❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
96K subscribers
34.3K photos
3.56K videos
1.58K files
6K links
عاشقانه ای برای شما 😍

‌یاعلی گفتیم وعشق آغازشد ..❤️

♡ چنـل فـارغ از هـرگـونه تـبادلـات ♡

مرسی که هستید 💐😍
Download Telegram
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1140 دقیقا در چند قدمیش توقف میکنه و با تمسخر میگه: میخوای بگی نمیدونی؟ آلاگل با…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1141

و گرنه یه کاری میکنم......
سریع وسط حرف سروش میپرمو میگم: سروش...
سروش نگام میکنه و آروم زمزمه میکنم: خواهش میکنم آروم باش
چشماشو میبنده و نفسش رو با حرص تکون میده
آلاگل خطاب به من میگه: سروش همه چیز منه
سروش با حرص میگه: خوبه والا.. به جای شرمندگیه و خجالت داره چرت و پرت میگه.. بریم ترنم
-یه لحظه سروش
سروش: ترنم
لبخندی میزنم و میگم: چیزی نیست آقایی من خوبم ولی فکر کنم بهتره قبل از رفتنمون یه چیزایی واسه ی این خانوم روشن بشه
سروش: اما......
-سروشم من خوبم
سروش به ناچار ساکت میشه... به آلاگل نگاه میکنم
غمگین زمزمه میکنه: چطور تونستی؟.. سروش سهم من بود
زهرخندی میزنم و با لحن سردی میگم: مطمئنی؟
آلاگل دهنشو باز میکنه.. میخواد حرفی بزنه ولی انگار هیچ جوابی برای سوال من نداره
-دلم نمیخواست باهات حرف بزنم... هنوز هم دلم نمیخواد.. چون حرف مشترکی بین مون نبود و نیست... ولی بهتره یه چیز رو بگم و
برم... اینکه اشتباه نکن.. حداقل برای بار دوم اشتباه برای خودت خیال بافی نکن... هر دومون خوب میدونیم که سروش همیشه مال
من بود... عشق من بود.. همه ی دنیای من بود.. مهم نیست چقدر بجنگی سروش همیشه مال من میمونه.. حتی اگه تو این دنیای
خاکی نباشم باز هم.....
سروش: ترنم اینجوری نگو عزیزم. تو باید باشی و نفس بشی
لبخندی میزنم و مهربون نگاش میکنم
آلاگل دستش رو جلوی دهنش میگیره تا صدای هق هقش بلندتر نشه
به سردی ادامه میدم: روزای زیادی رو با عشقم سپری کردی.. اعتراف میکنم بدجور تو اون روزا شکستم... خداییش تو چزوندنم موفق
بودی.. اونقدر تو عشقی که ماله خودت نبود غرق شده بودی که یادت رفت خدایی هم هست که بخواد حق رو به حق دار برسونه..
ناامیده ناامید شده بودم ولی خوبیه این زندگی به اتفاقات غیرمنتظرشه.. دیدی که دقیقا تو زمانی که انتظارش رو نداشتی تمام آرزوهات
دود شد و رفت هوا... همونجور که آرزوهای من رو زیر پاهات له کرده بودی
سروش منو به خودش میچسبونه و آلاگل به زمین چشم میدوزه...

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1141 و گرنه یه کاری میکنم...... سریع وسط حرف سروش میپرمو میگم: سروش... سروش نگام میکنه…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1142

سروش منو به خودش میچسبونه و آلاگل به زمین چشم میدوزه...

