چاپ دوم «ارشاد؛ در معرفت و وعظ و اخلاق»
میراث مکتوب- ابومحمد عبدالله بن ابیبکر قَلانِسی نَسَفی (م حدود ۵۰۰ با حدود ۵۵۰ ه) ارشاد را در اخلاق دینی و عرفانی در ماوراء النهر تألیف کرده است.
این کتاب حاوی سی و دو فصل است و مؤلف در هر فصل به آیات قرآنی، احادیث قدسی و نبوی و اخبار و اقوال مشایخ استشهاد کرده و از کتابهایی نادر مانند معانی الاخبار حکیم ترمذی، فواید ابواسحاق بشاغری و غیره بهره برده است.
در میان شواهد شعری این کتاب، اشعار شاعران بزرگ قرنهای چهارم و پنجم همچون رودکی، بوشکور بلخی، فرخی و شاعران گمنام همین دوره همچون خواجه حکیم سمرقندی، ابوالقاسم خطیب سمرقندی، حکیم جوهری سمرقندی و … به چشم میخورد.
از دیگر ویژگیهای مهم این اثر افعال و ترکیبات ناب و کهن فارسی در برابر عربی است و نثر این اثر همچون دیگر آثار برجای مانده از سدههای پنجم و ششم حوزۀ ماوراء النهر، از سادگی، روانی و جذابیت برخوردار بوده و از هر گونه پیچیدگی به دور است.
برای کتاب حاضر، افزون بر فهرست مطالب و فهرست منابع، فهرستهاى فنى متعدد و جالب، شامل آیات، احادیث نبوى، احادیث قدسى و اخبار انبیاى پیشین، اخبار، اقوال و مأثورات مشایخ و ضربالمثلهاى عربى، به زبان محلى، جملات احترامآمیز و دعائیه، کلمات نفرین، اشعار عربى، فارسی، مثل و مثلوارههاى فارسی و ترجمه مثلهاى عربى، واژهها، ترکیبات و افعال ناب فارسی و ساختهشده فارسی، واژهها و اصطلاحات معارف دینى، اخلاقى و مدنى، حکایتها، تمثیلها، کسان (و فرشتگان)، نسبتها، القاب، ادیان، اقوام، نحلهها، مذاهب و طبقات اجتماعى، صنفى و عقیدتى، جاىها و کتابها نیز فراهم شده است.
کتاب حاضر، مستند است و مصحح، ارجاعات را بهصورت پاورقى آورده، در بسیارى از موارد، اختلاف نسخههاى خطى بیان شده و نیز تصاویرى از وقفنامه و صفحات آغاز و انجام و اواسط نسخه خطى اثر حاضر ضمیمه شده است.
مصحح در تعلیقاتش برخى از اعلام تاریخى را بهصورت مختصر شناسانده و همچنین توضیحاتى در مورد احادیث و اخبار نبوى، اشعار، اصطلاحات، اعلام جغرافیایى، اقوال مشایخ، لغات و… ارائه کرده است.
«ارشاد؛ در معرفت و وعظ و اخلاق» با تصحیح، مقدمه و تعلیقات دکتر عارف نوشاهی (متولد پاکستان، ۱۳۳۴ش) برای نخستین بار در سال ۱۳۸۵ از سوی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب به چاپ رسید و اکنون چاپ دوم آن عرضه شده است.
علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ این کتاب و دریافت آن میتوانند با شماره تلفن ۰۲۱۶۶۴۹۰۶۱۲ داخلی ۱۰۵ تماس حاصل کنند.
https://mirasmaktoob.com/%da%86%d8%a7%d9%be-%d8%af%d9%88%d9%85-%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d8%af%d8%9b-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%d8%aa-%d9%88-%d9%88%d8%b9%d8%b8-%d9%88-%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82/
میراث مکتوب- ابومحمد عبدالله بن ابیبکر قَلانِسی نَسَفی (م حدود ۵۰۰ با حدود ۵۵۰ ه) ارشاد را در اخلاق دینی و عرفانی در ماوراء النهر تألیف کرده است.
این کتاب حاوی سی و دو فصل است و مؤلف در هر فصل به آیات قرآنی، احادیث قدسی و نبوی و اخبار و اقوال مشایخ استشهاد کرده و از کتابهایی نادر مانند معانی الاخبار حکیم ترمذی، فواید ابواسحاق بشاغری و غیره بهره برده است.
در میان شواهد شعری این کتاب، اشعار شاعران بزرگ قرنهای چهارم و پنجم همچون رودکی، بوشکور بلخی، فرخی و شاعران گمنام همین دوره همچون خواجه حکیم سمرقندی، ابوالقاسم خطیب سمرقندی، حکیم جوهری سمرقندی و … به چشم میخورد.
از دیگر ویژگیهای مهم این اثر افعال و ترکیبات ناب و کهن فارسی در برابر عربی است و نثر این اثر همچون دیگر آثار برجای مانده از سدههای پنجم و ششم حوزۀ ماوراء النهر، از سادگی، روانی و جذابیت برخوردار بوده و از هر گونه پیچیدگی به دور است.
برای کتاب حاضر، افزون بر فهرست مطالب و فهرست منابع، فهرستهاى فنى متعدد و جالب، شامل آیات، احادیث نبوى، احادیث قدسى و اخبار انبیاى پیشین، اخبار، اقوال و مأثورات مشایخ و ضربالمثلهاى عربى، به زبان محلى، جملات احترامآمیز و دعائیه، کلمات نفرین، اشعار عربى، فارسی، مثل و مثلوارههاى فارسی و ترجمه مثلهاى عربى، واژهها، ترکیبات و افعال ناب فارسی و ساختهشده فارسی، واژهها و اصطلاحات معارف دینى، اخلاقى و مدنى، حکایتها، تمثیلها، کسان (و فرشتگان)، نسبتها، القاب، ادیان، اقوام، نحلهها، مذاهب و طبقات اجتماعى، صنفى و عقیدتى، جاىها و کتابها نیز فراهم شده است.
کتاب حاضر، مستند است و مصحح، ارجاعات را بهصورت پاورقى آورده، در بسیارى از موارد، اختلاف نسخههاى خطى بیان شده و نیز تصاویرى از وقفنامه و صفحات آغاز و انجام و اواسط نسخه خطى اثر حاضر ضمیمه شده است.
مصحح در تعلیقاتش برخى از اعلام تاریخى را بهصورت مختصر شناسانده و همچنین توضیحاتى در مورد احادیث و اخبار نبوى، اشعار، اصطلاحات، اعلام جغرافیایى، اقوال مشایخ، لغات و… ارائه کرده است.
«ارشاد؛ در معرفت و وعظ و اخلاق» با تصحیح، مقدمه و تعلیقات دکتر عارف نوشاهی (متولد پاکستان، ۱۳۳۴ش) برای نخستین بار در سال ۱۳۸۵ از سوی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب به چاپ رسید و اکنون چاپ دوم آن عرضه شده است.
علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ این کتاب و دریافت آن میتوانند با شماره تلفن ۰۲۱۶۶۴۹۰۶۱۲ داخلی ۱۰۵ تماس حاصل کنند.
https://mirasmaktoob.com/%da%86%d8%a7%d9%be-%d8%af%d9%88%d9%85-%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d8%a7%d8%af%d8%9b-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%d8%aa-%d9%88-%d9%88%d8%b9%d8%b8-%d9%88-%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82/
مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
چاپ دوم «ارشاد؛ در معرفت و وعظ و اخلاق»
چاپ دوم «ارشاد؛ در معرفت و وعظ و اخلاق» با تصحیح، مقدمه و تعلیقات عارف نوشاهی از سوی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب چاپ و منتشر شد.
چون عالِم بلغزد عالَمى به دُم او بلغزد!
