سخنان تکاندهنده
29 subscribers
18 photos
38 videos
3 files
241 links
با ما همراه باشید.
ارتباط با ما جهت ارسال مطالب در تلگرام،
@em_amini

آدرس کانال دوم ما،
@omrane_amini

و در اینستاگرام مارا دنبال کنید.
https://www.instagram.com/rtsh4201
.
.درین کانال تبلیغ قرار داده نمیشود .
Download Telegram
📚 #یک_دقیقه_مطالعه

💥یالا بلند شو، وقت حمله است!

در دوران آموزشی فرمانده‌ای داشتیم سخت‌گیر و خشک.اهل تبریز‌ بود و معروف بود به اینکه کمتر کسی می‌تواند لبخندش را ببیند.قدی کوتاه و بدنی ترکه‌ای داشت.از آن دست آدم‌هایی بود که بعد از چند مدت آشنایی با او؛ خیال می‌کردی ربات یا مثلا آدم‌آهنی است.صبح‌ها قبل از تمام فرمانده‌هان در اتاقش حاضر بود.صورتش در صبح اول وقت هیچ فرقی با صورت دم ظهرش نداشت. هیچ نشانه‌ای از خواب‌آلود بودن در چهره‌اش پیدا نبود.

در برف و باران یا زمین یخ زده رژه‌اش برپا بود. تعطیل کردن وظایف روزانه برایش هیچ مفهومی نداشت. شاید برای همین هم در پایان دوره گروهانمان رتبه اول رژه‌ را ازآن خودش کرد. آن‌قدر روی زمین یخ زده پا کوبیده بودیم که روز آخر در آن هوای معتدل پاییزی رژه رفتن برایمان مثل خوردن یک لیوان آب پرتقال بود.
در خدمت همه چیز مشترک است.غذا، لباس، جای خواب، تنبیه، تشویق و البته مریضی.در پایان ماه اول از صد‌وبیست نفرمان حداقل هشتاد نفر مریض بودند، بهداری هم که کاری نمی‌کرد، نهایت لطفشان تجویز آستامینوفن و آدالت کلد بود.

نصف ماه دوم هم گذشته بود،آنقدر گلودردم طولانی شده بود که دیگر برایم اذیت کننده نبود.
یک روز صبح ازخواب که‌بیدار شدم احساس کردم تبدیل به یک توده بتنی ۳۰۰ کیلویی شده‌ام،حرکت کردن برایم محال بنظر می‌رسید،بدنم در تب داشت آتش میگرفت، چشمانم آنقدر درد می‌کرد که باز نگه داشتن‌شان برایم شبیه شکنجه بود. وقت رژه بود،همه رفتند و من در تخت ماندم. فرمانده بعد از حضور و غیاب به سراغم آمد و بدون ذره‌ای مکث گفت:«یالا بلند شو بریم.»
باورم نمی‌شدکه همچین انتظاری از من دارد، نهایتش تصور می‌کردم که مرا تحویل بهداری بدهد. هر چقدر خواستم خالصانه متقاعدش کنم که من امروز مرد رزم نیستم نفهمید.

آن روز علاوه بر چهار ساعت رژه بر روی زمین یخ زده ، چهار دور هم با اسلحه دور میدان صبحگاه دویدیم. همه چیز که تمام شد دیگر وقت نهار بود.من از یک توده سیصد کیلویی بتنی تبدیل شده بودم به سبکی یک پر.هیچ نشانه ای از کسالت، تب و مریضی در‌من نبود.