-و اما الان.. حس میکنم حداقل تو شکست عشقیمون بی حساب شدیم.. فکر نمیکنی خیلی بی انصافی باشه که بخوای من رو متهم
کنی به دزدیدن عشقی که مال خودم بوده؟
آلاگل با بغض میگه: من عاشق بودم
-من هم عاشق بودم... ولی عشق به چه قیمتی؟... به قیمت از دست رفتن چند تا زندگی؟
سری با تاسف تکون میدم و میگم:حتی اونقدر ارزش نداری که بگم برات متاسفم
به سروش نگاه میکنم و میگم: بریم؟
سروش با تمسخر نگاهی به آلاگل میندازه و میگه: بریم عزیزم
شونه به شونه ی سروش از آلاگل دور میشیم و تو دلم برای هزارمین بار خدا رو برای داشتن سروش شکر میکنم
****
شش سال بعد
از پشت پنجره ی اتاق به بیرون نگاه میکنم و به زندگیه پرفراز و نشیبم فکر میکنم... به این سالها که در کنار سروش چگونه گذشت...
نمیگم همه چیز عالی بود بالاخره ما هم سختیهای خودمون رو داشتیم ولی با تموم اون سختیها حتی برای یه لحظه هم از انتخابم
پشیمون نشدم... نمیدونم اگه کس دیگه ای جای من بود چیکار میکرد.. شاید مسیر زندگیش رو از آدمایی که یه روز بی توجه به اون به
دنبال زندگیه خودشون رفته بودن جدا میکرد و برای همیشه میرفت ولی خب من ترنم بودم... ترنمی که وابسته بود به عشقش.. به
سروشش... به برادرش، طاهر و حتی به خونوادش
آره... من وابسته ی اطرافیانم بودم و باید میموندم... درسته رابطه ام با خونواده ی پدریم هیچوقت خوب نشد... یه کدورتی موند.. یه
چیزی تو دلم موند که نتونستم باهاش کنار بیام ولی نتونستم به کل ازشون دل بکنم... هنوز هم ماهی یه بار به همراه سروش بهشون
سر میزنیم... از یه چیز مطمئنم اگه میرفتم تا آخر عمر حسرت همه ی این شیرینی ها به دلم میموند.. هر چند هیچوقت نتونستم برگردم
به چهار سال پیش و ترنم سابق بشم... اطرافیانم هم کم کم با این موضوع کنار اومدن... من هم راضیم.. بیشتر از همیشه... با داشتن
سروش... با داشتن خونواده ی سروش.. با داشتن برادرام.. با داشتن خونواده ی مادری و پدریم... با داشتن تمام این چیزایی که یه روز
از دستشون داده بودم
من زندگیه بدون سروش رو تجربه کرده بودم.. اون هم چهار سال... میدونستم نمیتونم دل بکنم و برم... الان هم خوشحالم که با دلم
پیش رفتم شاید اگه با منطقم هم انتخاب میردم خوشبخت میشدم ولی مطمئنم تا این حد به آرامش نمیرسیدم.. چون چشمم همیشه
دنبال عشقم بود... تمام این سالها با دلم انتخاب کردم و بعضی وقتا به خاطر انتخابام شکستم.. به زانو در اومدم، داغون شدم و تیکه
تیکه شدم بعضی وقتا هم همه چیز همونی شد که خودم میخواستم... زندگی همینه نمیشه تضمین کرد که با یه تصمیم منطقی حتما
خوشبخت میشی... بعضی وقتا معقول ترین انتخابا منجر به شکست میشن.. واسه همین ترجیح میدم با دلم پیش برم حداقل اگه
شکست بخورم افسوس نمیخورم که چرا به ندای قلبم گوش ندادم.. شاید حرفام اشتباه باشه ولی من دوست دارم این طور زندگی کنم...
زندگیه من یعنی همین ریسکها.. همین عشقا.. همین خنده های گا و بیگاه... زندگیه من تو حرفای دلم خالصه میشه... تو عشقم... توی
سروشم سروشی که حتی الان هم بهترین تکیه گاه برای من و.......

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1142 سروش منو به خودش میچسبونه و آلاگل به زمین چشم میدوزه... -و اما الان.. حس میکنم…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1143

