فراسوی کند‌و‌کاو
448 subscribers
7 photos
8 files
45 links
آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
ایمیل:
[email protected]
Download Telegram
درباره‌ی کتاب «آیا آموزش می‌تواندجامعه را تغییر دهد؟»

عبدالله رضایی، معلم

«تمامی این برنامه‌ها و جنبش‌ها حاکی از آن‌اند که مدارس می‌توانند هم مکان و هم ابزاری برای ساختن زندگی باشند، زندگی‌ای که بیش‌تر درخورِ شأنِآن‌هاست. این برنامه‌ها مردم را مصرف‌کنندگانی نمی‌دانند که به‌واسطه‌یآنچه می‌خرند شناخته می‌شوند، بلکه آن‌ها را انسان‌هایی می‌دانند که با احساسِ مسئولیت مشترک به‌صورتدسته‌جمعی برای ساختن حال و آینده همکاری می‌کنند. آیا آن‌ها گاهی تا حدی آرمان‌گرا و خیال‌پردازند؟ شاید. اما آن‌هابا پذیرفتن این مطلب که آموزش می‌تواندبرای تغییرات فردی و اجتماعی به کار برود، دوباره به سنتی دیرینه از رؤیاها و مبارزات وصل می‌شوند که بخشی از مطالب این کتاب را تشکیل خواهد داد». (ص 23)
درباره‌ی نویسنده
مایکل دبلیو. اپل (زاده‌ی 1942) از نظریه‌پردازان برجسته‌یآموزش، سیاست فرهنگی، آموزش انتقادی و دموکرات سازی آموزش است. او استاد برنامه‌ی درسی و سیاست‌های آموزشی در دانشگاه آموزش‌وپرورش ویسکانسین‌ـ‌مدیسون است. او همچنین سال‌ها به‌عنوان رئیس اتحادیه‌ی معلمان فعالیت کرده است. اپل بیش از سه دهه است که با معلمان، کنشگران، اتحادیه‌ها و گروه‌های منتقد سراسر جهان درزمینه‌ی دموکرات سازی سیاست‌های آموزشی همکاری کرده است. خوشبختانه تاکنون سه عنوان از کتاب‌های او به فارسی ترجمه‌شده است:
آیا آموزش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟؛ ترجمه‌ی نازنین میرزابیگی؛ نشر آگاه؛ چاپ اول: 1395
دانش رسمی: آموزش دموکراتیک در عصر محافظه‌کاری؛ ترجمه‌ینازنین میرزابیگی؛ نشر آگاه؛ چاپ اول: 1398
آموزش‌وپرورش و قدرت؛ ترجمه‌ی هادی جلیلی؛ انتشارات فرهنگ جاوید؛ چاپ اول 1400
***
مایکل اپل متفکر و کنشگری است که به گواه آثار و فعالیت‌هایش، همواره، در پی خلق ارتباطی پایدار بین فکر و عمل بوده است. ازاین‌رو او همیشه در جستجوی خود برای یافتن پاسخ‌هایپرسش‌های نظری‌اش به تجارب، سنّت‌ها و مبارزات مشخصِمعلمان و کنشگرانِ آموزشیِ سراسر جهان رجوع کرده است. او در کتاب «آیا آموزش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟» نیز بدینطریق به تأمل در باب تجارب معلمان و کنشگران و نظریه‌پردازانیپرداخته است که آموزش را همچون محملی برای خلق تغییرات مترقی و برابری‌خواهانه در جامعه نگریسته‌اند.

📌 ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید :

https://bit.ly/3FMA2cI

📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت به صورت کامنت قرار دهید.


🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش

https://tttttt.me/farasookandokav
کارکرد مدرسه در نظام سرمایه داری: برنامه درسی، بازتولید و مقاومت
جعفر ابراهیمی، معلم

بی‌شک مدرسه کانونی‌ترین عنصر نظام آموزشی است و در شکل دادن به باورها و ارزش‌های یک جامعه سهم به سزایی دارد. محافظه‌کاران و طرفداران وضعیت موجود تاکید می‌کنند که مدرسه نهادی برای انتقال ارزش‌ها از نسل بالغ به نسل نابالغ است و به‌این‌ترتیب، ارزشهای موجود برای نسل‌های آینده محفوظ می‌ماند. به‌واقع، نقش مدرسه شامل متحد ساختن فرد با میراث فرهنگی و پرورش حس تعلق به جماعتی است که سنت‌های آن در نهاد مدرسه متجلی میشود.
اما محافظه‌کاران و حامیان نظام سرمایه‌داری نمی‌گویند ارزش‌ها و باورهای چه کسانی در مدرسه مسلط است و مدرسه وظیفه دارد کدام فرهنگ و شرایط اجتماعی را بازتولید نماید؟ در نگاه آنان مدرسه مکان مناسبی برای رقابت است تا دانش آموزان را برای کسب جایگاه‌های شغلی در آینده آماده نماید؛ اما آنان توضیح نمی‌دهند مدرسه برای کدام دسته از کودکان مکان مناسبی است. کودکانی که به‌واسطه موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود دسترسی به آموزش ندارند و یا دسترسی آنان به آموزش باکیفیت محدود است، چگونه قادرند برای دست‌یابی به آینده بهتر با کودکانی رقابت نمایند که به‌واسطه موقعیت اقتصادی و اجتماعی ممتاز خود امکانات خاصی در اختیاردارند؟
واقعیت امر این است که در جامعه طبقاتی مبتنی بر نظام سرمایه‌داری ازآنجایی‌که فرهنگ مسلط، فرهنگ سود و سرمایه است، ساختار موجود باید بتواند ارزش‌های خود را حفظ و تداوم ببخشد. در راستای حفظ و تداوم ساختارهای موجود، نهادهای مختلف – ازجمله مدرسه - دست به تولید و بازتولید ارزشهای مسلط میزنند؛ اما ازآنجایی‌که دستگاه‌های تبلیغاتی، رسانه‌ها و نهاد مذهب در اختیار یک طبقه خاص است، چنان القا می‌شود که ارزش‌های آنان ارزش جامعه است و مدرسه در اصل دارد فرهنگ جامعه را تداوم می‌بخشد. درحالی‌که این ‌یک فریبکاری محض است.
اما سؤال اینجاست که مدرسه چگونه قادر است این ارزش‌ها و باورها را بازتولید کند؟ مدرسه چگونه می‌تواند شرایط نابرابر اقتصادی و اجتماعی را تداوم ببخشد؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بررسی ابعاد مختلف نظام آموزشی است. برای نمونه «برنامه درسی» در بازتولید شرایط موجود نقش مهمی ایفا میکند.
نقش برنامه درسی
به عقیده محافظه‌کاران برنامه درسی، فرهنگ عمومی را به همگان منتقل می‌کند و آموزش‌وپرورشی مناسب را برای اقشار اجتماعی فراهم می‌آورد (جرالد، 1398: 303). بسیاری از صاحب‌نظران برنامه درسی را به دودسته برنامه درسی رسمی (آشکار) و برنامه درسی پنهان تقسیم می‌کنند. برخی اما با توجه به برنامه درسی مدارس، علاوه بر برنامه رسمی و پنهان، برنامه درسی فوق‌برنامه و برنامه درسی پوچ را نیز در نظر می‌گیرند.
برنامه درسی رسمی (آشکار)
همان برنامه رسمی اعلام‌شده در مدرسه است که معلمان وظیفه‌دارند بر اساس شرح وظایف مشخص محتوای آموزشی مشخصی را در زمان معینی تدریس نمایند و دانش آموزان موظف‌اند بنابراین برنامه فعالیت نموده و مورد ارزشیابی قرار می‌گیرند. این برنامه درسی به دنبال آن است که اهداف اعلام‌شده نظام آموزشی را تأمین نماید. پس می‌توان گفت این نوع برنامه درسی به تمام یادگیری‌هایی اشاره دارد که توسط نظام آموزشی برنامه‌ریزی‌ و هدایت می‌شوند.

📌 ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید :

https://bit.ly/3MFdQnu

📣 لطفا نظر خود را در مورد این یادداشت به صورت کامنت قرار دهید.


🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش

https://tttttt.me/farasookandokav
🔴سر یک ملت را تراشیده‌اند
✍🏻کاوه محمدزاده، معلم

از استالین نقل‌قول می‏کنند که‌ گفته‌ است «مرگ یک نفر تراژدی است، اما مرگ هزاران نفر یک داده‌ آماری است.» اینکه‌ کسی به‌ یک بازی علاقه‌ داشته‌ باشد در جوهر خود امر نادرستی نیست. بلکه‌ مسئله‌ آنجاست که‌ به‌ بازی گرفته‌ می‏شود. یا به‌ بیانی دیگر دوست دارد به‌ بازی گرفته‌ شود. ما که‌ حسود نیستیم. نیک هم می‏دانیم که‌ خیلی‏ها نان جهالتشان را می‏خورند.
در این سرزمین کسی دیگر کودکان زباله‌گرد، کودکان کار، اعتیاد، فروپاشی خانواده‌ها، قتل کولبر و سوختبران و هزاران زندانی سیاسی و صدها معلم زندانی را تراژدی نمی‏داند، بلکه‌ تراژدی در رخدادی تکین، ایزوله‌ و بهداشتی کمین کرده‌ است. این وضعیت را می‏شود ابتذال نامید.
وضعیتی که‌ دولت از مردم و مردم هم از دولت می‏ترسند. درنتیجه‌ هر دو بر قلمروهایی سرمایه‌گذاری می‏کنند که‌ رقیب رم نکند. رسانه‌های جمعی مزدور دولت با پخش یک خبر به‌ مردم حمله‌ می‏کنند و آن‌ها را دچار تفرقه‌ی بیشتر می‏کنند. در مقابل هم مردم به‌ معلمان که‌ بخشی جدایی‏ناپذیر از مردم هستند فحش و ناسزا می‏دهند. درنتیجه‌ مردم خط قرمزهای دولت ایدئولوژیک را رد نکرده‌ درحالی‌که‌ به‌ ظن خویش کنش رادیکال سیاسی خود را انجام داده‏اند. دولت هم به‌ هدف خود که‌ همانا "سوریه‌ای کردن جامعه‌ی مدنی ایران" است نائل‌آمده‌ است.
حتماً همه‌ی ما آن فرمایش رئیس‏جمهوری محترم را یادمان هست وقتی در مورد وضعیت بحرانی آموزش‏وپرورش و طرح رتبه‌بندی معلمان از ایشان سؤال شد، گفتند ما نمی‏توانیم به‌ بهای بدبخت شدن بخش عظیمی از مردم تنها اقلیتی را به‌ رفاه‌ برسانیم. این دقیقاً همان سیاست سوریه‌ای کردن جامعه‌ی مدنی ایران است؛ تقلیل خواسته‌های معلمان به‌ خواسته‌ای فردی و ایجاد مرزبندی جعلی بین جامعه‌ی فرهنگی و مردم. 
اینکه یک جاهل از همه‌چیز بی‏خبر [که‌ از طریق واسطه‌ و واسطه کاری و هزاران فن و مکر ناشریفانه‌ی دیگر به‌ پستی حقیرانه‌ در یک مدرسه‌ چنگ انداخته‌ است] در یک مدرسه‌ به‌ کشتاری سفید دست‌زده‌ و موهای بچه‌های نازنین را کوتاه‌ کرده است، برای ما معلمان واقعی این سرزمین به‌هیچ‌وجه‌ قابل‌قبول نیست. ولی چرا کسی نمی‏پرسد که‌ این جاهل و کاهل درمانده‌ دارد همان رفتاری را تکرار می‏کند که‌ روزی روزگاری در حق او روا داشته‌اند؟ چرا کسی نمی‏پرسد چه‌ کسی مسئول جذب چنین نیروهایی است؟ در همین چند سال آموزش‌وپرورش نیروهایی را جذب کرده‌ است که‌ در مدارس تبدیل به‌ مضحکه‌ی بچه‌ها شده‌اند. مطالبی را وارد کتاب‌های درسی کرده‌اند که‌ بچه‌ها به‌ آن می‏خندند و تمسخرش می‏کنند. چرا کسی نمی‏گوید که‌ آقای دولت‌مدار این وزیر انتسابی [نه‌ انتخابی] شما توانایی اداره‌ی یک مدرسه‌ را هم ندارد چه‌ برسد به‌ خانواده‌ی آموزش‌وپرورش.
تأسیس دولت‏ها در دوران مدرن، هم‏زمان نوعی تعیین حدود و قوانین بازی‏ها هم هست. کار آموزش‌وپرورش رسمی هم تشریح، تلقیح و تشریع قوانین بازی برای همه‌ی آن مردمانی است که‌ در دایره‌ی مرزهای سیاسی یک دولت زندگی می‏کنند. بخشی از کارکرد دولت مدرن نابودی نهادهای اجتماعی، ازجمله‌ نهاد آموزش عمومی و سلطه‌ بر آن است. جامعه‌ در برابر استعمار دولت و بازار [که‌ در سنگری مشترک قرار دارند] همیشه‌ مقاومت می‏کند، اما این به‌خودی‌خود به‌ معنای پیروزی در چنین جنگ نابرابری نیست.
هدف فلسفی و استراتژیک نهاد آموزش رسمی دولت‏ها، فراهم نمودن زمینه‌ای برای مشارکت دموکراتیک جوانان [و زنان] در تصمیماتی است که‌ زندگی خصوصی و عمومی آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‏دهد. درواقع آموزش جوانان و نوجوانان در دانشگاه‌ها و مدارس تنها به توزیع برابر دانش نمی‏پردازد بلکه‌ عامل مهمی در باز توزیع عادلانه‌تر قدرت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه‌ است. پس درنتیجه‌ در ساختارهای بسته‌ سیاسی که به‌ شکلی دون‏کیشوتی ایدئولوژیک هستند، نوجوانان و جوانان نه‌ فرصت بلکه‌ تهدیدی برای قدرت هستند. وقتی هم از نوجوانان حرف می‏زنیم، از سیالیت حقیقت اجتماعی، از دگرگونی ارزش‏ها، از بازتعریف نوینی از معنای زندگی، از تغییرات ساختار سیاسی و انتقال دموکراتیک و شایسته‌سالارانه‌ی قدرت حرف می‏زنیم. مسلماً در سرزمینی که‌ تنها ‏ کرونا و بیماری‏های ویروسی به‌ شکلی صلح‌طلبانِ‌ به‌ همه‌ی شهروندان منتقل می‏شود، حرف زدن از انتقال دموکراتیک قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، نوعی تهدید است. در چنین نقطه‌ای است که‌ آموزش‌وپرورش تبدیل به‌ بزرگ‌ترین میدان نبرد دولت ایدئولوژیک می‏شود.
📌 ادامه گفتگو را در لینک زیر بخوانید :

https://bit.ly/38WOjHN


🔻🔻🔻
فراسوی کندوکاو
نگاهی نقادانه به آموزش و پرورش

https://tttttt.me/farasookandokav
Farasoo 4.pdf
1.5 MB
شماره چهارم گاهنامه‌ی فراسوی کندوکاو


در این شماره:
مسائل قیام ژینا و وظایف فوری جنبش معلمان
بازتاب جنبش ژینا در مدارس خصوصی
چشم‌اندازهای مشترک جنبش دانش‌آموزی و معلمان
فریاد مطالبات، درس امروز مدارس
حملات تروریستی به مدارس و ضرورت مراقبت روانی از دانش آموزان آسیب‌دیده
 
زنگ اول

مسائل قیام ژینا و وظایف فوری جنبش معلمان
 
۱. در این مدت ما نیز همچون بسیاران درگیر قیام بودیم و زیستنِ با آن. ازاین‌رو بود که مجالی نشد دست به قلم ببریم و با شما همراه باشیم. با فروکش کردن قیام (که البته به معنای تمام شدنش نیست) اکنون بار دیگر ضرورت همراهی اندیشه و عمل با یکدیگر احساس می‌شود.
ما نیز از همین‌روست که بار دیگر نزد شما برگشته‌ایم تا با هم به بازاندیشی وضعیت پسا-قیام پرداخته و دستورالعمل‌های این موقعیت را نتیجه بگیریم. قیام ژینا همچون خیزش دی ۱۳۹۶، آبان ۹۸ و تیر ۱۴۰۰ شرایط را از وجوهی به قبل و بعد از خود تقسیم کرد. این وجوه شامل این موارد بود:
✓ برجسته شدن بیش‌ازپیش «مسئله‌ی زن» در فرآیند مبارزه علیه وضع موجود؛
✓ ضرورت سازمان‌یابی و متشکل عمل کردن؛
✓ طولانی شدن مدت قیام برای دست‌کم ۶ ماه؛
✓ بیش‌ازپیش پذیرش ضرورت دفاع مشروع در برابر نیروهای سرکوبگر.

