💻💡 برنده شدن فرزندم در رویارویی روباکی (رباتیک)
آن روز در کاردرمانی به درمانگر گفتم اگر میتواند کار ما را زودتر راه بیندازد چون باید به دانشگاه تهران برای رویارویی روباکی برویم.
ایشان نتوانست و ما به اندازهای دیر رسیدیم که سرپرستان جشنواره ما را نپذیرفتند و دیر رسیدن و ابزار همراه نیاوردن و از همه بدتر با چرخافزار(کالسکه) آمدن او را سه فرنود (دلیل) نپذیرفتن خواندند.
این سخن ایشان به پسر نازکدل ما برخورد و با تندی از من خواست که برگردیم ولی پافشاری من آنها را برآن داشت تا با گردانندگان اندرون هماهنگی کنند. پس از چندی دوباره با همان سویه باز سخن راندند و این بار من از راهنمایی فنآموزشان گفتم و نام ایشان را آوردم. با شنیدن نام ایشان کمی نرم شدند و کسی را پی او فرستادند. ولی هنوز سدا(صدا)ی فرزند خسته و سردرگم من زیر پوشهای که بر چهره زده بود بر رفتن فرمان میداد.
ناگاه فنآموز مهربانش رسید و پسر بیآنکه بر رای خود ابرام ورزد با وی همراه گشت و به درون گسیل شد. من دم آسودهای کشیدم و برای زدودن خستگی به چای پناه بردم.
دیدن کودکان و نوجوانانی که از سراسر میهن با امید و آرزو به پایتخت آمدهاند تا در هماورد ابزارساختههای خود توانایی خود را بنمایانند، دیدنی و شگفتانگیز بود.
پدر کردی را دیدم که با لباس بومی فرزند خود را همراهی میکرد و از چهرهی آفتاب سوختهاش هر آن لبخند به سوی پور(پسر) توانمندش میتابید. یا پدر و مادر لر زبانی که شب را در خانه آشنایان مانده بودند تا دوری راه نتواند راه پیروزی دخترشان را بند کند.
هر کس که ابزار به دست بیرون میآمد در درآیگاه(ورودی) که با پردهی نمایه بازیها آذینبندی شده بود، فرتوره میگرفت و خرسند و امیدوار به شهر و دیار خود برمیگشت.
ما هم با پورپویای خود همانگونه جشنواره را بدرود گفتیم و راستش را بخواهید برنده شدناش را باور نداشتم.
چند روز گذشت و ما در سودای رفتن به زادگاه بودیم که زنگ زدند و مژدهی پیروزی پورپویای ما را دادند. نوید خوشایندی بود.
در روز پایان جشن (اختتامیه) نیز که همهی بچههای برتر آمده بودند، شور و شادی سرسرای فردوسی دانشگاه را پر کرده بود. پدران و مادران به پیروزبختی فرزند خویش میبالیدند. دوربینها لبخندهای زیبا را شکار میکردند و در یک آن میشد نمایی از توان به بار نشستهی فردای این سرزمین را اینجا به دیدار نشست.
💻💡 پینوشت نویسنده: این نوشته بر پایهی رویدادی راستانجام است. «روباک» را برابر «ربات» آوردهام. چون ربات از واژهی robata در زبان چک گرفته شده و به کارگرفتن و بهکار واداشتن (کار اجباری) و بیشتر برای رُفت و روب را گویند.
✍ نویسنده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر)
#پیام_پارسی #ربات
💻💡 @AdabSar
آن روز در کاردرمانی به درمانگر گفتم اگر میتواند کار ما را زودتر راه بیندازد چون باید به دانشگاه تهران برای رویارویی روباکی برویم.
ایشان نتوانست و ما به اندازهای دیر رسیدیم که سرپرستان جشنواره ما را نپذیرفتند و دیر رسیدن و ابزار همراه نیاوردن و از همه بدتر با چرخافزار(کالسکه) آمدن او را سه فرنود (دلیل) نپذیرفتن خواندند.
این سخن ایشان به پسر نازکدل ما برخورد و با تندی از من خواست که برگردیم ولی پافشاری من آنها را برآن داشت تا با گردانندگان اندرون هماهنگی کنند. پس از چندی دوباره با همان سویه باز سخن راندند و این بار من از راهنمایی فنآموزشان گفتم و نام ایشان را آوردم. با شنیدن نام ایشان کمی نرم شدند و کسی را پی او فرستادند. ولی هنوز سدا(صدا)ی فرزند خسته و سردرگم من زیر پوشهای که بر چهره زده بود بر رفتن فرمان میداد.
ناگاه فنآموز مهربانش رسید و پسر بیآنکه بر رای خود ابرام ورزد با وی همراه گشت و به درون گسیل شد. من دم آسودهای کشیدم و برای زدودن خستگی به چای پناه بردم.
دیدن کودکان و نوجوانانی که از سراسر میهن با امید و آرزو به پایتخت آمدهاند تا در هماورد ابزارساختههای خود توانایی خود را بنمایانند، دیدنی و شگفتانگیز بود.
پدر کردی را دیدم که با لباس بومی فرزند خود را همراهی میکرد و از چهرهی آفتاب سوختهاش هر آن لبخند به سوی پور(پسر) توانمندش میتابید. یا پدر و مادر لر زبانی که شب را در خانه آشنایان مانده بودند تا دوری راه نتواند راه پیروزی دخترشان را بند کند.
هر کس که ابزار به دست بیرون میآمد در درآیگاه(ورودی) که با پردهی نمایه بازیها آذینبندی شده بود، فرتوره میگرفت و خرسند و امیدوار به شهر و دیار خود برمیگشت.
ما هم با پورپویای خود همانگونه جشنواره را بدرود گفتیم و راستش را بخواهید برنده شدناش را باور نداشتم.
چند روز گذشت و ما در سودای رفتن به زادگاه بودیم که زنگ زدند و مژدهی پیروزی پورپویای ما را دادند. نوید خوشایندی بود.