زندگیه من تو حرفای دلم خالصه میشه... تو عشقم... توی
سروشم سروشی که حتی الان هم بهترین تکیه گاه برای من و...
دستی روی شکمم میكشم و با لبخند زمزمه میکنم: بچه هامه
آره بچه هام.. ثمره های عشقم که با وجودشون خوشبختیه من و سروش رو کامل کردن... دوران بارداریه من با اینکه خیلی سخت
گذشت فوق العاده شیرین بود... چون هیچکدوم از اعضای خونواده ی سروش برای یه لحظه هم از من غافل نشدن.. سروش که دیگه
آخرش بود حتی بعد از به دنیا اومدن بچه هم از کارش میزد و به من کمک میکرد... وقتی شبا با گریه بچه بیدار میشدم و میخواستم
بهش شیر بدم این سروش بود که کمکم میکرد بعد مجبورم میکرد که استراحت کنم و خودش بچه رو میخوابوند... حتی با وجود اینکه
مادرم نبود که بهم رسم و رسوم بچه داری رو یاد بده و کمکم کنه باز هم احساس کمبود نکردم... چون مادری داشتم که اگه بیشتر از
یه مادر واقعی نگرانم نبود نگرانیش کمتر از یه مادر هم نبود.. آره مامان سارا بهترین مامان دنیا تمام وظایفی ر که به دوش مادرم بود
رو به دوش کشید و خم به ابرو نیاورد..وقتی بعد از کلی دکتر رفتن و دوا و درمون باردار شدم به شدت احساس تنهایی میکردم.. با اینکه
سروش از کارش از شرکتش از تفریحش میزد و کنارم میموند ولی باز دلم یه آغوش پر محبت میخواست.. یه آغوش مادرانه... با اینکه
مونا میخواست جبران کنه ولی من نمیتونستم مثه گذشته ها قبولش کنم... کنارش باشم.. لبخند بزنم.. احساس شادابی کنم... نمیتونستم
حرفاش رو در مورد اینکه من دختر هووش بودم رو از یاد ببرم.. که تمام این سالها از من متنفر بود.. شاید حرفاش فقط در حد یه حرف
بود.. نمیدونم.. درسته رابطه ها تیره و تار شده ولی حس دوست داشتن هست ولی خب با همه تالشم تو اون روزا نتونستم با مونا راحت
باشم... خونواده ی سرش هم خیلی زود این رو فهمیدن
هیچوقت از یاد نمیبرم که تو اون روزای بحرانی که ماه های آخر بارداری رو میگروندم و حال و روزم زیاد خوب نبود چطور مامان سارا
قید همه چیز رو زد با اینکه عقد و عروسیه سها نزدیک بود ولی همه رو به بقیه واگذار کرد و خودش چمدون به دست اومد و تو خونه
ی ما ساکن شد و تازه بعد از به دنیا اومدن ترانه هم تنهامون نذاشت و تا ترانه یه خورده از آب و گل در بیاد کنارمون موند... محبت این
خونواده اونقدر زیاد بود که حتی سها هم که تازه عروس بود مدام روزاش رو پیش من میگذروند.. مامان سارا حتی نتونست اونجور که
دلش میخواست تو عروسیه دخترش حضور داشته باشه.. چون من یه ساعتی رفتم تو جشن تا به سها تبریک بگم اما حالم بد شد..
مامان سارا علی رغم اصرارای سروش دلش نیومد که تنهام بذاره و دوباره با ما برگشت.. اون روز به اندازه ی همه ی دنیا شرمنده ی
سها شدم.. سهایی که با شنیدن حرفم مهربون بغلم کرد و گفت: عزیزم همونقدر که من از مامانم سهم میبرم تو هم باید ازش سهم
ببری...
با یادآوریه خاطرات حس خوشایندی به قلبم سرازیر میشه... یه روزایی فراموش میکنم که مامان سارا، مامان سروشه... اون رو بیشتر از
مامانه سروش، مامان خودم میدونم... اونقدر ازش محبت دیدم.. اونقدر در حقم مادری کرد... اونقدر به جای یه مادر نگرانم شد که بی
محبتیهای اون چهار سالش رو کاملا از یاد بردم... هنوز هم وقتی کم میارم.. وقتی دلم یه آغوش میخواد.. وقتی دلتنگ میشم به مامان
سارا پناه میبرم... خودش بارها بهم گفته اول میخواستم گذشته رو برات جبران کنم ولی االن بیشتر از سها به تو وابسته ام... واسه من
هم همینطوره... کی گفته مادرشوهر نمیتونه جای مادر رو پر کنه... مگه واژه ی مادر توی چی خالصه میشه؟.. مگه نمیگن مادر دریای
محبته.. خب من این دریا تو وجود مامان سارا پیدا کردم... این محیت رو از دستای اون حس کردم... من مادرشوهری دارم که نه تنها
برام مادر شد بلکه حتی اجازه نداد حسرت آغوش مادرانه رو دلم بمونه...
-خدایا شکرت به خاطر همه داده هات... به خاطر همه ی داشته هام
حس خوبیه.. وقتی میبینی خوشبختی.. وقتی میبینی خونواده ای داری که برات عزیزن و براشون عزیزی... شاید انتخابم یه ریسک بود
ولی خب دوست داشتم این ریسک رو کنم... هنوز بعضی وقتا میترسم.. هنوز وقتی حرف از رفتن میشه دلم زیر و رو میشه.. با تمام
اعتمادی که به سروش دارم بعضی وقتا ترسی تو دلم میفته و من رو تا مرز جنون میبره... بیچاره بهزاد هم که دیگه از دست من وسروش کالفه شده..