مجموعه‌ی این عوامل شرایطی را پیش روی ما می‌گذارد که باید بکوشیم با شناخت و درس‌آموزی از هر یک از آن‌ها، بستری حاصلخیز برای ادامه‌ی قیام فراهم آوریم.
۲. در این میان جنبش معلمان به عنوان متشکل‌ترین بخش نیروهای کارِ مبارز در ایران کوشیدند به تناسبِ حرکت مردم با آن همراهی کنند. حرکت نمادینِ اهدای خون توسط معلمان سقز در ١۴ مهرماه ١۴٠١ تنها یک نمونه از این موارد است. دستگیری‌هایی که از جنبش معلمان در جریان این قیام به عمل آمد گواه حضور پُررنگی است که آن‌ها در بطن حرکت مردم داشتند؛ اما پُرواضح است که این حضور نمی‌توانست به شکل جنبش معلمان در دل یک جنبش عمومی باشد. حرکت توده‌ای قیام ژینا به صورتی بود که تک‌تک ما را مورد خطاب قرار داد و از منظر «نسبت ما با مردسالاری» از یک‌سو و نیز از منظر «نسبت ما با متشکل شدن» به تأمل و عمل وادارمان کرد.
۳. برجستگی قیام در دو منطقه‌ی «کردستان» و «بلوچستان»، بار دیگر مسئله‌ی «حق تعیین سرنوشت» را به مرکز مجادلات سیاسی کشانده است. صدور بیانیه‌های ایستاده بر «اهمیت تمامیت ارضی» و «وحشت‌افکنی در خصوص جدایی‌طلبی اقوام ساکن در ایران» و نیز تأکید بر «اهمیت رسمی باقی ماندن زبان فارسی» در کنار مجاز دانستن صرفاً «تدریسِ زبان مادری» با لحن‌هایی تحکم‌آمیز و از بالا به پایین، نشان داد که موضوعی که پیش از برآمدن این قیام از سوی معلمان در قالب «تدریس به زبان مادری» در کنار «تدریسِ زبان مادری» مطرح شده بود از یک سو و نیز دست گذاشتن بر ضرورت «حق تعیین سرنوشت» (فارغ از مخالفت با مقوله‌ی «جدایی‌طلبی») از سوی دیگر در بیان «کانون‌های صنفی غیرمرکز» تا چه اندازه اهمیت دارد.
۴. موضوع مهم دیگر بحث حملات شیمیایی به مدارس دخترانه است. چه این حرکت انتقام بخشی از حاکمیت از مردم بابت ضربه‌ی قیام ژینا باشد و چه حرکتی خودسر از جانب آتش به اختیاران، در هر حال با وضعیتی مواجهیم که در جریان آن مدرسه به عنوان یک نهاد شورشگر در جریان قیام مورد حمله قرارگرفته است. نقش دانش‌آموزان به اعتبار سن و سالِ سوژه‌های اصلی حاضر در قیام (که می‌توان آن را با نگاه به برخی کشته‌شده‌های قیام هم فهمید) در کنار معلمان، نشان داد که مدرسه نهادی است که در صورت جاری شدن آموزش رهایی‌بخش در آن، می‌تواند نقشی بی‌بدیل در جریان مبارزه و ساختن جامعه‌ای رها از سلطه ایفا کند. حمله به دانش‌آموزان دختر گواه خشم و ترسی است که حاکمیت از آموزش رهایی‌بخش به زنان دارد.
۵. با این تفاسیر باید نسبت به وظایف فوری جنبش معلمان اندیشید. اهمیت جنبش معلمان در جریان این قیام دست‌کم به سبب دو امتیاز ویژه است:
اول) متشکل‌ترین بخش طبقه‌ی کارگر و مبارزان صنفی بودن؛
دوم) جایگاه آموزش و خط‌دهی به جوانان به‌عنوان نیروهای اصلی خیزش-قیام‌ها.

اما این وظایف فوری چه مواردی را در بر می‌گیرد:
✓ تداوم مبارزات صنفی در شرایط افول جنبش به‌منظور احیای خیابان؛
✓ تأکید بر اهمیت آموزش به زبان مادری و عبور از همچنان رسمی شمرده شدن زبان فارسی به عنوان زبان معیار در ایران؛
✓ بازسازی تشکیلات معلمان به نحوی که به معلمان زن فرصت حضور بیشتری در مجموعه‌ی تصمیم‌سازی تشکیلات داده شود؛
✓ آموزش و خط‌دهی به دانش‌آموزان به نحوی که شور انقلابی به تفکر تشکیلاتی مسلح شود و اندیشه‌های مرکزگرا-مردسالارانه از ذهنیت ایشان زدوده شود.
باید برای روزهای سخت‌تر و شاید سیاه‌تری از حیث افزایش سرکوب و دستگیری آماده شد.
🔴پیوند جنبش صنفی معلمان با «زن زندگی آزادی»
 
اکنون که بعد از «قیام ژینا» بار دیگر مبارزه‌ی صنفی معلمان کمابیش آغازشده و معلمان در اعتراض به عدم پاسخگویی مسئولین به مطالبات انباشته‌شده‌ی خودشان، از نو تجمعات اعتراضی صنفی را آغاز کرده‌اند، یک مسئله عمدتاً تحت‌تأثیر رسانه‌های جریان اصلی و چهره‌های اپوزیسیون راست در افکار عمومی مطرح شده است: مبارزات صنفی معلمان که منطقاً مطالباتی است یعنی برآورده شدن مطالباتی را پیگیری می‌کند، چه ارتباطی با قیام ژینایی دارد که در آن مردم خواهان دگرگونی نظم سیاسی حاکم و تغییر اوضاع شده‌اند؛ اما لازم به یادآوری است که اصلی‌ترین شعار قیام ژینا «زن، زندگی، آزادی» بوده و در واقع صورت ایجابی قیام نیز در درون قیام صورت‌بندی شده است؛ یعنی آنان که قیام را آغاز و شعار محوری آن را تکرار کردند، عملاً علاوه بر خواست سلبی سرنگونی نظم حاکم از نظم جایگزین جدیدی هم صحبت کردند، هرچند در بسیاری موارد کم و کیف این نظم جایگزین نوین، حتی برای سردهندگان شعار «زن، زندگی، آزادی» معلوم نباشد.
رجوع به تاریخ و محتوای مبارزات صنفی معلمان اتفاقاً نشان می‌دهد جنبش صنفی معلمان یکی از جنبش‌های صنفی‌ای است که خواسته‌ها و مطالبات آن عملاً افق‌ها و چشم‌اندازهایی است برای ساختن یک جامعه‌ی عاری از ستم و تبعیض که در آن مسئله‌ی زن، زندگی و آزادی هم در حوزه‌ی آموزش و هم برای همگان صورت عملی و عینی یافته باشد. توضیح می‌دهیم.
در تاریخ 7 دی‌ماه 1400 بعد از سلسله‌ای از اعتصابات و تجمعات معلمان شاغل و بازنشسته که اغلب با فراخوان شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران شکل گرفته بود، این شورا بیانیه‌ی تحلیلی‌ای «در مورد نحوه ادامه مطالبه‌گری و اعتراضات» در 13 بند منتشر کرد و ضمن توضیح وضعیت معلمان و دیگر کارکنان شاغل و بازنشسته‌ی حوزه‌ی آموزش، دانش‌آموزان و خانواده‌های آن‌ها و وضعیت عمومی آموزش‌وپرورش در کشور، چشم‌اندازهای مبارزات صنفی معلمان را نیز ترسیم کرده بود. درواقع این بیانیه روشن می‌کرد مبارزات صنفی معلمان هم برای به دست آوردن چه چیزهایی است و هم می‌خواهد به چه چیزهایی برسد. توجه به محتوای این بیانیه که تاکنون نیز یکی از اسناد پایه‌ای مبارزات صنفی معلمان ایران است، نشان می‌دهد این جنبش چه پیوند عمیقی با شعار «زن، زندگی، آزادی» دارد.
 