وَهْب بن الورد المکى چنين گفته است که خداى تعالىٰ عفو کند بر عالمانى که راه صواب پيدا کنند و چون غلط روند به غلطِ خويش مُقِرّ آيند. ليکن چون وقتى که عالم غلط مىرود آن کار خطا را تأويل صواب مىکند تا به چشم عامّه رسوا نشود و جاه وى باقى ماند و خلق به دُم وى هلاک مىشوند. و اين تأويل همان سخن است که گفتهاند: «إذَا زَلّ العَالِمُ، زَلَّ بِزَلَّتِهِ عَالَمٌ». چون عالِم بلغزد عالَمى به دُم او بلغزد. (قلانسى نسفى، 1402: 25)
مأخذ: قلانسى نسفى، عبدللّه بن محمد بن ابى بکر. 1402. ارشاد (چاپ دوم). بهتصحيح عارف نوشاهى. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی ميراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
وَهْب بن الورد المکى چنين گفته است که خداى تعالىٰ عفو کند بر عالمانى که راه صواب پيدا کنند و چون غلط روند به غلطِ خويش مُقِرّ آيند. ليکن چون وقتى که عالم غلط مىرود آن کار خطا را تأويل صواب مىکند تا به چشم عامّه رسوا نشود و جاه وى باقى ماند و خلق به دُم وى هلاک مىشوند. و اين تأويل همان سخن است که گفتهاند: «إذَا زَلّ العَالِمُ، زَلَّ بِزَلَّتِهِ عَالَمٌ». چون عالِم بلغزد عالَمى به دُم او بلغزد. (قلانسى نسفى، 1402: 25)
مأخذ: قلانسى نسفى، عبدللّه بن محمد بن ابى بکر. 1402. ارشاد (چاپ دوم). بهتصحيح عارف نوشاهى. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی ميراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
چاپ دوم «مجالس جهانگیری»
میراث مکتوب- کتاب مجالس جهانگیری تألیف عبدالستّار بن قاسم لاهوری – یکی از مقربان جهانگیر پادشاه گورکانی – مأخذی نویافته، بسیار سودمند و جالب برای وقایع سه سالهٔ نورالدین جهانگیر پادشاه (۱۰۱۴ – ۱۰۳۷ هـ.) از ۲۴ رجب ۱۰۱۷ تا ۱۹ رمضان ۱۰۲۰ ه. است.
مؤلف وقایع و گفتگوهایی را که در مجالس شبانهٔ جهانگیر در طی این سه سال شاهد و شنوندهٔ آنها بوده در ۱۲۲ مجلس به تحریر در آورده است.
مجالس جهانگیری در واقع تاریخ غیررسمی رویدادهای ادبی و فرهنگی دربار جهانگیر است و در آن اطلاعاتی مفید دربارهٔ حضور شاعران و هنرمندان و دولتمردان ایرانی و ماوراءالنهری در دربار جهانگیر بیان شده است.
در مجالس جهانگیری نکاتی جالب دربارهٔ علاقهمندیهای جهانگیر به شعر، نقد شعر، موسیقی، نقاشی، ضرب سکه و شکار ابراز شده است که تصویر روشنتری از ذوقیات جهانگیر را ترسیم میکند.
این اثر به ۱۲۲ فصل تقسیم شدهاست که بیانگر گزارشهای تاریخ است. نویسنده در هر فصل آن تاریخ برگزاری مجلس را هم برحسب عهد هجری قمری و هم برحسب سال سلطنت جهانگیر قید کرده است. طول فصلها متفاوت است. مجموعههای بسیار کوتاهی وجود دارند که تنها شامل یک موضوع جزئی هستند، در حالی که مجموعههای دیگر با طیف وسیعتری از موضوعات سروکار دارند. در این مجالس، مکالمه معمولاً بدون هیچ ارتباط آشکاری از موضوعی به موضوع دیگر منتقل میشود.
«مجالس جهانگیری» برای نخستین بار براساس نسخهٔ منحصربهفرد، به وسیلهٔ دو استاد پاکستانی، عارف نوشاهی و معین نظامی، تصحیح و به همراه مقدمهای تحقیقی و جامع و تعلیقات در سال ۱۳۸۵ از سوی مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب به چاپ رسید و اکنون چاپ دوم آن با برخی اصلاحات به علاقهمندان عرضه میشود.
علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ این کتاب و دریافت آن میتوانند با شماره تلفن ۰۲۱۶۶۴۹۰۶۱۲ داخلی ۱۰۵ تماس حاصل کنند.
https://mirasmaktoob.com/%da%86%d8%a7%d9%be-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%84%d8%b3-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c/
میراث مکتوب- کتاب مجالس جهانگیری تألیف عبدالستّار بن قاسم لاهوری – یکی از مقربان جهانگیر پادشاه گورکانی – مأخذی نویافته، بسیار سودمند و جالب برای وقایع سه سالهٔ نورالدین جهانگیر پادشاه (۱۰۱۴ – ۱۰۳۷ هـ.) از ۲۴ رجب ۱۰۱۷ تا ۱۹ رمضان ۱۰۲۰ ه. است.
مؤلف وقایع و گفتگوهایی را که در مجالس شبانهٔ جهانگیر در طی این سه سال شاهد و شنوندهٔ آنها بوده در ۱۲۲ مجلس به تحریر در آورده است.
مجالس جهانگیری در واقع تاریخ غیررسمی رویدادهای ادبی و فرهنگی دربار جهانگیر است و در آن اطلاعاتی مفید دربارهٔ حضور شاعران و هنرمندان و دولتمردان ایرانی و ماوراءالنهری در دربار جهانگیر بیان شده است.
در مجالس جهانگیری نکاتی جالب دربارهٔ علاقهمندیهای جهانگیر به شعر، نقد شعر، موسیقی، نقاشی، ضرب سکه و شکار ابراز شده است که تصویر روشنتری از ذوقیات جهانگیر را ترسیم میکند.
این اثر به ۱۲۲ فصل تقسیم شدهاست که بیانگر گزارشهای تاریخ است. نویسنده در هر فصل آن تاریخ برگزاری مجلس را هم برحسب عهد هجری قمری و هم برحسب سال سلطنت جهانگیر قید کرده است. طول فصلها متفاوت است. مجموعههای بسیار کوتاهی وجود دارند که تنها شامل یک موضوع جزئی هستند، در حالی که مجموعههای دیگر با طیف وسیعتری از موضوعات سروکار دارند. در این مجالس، مکالمه معمولاً بدون هیچ ارتباط آشکاری از موضوعی به موضوع دیگر منتقل میشود.
«مجالس جهانگیری» برای نخستین بار براساس نسخهٔ منحصربهفرد، به وسیلهٔ دو استاد پاکستانی، عارف نوشاهی و معین نظامی، تصحیح و به همراه مقدمهای تحقیقی و جامع و تعلیقات در سال ۱۳۸۵ از سوی مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب به چاپ رسید و اکنون چاپ دوم آن با برخی اصلاحات به علاقهمندان عرضه میشود.
علاقهمندان برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ این کتاب و دریافت آن میتوانند با شماره تلفن ۰۲۱۶۶۴۹۰۶۱۲ داخلی ۱۰۵ تماس حاصل کنند.
https://mirasmaktoob.com/%da%86%d8%a7%d9%be-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%85%d8%ac%d8%a7%d9%84%d8%b3-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c/
مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
چاپ دوم «مجالس جهانگیری»
میراث مکتوب- کتاب مجالس جهانگیری تألیف عبدالستار بن قاسم لاهوری - یکی از مقربان جهانگیر پادشاه گورکانی - مأخذی نویافته، بسیار سودمند و جالب برای وقایع سه سالۀ نورالدین جهانگیر
برخی حالات و عادات و معمولات و تشریفات جالب جهانگیر گورکانی
- جهانگیر بر تختی که مینشست، گِردا گِرد آن پردهٔ مهین زده بود و گاهی از درون پرده و گاهی با دست پرده کنار کشیده، صحبت میکرد.