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1143 زندگیه من تو حرفای دلم خالصه میشه... تو عشقم... توی سروشم سروشی که حتی الان هم…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1144

بیچاره بهزاد هم که دیگه از دست من وسروش کلافه شده..
آخه دست از سر کچلش بر نمیداریم... حداقل ماهی یه دفعه رو برای مشاوره پیشش میریم و اون با آرامش
وجودیش به حرفامون گوش میده... خلاصه هم جا امن و امانه و زندگی آرومه آرومه.. در مورد بنفشه هم چیز زیادی ازش نمیدونم...
فقط میدونم از زندان آزاد شده... خونواده ی آلاگل هم با وجود تمام بالا و پایین پریدنا نتونستن هیچ کاری کنند و سروش بالاخره به
هدفش رسید.. هم لعیا اعدام شد هم آلاگل سه سال تو حبس موند... دیگه چیزی ازشون نمیدونم فقط خبر دارم بعد از آزادیه آلاگل
واسه ی همیشه از ایران رفتن... این رو هم یواشکی از پدر سروش شنیدم وقتی که داشت ماجرا رو واسه مامان سارا تعریف میکرد
گوش واستادم که سروش مچمو گرفت.. تازه دعوام هم کرد.. سروش هیچوقت اجازه نمیده هیچکس در مورد این آدما جلوی من حرفی
بزنه.. رابطه ام با طاهر خیلی بهتر شده اما با طاها و بابا و مونا همونجوری هستم... اگه کمک خواستن کمکشون میکنم ولی نه ارث و
میراثی که میخواستن به زور بهم بدن ازشون قبول کردم نه بگو و بخند آنچنانی باهاشون دارم.. طاها هنوز مجرده... اما طاهر ازدواج
کرده و سهیل هم در آستانه ی ازدواجه
با احساس حلقه شدن دستی دور شکمم تکونی میخورم
لبخندی رو لبام میشینه و آروم میگم: بالاخره اومدی؟
من رو به خودش میچسبونه و میگه: آره خانومی.. این سها دست بردار نبود... همینجور حرف میزد تازه میخواست گوشی رو به تو بدم که
گفتم حرفشم نزن الان میخوای سر زنم رو بخوری
-چرا اذیتش میکنی؟.. گناه داره طفلک.. حالا چی میگفت؟
سروش: هیچی بابا.. دیشب پیمان از ماموریت اومد.. خستگی از تن بدبخت در نیومده خانوم دوباره همه رو دعوت کرده
-خب حق داره.. من همیشه گفتم باز هم میگم شغل پیمان و نریمان هم خطرناکه هم سخت.. دلم واسه ی پرنیا و سها میسوزه..
هیچوقت نمیتونند شوهراشون رو درست و حسابی نمیبینند
سروش:بالاخره انتخاب خودشون بود.. مخصوصا سها که بابا آزادش گذاشته بود... فقط این برای من جای سواله پیمان چه طوری سها
رو تحمل میکنه... حالا اینا رو بیخبال بگو داشتی به چی فکر میکردی
با لبخند میگم: به خودم.. به تو.. به زندگیمون.. به گذشته ها
بوسه آرومی به گردنم میزنه و میگه: جونم... حالت که خوبه عزیزم؟
-خوبم آقایی... خیلی خوبم
سروش: سیاوش هم که ترانه رو نیاورد... دلم براش تنگ شده.. دو شبه با سیاوش رفته خونه ی مامان و بابا... فقط شیدبا زنگ میزنه و
میگه: بابایی قصه
میخندم و میگم: حالا خوبه واسه قصه و این حرفا هم که شده یه زنگی واسمون میزنه
سروش اخم ریزی میکنه و میگه: از این بچه که چیزی به من و تو نرسید... از صبح تا غروب یا پیشه عموشه یا پیش داییش... از پیش
سیاوش که میاد یکسره با طاهر و نازیلا میره خوش میگذرونی و مامان و باباش رو از یاد میبره..