زن
در بند نهم بیانیه‌ی تحلیلی می‌خوانیم: «بررسی عملکرد آموزش‌وپرورش در چهار دهه گذشته نشان می‌دهد که سیاست‌های آموزش ایدئولوژیک شکست خورده است. معلمان و دانش‌آموزان نمی‌خواهند مدرسه مانند پادگان و حوزه باشد. [...] از نظر ما مدرسه باید مکانی برای رشد تفکر انتقادی و پرسشگری باشد. کودکان در مدرسه باید با مهارت‌های زندگی آشنا شوند و برای زندگی بهتر آماده گردند. امروز اما محتوای آموزشی تحت‌تأثیر سویه‌های ایدئولوژیک نظام سیاسی است و به برابری قومیتی، جنسیتی و مذهبی توجهی ندارد و بیشتر دنبال تربیت انسان‌های خنثی و منفعل است. ما خواهان آموزشی با ساختار و ویژ‌گی‌های دموکراتیک، غیرمتمرکز، مشارکتی و عادلانه هستیم که محتوای آن با توجه به نیازهای کودکان و تفاوت‌های جغرافیایی، فرهنگی و زبانی و دوستی با طبیعت تهیه شده باشد.»
مسئله‌ی بازتولید ستم جنسیتی در متون آموزشی مسئله‌ی جدیدی نیست و نه‌تنها در حکومت جمهوری اسلامی، بلکه هم‌چنین در دوران سلطنت پهلوی تقسیم نقش‌های جنسیتی در کتاب‌های درسی امری مشهود و هویداست. در واقع در دوران پهلوی نیز ما با شکلی از آموزش ایدئولوژیک روبه‌رو هستیم که تنها در وجوهی با ایدئولوژی حاکم بر آموزش در جمهوری اسلامی متفاوت است اما در مورد نقش اجتماعی زنان مشابهت‌های فراوانی میان این دو ایدئولوژی وجود دارد…

ادامه مطلب در لینک زیر 🔻🔻

bit.ly/3pekhHq
🔴حملات تروریستی به مدارس
و ضرورت مراقبت روانی از دانش‌آموزان آسیب‌دیده

✍🏻شیوا گشایش
 
حملات زنجیره‌ای به مدارس دختران (خوابگاه‌های دختران و مدارس پسران) در اکثر استان‌های کشور بیش از چهار ماه است که ادامه دارد و هنوز در مورد عاملین این جنایت و نحوه‌ی مسموم‌سازی، گمانه‌زنی‌های بسیاری دیده می‌شود. جدای از اینکه چه سازمان‌هایی با چه اهدافی این پروژه‌ی ضدانسانی را جلو می‌برند، نتیجه‌ی عملی این پروژه محروم شدن دختران از تحصیل، ورود به بازار کار و کسب استقلال مادی و فشار مضاعف بر خانواده‌ها در زمینه‌ی کار مراقبتی و خانگی است.
طی این مدت دختران دانش‌آموز یا به‌صورت مستقیم مسمومیت با گازها را تجربه کرده‌اند و یا شاهد مسمومیت و رنج دوستانشان در مدرسه بوده‌اند. در بهترین حالت، آن‌هایی که تاکنون بخت یارشان بوده و مدرسه‌شان مورد حمله‌ی تروریستی قرار نگرفته، هر روز با وحشت و نگرانی در شبکه‌های اجتماعی با اخبار و ویدیوهای حملات روبرو می‌شوند. دختران دانش‌آموز در حال تجربه‌ی موقعیتی وخیم یا تروماتیک هستند که به شکل‌ها و درجه‌های مختلفی ذهن و نظام روانی آن‌ها را نشانه گرفته است.
در موارد حاد با دخترانی مواجه هستیم که پس از بهبود از مسمومیت دچار «اختلال استرس پس از سانحه» شده‌اند و به دلیل شدت وحشتی که تجربه کرده‌اند توانِ بازگشت به مدرسه را ندارند. عدم بازگشت این دختران به مدرسه همراه است با بروز و تداوم اختلالاتی که کار مراقبتی بیشتری را بر گرُده‌ی زنان خانواده می‌افکند. تصور کنید دختری را که هر روز به دلیل حملات عصبی و یادآوری صحنه‌های مسمومیت و وحشت دانش‌آموزان ساعت‌ها گریه می‌کند و این امکان را ندارد که برنامه‌های روزمره‌اش را از سر بگیرد. در چنین شرایطی، به صورت سنتی، مادر خانواده تحت‌فشار قرار می‌گیرد تا از فرزندش بیشتر مراقبت کند. یک فرد ترومازده که عملکردهای نرمال روزمره‌اش را از دست داده، نیازمند مراقبتی تمام‌وقت است. حال اگر مادر خانواده شاغل نیز باشد آنگاه با تصمیم‌های سختی روبرو خواهد شد و ممکن است بر مبنای ساختار سنتی خانواده‌ی مردسالار ایرانی مجبور شود میان تمرکز بر شغل و رشد اقتصادی خویش (که با عذاب وجدان و انتقادهای خانواده و فامیل همراه خواهد بود) و تمرکز بر فرزند ترومازده و از دست دادن چشم‌انداز تحرک اقتصادی (که باعث فشار بیشتر بر اقتصاد خانواده می‌شود) یکی را انتخاب کند. در چنین موارد حادی، شاهد تشدید نابرابری در روابط قدرت در خانواده و تضعیف جایگاه زنان در مناسبات اجتماعی هستیم. دختر دبیرستانی که به خاطر آسیب‌های روانی تحصیلش به تعویق بیفتد و از همسالان و دوستانش در مسیر ورود به دانشگاه عقب بماند، انگیزه‌ و نیروی کمتری برای شروع دوباره‌ی تحصیل خواهد داشت و درنتیجه‌ی محرومیت از تحصیل، ممکن است رفته‌رفته به سمتِ ازدواج زودهنگام و تبدیل‌شدن به زنی خانه‌دار سوق داده شود. آیا عاملانِ این جنایت چنین هدفی را در سر دارند و قصد دارند دختران این سرزمین را از حق تحصیل، استقلال مادی و کسب قدرت در مناسبات اجتماعی محروم کنند؟

ادامه مطلب در لینک زیر🔻🔻
bit.ly/42mJ2A0

https://tttttt.me/farasookandokav

آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
🔴فریاد مطالبات، درس امروز مدارس

✍🏻دانش‌آموز مقطع یازدهم
 
نمی دانم ولی شاید کنار شغل معلمی کارمند دارالترجمه هم بود! معلم قرآن شبیه دیپلمات ها بود، دکمه آخر پیراهنش همیشه بسته بود و ته‌ریش داشت. بعد از ورود به کلاس می‌گفت؛ کتاب‌ها باز بشه، نفری دو آیه بخونید، تموم شد از اول. به محض شروع اولین نفر گوشی تلفنش را درمی‌آورد و در زیر میز، طوری که گوشی به چشم نیاید، مشغول بازی می‌شد. وقت‌هایی که بازی خوب پیش نمی‌رفت و می‌باخت، سرش را بالا می‌آورد و با مچ‌گیری از بچه‌ها، هر که حواسش به صفحه نبود از جمع بیرون می‌کشید و با چک و لگد سر او را در سطل زباله فرو می‌کرد و دانش‌آموز را مجبور می‌کرد کاغذهای درون سطل را بجود. یکبار که یکی از بچه‌ها زیر کتک بیهوش شد، با شکایت اولیاء، آموزش‌وپرورش منطقه ظاهرا توبیخش کرد. معلم تاریخ رفتارهای عجیب و نگاه‌های غیرقابل فهم کم نداشت. در مدرسه شایعه شده بود که او بچه‌باز است. تعدادی دانش‌آموز به مدیر شکایت برده بودند هنگامی که کلاس خلوت بوده او چندین‌بار اندام جنسی‌شان را لمس کرده و با حرف‌های خارج از موضوع درسی آنها را واداشته که همراهی‌اش کنند. محبوب‌ترین معلم مدرسه ادبیات درس می‌داد. همیشه خندان، شوخ‌طبع و پرانرژی بود. او به اندازه خانواده برای رسیدگی به مشکلات بچه‌ها وقت می‌گذاشت. هروقت کسی در آستانه‌ی اخراج قرار می‌گرفت او مانع می‌شد و به عنوان وکیل دائمی بچه‌ها همیشه از ما حمایت می‌کرد.
همه‌ی اینها را گفتم تا به اینجا ختم شود که فضای مدرسه، کلاس و درس ما با آنچه مهران از مدرسه‌شان تعریف می‌کرد خیلی فرق داشت. از ساختمان تا امکانات آموزشی، آزمایشگاه، تجهیزات ورزشی، سبک تدریس معلم‌ها، کشف استعداد و مشارکت اولیاء در امور مدرسه. با نگاه به ساختار آموزش‌وپرورش از چشم یک دانش‌آموز نقدهای بسیاری دارم.
با گذشت زمان تعداد مدرسه‌های غیردولتی زیاد و زیادتر و همه‌ی امکانات به سمت کسانی سرازیر شده که پول دارند، جدای آنانی که از وابستگان قدرت هستند و برای ادامه تحصیل فرزندانشان مدرسه تاسیس می‌کنند. در آزمون نابرابر کنکور کسانی بیشتر شانس قبولی دارند که در کلاس‌ها و آزمون‌های فوق برنامه شرکت کرده و پول هنگفتی را به جیب مافیای کنکور ریخته‌اند. مرکزنشینان نسبت به حاشیه‌نشینان از امکانات چند برابری برخوردارند. متن و محتوای کتاب‌ها هم بدست کسانی تالیف شده که بعید می‌دانم از کمترین تخصصی در زمینه آموزش‌وپرورش برخوردار باشند. یکی از بزرگترین چالش‌ها اجازه نداشتن دانش‌آموزان برای تحصیل به زبان مادری‌شان است، که همین موضوع ستم بزرگی است که در حق غیرفارسی‌زبانان روا می‌شود. سیستم فرسوده و ناکارآمد نظام آموزشی، خصوصا در مدارس دولتی باعث شده بچه‌ها نسبت به بقیه دنیا احساس سرخوردگی و عقب‌ماندگی بسیار بکنند. در سمت دیگر ماجرا معلمانی قرار دارند که کمترین دستمزد به قرعه آنها افتاده و همین موضوع باعث می‌شود دغدغه‌های مالی‌شان آنقدر زیاد باشد که چند شغل داشته باشند و به اندازه کافی نتوانند روی آموزش بچه‌ها تمرکز کنند و انرژی بگذارند. البته این را هم اضافه کنم که این نکته آخر شامل همه‌ی معلمان نمی‌شود. چه بسا که امروز ما معلمانی داریم که به خاطر انتقادهایشان نسبت به آموزش‌وپرورش سال‌هاست که زندانی‌اند و هزینه‌های سنگینی برای بهبود سیستم آموزش پرداخت می‌کنند.
در پایان برای جمع‌بندی باید بگویم همانطور که با گردش روزها و ماه‌ها، فصل‌ها تغییر می‌کند، انسان‌ها هم در طول زمان به رشد و تکامل بیشتری می‌رسند. برای مثال شما به دهه شصت نگاه کنید که چطور حاکمیت با تبلیغ روحیه شهادت‌طلبی، دانش‌آموزان را تحریک می‌کرد که در جبهه جنگ شرکت کنند (نمونه‌اش داستان حسین فهمیده است که از او به عنوان دانش‌آموز قهرمانی یاد شده که خودش را زیر تانک دشمن می‌اندازد و کشته می‌شود و روز مرگش به عنوان روز دانش‌آموز در تقویم ثبت می‌شود). حال در سال 1۴۰۱ حاکمیت با تبلیغ گسترده‌تر ایدئولوژی خود تحت عنوان سرود "سلام فرمانده" خواست در روایتی یک‌طرفه دانش‌آموز و مدرسه را دهه شصتی نشان دهد اما در قیام ژینا نقشه‌اش نقش بر آب شد و دانش‌آموزان با پاره کردن تصویر حاکمان نشان دادند که می‌خواهند فصل دیگری را در تاریخ رقم بزنند. برخلاف عقیده خیلی‌ها که می‌گفتند از این نسل‌های جدید هیچ انتظار مثبتی نمی‌توان داشت، دانش‌آموزان امروزی با پیشگامی در اعتراضات سطح آگاهی، شعور و شجاعتشان را به رخ منتقدان کشیدند.