آن روز برایم درس بزرگی‌ بود،در موقع ضعف هرگاه خودت را ضعیف تصور کنی قافله روزگار را دو دستی باخته‌ای. زندگی هم همینطور پیش می‌رود،

💡آن زمانی که همه چیز دست به دست هم می‌دهد که تو خودت را تسلیم شرایط کنی؛بهترین وقت برای حمله است. فرقی نمی‌کند که روبه‌رویمان چه چیزی ایستاده باشد، یک آدم، یک هیولا، زندگی و یا تقدیر .حقیقت این است که همه اینها از حمله‌ا‌ی که پشتش چیزی برای از دست دادن نیست؛ به شدت می‌ترسند.
بله، گاهی باید به زندگی حمله کرد، بی‌رحمانه و بدون ترس.


@sokhananetekandahande
August 28, 2019
‍ تنها راه موفقيت در زندگي، پذيرش و بدست گرفتن مسئوليت زندگي خودمان است.. هيچ كس مسئول بدبختي ما نيست..

اگر اشتباهي كرديم بايستي عواقب آن را بپذيریم  و اگر مي‌توانيم آن را اصلاح و يا جبران كنيم؛ بايستي نقش شانس، بخت و اقبال را در زندگي‌مان نزديك به صفر برسانيم؛ بايستي خودمان براي خودمان تصميم بگيريم و بالاخره این که هيچكس نمي‌تواند ما را خوشبخت كند جز خودمان.
@sokhananetekandahande
August 30, 2019
#‌روزت_بخیر

مسائل قدیمی را از ذهن خود پاک کنید، اسم تمامی افرادی را که از آنها دلگیر و عصبانی هستید بنویسید و برای هر کدام یک نامه با عنوان بخشش تهیه کنید و پیش خودتان نگه دارید. هربار باز خواستید یادشان بیفتید به این فکر کنید که آن‌ها الان دارند زندگی خودشان را میکنند و عصبانیت شما فقط روح شما را آزرده و کدر میکند. مشغول بودن به اتفاقات گذشته فقط توان و نیرو را هدر می دهد. دیگران را همان طور که هستند بپذیرید و سعی نکنید آنها را تغییر دهید.
هر اتفاقی بود تمام شد رفت، ذهنتان را با این‌همه انرژی منفی پُر نکنید.
سعی کنید به روزهای خوبِ آینده فکر کنید تا انرژی مثبت شما باعث بروز آن اتفاقات شوند.



@sokhananetekandahande
August 31, 2019
از اینکه دیگران شمارا تایید نکنند،
ترسی به دل راه ندهید . بدون شک یکی از بزرگترین ترس‌های رایج در میان مردم، ترس از تایید نشدن است . همه ما میخواهیم مورد تایید دیگران قرار بگیریم و از سوی آنها پذیرفته شویم . البته این مسئله بسیار مطلوب است اما اگر فکر کنیم برای تایید شدن از سوی آنها باید هر کاری که میخواهند انجام دهیم،فکری‌ است نادرست که باعث نابودی استقلال ما میشود .
تایید دیگران هنگامی به نقطه ضعف تبدیل میشود که به صورت یک نیاز درآید . بطوریکه مجبور شوید بخش بزرگی از وجود و شخصیت خود را در برابر تایید، به دیگری واگذار کنید و اگر شما را مورد تایید قرار ندهند آن‌وقت روحیه شما به حالت رکود درمی‌آید . پس‌هرگاه عمل‌تایید طلبانه‌ای از شما سر زد ،خودتان را با صدای بلند تصحیح کنید،یعنی از میل تاییدطلبی آگاه شوید و روش‌های جدیدی را برای مقابله با آن تمرین کنید .



@sokhananetekandahande
August 31, 2019
گاهی اوقات، دفعه بعدی وجود ندارد. شانس ديگری وجود ندارد. زمان ديگری باقی نمانده.
گاهی اوقات اينگونه است يا حالا يا هرگز.

@sokhananetekandahande
September 1, 2019
"ما قانون جذب را بد فهمیدیم" ....!!!