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1144 بیچاره بهزاد هم که دیگه از دست من وسروش کلافه شده.. آخه دست از سر کچلش بر نمیداریم...…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1145

پیشه عموشه یا پیش داییش... از پیش
سیاوش که میاد یکسره با طاهر و نازیلا میره خوش میگذرونی و مامان و باباش رو از یاد میبره..
میخندم و سروش با غرغر ادامه میده: خانوم فقط میاد یه سلامی میگه و لباساش رو عوض میکنه بعد دوباره میره... این چه وضعشه
آخه؟
دستش رو روی شکم نوازشگونه میکشه و میگه: این یکی بچمو دیگه به هیشکی نمیدم.. فقط و فقط مال خودمونه
-ای حسود
میخنده و آروم میگه: هفته هفت روزه خانوم خانوما هشت روزش رو بیرون با عمو و داییش میگذرونه
-بیشتر از طاهر به سیاوش وابسته هست
سروش آهی میکشه و میگه: آره... سیاوش هم جونش به جونه ترانه بسته هست.. هیچوقت فکر نمیکردم بتونم دوباره سیاوش رو این
طور سرشار از زندگی ببینم... یادمه وقتی با نظر تو رو بچمون اسم خواهرت رو گذاشتیم یه جور خاصی به بچه نگاه میکرد
-با بزرگ شدن ترانه و شباهت عجیبش به خاله ی مرحومش سیاوش دوباره زنده شد...
سروش نفس عمیقی میکشه و میگه: آره.. کپیه ترانه با سرتقیه بچگیه
از این حرف سروش هر دومون میزنیم زیر خنده
با همون خنده میگم: بچم کجا سرتقه... فقط یه خورده شیطون و بازیگوشه.. واسه همین همه عاشقش میشن
سروش: آره دیگه... ایشون هم که اصلا سواستفاده نمیکنند؟
-هوم... فقط یه خورده
با خنده به سمت سروش برمیگردم با صدایی که هنوز رگه هایی از خنده توشه میگه: هر چی ما واسه تربیت این بچه رشته میکنیم
طاهر و سیاوش لطف میکنند زحمات ما رو هدر میکنند و رشته ها رو پنبه میکنند... خیلی لوس شده
-نیست که خودت لوسش نمیکنی
سروش: من که از صبح تا غروب باهاش سر زنم کل کل دارم.. فقط میمونه شب که خانوم خانوما مظلوم میشه و میاد تو بغلم میگه برام
قصه بگو... دلم واسش میریزه.. دیگه دخترمه نمیشه که اون لحظه لوسش نکنم
با عشق نگاش میکنم تو دلم میگم: مثه مامانش که حسابی لوسش میکنی
سروش چشمک میزنه و میگه: شیطون داری به چی فکر میکنی؟
میخندم و میگم: سروش فردا میخوام برم خونه ی مانی.. شب تولدشه میخوایم ماندانا رو سورپرایز کنم.. قرار شده به مهران و امیر
کمک کنم و خونه رو تزئین کنیم
اخمای سروش تو هم میره.. هنوز روی مهران حساسه و نمیتونه راحت با این موضوع کنار بیاد که دور و ور مهران باشم
سروش: لازم نکرده.. شما با این نی نیه تو شکمت نمیتونی راحت راه بری بعد میخوای بری خونه تزئین کنی
-نه... قرار شد من بشینم و دستور بدم... مهران و امیر کارا رو سر و سامون بدن

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1145 پیشه عموشه یا پیش داییش... از پیش سیاوش که میاد یکسره با طاهر و نازیلا میره خوش…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1146

