کافه هدایت
9.26K subscribers
1.48K photos
183 videos
202 files
539 links
● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
Download Telegram
 مردمان این‌جا همه هم این‌طور نیستند. خیلی از آن ها اگر معالجه بشوند و مرخص بشوند، بدبخت خواهند شد. مثلا این صغرا سلطان كه در زنانه است، دو سه بار می‌خواست بگریزد، او را گرفتند. پیرزن است اما صورتش را گچ دیوار می‌مالد و گل شمعدانی هم سرخابش است. خودش را دختر چهارده ساله می‌داند، اگر معالجه بشود و در آینه نگاه بكند سكته خواهد كرد، بدتر از همه تقی خودمان است كه می‌خواست دنیا را زیر و رو بكند و با آنكه عقیده اش این است كه زن باعث بدبختی مردم شده و برای اصلاح دنیا هر چه زن است باید كشت، عاشق همین صغرا سلطان شده بود!


#سه_قطره_خون
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
حیف است چراغی بدین روشنی خاموش شود...
از قول من به او (صادق هدایت) بگویید:
دنیا به شما احتیاج دارد.

#ژان_ریشار_بلوک

@Sadegh_Hedayat©
بطور کلی مسایل و مشکلات زنان کشور ما در بسیاری از داستان های هدایت - در هر کدام به گونه ای - انعکاس یافته است که این خود نشانه ی آن است که هدایت هیچوقت از دردها و رنج های زنان جامعه ی ما غافل نبوده است و همواره با تاسفی عمیق از این دردها یاد کرده و با جدیتی تمام از حقوق اجتماعی این نیمه ی محروم جامعه دفاع کرده است.


#نقد_و_تفسیر_آثار_صادق_هدایت
#محمدرضا_قربانی

@Sadegh_Hedayat©
Beacon On The Cape II
Chihei Hatakeyama
ای کاش تو اینجا بودی ،
در حقیقت من اینجا هیچکس را ندارم ،
هیچ کس جز ترس و تشویش !

#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©
تمام پول های دنیا نمیتوانست از دردهای درونی میرزا حسینعلی چیزی بکاهد . همهٔ کابوس های هراسناکی که اغلب به او روی می آورد ، این دفعه سخت تر و تند تر به او هجوم آور شده بود . به نظرش آمد که زندگی او بیهوده به سر رفته
یادگارهای شوریده و درهمِ سی سال از جلوش میگذشت ، خودش را بدبخت ترین و بی فایده ترین جانوران حس کرد . دوره های زندگی او از پشت ابرهای سیاه و تاریک هویدا میشد ، برخی از تکه های آن ناگهان میدرخشید بعد در پسِ پرده پنهان میگشت . همهٔ آنها یکنواخت ، خسته کننده و جانگداز بود ، گاهی یک خوشیِ پوچ و کوتاه مانند برقی که از روی ابرهای تیره بگذرد ، به چشم او همه اش پست و بیهوده بود . چه کشمکش های پوچی ! چه دوندگی های جفنگی ! از خودش میپرسید و لبهایش را میگزید . در گوشه نشینی و تاریکی جوانیِ او بیهوده گذشته بود - بدون خوشی ، بدون شادی ، بدون عشق
از همه کس و از خودش بیزار . آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده ای که در تاریکیِ شب ها ناله میکشد ، گم گشته تر و آواره تر حس میکنند ؟ او دیگر هیچ عقیده ای را نمیتوانست باور بکند . این ملاقات او با شیخ ابوالفضل خیلی گران تمام شد زیرا همهٔ افکار او را زیر و رو کرد . او خسته ، تشنه و یک دیو یا اژدها در او بیدار شده بود که او را پیوسته مجروح و مسموم میکرد . در اینوقت اتومبیلی از پهلویش گذشت و جلو چراغ آن صورت عصبانی
لب های لرزان ، چشم های باز و بی حالت او بطرز ترسناکی روشن شد . نگاه او در فضا گم شده بود ، دهن نیمه باز مانند این بود که به یک چیز دوردست می خندید و فشاری در تهِ مغز خودش حس میکرد که از آنجا تا زیر پیشانی و شقیقه هایش می آمد و میان ابروهای او را چین انداخته بود . میرزا حسینعلی دردهای مافوق بشر را حس کرده بود . ساعت های نومیدی
سرگردانی و بدبختی را میشناخت و دردهای فلسفی را که برای تودهٔ مردم وجود خارجی ندارد میدانست ولی حالا خودش را بی اندازه تنها و گم گشته حس میکرد . سرتاسر زندگی برایش مسخره و دروغ شده بود . با خودش میگفت :
« از حـاصل عُـمـر چـیسـت در دستم ؟ هـیـچ ! »

#مردی_که_نفسش_را_کشت
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
کارتی را که ملاحظه می‌کنید عکس درِ طویله* است که روزی ۴مرتبه از آن عبور می‌کنم، مگر روزهایی که بعد از ظهرها را به پاریس می‌روم!

