This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برایت،
شنیدن واژه های مهربان
سرودهای عاشقانه
دوش گرفتن زیر آبشار
خواندن آوازهای نو
انتظاری عاشقانه در ایستگاه قطار
و یک مهمانی پر از صدای گیتار
برایت آرزو می کنم .
برایت،
یافتن خاطرات یک عشق قدیمی
داشتن شانه های صمیمی
کف زدن های شادمانه
بعد از ظهرهای آرام
نواختن گیتار برای او که دوستش داری ،
شرابی سفید
و یک دنیا عشق آرزو مى کنم .
#کارلوس_دروموند
شنیدن واژه های مهربان
سرودهای عاشقانه
دوش گرفتن زیر آبشار
خواندن آوازهای نو
انتظاری عاشقانه در ایستگاه قطار
و یک مهمانی پر از صدای گیتار
برایت آرزو می کنم .
برایت،
یافتن خاطرات یک عشق قدیمی
داشتن شانه های صمیمی
کف زدن های شادمانه
بعد از ظهرهای آرام
نواختن گیتار برای او که دوستش داری ،
شرابی سفید
و یک دنیا عشق آرزو مى کنم .
#کارلوس_دروموند
«سپیدهدمان تو همواره بازمیگردی»
شعاع بامداد
با دهان تو نفس میکشد
در انتهای راههای تهی
چشمان تو فروغی تیره،
قطرات دلنشین صبحدم
بر فراز تپههای تاریک.
گام و نفَس تو
چون نسیم سحرگاه
خانهها را غرقه میسازد.
شهر فرو میلرزد،
سنگها عطر میپراکنندـ
تو زندگی و بیداری هستی.
ای ستارهی گمشده
در روشنایی سپیدهدم
مژگانِ نسیم،
ای گرمی، ای نفَسـ
شب پایان گرفته است.
تو روشنی و صبحی.
#چزاره_پاوزه
شعاع بامداد
با دهان تو نفس میکشد
در انتهای راههای تهی
چشمان تو فروغی تیره،
قطرات دلنشین صبحدم
بر فراز تپههای تاریک.
گام و نفَس تو
چون نسیم سحرگاه
خانهها را غرقه میسازد.
شهر فرو میلرزد،
سنگها عطر میپراکنندـ
تو زندگی و بیداری هستی.
ای ستارهی گمشده
در روشنایی سپیدهدم
مژگانِ نسیم،
ای گرمی، ای نفَسـ
شب پایان گرفته است.
تو روشنی و صبحی.
#چزاره_پاوزه
بدهکارم به خودم ؛
کمی دیوانه وار دویدن زیر باران ،
و کلبه ی چوبیِ دنجی میان کوهستان ...
بدهکارم ؛
به جاده حضورم را با دو جرعه موسیقی و
کسی که سفر به سفر ، جنگل به جنگل ،
کوهستان به کوهستان و دریا به دریا ؛
با من پیر می شود ،
"عاشقانه" با من پیر می شود ...
من بدهکارم ! و بدهکارها ،
قرار ندارند ..
#نرگس_صرافیان_طوفان
کمی دیوانه وار دویدن زیر باران ،
و کلبه ی چوبیِ دنجی میان کوهستان ...
بدهکارم ؛
به جاده حضورم را با دو جرعه موسیقی و
کسی که سفر به سفر ، جنگل به جنگل ،
کوهستان به کوهستان و دریا به دریا ؛
با من پیر می شود ،
"عاشقانه" با من پیر می شود ...
من بدهکارم ! و بدهکارها ،
قرار ندارند ..
#نرگس_صرافیان_طوفان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگارا روز، روزِ ماست امروز
که در کف باده و در کام، قند است
می و معشوق و وصلِ جاودان هست
کنون تدبیر ما لَختی سپند است
#عطار
نگارا روز، روزِ ماست امروز
که در کف باده و در کام، قند است
می و معشوق و وصلِ جاودان هست
کنون تدبیر ما لَختی سپند است
#عطار
📖«چقدر آهنگهای قشنگ در این دنیا وجود داشت که من نشنیده بودم. چقدر چهرههای زیبا از برابرم گذشتند که من آنها را ندیدم.
چقدر رویاهای عجیب دیدم که وقتی از خواب بیدار شدم ، هرگز دیگر به یادم نیامد.
