کافه هدایت
9.22K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
540 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
به طور مبهمی خیال کشتن خودم را میبافتم
...اما حتی مرگم هم زیادی بود.

#ژان_پل_سارتر
#تهوع
@sadegh_hedayat©
حالا وقتی میگویم "من" تو خالی به نظرم میرسد.
دیگر نمیتوانم خیلی خوب خودم را احساس کنم، از بس که فراموش شده ام.
تنها چیز واقعی که در من مانده "وجود" است که میتواند خودش را احساس کند که وجود دارد!

#ژان_پل_سارتر
#تهوع
@sadegh_hedayat©
آن ها نمیخواستند وجود داشته باشند، منتها نمیتوانستند جلویش را بگیرند
.‌‌.. نکته همین بود.

#ژان_پل_سارتر
#تهوع
@sadegh_hedayat©
اگر می توانستم از اندیشیدن باز ایستم ، بهتر می شد! اندیشه
سخت ترین دردهاست.
اندیشه دائم کش می آید و مزه غریبی به جا می گذارد! و بعدش کلمات هستند در درون اندیشه ها! کلمات ناتمام ، اندیشه های بی پایان .
می اندیشم که وجود دارم! این احساس وجود داشتن چه مارپیچ دور و درازی ست.
نباید اندیشید . نمی خواهم بیندیشم . می اندیشم که نمی خواهم بیندیشم . نباید بیندیشم که نمی خواهم بیندیشم .! چه چرخه عبثی! همه آنچه که گفتم خود اندیشیدن است .

#ژان_پل_سارتر
#تهوع


@Sadegh_Hedayat©
به طرز مبهمی به این فکر می کردم که خودم را از سر راه بردارم تا دست کم یکی از هستی های زاید را نابود کنم.
اما مرگم هم زیادی بود. جنازه ام، خونم روی این سنگریزه ها، بین این گیاهان، ته این باغ با طراوت زیادی بود. و استخوان هایم نیز، که سرانجام عاری از گوشت و مثل دندان تر و تمیز می شد، زیادی بود.
من تا ابد زیادی بودم.


#تهوع
#ژان_پل_سارتر
@Sadegh_Hedayat©
به طرز مبهمی به این فکر می‌کردم که خودم را از سر راه بردارم تا دست کم یکی از هستی‌های زاید را نابود کنم. اما مرگم هم زیادی بود. جنازه‌ام، خونم روی این سنگریزه‌ها، بین این گیاهان، ته این باغ با طراوت زیادی بود. و استخوان‌هایم نیز، که سرانجام عاری از گوشت و مثل دندان تر و تمیز میشد، زیادی بود.
من تا ابد زیادی بودم.

#ژان_پل_سارتر
#تهوع


@Sadegh_Hedayat©
منتظرم شب بیاید.
هوا که تاریک بشود
من و اشیا
از برزخ بیرون خواهیم آمد‌.

#ژان_پل_سارتر
#تهوع

@Sadegh_Hedayat©
... فهمیدم که آدم همیشه بازنده است.
فقط آدم های رذل اند که خیال میکنند میبرند.


#ژان_پل_سارتر
#تهوع
#محمدرضا_پارسایار

@Sadegh_Hedayat©
اگر می توانستم از اندیشیدن باز ایستم ، بهتر می شد! اندیشه
سخت ترین دردهاست.
اندیشه دائم کش می آید و مزه غریبی به جا می گذارد! و بعدش کلمات هستند در درون اندیشه ها! کلمات ناتمام ، اندیشه های بی پایان .
می اندیشم که وجود دارم! این احساس وجود داشتن چه مارپیچ دور و درازی ست.
نباید اندیشید . نمی خواهم بیندیشم . می اندیشم که نمی خواهم بیندیشم . نباید بیندیشم که نمی خواهم بیندیشم .! چه چرخه عبثی! همه آنچه که گفتم خود اندیشیدن است .


#تهوع
#ژان_پل_سارتر



@Sadegh_Hedayat©
I felt myself in a solitude so frightful that I contemplated suicide. What held me back was the idea that no one, absolutely no one, would be moved by my death, that I would be even more alone in death than in life.

خودم را در چنان تنهاییِ وحشتناکی یافتم که به فکر خودکشی افتادم. آنچه مرا از این کار نگه داشت این بود که هیچکس، مطلقاً هیچکس، از مرگِ من شوکه نمی‌شد، این‌که در مرگ حتی بیشتر از زندگی تنها خواهم بود...

#ژان_پل_سارتر
#تهوع



@Sadegh_Hedayat©
به طرز مبهمی به این فکر می‌کردم که خودم را از سر راه بردارم تا دست کم یکی از هستی‌های زاید را نابود کنم. اما مرگم هم زیادی بود. جنازه‌ام، خونم روی این سنگریزه‌ها، بین این گیاهان، ته این باغ باطراوت زیادی بود. و استخوان‌هایم نیز، که سرانجام عاری از گوشت و مثل دندان تر و تمیز می‌شد، زیادی بود.
من تا ابد زیادی بودم.

#ژان_پل_سارتر
#تهوع


@Sadegh_Hedayat©
من آزادم؛
دیگر هیچ دلیلی برای زندگی کردن برایم نمانده. همه دلایلی را که آزمودم بیهوده بودند و نمی‌توانم دلیل دیگری بتراشم.

من هنوز جوانم. هنوز آن قدر توان دارم که از نو شروع کنم. ولی چه چیز را باید از نو شروع کنم؟

#ژان_پل_سارتر
#تهوع


@Sadegh_Hedayat©️