قانون جذب نمی گوید تو هر چیزی که بخواهی را جذب می کنی و بدست می آوری!
قانون جذب می گوید تو همان چیزی را جذب می کنی که هستی!
این معنای واقعی قانون جذب است.
می خواهی چیز متفاوتی جذب زندگی تو شود؟
راه حل آن ساده است.
متفاوت شو!
نمی شود اخلاقت، رفتارت، کلامت، نشست و برخاستهایت یک چیز باشد و رویاها و آرزوهایت چیز دیگر .
تو باید با آرزوهایت در یک طیف قرار بگیری
کلامت ، رفتارت و … همگی بوی رویاهایت را بدهد .
در روز هزاران بار از همان کلمات رویاهایت در گفتگوهای روزمره استفاده کنی
مگر می شود تو هنوز هم آهنگ های غمگين گوش کنی ..
هزار غم و درد و رنج دیگر را از طریق گوشهایت بریزی به حلق ضمیر نیمه هشیارت ، بعد رویایت این باشد که زیبا شوی !! شاد شوي!! که ثروتمند شوی ؟؟
که خوشبخت شوی ؟؟!!
نمی شود جانم .. نمی شود دوست من !
تو باید آنچه گوش میکنی، آنچه میبینی ،
در راستای رویاهایت باشد .
در موسیقی هایت ..
در فیلمهایت ..
در دوستانت .. در کتابهایت ..
در جای جای زندگی ات …
خصوصا طرز فکر و رفتارت
تجدید نظر کن
اگر واقعا خواهان رویاهایت هستی
اگر براستی آرزوهایت را می خواهی



@sokhananetekandahande
September 1, 2019
💢 #بسیاری از ما فقط به فکر زنده بودن هستیم در حالی که باید به فکر رشد کردن باشیم.
💢 #مثلا می گوییم امروز این مدرک را بگیریم و یا فلان دانشگاه برویم ببینیم چه می شود؟!
💢 #در حالیکه تمام مدت زمانی که صرف گرفتن مدرکتان شده فقط روان و زندگیتان را هزینه کرده اید
💢 #در حالی که باید یاد بگیرید چگونه زندگی کنید و نه اینکه صرفاً زنده بمانید.
💢 #رسیدن به این نوع فکر کردن و عمل کردن یک مهارت بسیار قوی است که باید آموخته شود.
@sokhananetekandahande
September 3, 2019
Forwarded from عمران امینی
‏ این روزها که کمبود رفاقت داریم ،
تو رفیق خوبی ماندی و گذاشتی رفیق خوبی برایت بمانم ...
خودمانی بگویم ،
رفاقت یعنی چترِ بالای سرش شوی وقتی بلا می بارد بر سرش .
یعنی وقتی بلند بلند از ته دل می خندد ، بایستی در کناری و کیف کنی از دیدن خنده هایش .
یعنی با دست به تو اشاره کند که بیا کنارم ! یعنی تو رفیقی تو شریک غم و شادی بودی ، یعنی درد که دارد بفهمی ، از نگاهش حرف هایش را بخوانی...
رفاقت یعنی فارغ از جنسیت رفیقَت هرچه هست و هر آنچه باید باشد تو هوایش را داشته باشی مراقبش باشی . شده از دور یا از نزدیک ...
این روزها رفیق کم است و دوست بسیار ؛
اما
تو عوض نشو !
تو رفیق بمان ...!
.
دوستدار تو، عمران, در فهرست

@omrane_amini
September 6, 2019
⚫️ به بهانه مرگ دلخراش جوان نابینای اصفهانی در BRT اصفهان

گزارش و متن: مینا قندچی
همیار داوطلب موسسه ساحل امید

مسیر هر روزه مان، آخرین ایستگاه زندگی او شد. #جواد_ایزدی، یک قدم برداشت و در سیاهی مطلقِ دیدگانش، زمین را ترک کرد.

