوستان نزدیک اندازه گیری میشود». روشن است که در اینجا احتیاط شدید ایجاب می کند که شخص تا آنجا که ممکن است از هر گونه تماس نزدیک با دیگران - نه تنها برای آنکه از کشف اسرار خود توسط دیگران جلوگيری کند، بلکه بیشتر بخاطر آنکه در مواجهه با هر گونه گرفتاری شخصی در آینده، همه اشخاصی که امکان داشت نه تنها بخاطر جلب منفعتی معمولی بلکه صرفاً برای نجات جانشان از او سپر بلایی برای خود بسازند، در حول و حوش او نباشند، پرهیز کند.


📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://tttttt.me/ecopolitist