Kimia zeraati
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه #مست_از_خانه_برون_تاختهای_یعنی_چه زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساختهای یعنی چه شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی بازم از پای درانداختهای…
هميشه نسبت به اين شعر حس عجيبي داشتم
حالا هم كه تو اين آهنگ با اين گيتار الكتريك ادقام شده
واقعا حس ديوونه كننده اي داره
حالا هم كه تو اين آهنگ با اين گيتار الكتريك ادقام شده
واقعا حس ديوونه كننده اي داره
Forwarded from • ArtHits •
بیا دستهایم را بگیر تا راه هایی که با هم نرفته ایم را برویم
بیا باران هایی که بر قلبمان نریخته را بباریم
بیا شهر را با خنده هایمان به قهقه بیاندازیم
به خوابم بیا تا به تلافی تمام نبودنت
تماممت را در اغوش بکشم!
#فرنوش_رضایی
بیا باران هایی که بر قلبمان نریخته را بباریم
بیا شهر را با خنده هایمان به قهقه بیاندازیم
به خوابم بیا تا به تلافی تمام نبودنت
تماممت را در اغوش بکشم!
#فرنوش_رضایی
از آن موقع هاييست كه دلم ميخواهد
هيچ چيز را براي ديدنت بهانه نكنم
با شجاعت داد بزنم
اهاي فلاني
اين بار بدون هيچ دليلي وقتت را خالي كن
بيا فقط ببينمت
فقط ببينمت
ببينمت
دلم براي چشم هات تنگ شده لعنتي ...
#كيميا_زراعتي
هيچ چيز را براي ديدنت بهانه نكنم
با شجاعت داد بزنم
اهاي فلاني
اين بار بدون هيچ دليلي وقتت را خالي كن
بيا فقط ببينمت
فقط ببينمت
ببينمت
دلم براي چشم هات تنگ شده لعنتي ...
#كيميا_زراعتي
کمی که بگذرد آدم ها یاد میگیرند
که تپش قلبشان را کنترل کنند
که کمی منطقی تر باشند
گاهی خود احساس هم منطق را ترجیح می دهد...!
ما عادت می کنیم که هر روز چیز هایی را ببینیم
که شبیه رویایمان نیستند...! :(
#کیمیا_زراعتی
که تپش قلبشان را کنترل کنند
که کمی منطقی تر باشند
گاهی خود احساس هم منطق را ترجیح می دهد...!
ما عادت می کنیم که هر روز چیز هایی را ببینیم
که شبیه رویایمان نیستند...! :(
#کیمیا_زراعتی
یکی از مهم ترین چیز هایی که به من یاد داد
این بود که صبح ها
بیشتر خودم را دوست داشته باشم...! :)
#کیمیا_زراعتی
این بود که صبح ها
بیشتر خودم را دوست داشته باشم...! :)
#کیمیا_زراعتی
کاش در این انزوای مهتابی شب
میشد آغوشت را سرود...
لبخندت را سرود...
حتی نگاهت را...!
کاش آنقدر شاعر بودم که می توانستم...
#کیمیا_زراعتی
میشد آغوشت را سرود...
لبخندت را سرود...
حتی نگاهت را...!
کاش آنقدر شاعر بودم که می توانستم...
#کیمیا_زراعتی
Forwarded from Amz | اِى اِم زِد
كاش ميشد انگشت تا حلق فرو ببريم و تمام دلبستگى ها را يكجا بالا بياريم.
تو
ساعت دوازده شب
سی و یک شهریوری
و من
عقربه ای که تا می خواهد
به تو برسد
به عقب می کشندش...
ساعت دوازده شب
سی و یک شهریوری
و من
عقربه ای که تا می خواهد
به تو برسد
به عقب می کشندش...
مگر قبلا
کم بود برای آن که
مرور خاطراتت
مرا دیوانه کند
که حالا انقدر طولانی شدست؟!
غروب لعنتی را می گویم...
#کیمیا_زراعتی
کم بود برای آن که
مرور خاطراتت
مرا دیوانه کند
که حالا انقدر طولانی شدست؟!
غروب لعنتی را می گویم...
#کیمیا_زراعتی