ادامه مطلب در لینک زیر 🔻🔻
bit.ly/3MhMAhd


آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
ایمیل:
[email protected]
🔴چشم‌اندازهای مشترک جنبش دانش‌آموزی و معلمان

✍🏻پدیدگار، فعال جنبش دانش‌آموزی
 
از شروع انقلاب "زن زندگی آزادی" که با کشته شدن مهسا امینی توسط گشت ارشاد، که نماد سرکوب سیستماتیک زنان در حکومت جمهوری اسلامی است برای آنچه حاکمیت آن را بدحجابی می‌خواند آغاز شد؛ دانش‌آموزان، به ویژه دانش‌آموزان دختر همواره پیشگام و جلودار جنبشی بوده‌اند که در افکار عمومی به عنوان جنبش مترقی، متجدد و انقلابی ایران تلقی می‌شود.
برای دانش‌آموزانی که عمدتا نوجوانی خود را غرق در حسرت بوده، آینده را در هاله‌ای از ابهام دیده و شاهد کشته شدن و انواع شکنجه‌های جسمی و روانی دوستان، هم‌کلاسی‌ها و همسن و سال‌هایشان بوده‌اند، جنبش مترقی و انقلابی "زن زندگی آزادی" به مثابه روزنه‌ای از نور که برای آنها آینده‌ای روشن ترسیم کرده و یگانه فرصتی است برای یک زندگی معمولی که از کودکی برای آنان آرزو بوده است؛ از این‌رو دانش‌آموزان طی ۶ ماه گذشته همواره جزو پیشروترین گروه‌های انقلاب بوده، مقاومتی مثال‌زدنی از خود نشان داده و مصداقی برای تکوین اندیشه‌های انقلابی بوده‌اند.
جنبش دانش‌آموزی در طول انقلاب جاری با سازمان‌یابی و تشکل‌یابی شیوه‌ای کارآمد برای مبارزه علیه حکومت کودک‌کش نشان داده و ۶ ماه مقاومت سازمان‌یافته و بی‌سابقه را زیسته‌اند.
آموزش ایدئولوژیک، پادگانی کردن مدارس، حجاب اجباری، دین اجباری، عدم وجود عدالت آموزشی و انواع تبعیض‌ها و تفکیک‌های جنسیتی از جمله مسائلی هستند که ابن نسل به عنوان دانش‌آموز همواره با آن‌ها دست و پنجه نرم کرده و از آن به ستوه آمده‌اند.
دختران دانش‌آموز از ابتدای کودکی خود درمی‌یابند حکومت و قانون با آنان به مثابه شهروند درجه دوم رفتار کرده و نقش و هویت اجتماعی آنان را در ارتباط با هویت دیگری تعریف می‌کند؛ آنان می‌دانند که "زن" از نگاه ایدئولوژیک و ارتجاعی جمهوری اسلامی هویتی مستقل نداشته و یک زن موفق یک مادر/همسر موفق تعریف می‌شود.
عوامل مذکور جملگی سبب مقاومت همه‌جانبه‌ی دانش‌آموزان، به ویژه دانش‌آموزان دختر علیه رژیم تمامیت‌خواه و زن‌ستیز جمهوری اسلامی است.
 
مطالبات و چشم‌اندازهای مشترک جنبش دانش‌آموزی و معلمان
چند سال گذشته فضای سیاسی ایران عرصه‌ی رشد جریانات و اعتراضات صنفی بود و شکل جدیدی از سازمان‌یابی و مبارزه‌ی متشکل، که از مهم‌ترین ویژگی‌های مقاومت مدنی در جوامع مدرن است، در جامعه‌ی ایرانِ بعد از ۵۷ ارائه شد.
جنبش معلمان همواره یکی از مهم‌ترین و موثرترین جریانات صنفی در سال‌های اخیر بوده است. معلمان در جریان اعتراضات سازمان‌یافته و صنفی حق‌طلبی و مقاومت را در خیابان تدریس کرده و تداوم و پایداری در مبارزه را معنا کرده‌اند.
آموزش ایدئولوژیک، فساد در سیستم آموزشی، تفکیک جنسیتی و طبقاتی کردن آموزش جملگی مسائل مشترکی هستند که جزو اصلی‌ترین دغدغه‌های دانش‌آموزان و معلمان بوده و نفی آنها تبدیل به بخشی از خواسته‌های آنان برای یک سیستم آموزشی کارآمد، که از مهم‌ترین عوامل سازنده‌ی یک کشور به شمار می‌رود، شده است. این خواسته‌ها و مطالبات مشترک مشخصه‌ی اهمیت پیوند ناگسستنی جنبش دانش‌آموزی و جنبش معلمان است.


ادامه مطلب در لینک زیر 🔻🔻
bit.ly/3O2lBaC

آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
ایمیل:
[email protected]
🔴بازتاب جنبش ژینا در مدارس خصوصی

✍🏻رزا فتاحی
 
جنبش ژینا هم‌زمان با بازگشایی مدارس در سال تحصیلی جاری آغاز شد. از همان ابتدا همه می‌دانستیم که این جنبش در سطحی وسیع و بلندمدت ادامه خواهد داشت، اما یکی از مواردی که حامیان جنبش را شگفت‌زده و سرکوبگران را غافلگیر و وحشت‌زده کرد، حضور فعال و گسترده دانش‌آموزان در جنبش بوده است. تصاویری که از دانش‌آموزان در فضای مجازی منتشر می‌شود غالباً از دانش‌آموزان مدارس دولتی است. در این یادداشت تلاش می‌شود تا تصویری از آنچه مدارس غیردولتی و دانش‌آموزان آن از سر گذرانده‌اند طرح شود.
 
