کافه هدایت
9.25K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
539 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
Forwarded from ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt
● [ فلسفه | Pɦilosopɧʏ ]


کتاب / نوشتار: صادق هدایت و شهود وجود فی نفسه
نویسنده: دکتر اکبر جباری



▫️به مناسبت زاد روز صادق هدایت

▪️درباره صادق هدایت می‌بایست دو مقوله را از هم تفکیک کرد، که این تفکیک لزوماً به معنای تفاوت ماهوی این دو نیست، بل صرفاً برای تحلیل و آنالیز دقیقتر، به این تفکیک نیاز است.
- نخست دیدگاه و اندیشه هدایت که در آثار او برجا مانده است.
- دو دیگر، خودکشی او و دلایل نظری (و نه روانشناختی) آن.

▪️درباره مقوله دوم، (خودکشی) به گمانم او ناتوان از ساختن معنا بود و در خود یا آن میزان توانایی برای ساختن را نمی‌دید یا به ساختن معنا باور نداشت. او می‌خواست معنایی در این جهان کشف کند و چون هر چه بیشتر جستجو می‌کرد، کمتر می‌یافت، بدرستی جهان را فاقد معنا یافت. به قول ویتگنشتاین، "معنایی اگر وجود داشته باشد، بیرون از جهان است." و چون او بیرون از جهان را تجربه نکرده بود، شاید برای همین میل داشت خود را به بیرون از جهان پرت کند. چنانکه در این جهان نیز خود را پرت شده می‌دید. اما اگر مانند هایدگر معنا را ساختنی می‌دید، و به دازاین فکر می‌کرد، دیگر به بیرون از جهان اصلاً فکر نمی‌کرد. یا به این مصرع بیدل می‌رسید که می‌گفت:
برون ز خویش کجا می‌روی، جهان خالی‌ست
دیگر دنبال معنا در جهان نمی‌گشت و وجود خویش را جستجو می‌کرد. اما نکرد.

▪️اما درباره اندیشه هدایت مایلم او را در پارادایم فلسفه سارتر تحلیل کنم.
سارتر، وجود را به سه نحو تقسیم کرده است:
وجود فی نفسه
وجود لنفسه
وجود لغیره
مراد از وجود فی نفسه نزد سارتر، همان وجود محض است که می‌توان آنرا همان "وجود بشرطِ لا" دانست. سارتر این ساحت را «عین خود بودن» می‌داند که ملازم با صمدیت (تو پُری) و کمال است. هست آنچه که هست. و هیچ ادراکی ندارد. چرا که ادراک، خروج از وحدت و ورود به کثرت است. (کثرت مدرِک و مدرَک).

وجود لنفسه نزد سارتر آن موجودی است که به وجود خود ادراک دارد و تنها مصداق آن انسان است.

▪️وجود لغیره نزد سارتر آن ساحتی است که انسان خود را دربرابر وجود غیر ادراک می‌کند که این توأم با شرم و اندوه است. چرا که انسان خود را متعلق نظر و عمل انسان دیگر می‌بیند. این شهود خود به مثابه متعلق اندیشه و عمل دیگری، برای انسان جز «دوزخ» نیست. لذا می‌گوید: دوزخ، همان دیگری است» (رمان دوزخ). سارتر می‌گوید وقتی وجود لنفسه (انسان) وجود فی نفسه را شهود می‌کند، و خود را در مقابل صمدیت و تو پُری او، عاجز و تهی دست می‌یابد پس دچار «تهوع» می‌شود.

▪️تمنای محال سارتر این بود که بین وجود لنفسه (انسان) و وجود فی نفسه، اتحاد حاصل شود تا انسان بتواند به مقام خدایی دست یابد. و البته وجود لغیره هم در کار نبود و خودش بود و هیچ غیر از او نبود. اما افسوس که چنین اتحادی ممکن نیست و نتیجه چیزی نیست جز شومی سرنوشت و سیه بختی آدمی. به گمانم صادق هدایت به خوبی این ادراک از وجود فی نفسه و وجود لغیره را داشت که هم دچار تهوع می‌شد و هم خود را در دوزخ می‌دید. در دوزخِ دیگری.