-نه... قرار شد من بشینم و دستور بدم... مهران و امیر کارا رو سر و سامون بدن
سروش اخم ریزی میکنه
-آقایی برم؟
سروش با بی میلی نگام میکنه
مظلوم نگاش میکنم که میگه: به شرطه اینکه دست به سیاه و سفید نزنی
-چشم آقایی
لبخندی میزنه و میگه: آقایی به قربونت بره
دستم رو روی لبش میذارم و میگم: سروش
چشماش رو میبنده و آروم میگه: ببخشید عزیزم
-چند بار بگم این جمله رو نگو
آروم پیشونیمو میبوسه و میگه: ببخشید دیگه
با دلخوری نگاش میکنم که میگه: ترانه رو با خودت میبری؟
سریع میگم: وای نه... یه بار بهش نگی فردا صبح خونه ی مانی میرما.. بیچارم میکنه... باز میاد یکسره واسه مهران عشوه میریزه و
شوهرم شوهرم میکنه... هر کی هم میپرسه این چیزا رو از کی یاد گرفتی.. خانوم با افتخار میگه از مامانم... آبرو برام نذاشته
سروش با حرص میگه: همینه دیگه.. وقتی همه بچه رو لوس میکنند همین میشه دیگه... تا هم میخوایم حرف بزنیم میگن بچه هست
گناه داره.. بزرگ میشه درست میشه... بفرما آبرو برامون نذاشته... من موندم این دختر بزرگ بشه چی میشه؟
از این همه حرص خوردن سروش به خنده میفتم و میگم: حالا این همه حرص نخور
سروش میخنده و یگه: این بچه که درست بشو نیست حالا هم که داره با عموش خوش میگذرونه بذار حداقل منم یه خورده با مامانش
خوش بگذرونم
مشت آرومی به سینش میکوبم و میگم: سروش
بی توجه به سروش گفتنم به لبام خیره میشه... سرش رو میاره جلو و میخواد من رو ببوسه که یه دفعه در اتاق به شدت باز میشه و ترانه
با جیغ و داد وارد اتاق میشه.. سیاوش هم با خنده وارد میشه
من و سروش مات و مبهوت به در باز نگاه مینیم که ترانه با خنده میگه: دیدی سیاجونی... دیدی چه جوری مچشون رو گرفتم
اخمای سروش تو هم میره و زیرلب میگه: اگه من حساب این زلزله رو نرسم سروش نیستم
خندم میگیره ولی ترانه با خونسردی میگه: آره میدونم.. موش موشیه مامانی هستی
سیاوش با صدای بلند میخنده و میگه: خوشگل من اینقدر این دو تا رو اذیت نکن.. گناه دارن

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1146 -نه... قرار شد من بشینم و دستور بدم... مهران و امیر کارا رو سر و سامون بدن سروش…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1147

سیاوش با صدای بلند میخنده و میگه: خوشگل من اینقدر این دو تا رو اذیت نکن.. گناه دارن
سروش با حرص به سیاوش نگاه میکنه
ریز ریز به قیافه ی اخمالوی سروش میخندم
سیاوش با خونسردی میگه: دخمل خوشگل من پیش شما امانت باشه تا باز بیام ببرمش
سروش: ای بابا... بذار دو روز هم پیش ما بمونه
سیاوش میخنده و ابرویی بالا میندازه
سیاوش: اصرار نکن.. راه نداره
ترانه دستاشو باز میکنه و با مظلومیت میگه: عمویی بغل
سیاوش زودی جلوش زانو میزنه و میگه: چشمات رو اونجوری نکن خوشگله عمو
سروش کنار گوشم زمزمه میکنه: معلوم نیست باز چه کلکی سوار کرده و میخواد سیاوش رو تیغ بزنه
-حسودی موقوف
سروش ابرویی بالا میندازه و میگه: صبر کن حالا خودت میفهمی
سیاوش با ملایمت ترانه رو تو بغلش میکشه و میگه: اینم بغل عشق من
ترانه: عمویی اون چیزه که قرار بود برام بخری رو که یادت نرفته
سیاوش: نه عموجون.. واست میخرم
ترانه: دوستت دارم سیاوش جونی
پوزخندی رو لبای سروش میشینه... تندی دستش رو دور شونه هام حلقه میکنه و میگه: دیدی گفتم
سری تکون میدم و میگم: از دست این بچه
سروش: نظرم عوض شد سیاوش جان.. این دختر ماله خودت
بعد با ابرو به من اشاره میکنه و میگه: من خودم یکی رو دارم که بدون خرید کادو و هدیه هم تو بغلم میاد
سیاوش چپ چپ به سروش نگاه میکنه که باعث میشه سروش به خنده بیفته
سروش: چیه.. باز یکی گفت بالای چشمای این خانوم خانوما ابروهه بهت برخورد؟
سیاوش آروم ترانه رو از بغلش بیرون میاره و خطاب به سروش میگه: از برگ گل نازک تر به عزیزدلم بگی من میدونم و تو
ترانه بوسه پر سر و صدایی روی گونه ی سیاوش میذاره و بعد میگه: خوردی بابایی.. حالا هستشو تف کن
سروش با حرص به ترانه و سیاوش نگاه میکنه..

