درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
4.1K subscribers
223 photos
68 videos
41 files
1.83K links
هدف کانال معرفی مکاتب و نظریه های علوم سیاسی و روابط بین الملل و ارائه فایل، سخنرانی، بخشهایی از کتاب‌های تخصصی رشته علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی میباشد.
ارتباط با ادمین و ارسال مطالب و تحلیلها:

@ngolizadehmoghadam
Download Telegram
در هر دوره تاریخی، اندیشه های طبقه حاکم اندیشه های حاکم بر آن دوره اند، یعنی طبقه ای که نیروی مادی حاکم بر جامعه است، در عین حال نیروی فکری حاکم نیز هست. طبقه ای که ابزار تولید مادی را در اختیار دارد، در عین حال ابزار تولید ذهنی را نیز در دست دارد.(ایدئولوژی آلمانی /مارکس و انگلس)

تتمه: زمانی که اندیشه های طبقه حاکم حاکمیت و مقبولیت تاریخی خود را برای عموم مردم و قبل از آن نخبگان از دست می دهد، معنایش آغاز جنبشی است که در لایه های مختلف جامعه شکل گرفته و درصدد جایگزینی با اندیشه حاکم یا انتخاب بدیلی برای اندیشه های منسوخ کنونی است. به دیگر سخن، برخلافِ سخن مارکس و انگلس ممکن است طبقه ای هنوز ابزار تولید مادی را در اختیار داشته باشد، ولی همزمان جایگاه آن طبقه توسط نیروهای اجتماعی موجود به چالش کشیده شود.


#یادداشت های ادمین
#ایدئولوژی
#ابزار تولید

https://tttttt.me/ecopolitist
از دیدگاه اجتماعی - علمی، ایدئولوژی مجموعه کمابیش همبسته ای از اندیشه هایی است که پایه ای برای کنش سیاسی سازمان یافته به وجود می آورد، چه هدف از این کنش حفظ روابط قدرت موجود باشد یا اصلاح و براندازی آن. بنابراین، همه ایدئولوژی ها: الف) شرحی از نظم موجود ارائه می‌دهند که معمولاً در قالب «جهان بینی» است، ب) الگویی از آینده مطلوب، و تصویری از جامعه خوب ایجاد می کنند، پ) تعیین می کنند که دگرگونی سیاسی را چگونه و چرا باید به وجود آورد. اما ایدئولوژی ها نظام‌های فکری چفت و بست داری نیستند، بلکه مجموعه های سیالی از اندیشه هایی اند که در چند نکته همپوشانی دارند. آنها در سطح «بنیادی» به فلسفه های سیاسی شبیه می‌شوند؛ و در سطح «عملیانی» شکل جنبش‌های وسیع سیاسی را به خود می‌گیرند.

#مارتین سیلگر
#ایدئولوژی

https://tttttt.me/ecopolitist
متفکرانی مانند مایکل اوکشات، مبدع کاربرد کاملاً متمایزی از اصطلاح ایدئولوژی بوده اند. این دیدگاه شکاکیتی نوعاً محافظه کارانه را درباره ارزش عقل گرایی منعکس می کند و از این باور بر آمده است که جهان عمدتاً فراتر از توان درک ذهن انسان است. به گفته اوکشات، در فعالیت سیاسی «انسان در دریای بیکران و ژرف سفر می‌کند». از این چشم‌انداز، ایدئولوژی‌ها «نظام های فکری» انتزاعی تلقی می‌شوند: یعنی، مجموعه اندیشه‌هایی که واقعیت سیاسی را تحریف می‌کنند، زیرا ادعا دارند که چیزی را توضیح می دهند که- به بیانی صادقانه- دور از فهم است. به همین دلیل، محافظه کاران به طور متعارف این عقیده را نمی‌پذیرند که به یک ایدئولوژی وابسته‌اند، و به جای آن ترجیح می‌دهند محافظه کاری را گرایش یا «وضعیت ذهن» توصیف کنند، و اعلام کنند که به عملگرایی، سنت و تاریخ ایمان دارند.