در روز پایان جشن (اختتامیه) نیز که همهی بچههای برتر آمده بودند، شور و شادی سرسرای فردوسی دانشگاه را پر کرده بود. پدران و مادران به پیروزبختی فرزند خویش میبالیدند. دوربینها لبخندهای زیبا را شکار میکردند و در یک آن میشد نمایی از توان به بار نشستهی فردای این سرزمین را اینجا به دیدار نشست.
💻💡 پینوشت نویسنده: این نوشته بر پایهی رویدادی راستانجام است. «روباک» را برابر «ربات» آوردهام. چون ربات از واژهی robata در زبان چک گرفته شده و به کارگرفتن و بهکار واداشتن (کار اجباری) و بیشتر برای رُفت و روب را گویند.
✍ نویسنده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر)
#پیام_پارسی #ربات
💻💡 @AdabSar
🪩 زبان و فرزانگی
✍ #بهزاد_زارعی
پیشتر که زبان در گهوارهاش فرزانه میپرورانید، اکنون خود فرزانه گشته و در جایجای سرزمینهای پیشرفته، میپرورد و همچون کودکی، پیشگام، میخزد تا در دوردستها، مادری مهربان او را در آغوش گیرد و به گهواره بگمارد.
او با سدا(صدا)ی گرم و کودکانهاش پیشاهنگ این سرود است: «سقف من زبان من است»(۱).
امروز زبان یک افزار ساده و شیوا است که با بهرهگیری از آن، فرهنگهای گوناگون از یکدیگر پیشی گرفته و در راه پیشبرد اندیشههای خویش میکوشند.
کاری که از دههها پیش در این مرز و بوم آغاز شده، پیشامد آن اکنون نویسش اندیشمندانی است که درفش زبان باز و پاک را با دستهای پرتوان خویش میفشرند و آن را در جان و روان جوانان این سرزمین برافراشته میکنند. افزاری که نه از آن کینه میخیزد و نه پیشتاز جنگ است. چون که تنها کارش نوآوری است.
برخی، سامان دادن به زبان مادری و کهن این سرزمین را دشمنی با دیگر زبانها میپندارند. آیا جز این است که یک نوآموز زبان پارسی، برای یادگیری آن با دشواریهایی روبروست؟
آیا ما نیز خود به سختی آن را در نمییابیم؟
زبانی که بار اندیشهی ایرانشهری را به دوش کشیده، اکنون چه آشفته است!
اگر امروز خواهان گسترش زبانمان باشیم، باید آن را زنده و پویا نگاهداریم و در راه ساده کردن و به سامان درآوردن آن تلاش کنیم تا افزون بر خود، نوآموزان هم زبان ما را بهآسانی فرا بگیرند.
اگر گفته میشود که بهجای واژگان بیگانه، برابرهای آن را بهکار گیرید، از اینرو است که هر واژه بیگانه تنها خود نیست که در زبانمان رخنه میکند. ونکه(بلکه) چندین واژهی دیگر را نیز با خود میآورد و واژگان برابر کمکم به فراموشی سپرده میشوند.
بر هر جوان ایرانی است که از یادگار کهن نیاکان خویش پاسداری کرده و در راه پویایی آن بکوشد تا این اندیشه چندهزار ساله به خواستگاه خویش برسد.
چنانچه ما در اندیشهی بهسامان درآوردن زبانمان نباشیم، مانند این است که کودک فرزانهمان را رها کرده و به آغوش بیگانگان میسپاریم.
آنان که با تازش زبانی، سالهای نهچندان دور، پس از آن، خود را به درون مرزهایمان میآورند و جوانان ما را انگار از همان کودکی، آنان بزرگ کرده و میپروردهاند.
باید بیم آن داشت که ما با این تازش زبانی، خود، دشمن زبان و فرهنگمان باشیم.
گویی که زبان و فرهنگ کهنمان را سوداگران مینویسند و به آن دستورزبانی میبخشند و ما از آنها به گران و به بهای جانمان میخریم.
آری! دستاورد تازش زبانی چیزی جز این نیست که جوانان سرزمینهای دوردست را رام کرده و به بند میکشد!
مرزی که برای زبان برمیگزینیم، پایانی را در بر نمیگیرد. به پهنای دستان یک فرزانه فراخ شده و خود را بهسان سرگذشتی بیچون و چرا درآورده و بهمانند سرنوشتی دستخوش دگرگونی میشود.
گویا که در آن، چیزی جز واژگان سخنورانه نهفته و شاید دستان فرزانهای را کنار زده و به سخنوری کنایهآمیز بسنده نمیکند و اینک از پای خویش بند را رهانده و به ریسمان کِلک(قلم) تن در نمیدهد.
نباید آن را به بند کشید، کنون که راز فرزانگی در آزادی اوست و باید از سخنوری پرهیز کرد چرا که روان او را میآزارد.
جامهای زیبا، بسی ساده باید به وی پوشانید، چرا که هر تنپوشی باید به او خوش آید زیرا که اینبار زبان، فرزانگی میکند، نه اینکه فرزانه، زبانگری.
اکنون شما را با یکی از ویژگیهای زبانمان که به آن شیوایی و پویایی بخشیده، آشنا میکنم.
واژهی نوشتن را بپندارید.
من به شما میگویم: "بنویس"
و شما پس از انجام آن، پاسخ میدهید: "نوشتم"
پس ما اگر "بنویس" دستوری را مایه(ماده) خام بیانگاریم و نوشتن را فرآورده آن، بهزیبایی و سادگی میتوان واژگانی مانند دستگاه "کپی" و "کپی کردن" را دور ریخت و واژگان زیبای "رونویس" و "رونوشت" را بهکار برد.
و بر همین سیاگ (روش)(۲):
انگار←انگاشت
رو←رفت
ساز←ساخت
بین←دید
پینوشت۱: برای واژهی تازی "سقف"، آسمانه، آسمان و بام پیشنهاد شده است. این گزاره(جمله) از ویتگنشتاین است. برگردانندهی این نویسش(پیام) براین باور است که برای این گزاره، واژهی "سقف" دیدگاه بهتری را میرساند.