▪️هدایت یک شهود ناب از وجود فی نفسه و ناتوانی خود در برابر او داشت و نمی‌توانست خود را به مثابه وجود لغیره، متعلق نظر و عمل دیگری ببیند. واقعاً حالش خوب نبود. او درون این دوزخ، دچار تهوع می‌شد. از او نقل می‌کنند که در برابر شعایر دینی نیز همین حال را داشت. مخالفت و نزاع او با دین و شعایر دینی، از جنس خاصی بود. او در این مکاشفه نفسانی خود از وجود فی نفسه، دچار همان تهوعی می‌شد که سارتر می‌گفت. منیّتش را می‌دید که نمی‌تواند در برابر صمدیت وجود فی نفسه، عرض اندام کند.

▪️اما آیا فهم هدایت از وجود لنفسه و لغیره، در برابر وجود فی نفسه، درست بود یا نه، امر دیگری‌ست. آنچه مسلم است، هدایت یک مواجهه و مکاشفه‌ای (ولو نفسانی) داشت و این مکاشفه نفسانی را در همه آثارش می‌توان دید.



📡 Pɾàɳaá; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنر و ادبیات
یکی از علما را پرسیدند که یکی با ماه رویی‌ست، در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب. هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟
گفت اگر از مه‌رویان به سلامت بماند، از بدگویان نماند !

شاید پس کار خویشتن بنشستن
لیکن نتوان زبان مردم بستن

#گلستان
#سعدی

@Sadegh_Hedayat©
Forwarded from کافه هدایت
به راستی چرا زندگانی ظالمانه ی آدمیزاد باید سبب آنقدر درد و زجر دیگران را بیهوده فراهم کند و از هم در شکستن خوشبختی و سرور جنبندگان استفاده ی موهوم بنماید ..؟!
آیا تمدن او ناگزیر است که به خون بی گناهان آلوده بشود ..؟!

هرچه بکارند همان را درو خواهند کرد ؛ انسانی که خون می ریزد تخم "بیدادی" و "ستمگری" می کارد پس در نتیجه ثمره جنگ و کشتار و درد و ویرانی را درو میکند.


#فواید_گیاهخواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
Part I
Vladimir Frith, black smokers
من در قفس هستم.
میله‌ها در درون من‌اند

"من" در واقع چیزی نیست جز قفس گذشته
با میله‌هائی مرکب از رؤیاهای جاودانی آینده.


گفتگو با کافکا

@Sadegh_Hedayat©
مشدی رمضان علی خاکستر ته چپقش را تکان داد و گفت:خدا پدرت را بیامرزد، پس ما برای چه اینجاآمده ایم؟ سه سال پیش من در راه خراسان سورچی بودم. دو نفر مسافر پولدار داشتم، میان راه کالسکه ی چاپاری شکست، یکی از آنها مرد، آن یکی دیگر را هم خودم خفه کردم و هزار و پانصد تومان از جیبش درآوردم. چون پا به سن گذاشتم، امسال به خیال افتادم که آن پول حرام بوده، آمدم به کربلا آن را تطهیر بکنم. همین امروز آن را بخشیدم به یکی از علما،هزار تومانش را به من حلال کرد. دو ساعت بیشتر طول نکشید، حالا این پول از شیر مادر به من حلال تر است.
خانم گلین قلیان را از دست عزیز آقا گرفت، دود غلیظی از آن درآورد و بعد از کمی سکوت گفت:
همین شاه باجی خانم که همراه ما بود، من میدانستم تکان راه برایش بد است. استخاره هم کرده بودم بد آمده بود. اما با وجود این آوردمش. میدانید این ناخواهری من بود، شوهرش عاشق من شد، مرا هوو برو سر شاه باجی. من از بسکه توی خانه به او هول و تکان دادم، افلیج شد، بعد هم در راه او را کشتم تا ارث پدرم به او نرسد!
عزیز آقا از شادی اشک میریخت و میخندید، بعد گفت:
:پس...پس شما هم...
خانم گلین همینطور که پک به قلیان میزد گفت:
مگر پای منبر نشنیدی. زوار همانوقت که نیت میکند و راه میافتد اگر گناهانش باندازه برگ درخت هم باشد، طیب و طاهر میشود.