- شبها تا دیر وقت بیدار میبود. بیشتر مجالس شبانهٔ او نیمهشب برپا میشد. گاهی در وسط مجلس بلند میشد و به حرمسرا میرفت و باز میگشت.
- قبل از ۱۰۱۹ ه.ق. که جهانگیر ۴۲ ساله شده بود، موی بروت و ریش او آغاز به سفید شدن کرده بود. در اوائل چندی موهای بروت را به مقراض میگرفت، چون بسیار شد، دست از آن بازداشت. موهای سر هم سفید شده بود، اما کمتر.
- در اعطای جوایز و صلات به امرا ترتیب الفبایی نامهای ایشان را رعایت میکرد.
- در شبهای «دیوالی» نرد بازی میکرد.
- جهانگیر عینک میزد و شیشهٔ ساعت نیز داشت.
- جهانگیر به رؤیاها اعتقاد داشت. خوابهایی که میدید به حاضران میگفت و تعبیر و تأویل آنها میخواست. خوابِ حضرت مسیح (ع) را نیز دیده بود. گاهی از امرا میخواست که خوابهای خود را به او بیان کنند.
- باریافتگان در مجلس او، از تخت پادشاهی کمی پایینتر میایستادند. جهانگیر به اشاره یا به حکم آنان را به بالا برآمدن میفرمود. علما و شعرا را بدین کلمات میخواست: «مولایان بیایند! شاعران بیایند.»
- امرا و مقرّبانِ جهانگیر در شب عروسی فرزندان خود یعنی عروس و داماد را اوّل برای ادای احترام پیش جهانگیر میآوردند و جهانگیر به آنان خلعت میداد.
- جهانگیر از ایام شاهزادگی که سنش چهارده پانزده ساله بود، به شراب خوری میپرداخت. این عادت را تا بعدها که بر تخت سلطنت نشست، نیز داشت. به دیگران هم شراب تعارف میکرد. عادت افیون خوری مزید بر آن بود. گاهی افیون را در آب حل کرده میخورد. انواع افیون را میشناخت و به درباریان مجال میداد که خوبیهای آن را مطرح کنند.
- برای شعر گفتن از روش سنتی استفاده میکرد، اوّل قافیهها را ردیف میکرد، آنگاه مطابق آن مضمون شعر میبست. جهانگیر علم عروض نورزیده و نخوانده بود.
- به زبان هندی به طوری با حفظ شئون زبان صحبت میکرد که مؤلف مجالس جهانگیری از هندی به فارسی ترجمه کردن آن بازماند.
- قوّت مشاهده و حافظهٔ فوقالعاده داشت. برهمنِ گجراتی را دوازده سال پیش در جایی دیده بود و پس از دوازده سال بدون هیچ مقدّمهای او را شب در مجلس خود دید و نه تنها او را بازشناخت بل که جزئیات ملاقات دوازده سالهٔ پیش را به تمام و کمال به او گفت.
- جهانگیر تفرّس عجیبی داشت. مؤلف مجالس جهانگیری در این مورد دو واقعه ضبط کرده است. (لاهوری، 1402؛ مقدمه: هشتاد و چهار و هشتاد و پنج)
مأخذ: لاهوری، عبدالستّار بن قاسم. 1402. مجالس جهانگیری [مجلسهای شبانه دربار نورالدّین جهانگیر از 24 رجب 1017 تا 19 رمضان 1020 هـ . ق] (چاپ دوم). تصحيح، مقدمه و تعلیقات از عارف نوشاهی و معین نظامی. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
- جهانگیر بر تختی که مینشست، گِردا گِرد آن پردهٔ مهین زده بود و گاهی از درون پرده و گاهی با دست پرده کنار کشیده، صحبت میکرد.
- شبها تا دیر وقت بیدار میبود. بیشتر مجالس شبانهٔ او نیمهشب برپا میشد. گاهی در وسط مجلس بلند میشد و به حرمسرا میرفت و باز میگشت.
- قبل از ۱۰۱۹ ه.ق. که جهانگیر ۴۲ ساله شده بود، موی بروت و ریش او آغاز به سفید شدن کرده بود. در اوائل چندی موهای بروت را به مقراض میگرفت، چون بسیار شد، دست از آن بازداشت. موهای سر هم سفید شده بود، اما کمتر.
- در اعطای جوایز و صلات به امرا ترتیب الفبایی نامهای ایشان را رعایت میکرد.
- در شبهای «دیوالی» نرد بازی میکرد.
- جهانگیر عینک میزد و شیشهٔ ساعت نیز داشت.
- جهانگیر به رؤیاها اعتقاد داشت. خوابهایی که میدید به حاضران میگفت و تعبیر و تأویل آنها میخواست. خوابِ حضرت مسیح (ع) را نیز دیده بود. گاهی از امرا میخواست که خوابهای خود را به او بیان کنند.
- باریافتگان در مجلس او، از تخت پادشاهی کمی پایینتر میایستادند. جهانگیر به اشاره یا به حکم آنان را به بالا برآمدن میفرمود. علما و شعرا را بدین کلمات میخواست: «مولایان بیایند! شاعران بیایند.»
- امرا و مقرّبانِ جهانگیر در شب عروسی فرزندان خود یعنی عروس و داماد را اوّل برای ادای احترام پیش جهانگیر میآوردند و جهانگیر به آنان خلعت میداد.
- جهانگیر از ایام شاهزادگی که سنش چهارده پانزده ساله بود، به شراب خوری میپرداخت. این عادت را تا بعدها که بر تخت سلطنت نشست، نیز داشت. به دیگران هم شراب تعارف میکرد. عادت افیون خوری مزید بر آن بود. گاهی افیون را در آب حل کرده میخورد. انواع افیون را میشناخت و به درباریان مجال میداد که خوبیهای آن را مطرح کنند.
- برای شعر گفتن از روش سنتی استفاده میکرد، اوّل قافیهها را ردیف میکرد، آنگاه مطابق آن مضمون شعر میبست. جهانگیر علم عروض نورزیده و نخوانده بود.
- به زبان هندی به طوری با حفظ شئون زبان صحبت میکرد که مؤلف مجالس جهانگیری از هندی به فارسی ترجمه کردن آن بازماند.
- قوّت مشاهده و حافظهٔ فوقالعاده داشت. برهمنِ گجراتی را دوازده سال پیش در جایی دیده بود و پس از دوازده سال بدون هیچ مقدّمهای او را شب در مجلس خود دید و نه تنها او را بازشناخت بل که جزئیات ملاقات دوازده سالهٔ پیش را به تمام و کمال به او گفت.
- جهانگیر تفرّس عجیبی داشت. مؤلف مجالس جهانگیری در این مورد دو واقعه ضبط کرده است. (لاهوری، 1402؛ مقدمه: هشتاد و چهار و هشتاد و پنج)
مأخذ: لاهوری، عبدالستّار بن قاسم. 1402. مجالس جهانگیری [مجلسهای شبانه دربار نورالدّین جهانگیر از 24 رجب 1017 تا 19 رمضان 1020 هـ . ق] (چاپ دوم). تصحيح، مقدمه و تعلیقات از عارف نوشاهی و معین نظامی. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
شهرها و غذاها در دیوان بسحاق
در دیوان بسحاق بسیاری از غذاها، شیرینیها، سبزیها و آشها و محصولات، به شهری یا کشوری منسوب است:
مهیوه از لار: اصلش از آب ماهی است و مهملاتی چند که مردهشویان لار میدانند.