پینوشت۲: واژگان پایانی دگردیسی کارواژه(فعل) را در زبان پارسی نشان میدهد.
به دیگر سخن، رو، انجام دادن کار و رفت کار انجام شده است.
#پیام_پارسی
@AdabSar
📚📖📝✍
✍ #بهزاد_زارعی
پیشتر که زبان در گهوارهاش فرزانه میپرورانید، اکنون خود فرزانه گشته و در جایجای سرزمینهای پیشرفته، میپرورد و همچون کودکی، پیشگام، میخزد تا در دوردستها، مادری مهربان او را در آغوش گیرد و به گهواره بگمارد.
او با سدا(صدا)ی گرم و کودکانهاش پیشاهنگ این سرود است: «سقف من زبان من است»(۱).
امروز زبان یک افزار ساده و شیوا است که با بهرهگیری از آن، فرهنگهای گوناگون از یکدیگر پیشی گرفته و در راه پیشبرد اندیشههای خویش میکوشند.
کاری که از دههها پیش در این مرز و بوم آغاز شده، پیشامد آن اکنون نویسش اندیشمندانی است که درفش زبان باز و پاک را با دستهای پرتوان خویش میفشرند و آن را در جان و روان جوانان این سرزمین برافراشته میکنند. افزاری که نه از آن کینه میخیزد و نه پیشتاز جنگ است. چون که تنها کارش نوآوری است.
برخی، سامان دادن به زبان مادری و کهن این سرزمین را دشمنی با دیگر زبانها میپندارند. آیا جز این است که یک نوآموز زبان پارسی، برای یادگیری آن با دشواریهایی روبروست؟
آیا ما نیز خود به سختی آن را در نمییابیم؟
زبانی که بار اندیشهی ایرانشهری را به دوش کشیده، اکنون چه آشفته است!
اگر امروز خواهان گسترش زبانمان باشیم، باید آن را زنده و پویا نگاهداریم و در راه ساده کردن و به سامان درآوردن آن تلاش کنیم تا افزون بر خود، نوآموزان هم زبان ما را بهآسانی فرا بگیرند.
اگر گفته میشود که بهجای واژگان بیگانه، برابرهای آن را بهکار گیرید، از اینرو است که هر واژه بیگانه تنها خود نیست که در زبانمان رخنه میکند. ونکه(بلکه) چندین واژهی دیگر را نیز با خود میآورد و واژگان برابر کمکم به فراموشی سپرده میشوند.
بر هر جوان ایرانی است که از یادگار کهن نیاکان خویش پاسداری کرده و در راه پویایی آن بکوشد تا این اندیشه چندهزار ساله به خواستگاه خویش برسد.
چنانچه ما در اندیشهی بهسامان درآوردن زبانمان نباشیم، مانند این است که کودک فرزانهمان را رها کرده و به آغوش بیگانگان میسپاریم.
آنان که با تازش زبانی، سالهای نهچندان دور، پس از آن، خود را به درون مرزهایمان میآورند و جوانان ما را انگار از همان کودکی، آنان بزرگ کرده و میپروردهاند.
باید بیم آن داشت که ما با این تازش زبانی، خود، دشمن زبان و فرهنگمان باشیم.
گویی که زبان و فرهنگ کهنمان را سوداگران مینویسند و به آن دستورزبانی میبخشند و ما از آنها به گران و به بهای جانمان میخریم.
آری! دستاورد تازش زبانی چیزی جز این نیست که جوانان سرزمینهای دوردست را رام کرده و به بند میکشد!
مرزی که برای زبان برمیگزینیم، پایانی را در بر نمیگیرد. به پهنای دستان یک فرزانه فراخ شده و خود را بهسان سرگذشتی بیچون و چرا درآورده و بهمانند سرنوشتی دستخوش دگرگونی میشود.
گویا که در آن، چیزی جز واژگان سخنورانه نهفته و شاید دستان فرزانهای را کنار زده و به سخنوری کنایهآمیز بسنده نمیکند و اینک از پای خویش بند را رهانده و به ریسمان کِلک(قلم) تن در نمیدهد.
نباید آن را به بند کشید، کنون که راز فرزانگی در آزادی اوست و باید از سخنوری پرهیز کرد چرا که روان او را میآزارد.
جامهای زیبا، بسی ساده باید به وی پوشانید، چرا که هر تنپوشی باید به او خوش آید زیرا که اینبار زبان، فرزانگی میکند، نه اینکه فرزانه، زبانگری.
اکنون شما را با یکی از ویژگیهای زبانمان که به آن شیوایی و پویایی بخشیده، آشنا میکنم.
واژهی نوشتن را بپندارید.
من به شما میگویم: "بنویس"
و شما پس از انجام آن، پاسخ میدهید: "نوشتم"
پس ما اگر "بنویس" دستوری را مایه(ماده) خام بیانگاریم و نوشتن را فرآورده آن، بهزیبایی و سادگی میتوان واژگانی مانند دستگاه "کپی" و "کپی کردن" را دور ریخت و واژگان زیبای "رونویس" و "رونوشت" را بهکار برد.
و بر همین سیاگ (روش)(۲):
انگار←انگاشت
رو←رفت
ساز←ساخت
بین←دید
پینوشت۱: برای واژهی تازی "سقف"، آسمانه، آسمان و بام پیشنهاد شده است. این گزاره(جمله) از ویتگنشتاین است. برگردانندهی این نویسش(پیام) براین باور است که برای این گزاره، واژهی "سقف" دیدگاه بهتری را میرساند.
پینوشت۲: واژگان پایانی دگردیسی کارواژه(فعل) را در زبان پارسی نشان میدهد.
به دیگر سخن، رو، انجام دادن کار و رفت کار انجام شده است.