جوان نابینای اصفهانی با توشه ای از اهداف و آرزو هایش، فقط می خواست مثل همه ی ما به مقصدش برسد که روز چهارشنبه ۱۳ شهریورماه ۹۸ پایش در فاصله ی اتوبوس با سکو گیر کرد، تعادل اش را از دست داد و با حرکتِ ناگهانی اتوبوس، جانِ عزیزش بر آسفالت آفتاب خورده ی شهر، کشیده شد.

ضربه های مدام و شدت جراحات، امان نداد تا آقای ایزدی از آرزوی شهر همگانی بگوید، از اینکه باید در پستوی خانه محبوس نماند.

#جواد_ایزدی فقط میخواست به مقصد اش برسد که عدم مناسب سازی وسایل نقلیه عمومی و ناآگاهی راننده از نیاز های ویژه ی شهروند دارای معلولیت، جان و جوانی اش را گرفت...

به همین بهانه برای پرسشی ساده، صبح امروز سوار اتوبوس BRT تهران شدم. بغضی که گلویم را چنگ می زد از تصور آن تنِ مجروحی که روی زمین کشانده می شد را به سختی قورت دادم. از شهروندانی که با اتوبوسِ کولردارِ خلوت داشتند فاصله ی ایستگاه ها تا مقصد شان را می شمردند، پرسیدم.

"صبح که بیدار شدید به این فکر کردید که امروز توی ایستگاه بی آر تی می میرید؟"

چشم های مبهوت چهار زن از واگن خانم ها به صورتِ رنگ پریده ام خیره ماند و صدای پچ پچ واگنِ خلوتِ مردان، یک لحظه قطع شد.

خانمی که کیسه های خرید لوازم تحریر دستش بود، پرسید"انتحاری گذاشتن توی ایستگاه؟!" صداش پر از اضطراب بود. لابد توی دلش به مداد رنگی هایی فکر میکرد که برای مدرسه ی طفلکش خریده بود و بچه ای که چشم به راهِ رسیدنش بود! چشم به راه "واژه ای که دیگر غریب می شود برای خانواده ی داغدارِ جواد ایزدی". همان طور که سالهاست حسرت و انتظار را به جانِ کودکانِ مرحوم خانم #هما_بدر نشانده. خانم جوان، تحصیلکرده و دبیرِ نابینایی که ۹ سال پیش در اثر عدم مناسب سازی مترو، کشته شد...

هیچ کس توی این اتوبوس خبر را نشنیده بود. ماجرا رو تعریف کردم. خانم ها سر تکان می دادند، نچ نچِ غمگینی کردند و زیر لب فاتحه ای خواندند.

با سوار شدنِ مادر و پسرک خردسال، سکوت میکنم. نزدیک راننده می ایستم و با صدای آرامی که به گوش بچه نرسد، نظرش را می پرسم.

وقتی مطمین می شود که دوربین و ضبط صوت ندارم، می پرسد چه نسبتی با مرحوم دارم؟

می گوید که اخبارِ پراکنده ای شنیده. مکان حادثه را اشتباه می گوید. لب های خشکی زده اش را گاز می گیرد و ادامه می دهد.
"خانوم ما شغل حساسی داریم. اگه یه بنده خدایی بلایی سرش بیاد بجز اینکه ما و خانواده اش بدبخت میشیم؛ تصویر اون لحظه تا آخر عمر جلو چشمامونه. ما هم وجدان داریم، خودمون اولاد داریم. ما کارمونه مردم رو برسونیم مقصدشون.

اما کی به منِ راننده یاد داده واسه این جور مسافرهام چیکار کنم؟!

من هر چی از نابینایی میدونم اینه که اگه تو خیابون دیدمش؛ باید بپرم دستش رو بگیرم از خیابون رد اش کنم. حتی اگه نخواد بره اون ور چهار راه.

من کار دیگه ای بلد نیستم واسه اش بکنم. شما برو آیین نامه ی ما رو بخون خواهر، کسی به من گفته زمانِ سوار و پیاده شدن یه آدم نابینا چقدر طولانی تر از بقیه ی مردمه؟ کی به من گفته وظیفه ام در مقابلش چیه؟!"