انواع مدارس خصوصی
در مورد مدارس خصوصی نمی‌توان از یک سیستم یکپارچه حرف زد. در مدارس کوچک و مجتمع‌های آموزشی بزرگ، مدارس مناطق بالا و سایر مناطق، مدارس ایدئولوژیک و سایر مدارس، تفاوت‌هایی دیده می‌شود که توصیف را کمی دشوار می‌کند؛ بنابراین برای ارائه تصویری ساده، متن به توصیف حال دانش‌آموزان، معلمان و قوانین مدرسه بعد از جنبش ژینا می‌پردازد. این یادداشت چکیده‌ای از تجربه تعدادی از معلم‌های مدارسی دخترانه در مناطق یک، دو و سه تهران است. مدارسی که برخی از آن‌ها مجتمع‌های آموزشی معروف تهران هستند و برخی دیگر مدارس کوچک‌تر، ولی همگی جزو مدارس خصوصی با شهریه‌های بالا هستند.
 
جو دانش‌آموزان
دانش‌آموزان از اولین روز بازگشایی مدارس با خشم و بغض در کلاس‌ها حاضر شدند. این خشم در دانش‌آموزان متوسطه دوم به اوج خود می‌رسید، ولی فضا در متوسطه اول خالی از خشم و التهاب نبود و در مقاطع دبستان شبیه به کنجکاوی و کشف اتفاقی در ذهن کودکان بود. دختران متوسطه دوم در مدارس زیادی جسارت نوشتن شعارهای مرتبط با جنبش زن زندگی آزادی را داشتند و در حیاط مدارس به‌صورت جمعی سرود می‌خواندند و شعار می‌دادند و عکس خمینی و خامنه‌ای را از بالای تخته به زمین می‌انداختند. مسئولین مدرسه در روزهای نخستین سعی می‌کردند تا حدی به‌صورت مدیریت‌شده با دانش‌آموزان همراهی و خشم آن‌ها را کنترل کنند. وارد گفتگو با دانش‌آموزان می‌شدند و خود را همدل و هم‌نظر آن‌ها نشان می‌دادند و دانش‌آموزان را به آرامش و مراقبت از خود دعوت می‌کردند. ولی چون نگران درز کردن اخبار مدرسه به بیرون و خدشه‌دار شدن برند مدرسه بودند همراهی‌شان طولی نکشید و خیلی سریع گفتگوی در ظاهر همدلانه‌شان به سرکوب همراه با تهدید تبدیل شد. در متوسطه اول غالباً این تهدید و سرکوب از همان روز اول در فضای مدارس وجود داشت. دانش‌آموزان با ماژیک در گوشه و کنار کلاس و سرویس بهداشتی شعار می‌نوشتند و سپس با خط ‌ونشان کشیدن معاونان آموزشی مواجه می‌شدند. مدرسه‌ای در منطقه دو مجبور می‌شود برای پاک کردن شعارهای نوشته‌شده روی دیوارهای کلاس‌های متوسطه دوم، کلاس‌ها را کامل رنگ کند. ولی طولی نمی‌کشد که دانش‌آموزان خشمگین و معترض دوباره جنبش ژینا را روی دیوارها زنده می‌کنند. این حرکت انقلابی دانش‌آموزان چنان با خشم و نفرت مسئولین مدرسه مواجه می‌شود که تعدادی از دانش‌آموزان را اخراج موقت و هزینه رنگ‌آمیزی دوباره‌ی مدرسه را از والدین طلب می‌کنند.

ادامه مطلب در لینک زیر 🔻🔻

bit.ly/3LXDPaF


آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
ایمیل:
[email protected]
farasoo5.pdf
650.4 KB
🔴شماره پنجم گاهنامه‌ی فراسوی کندوکاو


در این شماره:
🔹زنگ اول: صدای آموزگار رهایی، همان رفیق اعدامی‌مان
🔹مسئله‌ی عدالت آموزشی، «منع از تحصیل» و بازتولید ستم‌های متقاطع ملی، جنسیتی و طبقاتی
✍️#مراد_روحی
🔹معلمان؛ طبقه کارگر یا متوسط؟
✍️#محمد_دارکش
🔹شعر
✍️#آزاده_محمودی، دانش‌آموز
🔹جنبش معلمان فرانسه، سنگر دفاع از خدمات عمومی: گفتگو با دو معلم فعال در مبارزات صنفی معلمان فرانسه
🔴زنگ اول
صدای آموزگار رهایی، همان رفیق اعدامی‌مان
 
در زنگ اول این شماره صدای معلم زحمتکشان، معلم کودکان کار و زحمت و آموزگار رهایی را به یاد می‌آوریم که با جای طناب روی گردنش تا ابد می‌ماند:
منم، همان رفیق اعدامی‌تان
‎حالا دیگر کوه و دره تمام شده بود و رودخانه از دشت همواری می‌گذشت. از راست به چپ رودخانه‌های کوچک دیگری هم به آن پیوسته بودند و آبش را چند برابر کرده بودند… ماهی کوچولو از فراوانی آب لذت می‌برد… ماهی کوچولو خواست ته آب برود. می‌توانست هر قدر دلش خواست شنا کند و کله‌اش به جایی نخورد ناگهان یک دسته ماهی را دید، 10000تایی می‌شدند که یکی از آن‌ها به ماهی سیاه گفت: به دریا خوش‌آمدی رفیق.
‎همکار دربند، مگر می‌توان پشت میز صمد شدن نشست و به چشم‌های فرزندان این آب‌وخاک خیره شد و خاموش ماند؟
‎مگر می‌توان معلم بود و راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟ حالا چه فرقی می‌کند از ارس باشد یا کارون، سیروان باشد یا رود سرباز، چه فرقی می‌کند وقتی مقصد دریاست و یکی‌شدن، وقتی راهنما آفتاب است. بگذار پاداش‌مان هم زندان باشد.
‎مگر می‌توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن و بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت و دم برنیاورد؟ مگر می‌توان بغض فروخورده‌ی دانش‌آموزان و چهره‌ی نحیف آنان را دید و دم نزد؟ مگر می‌توان در قحط‌سال عدل و داد معلم بود، اما «الف» و «بای» امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟
‎نمی‌توانم تصور کنم در سرزمین «صمد»، «خانعلی» و «عزتی» معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی‌توانم تجسم کنم که نظاره‌گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم؟
‎می‌دانم روزی این راه سخت و پرفرازونشیب، هموار گشته و سختی‌ها و مرارت‌های آن نشان افتخاری خواهد شد «برای تو معلم آزاده»، تا همه بدانند که معلم، معلم است حتی اگر سد راهش فیلتر گزینش باشد و زندان و اعدام، که آموزگار نامش را، و افتخارش را ماهیان کوچولویش به او بخشیده‌اند، نه مرغان ماهی‌خوار.
‎ماهی کوچولو آرام و شیرین در سطح دریا شنا می‌کرد و با خود می‌گفت: حالا دیگر مردن برای من سخت نیست، تأسف‌آور هم نیست، حالا دیگر مردن هم برای من… که ناگهان مرغ ماهی‌خوار فرود آمد و او را برداشت و برد. ماهی بزرگ قصه‌اش را تمام کرد و به 12000 بچه و نوه‌اش گفت حالا دیگر وقت خواب است. 11999 ماهی کوچولو شب بخیر گفتند و مادربزرگ هم خوابید اما این‌بار ماهی کوچولوی سرخ‌رنگی هر کاری کرد خوابش نبرد. فکر برش داشته بود...
معلم اعدامی زندان اوین
‎فرزاد کمانگر
 

آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
ایمیل:
[email protected]
🔴مسئله‌ی عدالت آموزشی، «منع از تحصیل» و بازتولید ستم‌های متقاطع ملی، جنسیتی و طبقاتی