نمکزی از اصفهان: این ترکیب اهل اصفهان است و باید بدانی که چندان که در ایشان گندگی است، در این حلوا نازکی است.
سماق از عراق، نان گرد خانگی از یزد، کیپای چرب از ابرقو، آش مویز و انار از اصفهان، آش زیره از کرمان، تمرهندی از هرموز، زلیق از شبانکاره، ماهی از دریای بصره، هریسه از شوشتر، بریان و نان از بغداد، نخود از هری، برنج از شیراز، مویز از طایف، نان و نانپزی از سمرقند، زیره از کرمان، بغرا از خراسان، (بغرا از غایت خراسانیگری که داشت ملاحظه نکرد)، بورک از خراسان، سیب از اصفهان، سرمش از کاشان، شفتالو از بیضا، انار از اردستان، حلوای پسته از خراسان، حلوای کنجد از کازرون، دوشاب از لرستان، قبیتهٔ کنجدی از کردی، بشنزه از کازرون.
در اوّل سپهدارش آمد، سماق
به ایلغار آمد از راه عراق
ز هر کوچهٔ یزد، آمد به در
بسی گردهٔ خانگی، چون سپر
ز شهر ابرقوه، کیپای چرب
زره بسته، با نیزه آمد به حرب
به تعجیل آمد، روان ز اصفهان
به سر آش میویز با ناردان
چنان آش زیره، ز کرمان براند
كز او يلغز کوفته بازماند
ز هرموز، چون تمرهندی، رسید
مزعفر، بر آشفتهٔ جنگ دید
چو نارنجی از جنگ آگاه شد
زلیک شبانکاره، در راه شد
ز دریای بصره، برای مدد
کشیدند صف، ماهی بیعدد
هریسه از ششتر به شب ره برید
که تا صبحگاهی به لشکر رسید
ز بغداد و تبریز هم شد روان
سپاهیّ بریان و سردار نان
ز احشام قزلغ قفا در قفا
رسیدند با ساقیه دوغها
(بسحاق اطعمه، 1397: مقدمه: یکصد و بیست و پنج و یکصد و بیست و شش)
مأخذ: بسحاق اطعمه، احمد بن حلاج. 1397. کلیات بسحق اطعمه شیرازی (چاپ سوم). تصحیح منصور رستگار فسایی. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
در دیوان بسحاق بسیاری از غذاها، شیرینیها، سبزیها و آشها و محصولات، به شهری یا کشوری منسوب است:
مهیوه از لار: اصلش از آب ماهی است و مهملاتی چند که مردهشویان لار میدانند.
نمکزی از اصفهان: این ترکیب اهل اصفهان است و باید بدانی که چندان که در ایشان گندگی است، در این حلوا نازکی است.
سماق از عراق، نان گرد خانگی از یزد، کیپای چرب از ابرقو، آش مویز و انار از اصفهان، آش زیره از کرمان، تمرهندی از هرموز، زلیق از شبانکاره، ماهی از دریای بصره، هریسه از شوشتر، بریان و نان از بغداد، نخود از هری، برنج از شیراز، مویز از طایف، نان و نانپزی از سمرقند، زیره از کرمان، بغرا از خراسان، (بغرا از غایت خراسانیگری که داشت ملاحظه نکرد)، بورک از خراسان، سیب از اصفهان، سرمش از کاشان، شفتالو از بیضا، انار از اردستان، حلوای پسته از خراسان، حلوای کنجد از کازرون، دوشاب از لرستان، قبیتهٔ کنجدی از کردی، بشنزه از کازرون.
در اوّل سپهدارش آمد، سماق
به ایلغار آمد از راه عراق
ز هر کوچهٔ یزد، آمد به در
بسی گردهٔ خانگی، چون سپر
ز شهر ابرقوه، کیپای چرب
زره بسته، با نیزه آمد به حرب
به تعجیل آمد، روان ز اصفهان
به سر آش میویز با ناردان
چنان آش زیره، ز کرمان براند
كز او يلغز کوفته بازماند
ز هرموز، چون تمرهندی، رسید
مزعفر، بر آشفتهٔ جنگ دید
چو نارنجی از جنگ آگاه شد
زلیک شبانکاره، در راه شد
ز دریای بصره، برای مدد
کشیدند صف، ماهی بیعدد
هریسه از ششتر به شب ره برید
که تا صبحگاهی به لشکر رسید
ز بغداد و تبریز هم شد روان
سپاهیّ بریان و سردار نان
ز احشام قزلغ قفا در قفا
رسیدند با ساقیه دوغها
(بسحاق اطعمه، 1397: مقدمه: یکصد و بیست و پنج و یکصد و بیست و شش)
مأخذ: بسحاق اطعمه، احمد بن حلاج. 1397. کلیات بسحق اطعمه شیرازی (چاپ سوم). تصحیح منصور رستگار فسایی. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
مثنوی اطعمه
بشنو اکنون سرگذشتی ای پسر
فی الحقیقه در مجاز و مختصر
یک شبی در مطبخی بودم قرین
با عزیزی چند از اهل یقین
بود دیگی پر برنج و شیر ضمّ
زیره و خرمای بسیاری به هم
آتش اندر شیب و در بالاش تف
منتظر بنشسته آن اهل شرف
تا چه میگوید در آن جوش و خروش
بر صدای او نهاده جمله گوش
جوش میزد دیگ اندر پیش و پس
بر گشادم گوش معنی آن نفس
نکتهای با من بگفت آن پخته کار
از زبان بی زبانی گوش دار
نغمهای زان دیگ بشنیدم عیان
کرد با من قصّهای شرح و بیان
نغمهای از دیگ این بود ای عزیز
فهم کن گر عقل داری و تمیز
از زبان حال با من دیگ گفت
درّ معنی بین که آن بیچاره سفت
گفت اگر شیر و برنج است و شکر
نعمت بسیار زیبا ای پسر
لیک اگر آتش بسوزد بر تنم
دوستان گردند حالی دشمنم
چون بسوزد شیرها گردد هبا
بس سیه رویی که پیش آید مرا
در زمان گردد مبدّل آن لذيذ
پیش مردم خار گردد آن عزیز
بشنو اکنون از سر ذوق خطور
دیگ هست این جا جهان پرغرور
پس تن انسان به رنج است ای پسر
شیر همچون روح باشد در نگر
آن رطب با این بدن ایمان بود
زیرهها آن طاعت و احسان [بود]
دیگ، تن را هست سر پوش ای پسر
طاعت خود داشتن پنهان دگر
تفّ این دیگ آن نفسهای شماست
پختن این دیگ سودای شماست
آتش او شهوت نفس است هان
جهد آن کن تا نسوزی ای فلان
هیزمش وسواس شیطانی بود
دور باش از بد که شیطانی بود
در لباس «اطعمه»ای نیکنام
سرّ معنی بشنو از صوفی تمام
زان که هر چیزی که میبینی عیان
صورتش را معنیی باشد بدان
(صوفی محمّد هروی،1386: 6/165)
مأخذ: صوفی محمّد هروی. 1386. دفتر اشعار صوفی. به کوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
بشنو اکنون سرگذشتی ای پسر
فی الحقیقه در مجاز و مختصر
یک شبی در مطبخی بودم قرین
با عزیزی چند از اهل یقین
بود دیگی پر برنج و شیر ضمّ
زیره و خرمای بسیاری به هم
آتش اندر شیب و در بالاش تف
منتظر بنشسته آن اهل شرف
تا چه میگوید در آن جوش و خروش
بر صدای او نهاده جمله گوش
جوش میزد دیگ اندر پیش و پس
بر گشادم گوش معنی آن نفس
نکتهای با من بگفت آن پخته کار
از زبان بی زبانی گوش دار
نغمهای زان دیگ بشنیدم عیان
کرد با من قصّهای شرح و بیان
نغمهای از دیگ این بود ای عزیز
فهم کن گر عقل داری و تمیز
از زبان حال با من دیگ گفت
درّ معنی بین که آن بیچاره سفت
گفت اگر شیر و برنج است و شکر
نعمت بسیار زیبا ای پسر
لیک اگر آتش بسوزد بر تنم
دوستان گردند حالی دشمنم
چون بسوزد شیرها گردد هبا
بس سیه رویی که پیش آید مرا
در زمان گردد مبدّل آن لذيذ
پیش مردم خار گردد آن عزیز
بشنو اکنون از سر ذوق خطور
دیگ هست این جا جهان پرغرور
پس تن انسان به رنج است ای پسر
شیر همچون روح باشد در نگر
آن رطب با این بدن ایمان بود
زیرهها آن طاعت و احسان [بود]
دیگ، تن را هست سر پوش ای پسر
طاعت خود داشتن پنهان دگر
تفّ این دیگ آن نفسهای شماست
پختن این دیگ سودای شماست
آتش او شهوت نفس است هان
جهد آن کن تا نسوزی ای فلان
هیزمش وسواس شیطانی بود
دور باش از بد که شیطانی بود
در لباس «اطعمه»ای نیکنام
سرّ معنی بشنو از صوفی تمام
زان که هر چیزی که میبینی عیان
صورتش را معنیی باشد بدان
(صوفی محمّد هروی،1386: 6/165)
مأخذ: صوفی محمّد هروی. 1386. دفتر اشعار صوفی. به کوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
طریقهٔ ساختن قرص آبلیمو
پنج بیضهٔ مرغ را سفیده گرفته، بدهند با تخته آن را زده که کف آن سفت شود، و شکر را در دیگ بریزند و بجوشانند تا به قوام آید. به مرتبهای که انگشت بزنی پنج نخ بدهد و زمین بگذارد و چوب بلندی در میان آن بگذارند و به هم بزنند تا حدّی که [بالای] آن زیر شود و آبلیمو قلیلی بریزند. هرگاه آبلیمو میسّر نشود آبغوره هم خوب است.