#طلب_آمرزش
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
وضع افکار و زندگی بطور عموم و بخصوص وضعیت زن بعد از اسلام تغییر کرد، چون اسیر مرد و خانه نشین شد.
تعدد زوجات ، تزریق افکار، قضا و قدر، سوگواری و غم و غصه فکر مردم را متوجه جادو، طلسم، دعا و جن کرد و از کار و جدیت آن ها کاست.

#نیرنگستان
#صادق_هدایت

@sadegh_hedayat©
باری، هر چه فکر می کنم چیز نوشتنی ندارم. مشغول قتل عام روزها هستم، فقط چیزی که قابل توجه است نسیان هم به عوارض دیگر افزوده شده و این خودش نعمتی است! یکجور دفاع بدن از خود است چون حالا دیگر باید به نداده های خدا شکر بگذاریم - لنگ لنگان قدمی برداریم و هی دانه ی شکری بکاریم - رویهمرفته مضحک و احمقانه بوده هیچ جای گله و گونه هم نیست چون موقعی می شود توقع داشت که قاعده در میان باشد نه در مقابل هیچ. سرتاسر زندگی ما یک حیوان تحت تعقیب بوده ایم حالا دیگر این جانور، محاصره شده و حسابی از پا درآمده فقط مقداری بازتاب به طرز احمقانه کار خودشان را انجام می دهند. گناهمان هم این بوده که زیادی به زندگی ادامه داده ایم و جای دیگران را تنگ کرده ایم، همین.

#صادق_هدایت
#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی

@Sadegh_Hedayat©️
Ós
Stefán Hafsteinsson
شاید این نیز واقعاً عشق نباشد که من بگویم تو برایم از همه‌چیز محبوب‌تری.

عشق در نظرِ من آن است که تو خنجری هستی که من در درونِ خویش می‌چرخانم.



#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا


@Sadegh_Hedayat©️
همه‌ی ما فکر می‌کنیم هنوز به اندازه کافی زمان داریم تا با دیگران یک‌سری کارها را انجام دهیم و به آن‌ها چیزهایی را که می‌خواهیم و باید، بگوییم؛
و بعد ناگهان اتفاقی می‌افتد که باعث می‌شود بایستیم و به کلماتی مثل "اگر" و "ای کاش" فکر کنیم ...

#فردریک_بکمن

@Sadegh_Hedayat©
هر کس از انقیاد ارکان دین اسلام سرپیچید، سرش را به ضرب عمود نابود سازند.

مگر آن‌که به موجب آیین و قوانین شریعت جزیه پردازند و کسی که جزیه بیش دهد، میتواند در امن و امان بیشتری زیسته، بر سر سبیل اسلام نقاره بنوازد.


#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
هیکل خمیدۀ پیرمرد را درکوچه دیدم که شانه هایش از شدت خنده میلرزید و آن دستمال بسته را زیر بغلش گرفته بود، افتان و خیزان میرفت تا اینکه به کلی پشت مه ناپدید شد. من برگشتم به خودم نگاه کردم. دیدم لباسم پاره، سر تا پایم آلوده به خونِ دلمه شده بود، دو مگس زنبور طلائی دورم پرواز میکردند و کرمهای سفید کوچک روی تنم در هم میلولیدند، و وزن مرده ای روی سینه ام فشار میداد.