چشم هام را می بندم و به صداهای مبهم توی سرم گوش میکنم. کاش همه ی آنها که امروز سیاه پوش پشتِ میزهایشان نشسته اند، نه یک ماه، فقط یک روز؛ روزه ی بینایی می گرفتند، یک روز روزه ی ایستادن و راه رفتن و شاید آن قدری که حالِ تشنگان را درک می کنند، می فهمیدند که این شهرِ پر از مانعی که ساخته اند، قاتل آرزوهای شهروندانی است که تشنه ی رشد اند، خسته از به مقصد نرسیدن و این عمرشان است که هر روز می سوزد...

موقع پیاده شدن، به فاصله ی سکو و اتوبوس نگاه میکنم که انگار چاه وَیلی است برای فریادی که به جایی نرسید. به صداهای خیابان و پنجره های کِدر اتوبوس که آدم های خواب آلوده را نشان می دهد. چشم هام را بستم و فکر میکنم، جواد ایزدی هیچ کدام ما را ندید. حتی آخرین ایستگاه را هم ندید...

اما ما چرا او را نمی بینیم؟...
راستی، صبح ها به مُردنتان در ایستگاه اتوبوس فکر میکنید؟
به ندیدن ریل و پرت شدن جلوی مترو یا سقوط از پُل عابر پیاده ی در حال تعمیر چطور؟
به شهری امن و برابر برای همه فکر میکنید؟...


@sokhananetekandahande
September 15, 2019
September 18, 2019
توصیه های جالب نابینایان
‌ به مناسبت #روز_عصای_سفید /توصیه ی #نابینایان برای سایر شهروندان جامعه. #فرصتهای_برابر_برای_همه

روز خوب من چه روزیست؟ لطفا برای دوستان و اقوامتان ارسال فرمایید. #هر_نابینا_یک_رسانه


@sokhananetekandahande
October 15, 2019
#ایام_بکام 🌱

مراقب شرایطی که به آن عادت می کنی باش!

گاهی از خودت فاصله بگیر و سوال کن آیا این شخصی که الان هستم (بااین ویژگیها و نحوه زندگی کردن ) همانی هست که روزی آرزویش را داشتم !


@sokhananetekandahande
October 21, 2019
#زن یا #مرد
جنس"مخالف" نیست !
"مخالف" یعنے ؛
دو قطب جدا از هم !
کاش ،
بہ کلماتمان بیشتر توجہ میکردیم !
ما دو جنس "مخالف" نیستیم !
مــا ،
"مکمل" همدیگریم...
یعنے :
کامل کننده آرامش و نیازمند یکدیگر...!
پس ؛
بہتر این است کہ بگوییم ؛
جنس "مکمل"

@sokhananetekandahande
October 24, 2019
تفری تو خراب نکن الکی به خاطر بعضی مثاعل هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛
وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری کس دیگه ای برات راز نگه داره؟

@sokhananetekandahande
October 27, 2019
این نقاشی ساده و ابتدایی به اندازه صد تا کتاب حرف داره!

آن مرد از وجود مار درون سوراخ بی‌خبر است! و زن هم از وجود سنگ روی مرد بی‌خبر است! زن با خودش فکر می کند که من در حال سقوط هستم، نمی توانم بالا بروم چون مار دست مرا نیش زده است! چرا مرد کمی بیشتر از قدرت خود استفاده نمی‌کند و مرا بالا نمی کشد!؟ مرد هم با خود فکر می‌کند که من درد زیادی را تحمل می‌کنم، با این وجود با تمام توان دست زن را گرفته ام، چرا زن کمی تلاش نمی کند و خود را بالا نمی کشد!؟

