مدرسه‌ رهایی
2.13K subscribers
6.59K photos
2.03K videos
188 files
4.76K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است.

با نگاهی به سایر جنبش‌های
#اجتماعی، #صنفی و #مدنی
____________________________

#مدرسه_رهایی
Download Telegram
‼️چوبه های دار را بشکنید
#اعدام_نکنید
#نه_به_اعدام

محسن عمرانی

متولد 56 هستم
بعد از دوران تحصیل ابتدایی چون مدرسه راهنمایی در روستایمان نبود، برای ادامه تحصیل بناچار باید مسیر چهار الی پنج کیلومتری تا روستای کناری طی می کردیم. مسیری که در زمستان واقعا صعب العبور بود و همیشه تا نیم تنه در گل و لای و آب رودخانه فرو می رفتیم.
البته من تجربه کمی در این مسیر دارم. چون از نظر جسمی ضعیف بودم، پدرم مرا به منزل عموی مرحومم برد و تحویل زن عمو (که خاله ام بود) داد.
🔻در اتاق پذیرایی قسمتی از دیوار نیم تیغه بود و حالت طاقچه داشت و قسمت بالای آن طبقه کوچکتری بود که روی آن در چپ و راست بصورت مورب دو قاب عکس گذاشته بود. فاصله قاب عکسها از هم دو متر بود و ارتفاع آنها از سطح زمین هم همین حدود.
بین قاب عکسها چند شاخه گل پلاستیکی در گلدان کوچکی گذاشته بود.
🔸عکس سمت چپ عموی مرحومم بود.
که برای صلح و سازش بین چند نفر که درگیر بودند اقدام کرده بود و متاسفانه کشته شد بود.
از پدرم شنیدم که پدر بزرگم بعد از کشته شدن عمویم، جوان ترها را از هرگونه انتقام که در آن زمانها مرسوم بود منع می کرد و هیچ اصراری جهت اعدام قاتل نیز نداشت، همینطور هم شد!

🚩 اما قاب سمت راست با پارچه گلدوزی شده ای پوشیده شده بود.
با توجه به آنچه از پدر و مادرم شنیده بودم، حدس میزدم چه کسی در آن قاب بروی طاقچه زیر پارچه گلدوزی است.
قدم کوتاه بود، دستم نمی رسید پارچه را کنار بزنم و مردی که زیر آن پارچه بود را ببینم.
آن مرد درون قاب برای من یک قهرمان بود چون پدر و مادرم از شجاعت او در دوران بازداشت که وارطان وار لب به اعترافی بر علیه دوستانش نگشوده بود بسیار گفته بودند.
البته مادرم همیشه می گفت او جوانی کم حرف بود.
🔺راستی تا یادم نرفته بگویم من زنده ی آن مرد را فقط یکبار در قاب ذهنم داشتم ولی تصویری که مات بود و چیزی را نمیشد از روی آن تشخیص داد.
اما خوب یاد دارم که کودکی چهار یا پنج ساله بودم، برایم نوشابه ای باز کرد، وقتی متوجه شد که نمیتوانم نوشابه را درون شیشه بخورم، آن را درون کاسه ی بزرگی ( کاسه ای از جنس روی ، پیاله) ریخت و به دستم داد گفت بخور.
داشتم می گفتم
دستم نمی رسید پارچه را کنار بزنم.
بعد از مدتی کم کم فکر می کردم اگر پارچه را کنار بزنم حتما آن مرد با من سخن خواهد گفت.
روزی که منزل خلوت بود و تنها بودم، نی قلیان خاله برداشتم و تصمیم گرفتم پارچه را کنار بزنم و مرد درون قاب را نگاه کنم.
وقتی به پای طاقچه رسیدم، جرات نکردم دستم بسوی قاب عکس دراز کنم، درست نمیدانم اما شاید عظمت آنچه در ذهنم از آن مرد ساخته بودم و یا اینکه دوست داشتم تصویرش برایم راز آلود باشد. درست نمیدانم !
اما همین می دانم که تا سال سوم راهنمایی که آنجا مدرسه می رفتم تصویر آن مرد درون قاب را ندیدم.
آنچه در مورد آن قاب هیچگاه یادم نمی رود اینکه، خاله ام هرگاه روبروی آن قرار می گرفت، دستش به کمر می گذاشت و آهی می کشید، آهی کم صدا ولی از سوز جگر، من هیچگاه ندیدم خاله ام گریه کند اما شک ندارم که در پستو گریه می کرد ولی ما هیچگاه گریه او را ندیدیم.
من بزرگ شده بودم
قد کشیده بودم
دستم به قاب روی طاقچه می رسید
اما یک حس غریب به من اجازه نمیداد پارچه را کنار بزنم.
شاید آن عکس بیش از اندازه برایم حرمت داشت !

داستان من و قاب عکس ادامه داشت تا چند سال بعد، قبل از نوروز در زمان گرد گیری و خانه تکانی، پارچه ی روی قاب کنار رفت من چهره ی جوانی آرام و مهربان درون قاب دیدم
شاید چند لحظه یا یک دقیقه.

🔺بزرگتر که شدم بیشتر از حکایت دستگیری و اعدام یا (زیر شکنجه جان دادن آن مرد) از زبان مادرم شنیدم.
آن جوان کسی نیست جز پسر عمویم زنده یاد #ناصر که در سال شصت و سه در سن 20 سالگی به اتهام هواداری یکی از احزاب دستگیر و بعد از سه ماه بی خبری گوری سرد را به خانواده نشان دادند.

اتفاقات فوق باعث گردید.
همیشه با خود فکر کنم باید تا آنجا که میتوانم جهت لغو مجازات اعدام تلاش کنم. نه تنها اعدام فعالان سیاسی بلکه اعدام هر انسانی، چون اعدام نوعی قتل عمدِ بسیار بی رحمانه است.

محسن عمرانی ، معلم ، بوشهر
25 تیرماه نود و نه

#نه_به_اعدام
#اعدام_نکنید
#اعدام_زندانیان_عادی_وسیاسی_رامتوقف_کنید

🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالت‌خواه

🆔 @edalatxah

https://tttttt.me/edalatxah