#پیام_پارسی
@AdabSar
📚📖📝✍
💠🔹 مانایی و پویایی زبان
پدیداریِ پیوستگی میان مردم، مهند* و بنیادین است؛ زیرا مردمان چپیره* به همزیستی و پیوند با دیگران سخت نیاز دارند و با انجامدادن این پیوند، نیازهای خود را میتوانند برآورند و دنبالهی زندگی خویش گیرند.
پیوستگی میان مردمان، یکی از پارهها و شالودههای بسیار گرانمایهی زندگی چپیره است و بخش فراخدامنی از کنشهای مردم را دربرمیگیرد.
زبان، یکی از همگانیترین ابزارهای پیوستگی میان مردم است، پس نبایستی زبان را تنها آمیزهیی از آواها، واژها و واژهها دانست و اکنون بر ما بایسته است در اَوَردگاه تازندگی زبانهای بیگانه برای پیروزی، پویندگی، توانمندی و مانایی زبان پارسی بکوشیم و این پیروزی را زمانی میتوان داوْمَند* بود؛ که در مبارزه با ستیهندگیهای* ناخودی از هیچ کوششی دریغ نکنیم و با کاربرد واژگان پارسی آشنا شویم و مهر بورزیم و به یاری یزدان توانا راه ناوابستگی و خودباوری را بپیماییم و از خوان گسترده و رنگین خویش بهره گیریم و این خویشکاری* استادان، بهویژه دانشپژوهان و دانشجویان را میخواهد.
فرستنده: #بلال_ریگی
#پیام_پارسی
💎 پینوشت:
مهند ← مهم، اساسی
چپیره ← جامعه
داومند ← مدعی
ستیهندگی ← تهاجم
خویشکاری ← وظیفهشناسی
💠🔹 @AdabSar
پدیداریِ پیوستگی میان مردم، مهند* و بنیادین است؛ زیرا مردمان چپیره* به همزیستی و پیوند با دیگران سخت نیاز دارند و با انجامدادن این پیوند، نیازهای خود را میتوانند برآورند و دنبالهی زندگی خویش گیرند.
پیوستگی میان مردمان، یکی از پارهها و شالودههای بسیار گرانمایهی زندگی چپیره است و بخش فراخدامنی از کنشهای مردم را دربرمیگیرد.
زبان، یکی از همگانیترین ابزارهای پیوستگی میان مردم است، پس نبایستی زبان را تنها آمیزهیی از آواها، واژها و واژهها دانست و اکنون بر ما بایسته است در اَوَردگاه تازندگی زبانهای بیگانه برای پیروزی، پویندگی، توانمندی و مانایی زبان پارسی بکوشیم و این پیروزی را زمانی میتوان داوْمَند* بود؛ که در مبارزه با ستیهندگیهای* ناخودی از هیچ کوششی دریغ نکنیم و با کاربرد واژگان پارسی آشنا شویم و مهر بورزیم و به یاری یزدان توانا راه ناوابستگی و خودباوری را بپیماییم و از خوان گسترده و رنگین خویش بهره گیریم و این خویشکاری* استادان، بهویژه دانشپژوهان و دانشجویان را میخواهد.
فرستنده: #بلال_ریگی
#پیام_پارسی
💎 پینوشت:
مهند ← مهم، اساسی
چپیره ← جامعه
داومند ← مدعی
ستیهندگی ← تهاجم
خویشکاری ← وظیفهشناسی
💠🔹 @AdabSar
استوره رازآلود است. باشندگان سپنجی را آن توان نیست تا راز استوره بگشایند. سخنسُرا نیز تا آنجا که با استوره همآماج است از راز میگوید نه از گشودن راز. راز سپیدی موی زال را نمیتوان با خِرد گشود. هر تار موی زال با زبانی ناآشنا و مینوی از پیری زمان میگوید. استوره همان پر سیمرغ است. استوره پشمینهایست بر تن در دالانهای سرد هستی. استوره هم سپر است هم ژوبین در جهانی که هر دم با آدمی سر ستیز دارد. استوره بیآغاز و بیفرجام است. استوره همآشیان زمان است. نه آن شبی که تهمینه پریوشانه با رستم هماغوشی میکند، می گذرد و نه آن دَمِ دریده شدن بَرِ سهراب با سبک تیغ رستم. زمان بر استوره نمیگذرد. جهان بیاستوره، شورهزاریست که دیگر کس در آن نتواند زیست. با استوره است که مهر و کین چم مییابد. با استوره است که چَم سرزمین، میهن، درفش، جنگ و آشتی را درمییابیم. در پناه استوره است که آغاز و فرجام زندگی رازآلود سپری میگردد. استوره رازآلود است چراکه پژواک راستینزندگیست.
✍ نویسنده، گوینده و فرستنده: #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
پینوشت:
سپنج: فانی
آماج: خواست، آرمان، منظور
مینوی: معنوی
چم: معنا
ژوبین: نیزهای کوچک که در جنگها کاربرد دارد
💫 @AdabSar
✍ نویسنده، گوینده و فرستنده: #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
پینوشت:
سپنج: فانی
آماج: خواست، آرمان، منظور
مینوی: معنوی
چم: معنا
ژوبین: نیزهای کوچک که در جنگها کاربرد دارد
💫 @AdabSar
Telegram
attach 📎
📨 پیشنهاد هموندان
فرستنده: «اوستا صدرزاده»
من دکتر اوستا صدرزاده هستم. متخصص بهداشت و بیماریهای پرندگان. تاکنون چند کتاب درسی دانشگاهی در زمینه پزشکی پرندگان نوشتهام.