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1147 سیاوش با صدای بلند میخنده و میگه: خوشگل من اینقدر این دو تا رو اذیت نکن.. گناه…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1148

و بعد میگه: خوردی بابایی..حالا هستشو تف کن
سروش با حرص به ترانه و سیاوش نگاه میکنه..
سیاوش بینی ترانه بین انگشتاش میگیره و میگه: خانوم کوچولو تو هم این همه مامان و بابات رو اذیت نکن
ترانه میخنده و هیچی نمیگه
سیاوش: شیطونک من دیگه برم.. امشب خونه ی عمه سها میبینمت
ترانه: باشه عمویی.. خداحافظ
سیاوش: سروش.. ترنم.. من رفتم
لبخندی میزنم و میگم: برو به سلامت
سروش هم سری تکون میده و زمزمه وار میگه: خداحافظ
سیاوش کلید خونه رو به سمت سروش پرت میکنه و میگه: این هم کلید خونت
سروش کلید رو، رو هوا میگیره و هیچی نمیگه
با رفتن سیاوش، سروش ابرویی بالا میندازه و خطاب به ترانه میگه: خب خانوم کوچولو شنیدم حرف از هسته و تف و این حرفا میزدی
ترانه با خونسردی میگه: کِی بابایی؟.. من که یادم نمیاد
سروش به سمتش میره و با خنده میگه: ای پدر سوخته.. که یادت نمیاد آره؟.. حالا خودم یادت میندازم
ترانه جیغی میکشه و با لبهایی خندون به سمت من میاد.. سروش هم با مسخره بازی دنبالش میکنه... قبل از اینکه دست سروش به
ترانه برسه... ترانه پشت من قایم میشه و میگه: مامانی نجاتم بده
میخندم و به ارومی خم میشم
دستش رو میگیرم و میارمش جلو
-نترس کوچولو.. بابایی کارت نداره
از گردنم اویزون میشه و میگه: با داشتن مامان شجاعی مثه تو معلومه که نمیتونه کارم داشته باشه...
سروش با خنده به ما نگاه میکنه دور از چشم ترانه چشمکی برام میزنه
میخندم و آروم گونه ی نرم و لطیف ترانه رو میبوسم
بیشتر خودش رو هم میچسبونه و میگه: جیگر منی ترنم خوشگله... بذار بوستو بدم
بعد هم یه ماچ گنده رو لپم میذاره
سروش: تو که باز اسم زنه منو آوردی وروجک؟... این خانوم خوشگله فقط و فقط جیگر منه...
ترانه: بابایی وقتی حسود میشی قیافت خیلی بانمک میشه ها... من دختر مامانم هستم حق دارم از این چیزا بگم
سروش ابرویی بالا میندازه و میگه: فقط دختر مامانت؟... پس من چیکاره ام؟

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1148 و بعد میگه: خوردی بابایی..حالا هستشو تف کن سروش با حرص به ترانه و سیاوش نگاه میکنه..…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1149