✍🏻#مراد_روحی

آنچه که تحت عنوان «ستم ملی» می‌شناسیم، یعنی تبعیض سیستمیک و سیستماتیک علیه گروه‌هایی از مردم که در دایره‌ی هویتی زبانی-مذهبیِ گروه حاکم نمی‌گنجند، چه در ایران و چه در دیگر کشورهای خاورمیانه، به سال‌های آغازین دهه‌ی ۱۳۰۰ شمسی (دهه‌ی ۱۹۲۰ میلادی) و نضج گرفتن ساختار «دولت-ملت» در منطقه برمی‌گردد. در ایران مشخصاً سرآغاز این روند به سال‌های به قدرت رسیدن رضاشاه برمی‌گردد. به قدرت رسیدن حکومت پهلوی، هم‌زمان سرآغاز آموزش عمومیِ سراسری و رایگان در ایران نیز به شمار می‌رود، آموزش عمومی به زبان فارسی برای تمامی مردمان این کشور فارغ از اینکه فارسی زبان آن‌ها باشد یا نباشد. هم‌زمانی این دو پدیده، یعنی نهادین شدن ستم ملی در فردای شکل‌گیری نظام دولت-ملت و فراگیر و سراسری شدن آموزش عمومی رایگان در ایران، نه محصول یک تصادف تاریخی صرف که حاصل در کنار هم نشستن دو عنصر ضروری از یک ساختار سیاسی مشخص در یک برهه‌ی زمانی معین است. نهادین شدن ساختار دولت-ملت و نظام سلسله‌مراتبیِ زبانی-مذهبیِ همبسته‌ی آن، بدون یک نهاد آموزشی که جمعیت متکثر و ناهمگونِ «ممالک محروسه‌ی قاجار» را به شهروندان یکدست و همگن «ملتِ ایران» تبدیل بکند از بیخ و بن امکان‌ناپذیر بود؛ و همگن و یکدست کردن این جمعیت متکثر، یعنی درست کردن «یک ملت» بدون تحمیل «یک زبان» که زبان فارسی باشد، کاری بود محال. این بود که ذیل حکمرانی رضاشاه پهلوی، آن‌گونه که چهره‌های ناسیونالیست آن دوره معتقد بودند، سیاست بر این شد که «كرد و لر و قشقایی و... نباید با هم فرقی داشته باشند و هر یكی به لباسی ملبس و به زبانی متكلم باشند. تركی، عربی، ارمنی، آسوری و نیم‌زبان‌های اسـتان‌هـا از گیلكی، كردی، لری، شوستری و مانند آن‌ها» باید از بین می‌رفتند و همه‌ی «ایرانیان» دارای یک زبان بشوند که آن هم زبان فارسی بود (رسولی و دیگران، ۱۳۹۵: ۸۲). و تاریخ صدساله‌ی نهاد آموزشی در ایران، بدون وقفه تاریخ این تحمیل زبانی و این آسیمیلاسیون برای تولید و بازتولید «هویت ملی» بوده است. تحمیل این هویت ملی که گرانیگاه اصلی آن زبان فارسی بوده، علت‌العلل شکل‌گیری «ستم ملی» در ایران علیه غیرفارس‌ها و غیرشیعه‌ها بوده است.
برخلاف تصورهای خام‌دستانه‌‌ای که مسئله‌ی آموزش عمومی را به اندیشه‌های میهن‌پرستانه‌ی این سیاستمدار و یا آن «دیکتاتور منورالفکر» نسبت می‌دهند، سراسری و همه‌گیر شدن آموزش عمومی رایگان را باید از منظر تحولات ساختاری نهاد دولت و نیاز ضروری این نهاد برای «تولید جمعیت‌« کنترل‌پذیر و فرمان‌بردار دید. به یک معنا دولت-ملت‌های قرن بیستمی را می‌توان ماشین‌های «صنعتی-شهری‌ساز» نامید، ماشین‌هایی که بر اساس ضرورت تحولات ساختاری در اقتصاد جهانی، به‌ویژه در فردای جنگ جهانی دوم، مقرر بود تا معادله‌ی کشاورزی-صنعت و روستا-شهر را به نفع صنعت و شهر تغییر دهند و اقتصاد کشاورزی و روستا را به زیر کنترل اقتصاد صنعت و شهر درآورند. عیان است که زندگی‌های کوچروی، از حیث کنترل‌ناپذیری، به‌طورکلی دیگر جایی در این مناسبات جدید نداشتند و باید کاملاً وا نهاده می‌شدند. خوانش‌های هنجارین از این تحولات آدرس «رفع عقب‌ماندگی» را می‌دهند، اما خیره شدن به منطق تحولات ساختار سرمایه‌داری جهانی و نظام همبسته‌ی آن یعنی دولت-ملت‌های قرن بیستم، منظر و یا مناظر جدیدی از این تغییرات را برای ما روشن می‌کند. برخلاف زندگی روستایی و اقتصاد کشاورزی معیشتی، حیات مدرن شهری و به‌ویژه صنعت نیاز به کارمند‌های تحصیل‌کرده داشت و نیز یک ارتش و پلیس ملی که از منافع طبقاتی الیت حاکم، تحت عنوان «منافع ملی» دفاع بکند. کار کردن در این حوزه‌ها نیاز به سواد داشت و نهاد آموزشی به همین دلیل شکل گرفت و مشخص است که نیاز عاجل این اقتصاد ملیِ تازه‌تأسیس، مسئله‌ی رایگان بودن آموزش را غیرقابل پرسش کرده بود.
اما شرایط ساختاری کنونی، هم از حیث ساختار سیاسی-اقتصادی داخلی و هم از حیث ساختار جهانی سرمایه و مناسبات ژئوپولیتیک جدید، قرابتی با آغازه‌های قرن پیش ندارد. اقتصاد هنوز همان اقتصاد سرمایه‌داری است، اما تحولات درونی خود سرمایه‌داری ازیک‌طرف و تحولات ساختار دولت به‌مثابه‌ی یک‌نهاد اجتماعی از طرف دیگر، به نظر می‌رسد که در طول چند دهه‌ی گذشته، با شتابی خیره‌کننده در حال بی‌معنی کردن دغدغه‌های سیاسی-اقتصادی قرن گذشته است: دولت دیگر نیاز چندانی برای آموزش شهروندان حس نمی‌کند و نهادهای نظامی نیز دیگر نه به «سربازان ناسیونالیست» که به گنگسترهای حرفه‌ایِ «آتش به اختیار» نیاز دارند. درواقع شرایط از بد، به بدتر تغییر ترازیده است.

ادامه مطلب در لینک زیر 🔻🔻

bit.ly/3oASzES

آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
ایمیل:
[email protected]
🔴معلمان؛ طبقه‌ی کارگر یا متوسط؟

✍🏻#محمد_دارکش
اعتراضات سراسری معلمان در 1400 بر سر مسئله‌ی «رتبه‌بندی» بار دیگر به همگان نشان داد معلمان همچنان سازمان‌یافته‌ترین قشر معترض به وضع موجود در دو دهه‌ی اخیر هستند. یکی از مباحثی که همیشه درزمینه‌ی مسائل معلمان مطرح گشته بحث طبقه‌ی اجتماعی معلمان است. از ابتدای فرآیند سازمان‌یابی معلمان در ابتدای دهه‌ی 80، معلمان همواره خود را بخشی از طبقه‌ی متوسط محسوب می‌کردند (برای بحث بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به بختیاری،1399). در چند سال اخیر و با توجه به بحث‌های صورت‌گرفته میان معلمان، به نظر می‌رسد همچنان این نگاه که معلمان بخشی از طبقه‌ی متوسط هستند در بین آن‌ها مسلط است. علاوه بر این تفکیک بین کار یدی و کار فکری باعث تقویت این ایده شده است که کسانی که به کار ذهنی مشغول هستند بخشی از طبقه‌ی کارگر نیستند و بخشی از طبقه‌ی متوسط هستند. در این نگاه کارمندان دولت و معلمان نیز بخشی از طبقه‌ی متوسط محسوب می‌شوند. چنین تفکیکی ابزار ایدئولوژیکِ دولت و طبقه‌ی سرمایه‌دار برای تحمیق بیشتر توده‌هاست. این مقاله تلاشی است مقدماتی برای بررسی جایگاه طبقاتی معلمان در سطح ساختاری (وجه درخود طبقه). طبقه صرفاً ساختاری نیست و تنها با اضافه کردن وجه سیاسی (برای خود طبقه) و مبارزه‌ی طبقاتی می‌توان بررسی جامعی از تحلیل طبقاتی داشت، اما نقطه‌ی عزیمت آن باید یک تحلیل ساختاریِ قابل اطمینان باشد.
سؤال اصلی که در اینجا مطرح می‌شود این است که «آیا معلم کارگر است؟» البته این سؤال را می‌توان دقیق‌تر نیز پرسید؛ «آیا معلم کارگرِ مولد است؟ یا اگر کارگر غیرمولد باشد دیگر کارگر نیست؟»
در نظام‌های اجتماعی سرمایه‌دارانه هر آنچه می‌بینیم نتیجه‌ی کار انسان‌ها در سلسله‌ای از روابط استثماری است و هیچ ارزشی خودبه‌خود تولید نمی‌شود؛ بنابراین سرمایه‌ چیزی نیست جز رابطه‌ی اجتماعی خلق و تحقق ارزش از خلال کار انسانی و تصاحبِ آن توسط سرمایه‌داران. تأکید بر «رابطه‌ای» و «اجتماعی» بودن سرمایه و اصل بودن «خلق و تحقق ارزش از خلال کار انسانی» در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، لازمه‌ی هر نوع تحلیل تاریخی و پویا است. همان‌گونه که سرمایه مفهومی رابطه‌ای است باید در نظر داشت که مفهوم «طبقه» نیز چون بر بنیاد رابطه‌ی استثماری بین کارگر و سرمایه‌دار قرار دارد، مقوله‌ای رابطه‌ای و اجتماعی است. جامعه‌ی مبتنی بر شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری به شکل سلسله‌مراتبی از استثمارشوندگان غیرمالک، استثمارکنندگان مالک و جایگاه‌های میانی، پیکربندی می‌شود؛ بنابراین «طبقه» در دوران سرمایه‌داری نه یک دسته‌بندی انتزاعی که یک رابطه‌ی اجتماعیِ مبتنی بر استثمار است که از مالکیت سرمایه‌دارانه نشات می‌گیرد؛ اما این استثمار به چه صورت انجام می‌شود؟ در سرمایه‌داری ارزش نیروی کار یک کارگر در واقعیت با ارزش تولیدشده‌ توسط او برابر نیست و این مازاد از طریق تصاحب کار اضافی کارگر توسط سرمایه‌دار، به شکل ارزش اضافی به تصرف سرمایه‌دار درمی‌آید. یک کارگر ممکن است با انجام صرفاً دو ساعت کارِ روزانه، ارزشی معادل ارزشِ کالاهای مورد نیاز برای بازسازی قوای جسمانی و حیات اجتماعی خود را تولید کند (کار لازم)، اما نظام سرمایه‌داری این ارزش را در قبال هشت ساعت کار به او می‌پردازد و به‌این‌ترتیب شش ساعت کار اضافه صرف ایجاد ارزشی اضافی می‌شود که سرمایه‌داران به شکلی ظاهراً مدنی و منصفانه آن را تصاحب می‌کنند (مارکس، 1386: 224).
اما آیا ارزش صرفاً به اشیاء مادی و محسوس مربوط است؟ آیا کسانی که نیازهای ذهنی دیگران را برطرف می‌کنند در حال خلق ارزش نیستند؟ با مشاغل اصطلاحاً خدماتی (معلمان) چگونه باید برخورد کرد؟
کالا دو عینیت دارد؛ عینیت مادی (مربوط به ارزش استفاده) و عینیت اجتماعی مربوط به ارزش (مارکس 1386: 77). عینیت مادی دلالت بر وجه کیفی کالاها دارد، یعنی به‌واسطه‌ی حواس انسانی مستقیماً قابل‌درک است؛ و به برآورده شدنِ نیازهای جسمی یا متخیله‌ی انسان‌ها توسط کالاها مربوط است.