در کتابهای خود بهویژه در واپسین ویرایشهای آنها، واژگان پارسی بسیاری را یا یافته و یا خود ساخته و برای واژگان بیگانه بهکار بردهام به گونهای که برخی از آنها امروزه در میان دانشجویان رواگ یافتهاند. شماری از آنها که اکنون به یاد بیایند را برای نمونه برایتان میفرستم به آن امید که شما نیز به اندازهی توانتان به گسترش و رواگ آنها کمک کنید:
فوروارد: روفرست
استوری: میراپیام
پست: ماناپیام (فرسته)
پرندگان وحشی: پرندگان آزادزی
پرندگان همنشین :companion birds
طیور صنعتی: پرندگان انبوهپرور
جنس یا تیپ: سرده
پاراکلینیک: پیرادرمانگاه
دستگاه ادراری: دستگاه پیشابی
دستگاه تنفس: دستگاه دمش
دستگاه تولیدمثل: دستگاه زادآوری
دستگاه عصبی: دستگاه پیپایه
سروم: خوناب
آنتی سروم: پادخوناب
سرولوژی: خونابشناسی
آگلوتیناسیون: همچسبانی
هماگلوتیناسیون: همچسبانی خون
همولیز: خونمیری
نکروز: بافت میری
نکروتیک: بافت میرا
آتروفی: خشکانج
پلاک: پَلمَک
لوزه: بادامک
غده: دژپیه
حنجره: خشکنای
اکسودا: تراوش
ادماتوز: خیزدار
کلوآک: پارگین
بورس کلوآکی: کیسهی پارگینی
اسپلین: اسپرز
اسپلینومگالی: بزرگ اسپرزی
فیوژن: همآمیزی
اکسیداسیون: زنگارش
آنتیاکسیدان: پادزنگ
اکسیدکننده: زنگارساز
تولیدمثل: زادآوری
جنس: ژاد
نابالغ: ژادکال
بالغ: ژادرس
بلوغ: ژادرسی
صفات ثانویه جنسی: ژادنما
حساس sensitive: زودانگیز
حساسیت sensitivity: زودانگیزی
تشخیص: پیبرد
مشکوک (فاعل): گمانمند
مشکوک (مفعول): گمان برانگیز
سوسپانسیون: آویزش
ویسکوزیته: گران روی
سانتریفیوژ کردن: میانگریزاندن
میکروب: ریزسازواره
اتوژن: خودساز
عوارض جانبی: پیامدهای ناخواسته
تروپیسم: گرایش
ویسروتروپ: اندرونهگرا
پنوموتروپ: دمشگرا
نوروتروپ: پیگرا
کراس: همبُر
پرسیپیتاسیون: تهنشست
کلون: تاگ
آنالیز: فروکافت
مرگ ناشی از مسمومیت: زهرمیری
عفونت: گندش
عفونتهای ثانویه: گندشهای پسآیند
سپتی سمی: گندخونی
عطسه: اشنوسه
استفراغ: هراش
پرندگان مسنتر: پرندگان روزمندتر
دوز: چنده
فضله: پیخال
سینوس: کاوک
سینوزیت: کاوک آماس
برونشیت: نایژه آماس
بوقلمون: دیبامرغ
تاووس: زیبامرغ
کریر: باربر
سیستم اعصاب مرکزی: سامانهی پیبُن
نوروپاتی: پِیآسیب
آنسفالوپاتی: آسیب مزگی*
آنسفالومالاسب: مزگ نرمی
اینتراسربرال: درون مزگی
علائم عصبی: نشانههای پِیپایه
مزوژن: میانه توان
لنتوژن: اندک توان
ولوژن: پر توان
مخرج: برونگاه
فولیکول: پیازک
مایع: آبگون
انتخاب تصادفی: گزینش بختامدی
کنترل: لگام، پایش، بررسی، بازرسی، زیر فرمان آوری، پیشگیری
به ظاهر سالم: تندرست نما
قضاوت نهایی: داوری فرجامی
کیت: ابزارگان
ایمیونورگولیتوری: سامانبخشی پاسخهای ایمنی
پاساژ سریال: گذر پیدرپی
واکسیناتور: مایهکوب
اندمیک: بومگیر
کنسانتره: چگاله
امولسیون: پیمایه
ادجوونت: یاور
ممنوعیت استفاده: ناروایی کاربرد
مدیریت: گردانش
ترکیبات: آمیزهها
متد اسپری: روش افشانه
اسپری کردن: افشاندن
به شرط آنکه: بدان گرو
استندارد: استانده
منابع مرجع: بُن نامکها
رقیق کننده: آبناک کننده
محلول: آبیخته
ایمنی ذاتی، ایمنی غیراختصاصی: ایمنی سرشتی
غیرفعال: ناکنشگر
گپ ایمنی: گسست ایمنی
معیار: سنجشگر
عیار: سنجه
واریانتهای جدید: دگردیسهای نوپدید
تصمیمگیری: گزیرش
طراحی برنامهی واکسیناسیون: پردازش برنامهی مایهکوبی
عوامل جانبی: کنشگرهای کناری
فرض: انگار
فرضیه: انگاره
احتمالات: شایدیها
عناوین: نامنوشتها
واکسیناسیون اضطراری: مایهکوبی ناگهانه
جمعیت هدف: گروه نشان
سندروم: نشانگان
درمانهای حمایتی: درمان های یاریبخش
کلی: همادی
موردنظر: فرادید
مبهم: پوشیده
تکمیل: رساگردانی
عیارهای مثبت: سنجههای آری
عیارهای منفی: سنجههای نایی
نتایج تجربی: یافتههای آزمودنی
*گویش پارسی درست مغز، مزگ است و مغز تازیشدهی آن است. در گویش برخی شهرستانهای نیمروزی ایران هنوز این واژه مزگ گفته میشود.
#پیام_پارسی
📨 @AdabSar
فرستنده: «اوستا صدرزاده»
من دکتر اوستا صدرزاده هستم. متخصص بهداشت و بیماریهای پرندگان. تاکنون چند کتاب درسی دانشگاهی در زمینه پزشکی پرندگان نوشتهام.