حقیقت این است که شما فشاری که بر روی دیگران است را نمی‌بینید، دیگران هم فشاری که بر روی شما هست را نمی بینند! زندگی اینگونه است! سر کار، در خانواده، فامیل، دوستان و آشنایان! ما باید سعی کنیم یکدیگر را بفهمیم و درک متقابل از هم داشته باشیم! یاد بگیریم متفاوت از قبل فکر کنیم، شاید کمی عمیق تر، واضح تر و در تعامل بیشتر با دیگران باشیم! اندکی فکر کردن و صبور بودن نتایج بزرگی را در پی خواهد داشت! با یکدیگر مهربان باشیم! هر کسی را که در اطراف خود می بینید در حال جنگیدن در زمین جنگ زندگی خود است!

@sokhananetekandahande
October 27, 2019
سر هیچکس منت نذاریم من براى تو فلان کردم، بیسار کردم، من عاشقت بودم؛ آدمى خودخواه‌تر از این حرفاست که برا کسى کارى بکنه! وقتى به کسى خوبى مى کنیم، یا کسى رو دوست داریم، براى اینه که در نهایتش حال خودمون خوب میشه. در بهترین شرایط هم باز داریم برا حال خوب خودمون یه کارایى میکنیم


@sokhananetekandahande
October 29, 2019
Forwarded from عمران امینی
میگن معلولیت محدودیت نیست. به نظر من این حرف کاملا اشتباهه! یه مثال براتون میزنم. من یک نابینا هستم. بنابرین من محدودیت دیدن دارم اما از امکاناتی که باعث بشه من از تواناییهام استفاده کنم خودم رو محروم نمیکنم. من معتقدم ما معلولین تا زمانی که باور نکنیم یکسری محدودیتهایی رو نسبت به افراد غیر معلول داریم، هیچوقت نمیتونیم اونجور که باید از تواناییهامون استفاده کنیم. پس در مرحله اول میپذیریم که ما معلولیم و معلولیت محدودیته اما محرومیت نیست. در مرحله دوم سعی میکنیم برای دیگران زندگی نکنیم و به دنبال تایید دیگران نباشیم. اصلا منظورم این نیست که هیچوقت به حرف مردم توجه نکنین! نه! اگه نظراتشون موجب پیشرفت شما میشه، حتما به نظراتشون توجه کنین و اون رو تو زندگیتون به کار ببندین. تازه بازم انتخاب با خودتونه. دکتر هلاکویی حرف قشنگیرو میزنه. میگه، من کار خوب خودم رو انجام میدم. اگه دیگران اون رو پذیرفتن، خیلی خیلی خوشحال میشم و در غیر این صورت، بسیار بسیار متاسفم. اینکه همش باید دیگران از شما راضی باشن رو بزارین کنار. هر کس نظرات مختلفی رو درمورد شما داره و قرار نیست که همه از شما راضی باشن و از شما خوششون بیاد همونطور که شما هم به همین صورت رفتار میکنین. اینکه دیگران شمارو مسخره میکنن و یا از کاری که میخوایین انجام بدین ناامیدتون میکنن، به شما ارتباطی نداره و نباید به اون توجه کنین و خودتون راه درست رو انتخاب کنین و اگه راه درست رو تشخیص نمیدین حتما با افرادی مشورت کنین که میتونن بهتون کمک کنن. شاید خیلی از دوستان معلول بگن که تو دلت خوشه! تو این مملکتی که امکانات زیادی برای پیشرفت معلولین وجود نداره، چطور میشه امیدوارانه زندگی کرد و به موفقیت رسید؟! تو پست بعد چنتا مثال براتون میزنم که چطور افرادی مثل شما با وجود مشکلات زیاد به موفقیت رسیدن و ناامید نشدن. در پایان اینرو هم اضافه کنم که ناامیدی بدترین گناهه. پس سعی کنین با وجود مشکلات زیاد همیشه به رحمت الهی امیدوار باشین و شاد زندگی کنین.