اما عیب هر یک از این کاربردها آن است که چون منفی یا تحقیر آمیزند، کاربرد اصطلاح ایدئولوژی را محدود می‌کنند. به دیگر سخن، برخی آموزه‌های سیاسی در طبقه‌بندی ایدئولوژی‌ها قرار نمی‌گیرند. برای نمونه، مارکس بر این موضوع اصرار داشت که اندیشه‌هایش علمی اند نه ایدئولوژیک؛ لیبرال‌ها همواره منکر آن بودند که لیبرالیسم را می‌توان یک ایدئولوژی دانست، و محافظه کاران به طور سنتی گفته‌اند که شیوه عمل گرایانه و نه ایدئولوژیک سیاست را پذیرفته‌اند. افزون بر این هر یک از تعریف ها با ارزش ها و گرایش آموزه سیاسی خاصی همراه اند. بنابراین، تعریفی اختصاصی از «ایدئولوژی»، تعریفی که درباره همه عقاید سیاسی به کار رود)، باید بی‌طرفانه باشد: باید این نظر را رد کند که ایدئولوژی‌ها «خوب» اند یا «بد»، راست اند یا دروغ، آزادیبخش اند یا سرکوبگر. خوبی معنای جدید و اجتماعی - علمی این اصطلاح که ایدئولوژی را نظام اعتقادی دارای گرایش عملی تلقی
می‌کند این است که مجموعه‌ای است از اندیشه های به هم پیوسته که عمل سیاسی را به طریقی هدایت می کند یا به آن الهام می بخشد.


#ایدئولوژی سیاسی
#دستوت دوتراسی
#مایکل اوکشات


https://tttttt.me/ecopolitist
🌐🌐راه سوم

@ecopolitist

🖌اندرو هیوود

اصطلاح « راه سوم» دقیق نیست و مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است؛ چرا که سیاست های مورد نظر آن بر سنت های ایدئولوژیکی گوناگونی مبتنی اند، از جمله لیبرالیسم مدرن، محافظه‌کاری خواهان یک ملت و سوسیال دموکراسی نوگرا. در کشورهای گوناگون، انواع مختلف طرح های راه سوم اجرا شده اند، از جمله طرح هایی که دموکرات های نو و بیل کلینتون در ایالات متحده و حزب جدید کارگر و تونی بلر در بریتانیا، و نیز کشورهایی مانند آلمان، هلند، ایتالیا و نیوزلند به اجرا در آورده اند. با این حال، برخی درونمایه‌های مشخص سیاست‌های راه سوم را می‌توان معین کرد.

نخستین آنها این باور است که سوسیالیسم، دست‌کم در شکل مداخله «از بالا به پایینِ» دولت مرده است: برای اصل ۴ اساسنامه حزب کارگر بریتانیا، باز نوشته شده در سال۱۹۹۵، که در آن به «اقتصاد پویای بازار» اشاره می‌شود، هیچ جایگزینی وجود ندارد. علاوه براین، پذیرش کلی جهانی شدن و این باور که سرمایه‌داری به «اقتصاد دانش» تغییر کرده است - که به تکنولوژی اطلاعات، مهارت های فردی و انعطاف در کار و تجارت اهمیت می‌دهد - مزید بر علت است.

دومین ویژگی سیاست‌های راه سوم این است که، برخلاف لیبرالیسم نو، حکومت را دارای نقش حیاتی اقتصادی و اجتماعی می داند. اما این نقش، با تمرکز بر پیشبرد رقابت بین المللی از راه دادن آموزش و پرورش مهارت ها، تقویت اجتماعات و جامعه مدنی برای کنترل فشار سرمایه‌داری بازار، بیشتر در کانون توجه قرار گرفته است. در این معنا، موضع راه سوم شکلی از اجتماع گرایی لیبرالی است؛ «فرد گرایی نو» آن، می‌خواهد بین حقوق و تکاپوگرایی از یک سو، و وظیفه اجتماعی و مسئولیت اخلاقی از سوی دیگر، موازنه به وجود آورد.
آخرین ویژگی سیاست‌های راه سوم آن است که از برابری خواهی سوسیالیستی (که آنرا شکلی از ایجاد مساوات می‌دانند) بریده و به جای آن اندیشه‌های لیبرال برابری فرصت و شایسته سالاری را پذیرفته است. سیاستمداران راه سوم، نوعاً اصلاحات رفاهی را تشویق می‌کنند. آنها تاکید نولیبرالی بر «روی دو پای خود ایستادن»، و تعهد سوسیال دموکراسی به رفاه «زگهواره تاگور» را رد می‌کند اما حامی این باور اساساً مدرن اند که «به مردم کمک کنید تا به خودشان کمک کنند»، یا به گفته کلینتون «به مردم کمک کنید نه اینکه به آنها خیرات دهید». این گونه گرایشها از چیزی که «دولت کار» نامیده شده پشتیبانی می‌کنند. در دولت کار پشتیبانی حکومت از لحاظ کمک هزینه ها یا آموزش مشروط به کارجویی افراد و خودبسنده شدن آنهاست. از سوی دیگر، منتقدان راه سوم یا آن را متناقض می‌دانند - زیرا هم پویایی بازار را تعیین می‌کند و هم درباره خطر گرایش به گسست اجتماعی هشدار می دهد - یا می‌گویند که نه تنها به هیچ وجه متمایل به چپ نیست، بلکه به راست تمایل دارد. برای نمونه، به دلیل پذیرفتن چارچوب لیبرالیسم نو، به ویژه با تایید کردن سرمایه‌داری جهانی، و به سبب پشتیبانی از اقتدارگرایی خزنده در انعکاس دعوت اجتماع گرایی به تقویت خانواده حمایت از قوانین «سخت» و سیاست‌های نظم پرداز، مورد نکوهش قرار گرفته است.

📙کتاب سیاست
#ایدئولوژی های سیاسی
#راه سوم


https://tttttt.me/ecopolitist
💠💠آنارشیسم

@ecopolitist

🖌اندرو هیوود

در میان ایدئولوژی های سیاسی، آنارشیسم ایدئولوژی نامتعارفی است، زیرا هیچ حزب آنارشیستی در هیچ جا نتوانسته است قدرت سیاسی، دست کم در سطح ملی، به دست آورد. با این حال، جنبش های آنارشیستی در بعضی کشورها مانند اسپانیا، فرانسه، روسیه و مکزیک در اوایل سده بیستم قدرتمند بودند، و اندیشه‌های آنارشیستی همچنان درحال مبارزه با این باورهای نامتعارف اند که قانون، حکومت و دولت سودمند یا ضروری اند، و به این ترتیب اندیشه‌هایشان همچنان موجب برانگیختگی بحث‌های سیاسی است. درون مایه اصلی آنارشیسم این باور است که اقتدار سیاسی در همه اشکال خود، به ویژه در شکل دولت یا حکومت، هم شرّ است و هم نالازم (آنارشیسم در لفظ یعنی «یعنی بیفرمانروایی»). با این حال، ترجیح آنارشیسم به داشتن جامعه بی دولت که در آن افراد آزاد کارهای خود را با توافق و همکاری داوطلبانه پیش می برند، بر پایه دو سنت رقیب است: فردگرایی لیبرالی، و اجتماع گرایی سوسیالیستی. از این رو آنارشیسم را می‌توان فصل مشترک لیبرالیسم و سوسیالیسم دانست: شکلی از «فرالیبرالیزم(ultraliberalism)» و «فرا سوسیالیسم(ultrasocialism)».

موضع لیبرالی نسبت به دولت بر پایه فردگرایی و خواست حداکثر کردن آزادی و گزینش است. اما برخلاف لیبرالها، آنارشیست های فردگرایی مانند ویلیام گادوین(١٨٣۶-١٧۵۶) معتقد بود که انسان های آزاد و عاقل می توانند کارهای خودشان را به طور صلح‌آمیز و به طور خودانگیخته اداره کنند، و حکومت فقط شکلی از اجبار ناخواسته است. آنارشیست های جدید در توضیح چگونگی تنظیم جامعه در صورت نبود اقتدار دولت به بازار اشاره کرده اند. آنها شکل آنارکوکاپیتالیسم(anarchocapitalism) (سرمایه‌داری آنارشیستی) را ارائه داده اند که نوع افراطی اقتصاد بازار آزاد است. اما سنت فکری کاملا شناخته شده آنارشیستی، مبتنی بر اندیشه های سوسیالیستی اجتماع، همکاری، برابری و مالکیت اشتراکی است. بنابراین، آنارشیست های جمع گرا بر آمادگی انسان برای همبستگی اجتماعی که ناشی از خصلت‌های اجتماعی بودن، گروه دوستی و ماهیت اساساً همکارانه اوست تاکید می کنند. بر این اساس مثلاً، پیر-ژوزف پرودن، آنارشیست فرانسوی، اندیشه ای را که تقابل گرایی(mutualism) می‌نامید مطرح کرد - باوری که اجتماعات کوچک روستاییان مستقل، صنعتگران و پیشه‌وران با کاربرد نظام بازار آزاد و مبادله‌ای عادلانه، و دوری گزیدن از بی‌عدالتی‌ها و استثمار سرمایه داری، می‌توانند زندگی خود را بچرخانند. آنارشیست های دیگر، مانند پیتر کروپوتکین روسی، شکلی از آنارکوکمونیسم را مطرح کردند که اصول اساسی آن مالکیت اشتراکی، تمرکززدایی و خودگردانی بود.