در کتابهای خود بهویژه در واپسین ویرایشهای آنها، واژگان پارسی بسیاری را یا یافته و یا خود ساخته و برای واژگان بیگانه بهکار بردهام به گونهای که برخی از آنها امروزه در میان دانشجویان رواگ یافتهاند. شماری از آنها که اکنون به یاد بیایند را برای نمونه برایتان میفرستم به آن امید که شما نیز به اندازهی توانتان به گسترش و رواگ آنها کمک کنید:
فوروارد: روفرست
استوری: میراپیام
پست: ماناپیام (فرسته)
پرندگان وحشی: پرندگان آزادزی
پرندگان همنشین :companion birds
طیور صنعتی: پرندگان انبوهپرور
جنس یا تیپ: سرده
پاراکلینیک: پیرادرمانگاه
دستگاه ادراری: دستگاه پیشابی
دستگاه تنفس: دستگاه دمش
دستگاه تولیدمثل: دستگاه زادآوری
دستگاه عصبی: دستگاه پیپایه
سروم: خوناب
آنتی سروم: پادخوناب
سرولوژی: خونابشناسی
آگلوتیناسیون: همچسبانی
هماگلوتیناسیون: همچسبانی خون
همولیز: خونمیری
نکروز: بافت میری
نکروتیک: بافت میرا
آتروفی: خشکانج
پلاک: پَلمَک
لوزه: بادامک
غده: دژپیه
حنجره: خشکنای
اکسودا: تراوش
ادماتوز: خیزدار
کلوآک: پارگین
بورس کلوآکی: کیسهی پارگینی
اسپلین: اسپرز
اسپلینومگالی: بزرگ اسپرزی
فیوژن: همآمیزی
اکسیداسیون: زنگارش
آنتیاکسیدان: پادزنگ
اکسیدکننده: زنگارساز
تولیدمثل: زادآوری
جنس: ژاد
نابالغ: ژادکال
بالغ: ژادرس
بلوغ: ژادرسی
صفات ثانویه جنسی: ژادنما
حساس sensitive: زودانگیز
حساسیت sensitivity: زودانگیزی
تشخیص: پیبرد
مشکوک (فاعل): گمانمند
مشکوک (مفعول): گمان برانگیز
سوسپانسیون: آویزش
ویسکوزیته: گران روی
سانتریفیوژ کردن: میانگریزاندن
میکروب: ریزسازواره
اتوژن: خودساز
عوارض جانبی: پیامدهای ناخواسته
تروپیسم: گرایش
ویسروتروپ: اندرونهگرا
پنوموتروپ: دمشگرا
نوروتروپ: پیگرا
کراس: همبُر
پرسیپیتاسیون: تهنشست
کلون: تاگ
آنالیز: فروکافت
مرگ ناشی از مسمومیت: زهرمیری
عفونت: گندش
عفونتهای ثانویه: گندشهای پسآیند
سپتی سمی: گندخونی
عطسه: اشنوسه
استفراغ: هراش
پرندگان مسنتر: پرندگان روزمندتر
دوز: چنده
فضله: پیخال
سینوس: کاوک
سینوزیت: کاوک آماس
برونشیت: نایژه آماس
بوقلمون: دیبامرغ
تاووس: زیبامرغ
کریر: باربر
سیستم اعصاب مرکزی: سامانهی پیبُن
نوروپاتی: پِیآسیب
آنسفالوپاتی: آسیب مزگی*
آنسفالومالاسب: مزگ نرمی
اینتراسربرال: درون مزگی
علائم عصبی: نشانههای پِیپایه
مزوژن: میانه توان
لنتوژن: اندک توان
ولوژن: پر توان
مخرج: برونگاه
فولیکول: پیازک
مایع: آبگون
انتخاب تصادفی: گزینش بختامدی
کنترل: لگام، پایش، بررسی، بازرسی، زیر فرمان آوری، پیشگیری
به ظاهر سالم: تندرست نما
قضاوت نهایی: داوری فرجامی
کیت: ابزارگان
ایمیونورگولیتوری: سامانبخشی پاسخهای ایمنی
پاساژ سریال: گذر پیدرپی
واکسیناتور: مایهکوب
اندمیک: بومگیر
کنسانتره: چگاله
امولسیون: پیمایه
ادجوونت: یاور
ممنوعیت استفاده: ناروایی کاربرد
مدیریت: گردانش
ترکیبات: آمیزهها
متد اسپری: روش افشانه
اسپری کردن: افشاندن
به شرط آنکه: بدان گرو
استندارد: استانده
منابع مرجع: بُن نامکها
رقیق کننده: آبناک کننده
محلول: آبیخته
ایمنی ذاتی، ایمنی غیراختصاصی: ایمنی سرشتی
غیرفعال: ناکنشگر
گپ ایمنی: گسست ایمنی
معیار: سنجشگر
عیار: سنجه
واریانتهای جدید: دگردیسهای نوپدید
تصمیمگیری: گزیرش
طراحی برنامهی واکسیناسیون: پردازش برنامهی مایهکوبی
عوامل جانبی: کنشگرهای کناری
فرض: انگار
فرضیه: انگاره
احتمالات: شایدیها
عناوین: نامنوشتها
واکسیناسیون اضطراری: مایهکوبی ناگهانه
جمعیت هدف: گروه نشان
سندروم: نشانگان
درمانهای حمایتی: درمان های یاریبخش
کلی: همادی
موردنظر: فرادید
مبهم: پوشیده
تکمیل: رساگردانی
عیارهای مثبت: سنجههای آری
عیارهای منفی: سنجههای نایی
نتایج تجربی: یافتههای آزمودنی
*گویش پارسی درست مغز، مزگ است و مغز تازیشدهی آن است. در گویش برخی شهرستانهای نیمروزی ایران هنوز این واژه مزگ گفته میشود.
#پیام_پارسی
📨 @AdabSar
🪽
این بار
بگذار آوای رنجها و دردهای ژرفِ تو با سینهی کوهها بههم پیچند.
بگذار پژواک آوای دردها و رنجهای تو تا به آسمانها برسد.