بانمک میشه ها... من دختر مامانم هستم حق دارم از این چیزا بگم
سروش ابرویی بالا میندازه و میگه: فقط دختر مامانت؟... پس من چیکاره ام؟
ترانه زودی از بغلم بیرون میاد و دستش رو روی شکمم میذاره و میگه: بابا از بس حسودی میکنه نمیذاره حال داداشیم رو بپرسم
مهربون میگم: مثه خودت در حال شیطنت و لگدپرونیه
اخماش تو هم میره و میگه: یعنی چی؟.. هیشکی حق نداره مامانی منو اذیت کنه
بعد به شکمم نگاه میکنه و میگه: داداشی اون تو زیاد شیطونی نکن مامان گناه داره... بیرون اومدی هرچقدر خواستی بابا رو اذیت کن
از خنده منفجر میشم... سروش با دهن باز به ترانه نگاه میکنه
و ترانه دستی به گونم میکشه و میگه: دوستت دارم مامانی
بعد بدون اینکه منتظر جوابی از جانب من باشه به ست سروش میره و میگه: حالا قیافتو اونجوری نکن بابایی... تو رو هم دوست دارم
سروش با حالت قهر میگه: نه دیگه فایده نداره... امشب هم از قصه خبری نیست
ترانه: باباجونی
سروش: راه نداره
ترانه مظلومانه میگه: بابایی من خیلی دوستت دارم
سروش: هوم.... حاال فکر میکنم
ترانه: تازه وقتی میای دم مهد منو سوار ماشینت میکنی یه عالمه پزتو به دوستام میدم.. میگم بابایی منه ها... میبینید چقدر خوشتیپ و
باحاله
نیش سروش باز میشه
ترانه با شیطنت میگه: ولی خودمونیم بابایی.. ولی خودمونیم بابایی، عمو سیاوش یه چیز دیگه ست
سروش با شنیدن این حرف یهو نیشش بسته میشه
همونجور که میخندم به زحمت میرم روی تخت میشینم
سروش ابرویی بالا میندازه و یه قدم به سمت ترانه میره ولی ترانه که از قبل آماده ی فرار بود با جیغ میگه: نترس بابایی .. فقط یه
خورده عمو سیاوشو بیشتر دوست دارم
با گفتن این حرف تندی از اتاق خارج میشه و سروش هم با دو از اتاق خارج میشه و صدای خنده و شیطنتشون کل خونه رو پر میکنه
ترانه: وای بابایی نه.. قلقلک نه
سروش: نه دیگه.. باید تنبیه بشی
ترانه: وای مردم از خنده... بابایی ولم کن
با لذت به حرفاشون گوش میکنم و دستم رو روی شکمم میذارم

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1149 بانمک میشه ها... من دختر مامانم هستم حق دارم از این چیزا بگم سروش ابرویی بالا…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘

از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943

#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_1150

بابایی ولم کن
با لذت به حرفاشون گوش میکنم و دستم رو روی شکمم میذارم
زمزمه وار میگم: ممنون آقایی... خیلی بیشتر از اون چهار سال جبران کردی
سروش: خانومی چی داری زمزمه میکنی؟
نگا رو میچرخونم که سروش رو میبینم که ترانه رو تو بغلش گرفته و جلوی در واستاده
ترانه: مامانی داره میگه منو بیشتر از تو دوست داره
سروش دوباره آتیشی میشه و میگه: مثه اینکه دوباره قلقلک الزم شدی
ترانه:بابا
یه لحظه دو نفرشون ساکت میشن... همه نگاهی بهم میندازیم و بعد با صدای بلند میزنیم زیر خنده
-به خدا خل شدیم رفت
سروش با خنده ترانه پایین میذاره و میگه: واسه امروز دیگه بسه.. ترانه برو لباست رو عوض کن تا مامان ترنم رو ببریم رستوران و از
اون طرف هم زودتر بریم خونه ی عمه سها
ترانه: آخ جون... باشه بابایی
با رفتن ترانه سروش آروم به سمتم میاد و کنارم میشینه... من رو تو بغلش میکشه و آروم سرم رو میبوسه
سروش: ممنونم عزیزم
-چرا سروشم؟
سروش: بخاطر ترانه و....
بعد دستش رو روی شکمم میذاره و میگه: تیام
سرم رو روی شونش میذارم و زمزمه مینم: من هم ممونم آقایی که هیچوقت اجازه ندادی حتی برای یه لحظه هم از انتخابم پشیمون
بشم
بوسه ای به گردنم میزنه و هیچی نمیگه
»عشق اگر عشق باشد ناممکن ترین ها را امکان میبخشد، تنها برکه ای ست که می توانی در آن غرق شوی اما نفس بکشی«
پایان

کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA