🍃 بهمناسبت سالروز درگذشت #غمام_همدانی، شاعر
محمد یوسفزاده متخلص به غَمام همدانی (۱۲۵۳-۱۳۲۱)، شاعر غزلسرا، روزنامهنگار و از فعالان سیاسی-اجتماعی دوران مشروطیت بود. وی در سال ۱۲۵۳ در کربلا (به قولی در نجف) زاده شد، دوره تحصیلات ابتدایی را تا سیزدهسالگی در نجف گذراند، سپس به ایران آمد و در همدان ادبیات فارسی، عربی، فقه و فلسفه را فراگرفت، و در ادبیات بهویژه سرودن شعر مهارت خاصی یافت. غَمام همدانی بنیانگذار انجمن اتحاد و روزنامههای اتحاد و الفت و انجمن ادبی همدان بود. دیوان غزلیات غَمام همدانی، تنها اثر بهجامانده از اوست که پساز مرگش، با تصحیح موسی نثری و با کوشش محمود توحیدی امین، به چاپ رسید. وی در سوم مهرماه سال ۱۳۲۱ در سن ۶۸ سالگی در تهران درگذشت و در همدان به خاک سپرده شد.
بخشی از شعری از غمام همدانی
چراغ خلوت من شعلههای آه من است
شب فراق بر این مدعا گواه من است
دو روز بر سر یک حالتم ندیده کسی
از آنکه عالم تغییر جایگاه من است
به دیده مردم دانا ز دامها برهند
خلاف من که بهدامافکنم نگاه من است
چه گریهها که ز پی داشت خندهام گوئی
که برق من پی سوزاندن گیاه من است
شکایت از که کنم کآنچه میرود به سرم
گناه جهل من و جرم اشتباه من است
نه از قضا گلهای دارم و نه از تقدیر
که دشمنم همه انديشه تباه من است
#شعر، #یادبود
محمد یوسفزاده متخلص به غَمام همدانی (۱۲۵۳-۱۳۲۱)، شاعر غزلسرا، روزنامهنگار و از فعالان سیاسی-اجتماعی دوران مشروطیت بود. وی در سال ۱۲۵۳ در کربلا (به قولی در نجف) زاده شد، دوره تحصیلات ابتدایی را تا سیزدهسالگی در نجف گذراند، سپس به ایران آمد و در همدان ادبیات فارسی، عربی، فقه و فلسفه را فراگرفت، و در ادبیات بهویژه سرودن شعر مهارت خاصی یافت. غَمام همدانی بنیانگذار انجمن اتحاد و روزنامههای اتحاد و الفت و انجمن ادبی همدان بود. دیوان غزلیات غَمام همدانی، تنها اثر بهجامانده از اوست که پساز مرگش، با تصحیح موسی نثری و با کوشش محمود توحیدی امین، به چاپ رسید. وی در سوم مهرماه سال ۱۳۲۱ در سن ۶۸ سالگی در تهران درگذشت و در همدان به خاک سپرده شد.
بخشی از شعری از غمام همدانی
چراغ خلوت من شعلههای آه من است
شب فراق بر این مدعا گواه من است
دو روز بر سر یک حالتم ندیده کسی
از آنکه عالم تغییر جایگاه من است
به دیده مردم دانا ز دامها برهند
خلاف من که بهدامافکنم نگاه من است
چه گریهها که ز پی داشت خندهام گوئی
که برق من پی سوزاندن گیاه من است
شکایت از که کنم کآنچه میرود به سرم
گناه جهل من و جرم اشتباه من است
نه از قضا گلهای دارم و نه از تقدیر
که دشمنم همه انديشه تباه من است
#شعر، #یادبود