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
After the Rain, Will You Remember?
Moonlooker
فلیسه‌ی عزیز
اشباحی هستند که آدم را در جمع تعقیب می‌کنند و اشباحی هستند که در تنهایی این کار را می‌کنند؛
حالا نوبتِ این دومی است، به خصوص وقتی باران می‌آید و هوا سرد است...
زمان می‌گذرد، و آدم هم بی‌هدف همراه آن می‌گذرد.

#نامه_به_فلیسه
#فرانتس_کافکا

#Ambient #Drone
#Melancholic #YaR


@Sadegh_Hedayat©
نمی‌دانم چه چیزی در سر و صورت یا لباس او بود که از مردم معمولی، حتی از کسانی که خیلی به خودشان می‌پردازند تمیزتر بود. دست‌های بزرگی که به هیکل او نمی‌آمد و سیگار گرگان اتوئی که سر یک چوب سیگار گذاشت و در حد بند سوم انگشتان محکم و بسیار بلندش گرفت و با کبریت آتش زد....

شرح اولین دیدار با صادق هدایت...
#آشنایی_با_صادق_هدایت
#م_ف_فرزانه

@Sadegh_Hedayat©
صادق هدایت و شاعری به نام ژرار دو نِروال!
بخش اول


ژرار دو نِروال، شاعر فرانسوی در 22 می 1808 در پاریس به دنیا آمد.

او در 16 سالگی اولین مجموعه از اشعار خود را منتشر کرد و سال بعد، "فاوست" اثر معروف گوته شاعر بنام آلمانی را به زبان فرانسه ترجمه کرد. با این حال، نروال از بیماری عصبی رنج می‌برد و این بیماری باعث بستری شدنش در آسایشگاه و متلاشی شدن خانواده‌اش شد. نروال پس از بهبودی، سفر بزرگ خود را به مشرق زمین آغاز کرد.

او در این سفر به یونان، مصر، سوریه، لبنان و قسطنطنیه رفت و سفرنامه زیبایى درباره آن نگاشت. نروال از زمانی که به بحران‌های عصبی و اختلال‌های روحی دچار شد، شخصیتی رمانتیک و تقریبا غیرواقعی یافت. متناوبا دچار حمله می‌شد و در آسایشگاه‌های مختلف به سر می‌برد.

آثار او در فواصل دوره‌های بیماری و بهبود از روح تب‌آلود و اضطراب‌های درون او حکایت دارد. این آثار و اشعار، از زیباترین و در عین حال از مبهم‌ترین اشعار زبان فرانسوی است که جاذبه شعری و موسیقی کلام آن در ذهن خواننده نفوذی خاص بر جای می‌گذارد. نروال در طی سال‌های بعد، آثار متعددی عرضه کرد و به شهرت و موفقیت زیادی دست یافت.

درباره نروال و تاثیر نوشته‌های او بر صادق هدایت همیشه سخنانی گفته و نوشته شده است. منصور دل ریش در این باره می‌نویسد: "سال‌ها پیش گوشه دفترچه‌ای با خودکارِ قرمز سه اسم یادداشت کردم: اورلیا/ ژرار دو نروال/ بوفِ کور. این طرف و آن طرف زیاد شنیده و خوانده بودم که مهم‌ترین نویسنده معاصرِ ایرانی ـ صادق هدایت ـ مهم‌ترین اثرش ـ بوفِ کور ـ را متأثّر از نابغه فرانسوی‌ای نوشته که یک قرن قبل‌تر از خودش می‌زیسته و ـ دستِ بر قضا ـ در چهل‌وهشت سالگی (یعنی درست همان سنِّ خودکشی همتای ایرانی‌اش در پاریس) خودش را در شهرِ نور (La Ville lumiere) حلق‌آویز کرده است.