بگذار آوای فغان و زخمهای دشنهی بیمهری خوردهات تا آسمانی که خدایان در آن خفتهاند برسد.
بگذار بانگ آذرخش ابرهای دیدگانت که خونابه میبارند، خواب خوش از دیدگان خدایان بِرُبایَد.
بگذار آوای دهشتبار رنجهای هزارهها که انباشته در جان توست، برای یکبار هم شده خدایان را وادارد تا به سخن درآیند.
بگذار از آن آسمانهای دور خدایان ببینند آن فراخ بوستانِ مهر دلت
به چه شنزاری دگر گشته که در آن جز تیغهای زخمزن نمیرویند.
پیامبران را وادار تا بیپاپوش در میان این تیغها روند، آنگاه از آنان بخواه سخن از شنزار و تیغ و زخم با خدایان گویند.
بگو خدایان را وادارند تا سخنت بشنوند.
بگو آنان را وادارند تا بگویند
تو که از مادر نزادی و بر چلیپا روییدی،
پادافرهی کدامین گناهی؟
بخواه و هزاران بار بخواه خدایان را وادارند تا از چرایی رنج و درد تو گویند.
ناگهان اینبار نیز چو هربار از ژرفای نهان آوایی میگوید:
به خود آی!
مگر رنجها و دردهای تو چرایی دارند؟
از چه میپُرسی و با که میگویی؟
پیامبران خود بیکس و دردمندند و آکنده از چراهایند.
اینبار نیز سخن از رنج و درد گفتی و ناشنیده ماند چو هر بار.
و باز هر بار،
در میان تیغهای شنزار با پیامبرانی پا برهنه و نالان.
تو میرویی بر چلیپای دردها و رنجهای بیپایان!
🪽نویسنده، گوینده و فرستنده: #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🪽پینوشت:
پاداَفرَه: کیفر، جزا
چلیپا: در اینجا صلیب
🪽 @AdabSar
این بار
بگذار آوای رنجها و دردهای ژرفِ تو با سینهی کوهها بههم پیچند.
بگذار پژواک آوای دردها و رنجهای تو تا به آسمانها برسد.
بگذار آوای فغان و زخمهای دشنهی بیمهری خوردهات تا آسمانی که خدایان در آن خفتهاند برسد.
بگذار بانگ آذرخش ابرهای دیدگانت که خونابه میبارند، خواب خوش از دیدگان خدایان بِرُبایَد.
بگذار آوای دهشتبار رنجهای هزارهها که انباشته در جان توست، برای یکبار هم شده خدایان را وادارد تا به سخن درآیند.
بگذار از آن آسمانهای دور خدایان ببینند آن فراخ بوستانِ مهر دلت
به چه شنزاری دگر گشته که در آن جز تیغهای زخمزن نمیرویند.
پیامبران را وادار تا بیپاپوش در میان این تیغها روند، آنگاه از آنان بخواه سخن از شنزار و تیغ و زخم با خدایان گویند.
بگو خدایان را وادارند تا سخنت بشنوند.
بگو آنان را وادارند تا بگویند
تو که از مادر نزادی و بر چلیپا روییدی،
پادافرهی کدامین گناهی؟
بخواه و هزاران بار بخواه خدایان را وادارند تا از چرایی رنج و درد تو گویند.
ناگهان اینبار نیز چو هربار از ژرفای نهان آوایی میگوید:
به خود آی!
مگر رنجها و دردهای تو چرایی دارند؟
از چه میپُرسی و با که میگویی؟
پیامبران خود بیکس و دردمندند و آکنده از چراهایند.
اینبار نیز سخن از رنج و درد گفتی و ناشنیده ماند چو هر بار.
و باز هر بار،
در میان تیغهای شنزار با پیامبرانی پا برهنه و نالان.
تو میرویی بر چلیپای دردها و رنجهای بیپایان!
🪽نویسنده، گوینده و فرستنده: #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🪽پینوشت:
پاداَفرَه: کیفر، جزا
چلیپا: در اینجا صلیب
🪽 @AdabSar
Telegram
attach 📎
ناگشوده رازها
🪷 ناگشوده رازها
تیشه بر کوه خورده و نشانها نشانده.
کوه میماند، نشان میماند، نه آن تیشهزن.
تیشه بر گِره کدامین راز میکوفت تا که بُگشایدش؟
کوه رازهایش را نمیزاید.
کدامین کویر، استخوانهای آن سواران را در خود نهان کرده است؟
کدامین باد و از کدامین سو باید بِوَزَد تا شنها کنار روند و بگذارند
استخوانهای سواران آن راز مرگبار بگشایند؟
استخوانهای بیجان و سرد از کدامین راز توانند گره بُگشایند؟
سواران در پِی گشودن رازی دگر بودند که خود به رازی دگر گشتند.
سرنوشت، ما همه را به راهی میافکند درپِی گشودن گره از رازها،
تا آن که نایافته، ناگشوده، گُم گردیم و خود افزوده شویم بر آن ناگشوده رازها.
نویسنده، گوینده و فرستنده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🪷 @AdabSar
🪷 ناگشوده رازها
تیشه بر کوه خورده و نشانها نشانده.
کوه میماند، نشان میماند، نه آن تیشهزن.
تیشه بر گِره کدامین راز میکوفت تا که بُگشایدش؟
کوه رازهایش را نمیزاید.
کدامین کویر، استخوانهای آن سواران را در خود نهان کرده است؟
کدامین باد و از کدامین سو باید بِوَزَد تا شنها کنار روند و بگذارند
استخوانهای سواران آن راز مرگبار بگشایند؟
استخوانهای بیجان و سرد از کدامین راز توانند گره بُگشایند؟
سواران در پِی گشودن رازی دگر بودند که خود به رازی دگر گشتند.
سرنوشت، ما همه را به راهی میافکند درپِی گشودن گره از رازها،
تا آن که نایافته، ناگشوده، گُم گردیم و خود افزوده شویم بر آن ناگشوده رازها.