و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد که
تا همیشه خودم را نبخشم...
زندگی یعنی چه؟
همیشه نصفه نیمه، همیشه ناتمام، همیشه ناگهان ، جایی قطع میشدم»!...
📙: #تماما_مخصوص
✍: #عباس_معروفی
چقدر رویاهای عجیب دیدم که وقتی از خواب بیدار شدم ، هرگز دیگر به یادم نیامد.
و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد که
تا همیشه خودم را نبخشم...
زندگی یعنی چه؟
همیشه نصفه نیمه، همیشه ناتمام، همیشه ناگهان ، جایی قطع میشدم»!...
📙: #تماما_مخصوص
✍: #عباس_معروفی
آن زمانهایی که من نخواهم بود...
ابری با تو خواهد بود و سایهاش همیشه بالای سرت،
آن ابر منم
نخواهی شناخت...
نسیمی دامنت را به رقص درخواهد آورد
گیسوانت پریشان
یک دستت بر دامن و دیگری بر موهایت
آن نسیم منم
نخواهی شناخت...
شبانگاهی در رختخوابت
به اینسو و آنسو خواهی پیچید
نه در خوابی و نه بیداری
آن خوابوخیال منم
نخواهی شناخت...
در تنهاییات، با کسی که نیست سخن خواهی گفت
خواهی گفت آنچه را که تا حال بر زبان نیاوردهای
با گوشِ جان تو را خواهد شنید
آن که نیست،منم
نخواهی شناخت...
سوز و دردی بیهنگام را حس خواهی کرد
بی آنکه بدانی از کجاست
قلبت در خاطرات به تپش خواهد افتاد
آن درد و سوز منم
نخواهی شناخت...
#عزیز_نسین
ابری با تو خواهد بود و سایهاش همیشه بالای سرت،
آن ابر منم
نخواهی شناخت...
نسیمی دامنت را به رقص درخواهد آورد
گیسوانت پریشان
یک دستت بر دامن و دیگری بر موهایت
آن نسیم منم
نخواهی شناخت...
شبانگاهی در رختخوابت
به اینسو و آنسو خواهی پیچید
نه در خوابی و نه بیداری
آن خوابوخیال منم
نخواهی شناخت...
در تنهاییات، با کسی که نیست سخن خواهی گفت
خواهی گفت آنچه را که تا حال بر زبان نیاوردهای
با گوشِ جان تو را خواهد شنید
آن که نیست،منم
نخواهی شناخت...
سوز و دردی بیهنگام را حس خواهی کرد
بی آنکه بدانی از کجاست
قلبت در خاطرات به تپش خواهد افتاد
آن درد و سوز منم
نخواهی شناخت...
#عزیز_نسین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا دوست داریام،
تا دوست دارمت،
تا اشک ما به گونهی هم میچکد ز مهر،
تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار،
کِی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار!
#سیاوش_کسرایی
تا دوست دارمت،
تا اشک ما به گونهی هم میچکد ز مهر،
تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار،
کِی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار!
#سیاوش_کسرایی
جان و جهان! دوش کجا بودهای؟
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟»
رنگ تو داری، که ز رنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
#مولانا
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟»
رنگ تو داری، که ز رنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به اطراف خود گام برمیدارم
لمس میکنم
میبویم
میشنوم
در پس هر قدمی که برمیدارم
هر ثانیه پژواکِ تنهاییِ من است
"یانیس ریتسوس"
لمس میکنم
میبویم
میشنوم
در پس هر قدمی که برمیدارم
هر ثانیه پژواکِ تنهاییِ من است
"یانیس ریتسوس"
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک
#حافظ
#علی_قمصری
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک
#حافظ
#علی_قمصری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مانند پرنده باش، که روی شاخه سست و ضعیف لحظه ای مینشیند و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه میلرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه میدهد،
زیرا مطمئن است که بال و پر دارد...
ویکتور هوگو
زیرا مطمئن است که بال و پر دارد...
ویکتور هوگو
یه افسانه هست که میگه:
موهای سفید لا به لای موهامون درواقع حرفایی هست ک نتونستیم بزنیم...:)
و چقدر به نظر درست میاد..
موهای سفید لا به لای موهامون درواقع حرفایی هست ک نتونستیم بزنیم...:)
و چقدر به نظر درست میاد..