و بعد از آن تخم را که چوب زدهاند بریزند، به هم بزنند امّا در سر آتش. تا مادامی که انگشت بزنند و بر زبان بزنند. هرگاه به زبان نچسبید به قوام آمده.
بعد از آن آستری را پاک بشورند که نم داشته باشد. در پشت مجموعه پهن کنند و آن را گرم گرم به روی او بریزند و تکان بدهند تا نازک شود.
بعد با چاقو ببرّند و کاغذ بر روی او بیندازند و مجموعهٔ دیگر بر روی او برگرداند که آن دستمال برود و کاغذ به زیر برود و دستمال را بردارد. (جامع الصنایع، 1389: 7/6)
مأخذ: جامع الصنایع (آشپزینامه از عصر قاجار). 1389. از مؤلفی ناشناخته. بهکوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی ميراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
پنج بیضهٔ مرغ را سفیده گرفته، بدهند با تخته آن را زده که کف آن سفت شود، و شکر را در دیگ بریزند و بجوشانند تا به قوام آید. به مرتبهای که انگشت بزنی پنج نخ بدهد و زمین بگذارد و چوب بلندی در میان آن بگذارند و به هم بزنند تا حدّی که [بالای] آن زیر شود و آبلیمو قلیلی بریزند. هرگاه آبلیمو میسّر نشود آبغوره هم خوب است.
و بعد از آن تخم را که چوب زدهاند بریزند، به هم بزنند امّا در سر آتش. تا مادامی که انگشت بزنند و بر زبان بزنند. هرگاه به زبان نچسبید به قوام آمده.
بعد از آن آستری را پاک بشورند که نم داشته باشد. در پشت مجموعه پهن کنند و آن را گرم گرم به روی او بریزند و تکان بدهند تا نازک شود.
بعد با چاقو ببرّند و کاغذ بر روی او بیندازند و مجموعهٔ دیگر بر روی او برگرداند که آن دستمال برود و کاغذ به زیر برود و دستمال را بردارد. (جامع الصنایع، 1389: 7/6)
مأخذ: جامع الصنایع (آشپزینامه از عصر قاجار). 1389. از مؤلفی ناشناخته. بهکوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی ميراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
در بیان آدابی که پیش از طعام خوردن رعایت آن از لوازم است!
بدان که جهد باید کرد که تنها طعام نخورد، بلکه به تنها (با افراد) طعام خورد.
و چون مجلس طعام خوردن منعقد میسازد باید که بالِشت جهت مهمان بیندازد که این سنّت است.
و باید که از میان آن جماعت کسی را که متقیتر و عالمتر و عاقلتر باشد مقدّم و مرجعٌ الیه سازد. پس از آن هر کس که درین صفات به وی نزدیکتر باشد.
و باید که مجرّد نسب و سن را منظور ندارد، زیرا شرف مرد به اصل و به نسب نیست در معرفت و علم و تمیز است کمالش.
و حقّ سبحانه فرموده که «إنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّهِ اَتْقیٰكُمْ»، یعنی: بزرگترین شما نزد خدای تعالی پرهیزگارترین شماست، و دیگر فرموده که «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ» یعنی: در مرتبه برابر نیست دانا و نادان.
و چنانچه در حدیث وارد شده که لَیلِینی اولوالأحلام وَالنُّهى، یعنی: حضرت رسالت - صلعم ـ فرموده که نزدیک من باز ایستند صاحبان دانش و خِرَد.
و اگر جمعی که در مرتبهٔ مؤخّرند مقدّم جا گرفتهاند رواست که صاحبخانه ایشان را برخیزاند و بزرگتر را به جای ایشان بنشاند. زیرا که در حدیث آمده که رسول - صلعم - در صفهٔ تنگی نشسته بود. [چون] از اهل بَدر درآمدند و جای نبود که بنشینند آن حضرت فرمود آن جماعت را که از بدر نبودند که برخیزید و اهل بدر را به جای ایشان نشاند.
و شیخ ابوالنجیب - قدّس سرّه - در آداب خود به این تصریح فرموده، و اگر در حلقه جا نباشد در پس پشت یکدیگر نشینند. زیرا که در مجلس آن حضرت - صلعم - چنین کردندی. (سلطان محمود بن محمد، 1388: 13)
مأخذ: سلطان محمود بن محمد. 1388. آدابالمُضیفین و زادالآكلین [رسالهاى در آداب خوردن و میهماندارى]. بهكوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
بدان که جهد باید کرد که تنها طعام نخورد، بلکه به تنها (با افراد) طعام خورد.
و چون مجلس طعام خوردن منعقد میسازد باید که بالِشت جهت مهمان بیندازد که این سنّت است.
و باید که از میان آن جماعت کسی را که متقیتر و عالمتر و عاقلتر باشد مقدّم و مرجعٌ الیه سازد. پس از آن هر کس که درین صفات به وی نزدیکتر باشد.
و باید که مجرّد نسب و سن را منظور ندارد، زیرا شرف مرد به اصل و به نسب نیست در معرفت و علم و تمیز است کمالش.
و حقّ سبحانه فرموده که «إنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّهِ اَتْقیٰكُمْ»، یعنی: بزرگترین شما نزد خدای تعالی پرهیزگارترین شماست، و دیگر فرموده که «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ» یعنی: در مرتبه برابر نیست دانا و نادان.
و چنانچه در حدیث وارد شده که لَیلِینی اولوالأحلام وَالنُّهى، یعنی: حضرت رسالت - صلعم ـ فرموده که نزدیک من باز ایستند صاحبان دانش و خِرَد.