#صادق_هدایت
#ژرار_دو_نروال

@Sadegh_Hedayat©️
صادق هدایت و شاعری به نام ژرار دو نِروال!
بخش دوم


جست‌وجوی اندکم برای شناختنِ این شاعرِ شب‌زده (که در سایه دیوانِ شرقیِ گوته به سرزمین‌های شرق ـ و حتی به ایران ـ دل‌بستگیِ عجیبی پیدا کرده بود) به نتیجه‌ای نرسید و منهای پاره‌هایی از او که ده‌ها سالِ پیش برای معرّفی‌اش در مجلّاتِ مختلف چاپ شده بودند، چیزِ دیگری دستم را نگرفت. می‌دانستم که از هنرمندانِ محبوبِ مارسل پروست است؛ (همین دلیلم را دوچندان می‌کرد که آتشِ اشتیاقِ خواندنش را در طولِ این سال‌ها همیشه برافروخته نگه دارم. هدایت... پروست... به نظر بهانه بیش‌تری لازم نیست!) طوری که این غولِ فرانسوی یکی از داستان‌های بلندِ نروال به نامِ سیلوی را "رویای یک رویا" نامیده؛ و یا آندره برتون در نخستین بیانیه سوررئالیست‌ها درباره او گفته: "بی‌تردید ما می‌توانستیم واژه سوپرناتورالیسم را که ژرار دو نروال در دخترانِ آتش به کار برده بود، از آنِ خود کنیم. در واقع، به نظر می‌رسد که نروال به کمال صاحبِ روحیه‌ای است که ما خواستارِ آن هستیم."

شباهت‌های بی‌شمارِ بینِ هدایت و نروال (به‌خصوص نزدیکی‌های بنیادین بوف کور این و اورلیای آن) جدل‌ها و سوءِتفاهم‌های زیادی را میانِ اهالیِ ادبیات به‌وجود آورده است و با وجودِ این که روژه لسکو (مترجمِ فرانسویِ بوفِ کور) همان سال‌ها در مجلّه سخن از اتّفاقی بودنِ این همانندی‌ها خبر داد، هنوز هم بر سرِ انتحال و توارد و تأثیر و تقلیدِ "بوفِ کور" از "اورلیا"، آراء و اختلاف‌های بسیاری وجود دارند."

ژرار دو نروال در 26 ژانویه 1855 میلادی در چهل‌ و هفت سالگی به عمر خود پایان داد.

#صادق_هدایت
#ژرار_دو_نِروال

@Sadegh_Hedayat©️
افتخار به عظمت باستانی تا آن حد مفید است که موجب تشویق و پیشرفت مادی و معنوی یک ملت در نبرد آینده او بشود، نه اینکه او را خودپسند و متعصب بار بیاورد و نه اینکه بخواهند با این نوحه سرایی ها او را به خواب غفلت ببرند و در فلاکت خود محکوم بکنند.
کسی منکر ملیت، زبان و افتخارات گذشته ی ایران نمی باشد. تا همان اندازه که نسبت به زمان و مکان در مسیر تاریخی مقامی برای خود احراز کرده ایم اما تکرار ملت شش هزار ساله و ذکر نام سیروس و داریوش و انوشیروان و سلطان محمود و شاه عباس برای مردم نان و آب نمی شود و عرق وطن پرستی کسی را نمی جنباند و یک قدم هم ما را جلو نمی برد.

#اشك_تمساح
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
Tragedy
Lunaire
از جگر آهی برون آوردم که از تأثیر آن
حلقهٔ دل‌مرد‌گان را شور و شیون تازه شد

#طالب_آملی


@Sadegh_Hedayat©
در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطه هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است بایدخاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگهدارم.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
Siegfried's Funeral March
Richard Wagner - Götterdämmerung
#ریچارد_واگنر
#غروب_خدایان
#رهبر_ارکستر_آلترت_کوتس

تنها شادی‌ام این است که هیچ کس نمی‌داند کجا هستم...
کاش می‌توانستم همین را تا ابد کش بدهم...
خیلی دلخواه تر از مرگ است.

#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه

@Sadegh_Hedayat©️