@omrane_amini
November 4, 2019
سخنان تکاندهنده
میگن معلولیت محدودیت نیست. به نظر من این حرف کاملا اشتباهه! یه مثال براتون میزنم. من یک نابینا هستم. بنابرین من محدودیت دیدن دارم اما از امکاناتی که باعث بشه من از تواناییهام استفاده کنم خودم رو محروم نمیکنم. من معتقدم ما معلولین تا زمانی که باور نکنیم یکسری…
من نمیدونم چرا وقتی یک معلول تو زندگیش به موفقیتی میرسه همش فکر میکنیم که اون شخص امکانات خوبی رو داشته و یا مورد حمایت دیگران بوده! من قبول دارم که حمایت و توجه دیگران مهم هست و خیلی میتونه کمک کننده باشه اما نیازه که خوده فرد هم تلاش کنه. مثلا خوده من شاید امکانات زیادی رو نداشتم اما تلاش کردم و الآن تونستم تو زندگیم تا حدودی موفق بشم. قرار نیست که دیگران فقط به فکر ما باشن! ما هم باید برای داشتن یک زندگی خوب، تلاش کنیم. بیشتر معلولین فقط دارن از زمینو زمان مینالن و همه رو مقصر میدونن بجز خودشون. اینرو یادتون باشه اگه همش ناراحت باشین و بگین که چرا من نمیتونم به موفقیت برسم و یا همش دیگران رو مقصر بدونین، فقط دارین وقت خودتونرو تلف میکنین. البته افرادی هم هستن که انقدر معلولیتشون شدیده که بدون حمایت دیگران نمیتونن زندگی کنن اما بیشتر معلولین خیلی راحت میتونن خودشون رو تو زندگی بالا بکشن و با تلاش خودشون به موفقیت برسن. من دوست معلولی رو میشناسم که به خاطر شغلش مجبور بود از خانودش دور بشه. اون با مشکلات زیادی رو به رو بود. مثلا اون اولش مجبور بود تو یک شهر دیگه و به تنهایی زندگی کنه. تازه اون یک خانوم بود و برای یک خانوم سخته که تو یک شهر غریب کار کنه! اون خانوم میتونست با خودش بگه ولش کن من که از حمایت خوبی برخوردارم پس چرا به خودم سختی بدم؟! درسته که اون با وجود معلولیت سختیهای زیادی رو تحمل کرده. اما الان تونسته به موفقیت برسه. اون الان هم دست از تلاش نکشیده و با اینکه تونسته از نظر شغلی به جایگاه عالی برسه، بازم داره برای پیشرفتش تلاش میکنه. اون الآن با اینکه از نظر شغلی سرش شلوغه اما داره تو مقطع دکترا به تحصییلاتش ادامه میده. این یک نمونش بود. معلولین دیگری هم هستن که تونستن با حمایت دیگران و با تلاش خودشون به موفقیت برسن. نمونه دیگه ای هم هست که همیشه در کنارم بوده. اون کسی نیست بجز همسرم که اونم با وجود همین مشکلات تونسته زندگی خوبی رو برام بسازه و من در کنارش احساس خوشبختی میکنم. پس دوستان سعی کنین هیچوقت تواناییهای خودتون رو دستکم نگیرین و نزارین افکار منفی زندگیتون رو نابود کنه. همیشه توکلتون به خدا باشه و یادتون باشه موفقیت زمانی معنی پیدا میکنه که به سختی اون رو به دست بیارین.