و اگر جمعی که در مرتبهٔ مؤخّرند مقدّم جا گرفتهاند رواست که صاحبخانه ایشان را برخیزاند و بزرگتر را به جای ایشان بنشاند. زیرا که در حدیث آمده که رسول - صلعم - در صفهٔ تنگی نشسته بود. [چون] از اهل بَدر درآمدند و جای نبود که بنشینند آن حضرت فرمود آن جماعت را که از بدر نبودند که برخیزید و اهل بدر را به جای ایشان نشاند.
و شیخ ابوالنجیب - قدّس سرّه - در آداب خود به این تصریح فرموده، و اگر در حلقه جا نباشد در پس پشت یکدیگر نشینند. زیرا که در مجلس آن حضرت - صلعم - چنین کردندی. (سلطان محمود بن محمد، 1388: 13)
مأخذ: سلطان محمود بن محمد. 1388. آدابالمُضیفین و زادالآكلین [رسالهاى در آداب خوردن و میهماندارى]. بهكوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
به حال غریبان خود از لطف بنگر!
تقیالدّین محمّد اوحدی حسینی دَقّاقی بَلَیانی اصفهانی (متوفّی ۱۰۴۰ هجری قمری)، در کتاب عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین (جلد ششم، ص ۳۵۸۴-۳۵۸۵)، تصحیح ذبیحاللّه صاحبکاری و آمنه فخر احمد، با نظارت علمی محمّد قهرمان، در احوال شاعری با تخلّص کوکبی و شعر او در مدح امام رضا (ع)، مینویسد:
یکی از جملهٔ کوکبیتخلّصان، مدّاح ائمّهٔ معصومین بوده و مدّاحی ایشان نموده، از جمله اشعار وی است:
سلامٌ من الصّافح الحیّ اکبر
علی مشهد الزّکیّ المطهّر
امامی حامی علیّ ولی
رضای علیّ بن موسیّ جعفر
معالش مزیّن به آثار احمد
صفاتش مُحلّیٰ به اطوار حیدر
به تأیید اجسام، روحی مجسّم
به امداد ارواح، روحی مصوّر
کمال جمال و جلال کمالش
من البدر اَجلیٰ من الشّمس اظهر
زهی شاه عالیمقامی که آمد
به طوف پیمبر طوافش برابر
در آدم کجا بود این قدر و عزّت؟
به عالم کرا بود این حشمت و فر؟
به انشای مدحت همین باعث آمد
که بذلی مرا هم بگردد میسّر
وگرنه چه حدّ ثنا کوکبی را
به گفتار اینجا خموشی نکوتر
من اینجا غریب و تو شاه غریبان
به حال غریبان خود از لطف بنگر
@mirasmaktoob
.
تقیالدّین محمّد اوحدی حسینی دَقّاقی بَلَیانی اصفهانی (متوفّی ۱۰۴۰ هجری قمری)، در کتاب عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین (جلد ششم، ص ۳۵۸۴-۳۵۸۵)، تصحیح ذبیحاللّه صاحبکاری و آمنه فخر احمد، با نظارت علمی محمّد قهرمان، در احوال شاعری با تخلّص کوکبی و شعر او در مدح امام رضا (ع)، مینویسد:
یکی از جملهٔ کوکبیتخلّصان، مدّاح ائمّهٔ معصومین بوده و مدّاحی ایشان نموده، از جمله اشعار وی است:
سلامٌ من الصّافح الحیّ اکبر
علی مشهد الزّکیّ المطهّر
امامی حامی علیّ ولی
رضای علیّ بن موسیّ جعفر
معالش مزیّن به آثار احمد
صفاتش مُحلّیٰ به اطوار حیدر
به تأیید اجسام، روحی مجسّم
به امداد ارواح، روحی مصوّر
کمال جمال و جلال کمالش
من البدر اَجلیٰ من الشّمس اظهر
زهی شاه عالیمقامی که آمد
به طوف پیمبر طوافش برابر
در آدم کجا بود این قدر و عزّت؟
به عالم کرا بود این حشمت و فر؟
به انشای مدحت همین باعث آمد
که بذلی مرا هم بگردد میسّر
وگرنه چه حدّ ثنا کوکبی را
به گفتار اینجا خموشی نکوتر
من اینجا غریب و تو شاه غریبان
به حال غریبان خود از لطف بنگر
@mirasmaktoob
.
محمّدعلی بن ابیطالب حزین لاهیجی (متوفّی ۱۱۸۰ هجری قمری)، در کتاب تذکرةالمعاصرین، تصحیح معصومه سالک، در احوال پزشک نامی قرن دوازدهم هجری، حکیم محمّدتقی شیرازی(۱۸۴-۱۸۵)، مینویسد:
«حکیم محمّدتقی شیرازی»
از حُذّاق اطبّاء و همدم مسیحا بود از مستفیدان خدمت علّامی مسیحالانام فسائی علیهالرّحمه و در ایّام اقامت این نیازمند در شیراز همواره یار دلنواز بود. در شاعری و سخنفهمی رسا و با عرایس معنی آشنایی داشت. در شیراز به رحمت الهی پیوست.
این ابیات از اوست:
دوش در بزم تو ذوق گریهام بیتاب کرد
آنچه آتش میکند با شمع با من آب کرد
خون دل از پردههای دیدهام گردید صاف
آتش حل کرده را چشمم شراب ناب کرد
@mirasmaktoob
.
«حکیم محمّدتقی شیرازی»
از حُذّاق اطبّاء و همدم مسیحا بود از مستفیدان خدمت علّامی مسیحالانام فسائی علیهالرّحمه و در ایّام اقامت این نیازمند در شیراز همواره یار دلنواز بود. در شاعری و سخنفهمی رسا و با عرایس معنی آشنایی داشت. در شیراز به رحمت الهی پیوست.
این ابیات از اوست:
دوش در بزم تو ذوق گریهام بیتاب کرد
آنچه آتش میکند با شمع با من آب کرد
خون دل از پردههای دیدهام گردید صاف
آتش حل کرده را چشمم شراب ناب کرد
@mirasmaktoob
.
قصیدهای در آداب و معایب میزبانی و مهمانی
با آوردن یادداشت دربارهٔ قصیدهای که در آن آداب و معایب میزبانی و مهمانی به طُرفگی مطرح است این نوشته را به پایان میآورم.
نام سرایندهٔ قصیده مُطهّر کرهای است از مردم هندوستان (درگذشته به سال ۷۹۱ه.) تصویر این قطعه از نسخهٔ چاپی را فاضل گرامی آقای نادر مطلبی کاشانی که از آن آگاه میبود به من لطف کرد.
شاعر درین قصیدهٔ پنجاه و سه بیتی موجود چهل و دو عیب رفتاری مهمان و سیزده عیب کرداری میزبان را بیان کرده است. ولی بر روی هم ابیات مربوط به چهل و نه عیب در چاپ فاضل هندی دیده میشود و اکنون درینجا کمتر، به مناسبت آنکه ابیات معیوب غیرقابل تصحیح را نیاوردم. دلپسندم آن بود که تمام قصیده را به صورت پیوست در پایان میآوردم ولی چون طبعی که از آن هست مغلوط و گاه نامفهوم است و نسخهبدلهای زیر صفحه هم هیچ کمکی نمیکند، ابیاتی از آن را که درست مینماید یا کمتر عیب دارد درینجا برای آگاهی میآورم. امیدوارم فضلای هندوستان عکس نسخهها را بفرستند تا در موقعی دیگر سراسر آن را به چاپ برسانم.
قصیدهٔ مطهّر کرهای
پنجاه و پنج عیب شمردست از اهل خوان
کاندر كتاب نزهة... کند بیان
زان جمله عیبهاست چل دو از آن ضيف
باقی از آن.... سیزده عیب میزبان
بشنو کنون اسامی اصحاب آن عیوب
تا چون بدانی آن نکنی باز...