نویسنده، گوینده و فرستنده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🪷 @AdabSar
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹دیدگاه #میرجلال_الدین_کزازی دربارهی پیوند افسانهی سیمرغ و دانش پزشکی؛ به پاس کوشش خستگیناپذیر پزشکان و پرستاران میهن.
🔹سیمرغ نمادی است چند رویه و چند سویه، در سامانههای نمادشناختی ایرانی. یکی از برجستهترین این رویهها و سویهها، پزشکی است.
سیمرغ نخستین کاردپزشک(جراح) ایران و جهان است.
نخستین زایمان کاردپزشکانه به راهنمونی او انجام گرفته است:
بدر آوردن رستم، نوزادی تهم و تنومند از زهدان رودابه و زایاندن او به یاری کاردپزشکی.
#پیام_پارسی
@AdabSar
🔹سیمرغ نمادی است چند رویه و چند سویه، در سامانههای نمادشناختی ایرانی. یکی از برجستهترین این رویهها و سویهها، پزشکی است.
سیمرغ نخستین کاردپزشک(جراح) ایران و جهان است.
نخستین زایمان کاردپزشکانه به راهنمونی او انجام گرفته است:
بدر آوردن رستم، نوزادی تهم و تنومند از زهدان رودابه و زایاندن او به یاری کاردپزشکی.
#پیام_پارسی
@AdabSar
راهها بسیارند…
میتوان رفتن و آزمودنِ یکایکِ راهها را آرزو کرد
ولی نمیتوان در آنها گام نهاد.
هرکس تنها یک راه را تا پایان میپوید.
سرنوشت اینچنین با هرکس به زبانِ خودِ آن کس سخن میگوید.
نویسنده و فرستنده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🛤 @AdabSar
میتوان رفتن و آزمودنِ یکایکِ راهها را آرزو کرد
ولی نمیتوان در آنها گام نهاد.
هرکس تنها یک راه را تا پایان میپوید.
سرنوشت اینچنین با هرکس به زبانِ خودِ آن کس سخن میگوید.
نویسنده و فرستنده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🛤 @AdabSar
🗣 دروغ در اندیشهی فردوسی
در اندیشهی روشن فردوسی، دروغ یکی از بیماریهای ویرانگر رفتاری است که از دیرباز در زمانهای گوناگون دامنگیر تودههای مردمی بوده است.
بیگمان مردمانی که دروغ میانشان رواگ یافته باشد؛ چپیرهیی نابهسامان و ناسوده خواهند داشت و در سراشیبیِ فرود کشانده میشوند.
به باور او مردمانی راه پیشرفت میپیمایند که فرهنگ راستی و درستکاری میانشان نهادینه باشد و فرافکنی در هر اِزلیم، کینه و ناباوری را پیشکش و هرگونه همکاری و همراستایی و مهرورزی را میان آنان نابود میکند.
او به نیکویی میداند که پیامدهای دروغ مردم را به مرداب گندیده میکشاند و آبهای آلوده به آنها مینوشاند و سرانجام تخم دروغ در سرزمین جان و روان آنان پرورش مییابد و به درختی تنومند مانیده میشود و میوههای تلخ و کشنده به بار میآورد. پس با این همه بایسته است که این بیماری زیانبار رفتاری از خوی همگان زدوده و بیدرنگ درمان شود.
از این روست که فردوسی بزرگ میسراید:
رخ مرد را تیره دارد دروغ
بلندیش هرگز نگیرد فروغ
به گرد دروغ هیچگونه مگرد
چو گردی، شود بخت را روی زرد
مکن دوستی با دروغآزمای
همان نیز با مرد ناپاکرای
زبان که به راستی یار نیست
به گیتی کس او را خریدار نیست
چو خواهی که بخت از تو گیرد فروغ
زبان را مگردان به گرد دروغ!
نویسنده و فرستنده: #بلال_ریگی
#پیام_پارسی
✍🏻 پینوشت:
چپیره ← جامعه
ناسوده ← ناامن
فرود ← سقوط
اِزلیم ← ملت، ملیت
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
در اندیشهی روشن فردوسی، دروغ یکی از بیماریهای ویرانگر رفتاری است که از دیرباز در زمانهای گوناگون دامنگیر تودههای مردمی بوده است.
بیگمان مردمانی که دروغ میانشان رواگ یافته باشد؛ چپیرهیی نابهسامان و ناسوده خواهند داشت و در سراشیبیِ فرود کشانده میشوند.
به باور او مردمانی راه پیشرفت میپیمایند که فرهنگ راستی و درستکاری میانشان نهادینه باشد و فرافکنی در هر اِزلیم، کینه و ناباوری را پیشکش و هرگونه همکاری و همراستایی و مهرورزی را میان آنان نابود میکند.
او به نیکویی میداند که پیامدهای دروغ مردم را به مرداب گندیده میکشاند و آبهای آلوده به آنها مینوشاند و سرانجام تخم دروغ در سرزمین جان و روان آنان پرورش مییابد و به درختی تنومند مانیده میشود و میوههای تلخ و کشنده به بار میآورد. پس با این همه بایسته است که این بیماری زیانبار رفتاری از خوی همگان زدوده و بیدرنگ درمان شود.
از این روست که فردوسی بزرگ میسراید:
رخ مرد را تیره دارد دروغ
بلندیش هرگز نگیرد فروغ
به گرد دروغ هیچگونه مگرد
چو گردی، شود بخت را روی زرد
مکن دوستی با دروغآزمای
همان نیز با مرد ناپاکرای
زبان که به راستی یار نیست
به گیتی کس او را خریدار نیست
چو خواهی که بخت از تو گیرد فروغ
زبان را مگردان به گرد دروغ!
نویسنده و فرستنده: #بلال_ریگی
#پیام_پارسی
✍🏻 پینوشت:
چپیره ← جامعه
ناسوده ← ناامن
فرود ← سقوط
اِزلیم ← ملت، ملیت
@AdabSar
🔷💠🔹🔹