📚کتاب سیاست
#آنارشیسم
#ایدئولوژی های سیاسی

https://tttttt.me/ecopolitist
ملت از زاویه ناسیونالیسم کلیتی برتر، مقدس و ماورای هرنوع منافع فردی و یا گروهی دیگر است. ناسیونالیسم خود را بیان منافع و اراده یک پارچه ملت تلقی می‌کند که در آن شکافها و منافع طبقاتی، نژادی و جنسی یا انکار می‌شود و یا اگر انکار نشود ضرورت دارد تا از هویت برتر ملی تبعیت کند. عضویت افراد به آن ملت هم اجباری است بدین معنا که افراد در درون آن ملت زاده می‌شوند و با روح ملی سیراب می‌شوند و در پروسه‌ای طبیعی، ارزش های ملی را جذب و حفظ و پاسداری می‌کنند.
برای ناسیونالیستها ، تـا جائی که بخودشان مربوط است، ملت کلیتی ذاتی و داده شده است که آنها را به مردمی ویژه و خودی تبدیل می‌کند که قابل تفکیک از دیگران است. از نظر یک ناسیونالیست ملت همیشه وجود داشته، دارد و خواهد داشت. ناسیونالیسم، ناسیونالیسم برای تعریف و باز تعریف از هویت خویش، که اساسا امری ذهنی و ارادی است، تلاش می‌کند با دست چینی پاره‌ای از خصوصیات عینی و یا ذهنی؛ همچون زبان، نژاد، دین و فرهنگ؛ لباس و یا قهرمان تاریخی، به خود مشروعیت عینی بدهد. وقتی هم یک و یا چند عنصر عینی و یا ذهنی، به منظور ترسیم و تعریف مرزهای هویت بر گزیده شد، آنها به سرعت به مقامی مقدس ارتقا می‌یابند.
این مرز بین خودی و غیر خودی و بعبارت دیگر ما و دیگران هم مرزی طبیعی، تخطی ناپذیر و ابدی قلمداد می‌شود. این مرزها مقدمه‌ای ضروری برای تکامل به آنچه مرزهای متعالی سیاسی و جغرافیائی محسوب می‌شوند یعنی تشکیل دولت-ملت تلقی می‌شوند. این ها هم بیان روشن قوانین جبری طبیعت دیده میشود که تخطی از آنها نه تنها زیانبار بلکه خیانت قلمداد می‌شود.

ناسیونالیسم، بعبارات دیگر، بمثابه یک ایدئولوژی و یا جنبش تفاوت می‌آفریند و یا تفاوت‌ھای موجود را که بدیھی و طبیعی بنظر می‌رسند را باز آفرینی می‌کند و به سطح آگاھی ارتقا می‌دھد و به آنھا ھویت سیاسی برتری می‌بخشد و سپس تلاش می‌کند وارد جغرافیای سیاسی شدہ و با تشکیل دولت و مرز آنھا را تکمیل کند.

شونیزم تفاوتھا را در درون ملت - دولت موجود خودی انکار می‌کند و بر تفاوتهای بیرونی با سایر دولت -ملتھا انگشت می گذارد، اما ناسیونالیستھای قومی و مغلوب بر تفاوتهای درونی دولت - ملت حاکم متمرکز می‌شوند و بحث روی تفاوتهای بیرونی برایشان امری فوری نیست چون خود را صاحب ملت -قومی فاقد دولت می دانند. البته خصوصیات ستیزه جویانه و افراطی، از هر دو سو، اغلب در چارچوب سیستم‌های سیاسی توتالیتر بیشتر به چشم می‌خورد.


#ناسیونالیسم
#ایدئولوژی های سیاسی

https://tttttt.me/ecopolitist