حکّاک آن بود که بخارد به پشت دست
تن را به پیش از آن که برد دست سوی نان
دقّاق آن بود که چو خوان در میان نهند
پیش از همه رود بنشیند فراز خوان
لفّاف آن بود که از هر نان نوالهای
پیچد برای خویشتن، نه از بهر میهمان
نفّاخ آن که لقمهٔ سوزان برآورد
وانگه دمد نفس که کند... در بنان
ممتّد آن بود که کند دست خود دراز
در کاسهای که دور بود سخت از آن مکان
مصّاف آن که چون نگرد استخوان و مغز
گه کوبدش به دست، گهی نوشد از لبان
لمّاس آن بود که بلیسد میان اکل
انگشتهاش، تا ببرد چربی از میان
بقّار آن بود، پی لیسیدن لبش
هر دم چو گاو پیر برون آورد زبان
... آن که خنده زند سخت کز دهانش
خائیده نان بریزد و لقمه شود عیان
دفّاع آن که لقمه نهد در دهن بزر
وانگه برد به قوّت انگشت در کران
معطاش آن که لقمه برآرد به کلّهای
پس آب نوشد و خورد آن لقمه بعد آن
... کسی است که حق همسایه در طعام
نارد به جای، خوب ندارد به پیش خوان
عایب کسی بود که کند عیب چون زنی
کین شور و آن بیمزه، آن خام، آن دُخان
بر کاسهها کند به حیل گردنش دراز
از بیم آن که تر نشود درع و طیلسان
وانگه... آن که از نان چمچه آکند
تا خوردنی بدان خورد آن مرد ناتوان
وانگه منقّط آن که کند از سرشکِ آش
آلوده جامهها و رخ و ریش پُر نشان
وانگه مبلّع آن که نخائیده لقمهها
هر دم فرو برد که بود معده را زیان
وانگه مخرّب آن که چو در کاسه دست زد
هیچ اندرو رها نکند جز که استخوان
وانگه مسابق آن که یکی لقمه در دهان
دیگر به دست ساخته دارد همان زمان
وانگه طفیل، آن که ز ناخوانده میرود
دنبال مهتری که به قهرش دهد امان
باز آن مدّمع است که چون لقمه گرم خورد
آب آیدش به دیده و سوزد دل و دهان
باز آن مقطّع است که چون لقمه شد بزر[گ]
برّد به نیم و باز درش افکند همان
باز آن مشلّع است که چون مرغ و میوه خورد
آن استخوان و خسته نهد پیش دیگران
باز آن مبعّع است که چون در سخن شود
بعبع کند که لقمه بود در دهن کلان
باز آن مفرّحی است که از خوان نوالهای
بر اهل خصم خانه دهد کایدش روان
باز آن کسی بود متثاثل که دیر کرد
چندان [در] انتظار شود، خلق در فغان
... آن بود که چو مردم کشید دست
دستش بود به مائده در کار همچنان
هر دم به جانبی نظری ملتفت کند
کاید ز در طعام به خوان، چون برند خوان
چون عیب میهمان چل و دو تمام شد
عیب آنِ میزبان که بود سیزده، بخوان
اول محدّث آنکه ز گفتار...
مشغول دارد از خورش اكل...
پس مشتکی که در بر مهمان کند حدیث
نایابی طعام و گرانیّ کاردان
زان پس موحّش آن که کند در حضور ضیف
تندی و خشم بر خدم و خیل بیکران
زان پس منقّی آن که کشد پیش میهمان
چیزی قلیل و بر همه چیزست...
عصّاص آن که بر سر خوان، آب خوردنی
حاضر نکرده باشد و بیم اوفتد به جان
زان پس موخّر آن که نخست آش بر کشد
واخر برای خاص... زعفران
(سلطان محمود بن محمد، 1388: مقدمه: پانزده الی نوزده)
مأخذ: سلطان محمود بن محمد. 1388. آدابالمُضیفین و زادالآكلین [رسالهاى در آداب خوردن و میهماندارى]. بهكوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
با آوردن یادداشت دربارهٔ قصیدهای که در آن آداب و معایب میزبانی و مهمانی به طُرفگی مطرح است این نوشته را به پایان میآورم.
نام سرایندهٔ قصیده مُطهّر کرهای است از مردم هندوستان (درگذشته به سال ۷۹۱ه.) تصویر این قطعه از نسخهٔ چاپی را فاضل گرامی آقای نادر مطلبی کاشانی که از آن آگاه میبود به من لطف کرد.
شاعر درین قصیدهٔ پنجاه و سه بیتی موجود چهل و دو عیب رفتاری مهمان و سیزده عیب کرداری میزبان را بیان کرده است. ولی بر روی هم ابیات مربوط به چهل و نه عیب در چاپ فاضل هندی دیده میشود و اکنون درینجا کمتر، به مناسبت آنکه ابیات معیوب غیرقابل تصحیح را نیاوردم. دلپسندم آن بود که تمام قصیده را به صورت پیوست در پایان میآوردم ولی چون طبعی که از آن هست مغلوط و گاه نامفهوم است و نسخهبدلهای زیر صفحه هم هیچ کمکی نمیکند، ابیاتی از آن را که درست مینماید یا کمتر عیب دارد درینجا برای آگاهی میآورم. امیدوارم فضلای هندوستان عکس نسخهها را بفرستند تا در موقعی دیگر سراسر آن را به چاپ برسانم.
قصیدهٔ مطهّر کرهای
پنجاه و پنج عیب شمردست از اهل خوان
کاندر كتاب نزهة... کند بیان
زان جمله عیبهاست چل دو از آن ضيف
باقی از آن.... سیزده عیب میزبان
بشنو کنون اسامی اصحاب آن عیوب
تا چون بدانی آن نکنی باز...
حکّاک آن بود که بخارد به پشت دست
تن را به پیش از آن که برد دست سوی نان
دقّاق آن بود که چو خوان در میان نهند
پیش از همه رود بنشیند فراز خوان
لفّاف آن بود که از هر نان نوالهای
پیچد برای خویشتن، نه از بهر میهمان
نفّاخ آن که لقمهٔ سوزان برآورد
وانگه دمد نفس که کند... در بنان
ممتّد آن بود که کند دست خود دراز
در کاسهای که دور بود سخت از آن مکان
مصّاف آن که چون نگرد استخوان و مغز
گه کوبدش به دست، گهی نوشد از لبان
لمّاس آن بود که بلیسد میان اکل
انگشتهاش، تا ببرد چربی از میان
بقّار آن بود، پی لیسیدن لبش
هر دم چو گاو پیر برون آورد زبان
... آن که خنده زند سخت کز دهانش
خائیده نان بریزد و لقمه شود عیان
دفّاع آن که لقمه نهد در دهن بزر
وانگه برد به قوّت انگشت در کران
معطاش آن که لقمه برآرد به کلّهای
پس آب نوشد و خورد آن لقمه بعد آن
... کسی است که حق همسایه در طعام
نارد به جای، خوب ندارد به پیش خوان
عایب کسی بود که کند عیب چون زنی
کین شور و آن بیمزه، آن خام، آن دُخان
بر کاسهها کند به حیل گردنش دراز
از بیم آن که تر نشود درع و طیلسان
وانگه... آن که از نان چمچه آکند
تا خوردنی بدان خورد آن مرد ناتوان
وانگه منقّط آن که کند از سرشکِ آش
آلوده جامهها و رخ و ریش پُر نشان
وانگه مبلّع آن که نخائیده لقمهها
هر دم فرو برد که بود معده را زیان
وانگه مخرّب آن که چو در کاسه دست زد
هیچ اندرو رها نکند جز که استخوان
وانگه مسابق آن که یکی لقمه در دهان
دیگر به دست ساخته دارد همان زمان
وانگه طفیل، آن که ز ناخوانده میرود
دنبال مهتری که به قهرش دهد امان
باز آن مدّمع است که چون لقمه گرم خورد
آب آیدش به دیده و سوزد دل و دهان
باز آن مقطّع است که چون لقمه شد بزر[گ]
برّد به نیم و باز درش افکند همان
باز آن مشلّع است که چون مرغ و میوه خورد
آن استخوان و خسته نهد پیش دیگران
باز آن مبعّع است که چون در سخن شود
بعبع کند که لقمه بود در دهن کلان
باز آن مفرّحی است که از خوان نوالهای
بر اهل خصم خانه دهد کایدش روان
باز آن کسی بود متثاثل که دیر کرد
چندان [در] انتظار شود، خلق در فغان
... آن بود که چو مردم کشید دست
دستش بود به مائده در کار همچنان
هر دم به جانبی نظری ملتفت کند
کاید ز در طعام به خوان، چون برند خوان
چون عیب میهمان چل و دو تمام شد
عیب آنِ میزبان که بود سیزده، بخوان
اول محدّث آنکه ز گفتار...