@omrane_amini
November 12, 2019
#مقصر.
! . چند روز پیش وارد یه گروه تلگرامی شدم که معلولین زیادی تو اون گروه حضور داشتن و از هم درمورد بهزیستی و امکاناتی که این سازمان در اختیارشون میزاره سؤال میکردن و دوستان دیگه ای هم که اطلاعات بیشتری رو داشتن، جوابشون رو  میدادن. اما متاسفانه خیلی از دوستان به جای اینکه سؤالات خودشون رو تو گروه مطرحکنن، همش از بهزیستی گلایه میکردن و اگه مثلایه  امکانی رو از بهزیستی دریافت نمیکردن، مددکار رو مقصر میدونستن و سعی میکردن به جای اینکه به دنبال یادگیری  باشن، فقط به بهزیستی حمله کنن و هی میگفتن که بهزیستی حق مارو میخوره و ... من نمیخوام بگم که بهزیستی اصلا مقصر نیست نه! من قبول دارم که بهزیستی هم یه جاهایی کوتاهی میکنه و این فقط مختص بهزیستی نیست و همه ارگانها ممکنه یه جاهایی کوتاهی کنن. همه جا آدم خوب و بد هست و این کاملا طبیعیه. جوری از بهزیستی بد تعریف میکردن که انگار این سازمان فقط داره حقشون رو میخوره و هیچ کاری نمیکنه. من همونجا از خودم پرسیدم واقعا فقط بهزیستی مقصره؟ یعنی فقط بهزیستی باید برام کاری بکنه تا مشکلاتم حل بشه؟ من نباید هیچ تلاشی بکنم و همش از زمین و زمون بنالم؟ اونا جوری از بهزیستی بد میگفتن که اگه یه نفر که هیچ آشنایی با بهزیستی نداشت این صحبتها رو میشنید، با خودش فکر میکرد که این سازمان فقط داره حق اینا رو میخوره و داره به ریششون میخنده! من اینها رو ننوشتم که فقط نوشته باشم. من اینها رو نوشتم که بگم انقدر این و اون رو مقصر ندونین. بهزیستی هم تا حد توانش داره تلاش میکنه. بهزیستی برای اینکه بتونه قانون معلولین رو اجرا کنه، حدود دوازده هزار میلیارد بودجه نیاز داره اما مجلس فقط با حدود هزار و صد میلیاردش موافقت کرده که تا الآن که تقریبا به پایان سال داریم نزدیک میشیم، دولت حتی نصفش رو هم نداده. حالا با این همه گرونی که روی وسایل توانبخشی و ... هم  تاثیر گذاشته، باز هم بهزیستی مقصره که نمیتونه قانون معلولین رو به طور کامل اجرا کنه؟ من هروقت به بهزیستی مراجعه کردم، کارمندانش اونقدر با من مهربون بودن که همینجا جا داره که از تکتکشون تشکر کنم. اونا تا حد توانشون به سؤالاتم جواب میدادن و تا اونجایی که میتونستن، سعی میکردن که مشکلم رو حل کنن. من نه اونجا پارتی داشتم و نه چاپلوسی کسی  رو میکردم. منم یک مراجعه کننده معمولی بودم مثل همه شما. . میخوام این رو بگم که دوستان عزیز, درسته که ما معلولیم اما دلیل نمیشه که خودمون رو مقصر ندونیم. یه جاهایی ما هم مقصریم. برخی از معلولین به خاطر معلولیتی که دارن خودشون رو تو خونه حبس کردن و فکر میکنن فقط وظیفه دیگرانه که به فکرشون باشن و براشون کاری انجام بدن. من این رو قبول دارم که برخی از معلولین بدون کمک دیگران حتی نمیتونن زندگی کنن اما خیلی از معلولین میتونن از خودشون مواظبت کنن و میتونن با تلاش و توکل انسان موفقی بشن. نمونش آقای موسوی مدیر کارخونه فیروز که بیشتر افرادی که دارن تو کارخونش کار میکنن، از معلولین هستن. پس به جای اینکه فقط از این و اون  انتظار  کمک داشته باشیم، خودمون هم برای خودمون ارزش قائل بشیم و نگیم به خاطر اینکه معلولیم نمیتونیم موفق بشیم و این رو به خودمون بگیم که معلولیت محرومیت نیست.

@omrane_amini
December 7, 2019