ادامه در لینک زیر🔻🔻

https://telegra.ph/معلمان-طبقه%E2%80%8Cی-کارگر-یا-متوسط-05-29



آدرس اینستاگرام:
Farasookandokav
ایمیل:
[email protected]
🟢 فراخوان یادداشت

در شماره‌های آتی فراسوی کندوکاو قصد داریم به موارد زیر بپردازیم :

1⃣ ضرورت آموزش محیط زیست

2⃣ اشکال مقاومت در مدارس

3⃣ ‌وضعیت هنر در مدارس با تاکید بر هنر اعتراضی

از همین رو از پژوهشگران، محققان، کودکان، معلمان، مربیان، تسهیلگران، هنرمندان، فعالان و حامیان محیط زیست فعالان و حقوق کودک در خواست می‌کنیم مطالب خود را با محوریت بالا برای ما ارسال نمایند.

لطفا از طریق ایمیل فراسوی کندوکاو مطالب خود را برای ما ارسال نمایید.


ایمیل:
[email protected]

آدرس صفحه اینستاگرام :

Farasookandokav

❇️❇️❇️


https://tttttt.me/farasookandokav
🟣 #بیدارزنی: جنبش با سرکوب، به محاق نمی‌رود

گفتگوی بیدارزنی با «نشریه‌ی فراسوی کندوکاو»



▪️بیدارزنی: متن پیش‌رو حاصل گفتگوی بیدارزنی با «نشریه‌ی فراسوی کندوکاو» است. این گفتگو با محوریت بررسی نقش معلمان و تشکل‌های صنفی معلمان در پیش‌روی قیام ژیناست. قرارگیری در شرایط اوج و حضیض این قیام، ما را بر آن داشت تا با طرح سوالاتی پیرامون جنبش مبارزاتی دانش‌آموزان در مدرسه و از سوی دیگر سرکوب‌های حداکثری حاکمیت، به تحلیل چشم‌انداز قیام ژینا در مدرسه بپردازیم. گفتگویی با محوریت پیوند جنبش صنفی معلمان با قیام «زن، زندگی، آزادی»، سوژگی سیاسی دانش‌آموزان و روند بالفعل‌شدگی آنان در مدرسه، تبعات ستم ملی و روند آسیمیلاسیون و مبارزات معلمان در پیش و پس از قیام ژینا، از محورهای اصلی این گفتگوی جمعی است.

«از متن:

_ #بیدارزنی: ما در شماره چهارم نشریه‌ی کندوکاو، در بخش بیانیه‌ی تحلیلی «در مورد نحوه‌ی ادامه مطالبه‌گری و اعتراضات» که در سیزده بند ارائه شده، می‌خوانیم: «شرایط کرونا، نزول سطح آموزش و نبود زیرساختهای ضروری برای آموزش مجازی، تبعات وحشتناکی داشته که رانده شدن بیش از سه میلیون دانش‌آموز از مدرسه، آن هم بنا بر آمار ادعایی مسئولان که بدون شک آمیخته با پنهانکاری بوده، یکی از آنهاست. امروز در شرایطی قرار داریم که مدتها از پایان اپیدمی کرونا و مجازی شدن آموزش می‌گذرد، اما ترک تحصیل اجباری و نزول سطح آموزش بنا بر نابرابری‌های ساختاری، کماکان یک معضل جدی در آموزش عمومی محسوب می‌شود…. حملات شیمیایی اخیر، عملا بیشتر فرزندان خانواده‌های تهیدست را از تحصیل محروم کرده و یا کیفیت آموزش آنان را تنزل داده است.» به نظر شما چه رانه‌های اعتراضی و یا اتحادی بین تشکل‌های صنفی باید صورت پذیرد تا آمار میلیونی ترک تحصیل اجباری کودکانِ متعلق به طبقه‌ی کارگر و تهیدست، تنها یک آمار اسف‌بار باقی نماند؟ و آیا به نظر شما این فاجعه، خود یکی از قوی‌ترین دلایل برای اتحادی در جهت پایان روند فقیرسازی سیستماتیک در تمامی ارکان آن نیست؟

_ #فراسوی_کندوکاو: این سوال برای ما سؤال مهمی است. چون اتفاقا در همین سؤال ما آلترناتیو خود را مطرح می‌کنیم، یعنی آلترناتیو فراسو را. در واقع به هویت خود اینجا اشاره می‌کنیم. ببینید درباره‌ی آموزش رایگان و بازماندگی از تحصیل، اینها همواره مطالبه‌ی اصلی شورا و کانون‌ها بوده و واقعا ماهیت جنبش معلمان با این مطالبات گره خورده است. در جنبش معلمان، «نه به خصوصی‌سازی» هم مطرح بوده و متقابلا در کارگرها هم مثلا در کانون‌های فعالی مانند هفت‌تپه، فولاد در گذشته یا هپکو و آذرآب ما “نه به خصوصی‌سازی” را شاهد بودیم و پیرامون این مطالبه کنشگری کرده‌اند. این نشان می‌دهد که مدارهایی برای همبستگی بین فرودستان و به‌طور کلی طبقه کارگر وجود دارد و بر سر همین دارد اعتراض و کنشگری صورت می‌گیرد و در درون آن، دغدغه‌های ایجابی‌ای برای آینده هم نهفته است. وقتی ما خواهان این نیستیم که خصوصی‌سازی صورت بگیرد، از یک سو خواهان این هم نیستیم که همه چیز در دست دولت قرار بگیرد چون می‌بینیم که دولت هم در این زمینه نهاد ناکارآمدی است و این می‌تواند آلترناتیوهایی هم در دل خود داشته باشد، مانند اداره‌ی شورایی مدرسه و این شکلی از امر ایجابی علیه منطق سرمایه است که می‌تواند گروه‌های مختلف ستمدیده را گرد هم بیاورد و متحد کند...»


#ژن_ژیان_ئازادی
#جنبش_زنان #حملات_شیمیایی_به‌_مدارس



ادامه‌ی متن را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:


https://bidarzani.com/46216/


@bidarzani
farasoo6.pdf
899.7 KB
🔴شماره ششم گاهنامه‌ی فراسوی کندوکاو


در این شماره:
🔹زنگ اول: آموزش طبقاتی و کنکور طبقاتی
🔹گفت‌وگو با عاتکه رجبی
🔹مسئله‌ی آموزش در مانیفست جامعه‌ی +LGBTIAQ ایران و افغانستان
🔹تأملی بر وجوه طبقاتی جنبش معلمان
🔹مولد‌سازی: اسم رمز کالایی‌سازی آموزش عمومی