مشغول دارد از خورش اكل...
پس مشتکی که در بر مهمان کند حدیث
نایابی طعام و گرانیّ کاردان
زان پس موحّش آن که کند در حضور ضیف
تندی و خشم بر خدم و خیل بیکران
زان پس منقّی آن که کشد پیش میهمان
چیزی قلیل و بر همه چیزست...
عصّاص آن که بر سر خوان، آب خوردنی
حاضر نکرده باشد و بیم اوفتد به جان
زان پس موخّر آن که نخست آش بر کشد
واخر برای خاص... زعفران
(سلطان محمود بن محمد، 1388: مقدمه: پانزده الی نوزده)
مأخذ: سلطان محمود بن محمد. 1388. آدابالمُضیفین و زادالآكلین [رسالهاى در آداب خوردن و میهماندارى]. بهكوشش ایرج افشار. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مكتوب.
@mirasmaktoob
.
173اُمین نشست مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب
رونمایی و معرفی کتابِ پژوهشی در نگارههای مجمعالتواریخ حافظ ابرو (د. ۸۲۳ق) و جامعالتواریخ رشیدالدّین فضلالله همدانی (د. ۷۱۸ق)
سخنرانان:
سعید خودداری نائینی (عضو هیئتعلمی دانشگاه هنر تهران)
ولیالله کاووسی (عضو هیئتعلمی بنیاد دایرةالمعارف اسلامی)
اردشیر مجرد تاکستانی (نگارگر و محقق نگارگری)
محمدرضا غیاثیان (عضو هیئتعلمی دانشگاه کاشان)
زمان: شنبه 26 خرداد 1403 ، ساعت 16
مکان: تهران- خیابان انقلاب- بین خیابان دانشگاه و خیابان ابوریحان- شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین) طبقۀ دوم- واحد 8- مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب
پخش در اینستاگرام mirasmaktoob@
شمارۀ تماس: 66490612
www.mirasmaktoob.com
رونمایی و معرفی کتابِ پژوهشی در نگارههای مجمعالتواریخ حافظ ابرو (د. ۸۲۳ق) و جامعالتواریخ رشیدالدّین فضلالله همدانی (د. ۷۱۸ق)
سخنرانان:
سعید خودداری نائینی (عضو هیئتعلمی دانشگاه هنر تهران)
ولیالله کاووسی (عضو هیئتعلمی بنیاد دایرةالمعارف اسلامی)
اردشیر مجرد تاکستانی (نگارگر و محقق نگارگری)
محمدرضا غیاثیان (عضو هیئتعلمی دانشگاه کاشان)
زمان: شنبه 26 خرداد 1403 ، ساعت 16
مکان: تهران- خیابان انقلاب- بین خیابان دانشگاه و خیابان ابوریحان- شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین) طبقۀ دوم- واحد 8- مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب
پخش در اینستاگرام mirasmaktoob@
شمارۀ تماس: 66490612
www.mirasmaktoob.com
شیخ عبدالرّحمن فامی هروی (متوفّی۵۴۶)، در کتاب تاریخ هرات، ذیل اخبار فضیلت خراسان و هرات در شرف و مزیّت ایرانیان به علم دین و سنّت بر دیگر مردمان با استناد به حدیث شریف نبوی (ص) و سلسلهٔ راویان آن (ص۱۳۶-۱۳۷) مینگارد:
@mirasmaktoob
.
@mirasmaktoob
.
شیخ عبدالرّحمن فامی هروی (متوفّی۵۴۶)، در کتاب تاریخ هرات، ذیل اخبار فضیلت خراسان و هرات در شرف و مزیّت ایرانیان به علم دین و سنّت بر دیگر مردمان با استناد به حدیث شریف نبوی (ص) و سلسلهٔ راویان آن (ص۱۳۶-۱۳۷) مینگارد:
الشیخ الحافظ الحسن بن احمد السمرقندی که ما را چنین روایت کرد امام احمد بن الحسین البیهقی الحافظ از حاکم ابوعبداللّه محمّد بن عبداللّه الحافظ البیّع از ابومحمّد عبدالعزیز بن عبدالرّحمن بن سهل الدّبّاس به مکّه از ابوعبداللّه محمّد بن علی بن زید المکّی از سعید بن منصور از عبدالعزیز بن محمّد از ثور بن زید از ابوالغیث از ابو هریره رضی اللّه عنه که او گفت که چون این آیت مُنزل شد که؛
«وَ آخِرینَ مِنْهُمْ لَمّٰا یَلْحَقُوا بِهِمْ»،
هر کس درین سخنی گفت که اینها کیانند؟
مهتر صلوات اللّه و سلامه علیه روی به سلمان کرد که ایشان گروهیاند که اگر دین و سنّت را بر آسمان از ثریّا معلّق درآویخته بودندی که این مردمان بدان رسیدندی.
و قُتیبه از عبدالعزیز بن محمّد این حدیث نیز روایت میکند و اشارت مهتر به سلمان در وقت نزول این آیت و جمعی چنین میگویند که این اشارت به جملهٔ فارسیان بود تا به آخر خراسانیان و این را بیان هویدا و شرح روشن است که این آیت در حقّ ایشان است.
@mirasmaktoob
.
الشیخ الحافظ الحسن بن احمد السمرقندی که ما را چنین روایت کرد امام احمد بن الحسین البیهقی الحافظ از حاکم ابوعبداللّه محمّد بن عبداللّه الحافظ البیّع از ابومحمّد عبدالعزیز بن عبدالرّحمن بن سهل الدّبّاس به مکّه از ابوعبداللّه محمّد بن علی بن زید المکّی از سعید بن منصور از عبدالعزیز بن محمّد از ثور بن زید از ابوالغیث از ابو هریره رضی اللّه عنه که او گفت که چون این آیت مُنزل شد که؛
«وَ آخِرینَ مِنْهُمْ لَمّٰا یَلْحَقُوا بِهِمْ»،
هر کس درین سخنی گفت که اینها کیانند؟
مهتر صلوات اللّه و سلامه علیه روی به سلمان کرد که ایشان گروهیاند که اگر دین و سنّت را بر آسمان از ثریّا معلّق درآویخته بودندی که این مردمان بدان رسیدندی.
و قُتیبه از عبدالعزیز بن محمّد این حدیث نیز روایت میکند و اشارت مهتر به سلمان در وقت نزول این آیت و جمعی چنین میگویند که این اشارت به جملهٔ فارسیان بود تا به آخر خراسانیان و این را بیان هویدا و شرح روشن است که این آیت در حقّ ایشان است.
@mirasmaktoob
.