بیایید بیایید به گلزار بگردیم
بر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیم
بیایید که امروز به اقبال و به پیروز
چو عشاق نوآموز بر آن یار بگردیم
بسی تخم بکشتیم بر این شوره بگشتیم
بر آن حب که نگنجید در انبار بگردیم
هر آن روی که پشت است به آخر همه زشت است
بر آن یار نکوروی وفادار بگردیم
چو از خویش برنجیم زبون شش و پنجیم
یکی جانب خمخانه خمار بگردیم
در این غم چو نزاریم در آن دام شکاریم
دگر کار نداریم در این کار بگردیم
چو ما بیسر و پاییم چو ذرات هواییم
بر آن نادره خورشید قمروار بگردیم
چو دولاب چه گردیم پر از ناله و افغان
چو اندیشه بیشکوت و گفتار بگردیم
#مولانا
بیایید بیایید به گلزار بگردیم
بر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیم
بیایید که امروز به اقبال و به پیروز
چو عشاق نوآموز بر آن یار بگردیم
بسی تخم بکشتیم بر این شوره بگشتیم
بر آن حب که نگنجید در انبار بگردیم
هر آن روی که پشت است به آخر همه زشت است
بر آن یار نکوروی وفادار بگردیم
چو از خویش برنجیم زبون شش و پنجیم
یکی جانب خمخانه خمار بگردیم
در این غم چو نزاریم در آن دام شکاریم
دگر کار نداریم در این کار بگردیم
چو ما بیسر و پاییم چو ذرات هواییم
بر آن نادره خورشید قمروار بگردیم
چو دولاب چه گردیم پر از ناله و افغان
چو اندیشه بیشکوت و گفتار بگردیم
#مولانا
غممخور جانا در اینعالم که عالم هیچ نیست
نیستهستیجز دمیناچیز و آندمهیچنیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
دفتر هستی وجود واحد بیانتها است
حشو این دفتر اگر بیش است اگر کم هیچ نیست
در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست
چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد «بهار»
شاد زی باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
نیستهستیجز دمیناچیز و آندمهیچنیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
دفتر هستی وجود واحد بیانتها است
حشو این دفتر اگر بیش است اگر کم هیچ نیست
در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست
چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد «بهار»
شاد زی باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
این روزها،جهان من آنقدرها هم شلوغ نیست که نفهمم با خودم و با آدمها چند چندم!
اتفاقا زیاد در تعاملاتم محتاطم و زیاد سختگیرم در دوستیها و خیلی کم پیش میآید کسی را آنقدر به خودم نزدیک کنم که بتوان نام رفیق روی او گذاشت و بتوان به او اعتماد کرد و بتوان او را عزیز دانست و او را دوست داشت.
جهان من شلوغ هست اما شلوغِ کار و مشغلههاست نه شلوغِ رابطهها،
نه شلوغِ آدمها...
باید محتاط بود و با دقت، چون این بی تکرار خیلی زودتر از تصورمان میگذرد!اگر دقت کنیم برای هر بار توقف مان در زندگی، ردپایی از آنانی می بینیم که اعتمادمان را نشانه رفتند و ما از دست دادیم با ارزشترین گوهری که داریم یعنی عمرمان را...چه حیف و چه حیف که از دست دادیم ...
پس تا فرصت باقیست زندگی کنیم اما برای خود زندگی ...
اتفاقا زیاد در تعاملاتم محتاطم و زیاد سختگیرم در دوستیها و خیلی کم پیش میآید کسی را آنقدر به خودم نزدیک کنم که بتوان نام رفیق روی او گذاشت و بتوان به او اعتماد کرد و بتوان او را عزیز دانست و او را دوست داشت.
جهان من شلوغ هست اما شلوغِ کار و مشغلههاست نه شلوغِ رابطهها،
نه شلوغِ آدمها...
باید محتاط بود و با دقت، چون این بی تکرار خیلی زودتر از تصورمان میگذرد!اگر دقت کنیم برای هر بار توقف مان در زندگی، ردپایی از آنانی می بینیم که اعتمادمان را نشانه رفتند و ما از دست دادیم با ارزشترین گوهری که داریم یعنی عمرمان را...چه حیف و چه حیف که از دست دادیم ...
پس تا فرصت باقیست زندگی کنیم اما برای خود زندگی ...