۱۸ نوامبر ۱۹۲۷

نامه به #محمود_هدایت
#صادق_هدایت

*محل تحصیل هدایت در بلژیک


@Sadegh_Hedayat©
زن داستان های هدایت در بسیاری از موارد موجودی است حیاتبخش که اگر شرایط فراهم باشد می تواند مرد را از مرگ حتمی نجات بخشد. مثلن در داستان داود گوژپشت یک بله ی زن می تواند مسیر زندگی داود گوژپشت را دگرگون کند و او را که لحظه به لحظه به سمت نابودی و مرگ پیش می رود به زندگی دوباره ای برگرداند. اما زن به این دلیل که #داود_گوژپشت در جامعه مورد تمسخر همه قرار دارد، این بله را نمی گوید.
و یا در #زنده_به_گور ، شخصیت اصلی داستان این را به خوبی حس کرده است که اگر به سوی زن برود، دلبستگی هایی به زندگی پیدا خواهد کرد که قطعن مانع از خودکشی او خواهد شد. لذا از آنجا که به خاطر شرایط سخت اجتماعیش حاضر به ادامه ی زندگی نیست از زنان دوری می جوید.


#نقد_و_تفسیر_آثار_صادق_هدایت
#محمدرضا_قربانی

@Sadegh_Hedayat©
آقا را باش! الان بهت نمونه ی عشق بازی هموطنانت را نشان دادم. هموطنانت از کلمه عشق می ترسند. تا حالا شنیدی که کسی به صدای بلند بگوید من عاشقم؟
پتی بورژوای ایرانی را فقط می شود مسخره کرد. همه شان حاجی آقا هستند. همان نوع قضیه به دردشان می خورد. زبانشان پر از حرف ها یا فحش های چار واداریست....


#آشنایی_با_صادق_هدایت
#م_ف_فرزانه

@Sadegh_Hedayat©
اکثريت عظيم روشنفکرانى که مى‌شناسم در جستجوى چيزى نيستند و هيچ کارى نمى‌کنند و به درد کارى نمى‌خورند. همه شان بد تحصيل کرده‌اند، به طور جدى مطالعه نمى‌کنند، درباره علوم فقط پر حرفى مى‌کنند، از هنر هم کم سر در مى‌آورند. همه شان خودشان را مى‌گيرند و با قيافه‌ى جدى، گنده‌گويى و فلسفه بافى مى‌کنند. پر واضح است که همه‌ى حرف‌هاى قشنگ مان فقط براى آن است که سر خودمان و ديگران شيره بماليم.

#آنتون_چخوف
باغ آلبالو

@Sadegh_Hedayat©️
اکثر داستان های هدایت نمایشی است از زندگی تیره و تار زنان ایرانی که در زیر فشار بی عدالتی ها و محرومیت های اجتماعی کمر خم کرده اند.
سخن صادق هدایت سخن عشق و فداکاری از یک سو، و خیانت و ریاکاری او از دیگر سو است.
آنجا که عشق تحسین برانگیز مادری در روح زنان ایرانی موج می زند ، آنجا که آنان در چهارچوب خانواده فداکاری و ایثار می کنند تا زندگی بخش مرد خویش باشند، آنجا که زن ایرانی در جهت رهایی سرزمین خویش از بند استعمار دوشادوش مردان کمر همت به مبارزه ی جانانه می بندد، زن های داستان های هدایت چهره ای نورانی و مقدس می یابد.
و آن گاه که بغض و کینه و عداوت زن را در دام خود فرو می کشد و خدعه و نیرنگ او جایگزین صمیمیت و دوستی می گردد، هدایت نوک تیز حمله ی خود را متوجه بی عدالتی هایی می کند که زمینه ساز اصلی این گونه عکس العمل ها از سوی زن هستند.


#نقد_و_تفسیر_آثار_صادق_هدایت
#محمدرضا_قربانی

@Sadegh_Hedayat©
اگر من می خواستم از این راه ها ترقی بکنم، یک زن خوشگل امروزه پسند می گرفتم، لباس شیک تنش می کردم، می بردمش مجالس رقص، می انداختمش توی بغل گردن کلفت ها تا باهاش برقصند یا قماربازی بکنند و لاس بزنند. آنوقت مثل همه این اعیان امروزه کلاه قرمساقی سرم می گذاشتم.

#حاجی‌آقا
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
انگار حال هیچ‌کس خوب نیست.
لااقل کسانی را که ما می‌شناسیم و می‌بینیم. همه‌ی ایرانی‌ها. همه منتظرند و همه از انتظار خسته شده‌اند. مثل آدم‌هایی هستیم که بیرون قفس ایستاده‌ایم.
یک قفس عظیم...

#شاهرخ_مسکوب

@Sadegh_Hedayat©
چه دردسرتان بدهم، آنقدر پیزر لای پالان حسینی گذاشتند و در چاپلوسی و خاکساری نسبت به او زیاده روی کردند و متملق ها و شعرا و فضلا و دلقکها و حاشیه نشینها دمش را توی بشقاب گذاشتند و او را سایۀ خدا و خدای روی زمین وانمود کردند که کم کم از روی حسینی بالا رفت. شکمش گوشت نو بالا آورد و خودش را باخت و گمان کرد علی آباد هم شهریست، بطوریکه کسی جرأت نمیکرد باو بگوید: بالای چشمت ابروست. بعد هم بگیر و ببند راه انداخت و بزور دوستان و گزمه و قراول چنان چشم زهره ای از مردم گرفت که همه آنها بستوه آمدند.

#آب_زندگی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©
آه ای بخت برگشتگان!
برادرتان را می زنند و شما پلک می فشارید!
مجروح فریاد می کشد و شما سکوت می کنید؟
سفّاک، راست راست می چرخد و قربانی انتخاب می کند و شما می گوئید:
کاری به کار ما ندارد، پس متوجه خویش اش نسازیم.
این چه شهریست و شما چه قماش انسان هائی هستید!
وقتی در شهری ستمی روا می شود
مردم باید بشورند
و در جائی که طغیان نباشد
همان به که شهر نابود شود
در شعله های آتش
از آن پیش تر که شب پرده بر اندازد.


#برتولت_برشت

@Sadegh_Hedayat©
این را فهمیده ام که بیشتر ماهی ها، موقع پیری شکایت می کنند که زندگیشان را بی خودی تلف کرده اند. دایم ناله و نفرین می کنند. و از همه چیز شکایت دارند. من می خواهم بدانم که، راستی راستی، زندگی یعنی این که تو یک جا هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می شود زندگی کرد؟...
مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید؛ اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقت ناچار با مرگ رو به رو شوم که می شوم - مهم نیست؛ مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...

#ماهی_سیاه_کوچولو
#صمد_بهرنگی

@Sadegh_Hedayat©
I Walk With Ghosts
Scott Buckley
اکنون می‌خواهم کمی بیشتر بخوابم. نام آن را ابدیت بگذارید.

نامه‌ی خودکشی جرزی کوزینسکی نویسنده‌ی لهستانی-آمریکایی
‍ فلسفهٔ خیام هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانه‌های در ظاهر کوچک ولی پرمغز تمام مسایل مهم و تاریک فلسفی که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری که جبراً به او تحمیل شده و اسراری که برایش لاینحل مانده مطرح می‌کند.

خیام ترجمان این شکنجه‌های روحی شده؛ فریادهای او انعکاس دردها، اضطراب‌ها، ترس‌ها، امیدها و یأس‌های میلیون‌ها نسل بشر است که پی‌ در پی فکر آن‌ها را عذاب داده ‌است.

خیام سعی می‌کند در ترانه‌های خودش با زبان و سبک غریبی همهٔ این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بی‌پرده حل بکند. او زیر خنده‌های عصبانی و رعشه‌آور مسایل دینی و فلسفی را بیان می‌کند. بعد راه حل محسوس و عقلی برایش می‌جوید.


#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©
آتش در نیستان_ سپیده
شهرام ناظری
#شهرام_ناظری
#آلبوم_آتش_در_نیستان
#گوشه_حجاز

هنگام سپیده دم خـروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحـه گری

یعنی که نمودند در آیـینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

#خیام


@Sadegh_Hedayat©
با اینکه ننجون می دانست دود غلیان برایم بد است باز هم در اطاقم غلیان می‌کشید. اصلا تا غلیان نمی‌کشید سر دماغ نمی‌آمد. از بس که دایه‌ام از خانه‌اش از عروس و پسرش برایم حرف زده‌بود ، مرا هم با کیف‌های شهوتی خودش شریک کرده‌بود.
چقدر احمقانه است! گاهی بی‌جهت به فکر زندگی اشخاص خانه‌ی دایه‌ام می‌افتادم. ولی نمی‌دانم چرا هرجور زندگی و خوشی دیگران دلم را به هم می‌زد. به من چه ربطی داشت که فکرم را متوجه زندگی احمق‌ها و رجاله‌ها بکنم که سالم بودند، خوب می‌خوردند، خوب می‌خوابیدند و خوب جماع می‌کردند و هرگز ذره‌ای از دردهای مرا حس نکرده‌بودند و بال‌های مرگ هر دقیقه به سر و صورتشان سابیده نشده‌بود؟

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©️
آثار هدایت پر است از مقوله های انسانی، اجتماعی و فلسفی و غیره. عشق، تاریخ تاریخ، فلسفه، هنر و ادبیات موسیقی، روانشناسی، جامعه شناسی، طبیعت، درد و رنج انسان، مظلومیت حیوانات ، محرومیت های اجتماعی و ده ها و ده ها دیگر از این نوع مسایل در آثار هدایت موج می زنند و البته بر اساس همین نشانه هاست که می توان گفت داستان های صادق هدایت بی اغراق یکی از ارزنده ترین آثار ادبیات داستاتنی کشور ماست.


#نقد_و_تفسیر_آثار_صادق_هدایت
#محمدرضا_قربانی

@Sadegh_Hedayat©